واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب - خرها با موجودات تازهای روبروشده بودند، چهار نعل میدویدند و میگفتند: «وای، چه حیوانات رنگ پریده مسخرهای! روی دو پا راه میروند. گوشهایشان چقدر کوچک است؟ اصلا ً قشنگ نیستند. با این حال باید از آنها استقبال کنیم... به گزارش خبرآنلاین، «چگونه خرها خر شدند» مجموعهای است شامل چند داستان درباره حیوانات، آدمها و طبیعت. ژاک پرور در این کتاب؛ دنیایی را به تصویر میکشد که در آن نقش اصلی را حیوانات برعهده دارند. در این دنیای کوچک آدمها تقریبا در حاشیه قرار میگیرند. پرور؛ اعتراضش به بیرحمی، بیانصافی و فراموشکاری آدمها را با کمرنگ کردن نقش آنها در داستانهایش نشان داده است. نشر نگاه معاصر این کتاب را با ترجمه ناکتا رودگری در ۶۴ صفحه منتشر کرده است. بنابراین گزارش، در بخشی از این کتاب میخوانیم: «در زمانهای قدیم، خرها حیواناتی کاملاً وحشی بودند؛ یعتی مثل حالا اهلی نبودند. وقتی گرسنه میشدند غذا میخوردند و وقتی تشنه میشدند آب میخوردند. هر وقت هم که دوست داشتند برای خودشان در دشت و چمنزار میدویدند و بازی میکردند. گاهی وقتها یک شیر از راه میرسید و یکی از خرها را میخورد. آن وقت بقیه خرها، در حالی که نعره میکشیدند و عرعر میکردند، پا به فرار میگذاشتند. اما فردای آن روز، همه چیز را فراموش میکردند و دوباره شروع میکردند به عرعر کردن، خوردن، خوابیدن، دویدن و بازی کردن. روی هم رفته، به جز روزهایی که شیر میآمد، همه چیز به خوبی و خوشی میگذشت. روزی از روزها، آدمها به سرزمین خرها رسیدند. خرها که با موجودات تازهای روبروشده بودند، خوشحال و خندان برای دیدن آدمها به طرفشان دویدند. آنها چهار نعل میدویدند و میگفتند: «وای، چه حیوانات رنگ پریده مسخرهای! روی دو پا راه میروند. گوشهایشان چقدر کوچک است؟ اصلا ً قشنگ نیستند. با این حال باید از آنها استقبال کنیم. این کمترین کاری است که میتوانیم انجام دهیم.» خرها شیرین کاری میکردند، روی علفها معلق میزدند و پاهایشان را تکان میدادند. آوازهای خرکی میخواندند و برای خنده و تفریح آدمها را هل میدادند و به زمین میانداختند اما آدمها خیلی از شوخی خوششان نمیآید، به خصوص وقتی کسی با آنها شوخی کند؛ نه اینکه خودشان با کسی شوخی کنند. هنوز پنج دقیقه از ورود آدمها به سرزمین خرها نگذشته بود که همه خرهای بیچاره مثل سوسیس و کالباس بسته بندی شدند. آدمها همه خرها را، به غیر از جوانترین آنها که به نظر میرسید گوشت خوشمزهای دارد، کشتند! بله، آنها در حالی که یک چاقو در دست داشتند، آن خر بیچاره را به سیخ کشیدند و کباب کردند و وقتی که خوب پخت، شروع کردند به خوردنش؛ اما ناگهان قیافهشان در هم رفت و چاقو را انداختند. یکی از آنها زیر لب گفت: «هیچ گوشتی به خوشمزگی گوشت گاو نیست.» دیگری گفت: «اینکه اصلا ً خوشمزه نیست. من گوشت گوسفند را بیشتر دوست دارم!» یکی دیگر گفت: «اه! این چه قدر بدمزه است!» و بعد همگی زدند زیر گریه. خرهای بیچاره که بسته بندی شده بودند، وقتی دیدند که آدمها گریه میکنند، فکر کردند که حتما ً از کشتن آن خر بیچاره پشیمان شدهاند. بنابراین، تصور کردند که دیگر رهایشان میکنند. اما آدمها بلند شدند و در حالی که دستشان را تکان میدادند، گفتند: «این حیوانات اصلا ً به درد خوردن نمیخورند. فریادشان خیلی گوش خراش است. گوشهای دراز و مسخرهای هم دارند. نه آواز خواندن بلدند و نه شمردن. پس اسمشان را خر میگذاریم. از این به بعد، باید هرکاری را که ما میخواهیم، انجام دهند. آنها باید بسته بندی و جعبههای ما را حمل کنند. ما فرمانروای مطلق دنیا هستیم. به پیش!» و بعد همه خرها را با خود بردند.» ژاک پرِوِر شاعر و فیلمنامهنویس فرانسوی در سال ۱۹۰۰ متولد شد. شعرهای او در میان فرانسهزبان ها بسیار رایج است و در کتابهای درسی این زبان بسیار نقل شده است. او در نوئی-سور-سن نزدیک پاریس دنیا آمد. با دیدن فیلمهای چارلی چاپلین شیفته سینما شد و بعدها برای کارگردانهایی مثل ژان رنوار، کلود اوتان لارا و مارسل کارنه فیلمنامه نوشت. از آن طرف، پای ثابت محفل سوررئالیستها بود. با لوئی آراگون و آندره برتون میگشت و شعر میگفت. شعرهایی که همیشه تا زمان مرگش، ۱۹۷۷ و بعد از آن خوب فروش میرفت و زیاد خوانده میشد. ناشران و نویسندگان کشور میتوانند برای معرفی آثار و تازههای خود با نشانی [email protected] مکاتبه کنند. ۲۹۱/۶۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 241]