تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع): هر كس باطل را يارى كند، به حق ستم كرده است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821116252




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزيده سرمقاله‌هاي روزنامه‌هاي صبح امروز


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: گزيده سرمقاله‌هاي روزنامه‌هاي صبح امروز روزنامه‌هاي صبح امروز كشور در سرمقاله‌هاي خود به مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه گزيده برخي از آنها در ذيل مي‌آيد.     آفتاب يزد روزنامه آفتاب يزد در سرمقاله امروز خود با عنوان «نه مجلس، نه دولت» آورده است: <‌با روي كار آمدن دولت اصولگرا و همگرايي دولت و مجلس، حجت بر اصولگرايان تمام شده است. ما در حال حاضر نمي‌توانيم بهانه‌اي ديگر براي مردم بياوريم>‌‌ به نقل از محمدرضا باهنر همانگونه كه پيش بيني مي‌شد با نزديك شدن فصل انتخابات مجلس هشتم، انتقاد و اعتراض تعدادي از نمايندگان مجلس به عملكرد اقتصادي و سياسي دولت نهم در حال افزايش است. البته نمايندگان اصلا ح طلب مجلس از نيمه‌هاي سال 85 كه دولت دكتر احمدي نژاد يكساله شد، انتقادهاي خود را به اين دولت آغاز كرده بودند و همين انتقادات، موجب حملا ت شديد و حتي اتهام افكني و هتاكي نسبت به آنان در داخل و خارج از مجلس گرديد. اما امروز بسياري از همان اعتراض و انتقادها بر زبان نمايندگان اصولگراي مجلس جاري مي‌گردد و حتي به نظر مي‌رسد اصولگرايان با داشتن حاشيه امن، براي بيان مقصود خود از عباراتي تندتر استفاده مـي‌كننـد. البتـه ايـن نقـادي‌هـا يكـطـرفه نبوده و دولتمردان نيز عنداللزوم از خجالت همفكران خود در مجلس در آمده‌اند كه اظهارات رئيس جمهور در مورد انتساب بخشي از تورم و گراني به مصوبات مجلس آخـريـن و در عين حال جدي‌ترين پاسخگوييبه نمايندگان مجلس بود. اين پاسخ نشان مي‌داد كه رئيس جمهور، حساسيت‌هاي جامعه را در خصوص گراني و تورم به خوبي تشخيص داده و مايل است مسئوليت دولت خود در اين مورد را كاهش دهد. متقابلا ً، نمايندگان نيز بيكار ننشستند و رئيس جمهور و دولت را به فرافكني در موضوع تورم و گراني متهم ساختند تا هزينه تورم بي سابقه و گراني كمرشكن، برآنها تحميل نشود. در همين مدت، انتقادهاي شديدي نسبت به مبناي تنظيم ديپلماسي خارجي بـه ويژه سفرهاي برون مرزي رئيس جمهور نيز توسط اصولگرايان مطرح گرديد. اتهام افكني‌هاي متقابل عده‌اي از دولتمردان اصولگرا و تعدادي از نمايندگان اصولگراي مجلس كه از چند ماه قبل آغاز شده است، در حالي اوج مي‌گيرد كه چهره‌هاي شاخص دولت و مجلس به دنبال تشكيل اجماع براي ارائه ليست واحد انتخاباتي و تسلط كامل بر مجلس هشتم هستند و در اين تلا ش، ازهمراهي محافظه كاران سنتي – كه نه در دولت حضور دارند و نه در مجلس، اما در 5/2 سال اخير حـامـي‌جـدي هـر دو قـوه بـوده‌انـد – نيز بـرخـوردار مي‌باشند. البته اين سه طيف، براي مردم توضيح نمي‌دهند كه در مجلس هشتم، چه اتفاق ويژه‌اي خواهد افتاد كه آن را از مجلس هفتم متمايز مي‌كند؟مگر امروز، با هدايت عناصر موثر مجلس، همراهي كامل با دولت صورت نمي‌گيرد؟ مگر چهره‌هاي شاخص مجلس در ماههاي گذشته، تلويحاً به سكوت در برابر برخي تصميم‌هاي هزينه ساز دولت براي حفظ وحدت اصـولـگـرايان اعتراف نكرده‌اند و مگر ساير قوا و تريبون‌هاي بانفوذ، به حمايت دائمي از مجلس و دولت اصولگرا مشغول نبوده‌اند؟ آيا تضميني وجود دارد كه پس از تسلط مجدد اصولگرايان بر مجلس هشتم، بار ديگر گروهي از نمايندگان مجلس، مشكلا ت را به دولت نسبت ندهند و دولت نيز مصوبات مجلس را <مشكل ساز> نداند؟ آيا تلا ش فراكسيون دولتي اصولگرايان براي متهم ساختن بخـش پارلماني اين جبهه به فرافكني و تلاش متقابل فراكسيون پارلماني براي رفع مسئوليت از خود، چيزي جز فرافكني مجموعه اصولگرايان نسبت به مسئوليت‌هاي جمعي آنهاست؟ ايـن سـوال را بهتر از هر كس، آقاي باهنر مي‌تواند پاسخ دهد كه هم روابط بسيار صميمانه‌اي با دولت دارد و هم نفوذ او در ميان اصولگرايان مجلس، غير قابل انكار است. آقاي باهنر مي‌تواند به سخني كه روز سوم شهريور 84 (863 روز قبل) بيان كرده، بينديشد و بگويد <آيا خود او حاضر است بهانه هايي را كه براي عدم رفع بعضي گرفتاريهاي مردم و حـتـي افـزايـش مـشـكلا ت معيشتي ملت بيان مي‌شود، بپذيرد!؟>‌ رسـانـه‌هـاي اصـلا ح طلـب هم بايد به اين موضوع بپردازند كه نه موفقيت‌هاي اين دوره به يكي از دو بخش پارلماني يا دولتي اصولگرايان تعلق دارد و نه ناكامي‌ها و مشكل آفريني ها. مردم بايد بدانند كه طرف آنها، نه مجلس است و نه دولت، بلكه جبهه اصولگرايان، هم عامل پيروزي‌هاي مورد ادعـاي اخـيـر اسـت و هم زمـيـنه ساز و مجري سياست‌هاي شكست خورده و مشكل آفرين. البته بهترين كار آنست كه آقاي باهنر به نمايندگي از اصولگرايان به اين موضوع اذعان نمايد، اما اگر وي اين كار را نكند، قاعدتاً مردم فهيم ايران مي‌دانند كه تشكرها و اعـتـراضـات خـود را بـايـد به صورت يكجا تقديم اصولگرايان كنند، نه مجلس يا دولت اصولگرا!‌‌ همبستگي روزنامه همبستگي در سرمقاله امروز خود با عنوان تهديد قراردادهاي معتبر به قلم علي صالح‌آبادي آورده است: 1- درياي خزر پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سابق در سال 91 ميلادي و استقلال كشورهاي ساحلي به‌دليل زياده‌خواهي روسيه، قزاقستان و آذربايجان مناقشه‌اي بر سر ميزان و چگونگي بهره‌برداري از منابع نفت و گاز اين دريا ايجاد كرده است كه با گذشت زمان نه‌تنها از شدت آن كاسته نشده است، بلكه وضعيت رژيم حقوقي اين دريا ميان كشورهاي ساحلي بدتر شده است. 2- ايران و روسيه تا سال 1373 بر استفاده مشاع و يا بهره‌برداري مشترك از منابع درياي مازندران نه تنها تأكيد داشتند، بلكه به قراردادهاي 1921 و 1940 كه ميان ايران و دولت وقت روسيه به امضا رسيده بود، تن داده و احترام مي‌گذاشتند. روح حاكم بر اين قراردادها بهره‌برداري مشترك و يا مشاع منابع بزرگترين درياچه جهان بود. 3- قزاقستان و آذربايجان كه نياز به نفت و گاز داشتند بدون توجه به سهم ديگران شروع به استخراج منابع نفت و گاز اين دريا كردند. روسيه كشوري غيرقابل اعتماد در روابط بين‌المللي است. نخست روسيه به اين دو كشور در خصوص استخراج بي‌حساب و كتاب از بستر اين دريا اعتراض كرد، اما از آن‌جا كه تلاش‌هايش به نتيجه نرسيد، با ناديده گرفتن سهم 50 درصدي ايران با اين دو كشور درباره چگونگي بهره‌برداري از بستر درياي مازندران به توافق رسيد و به‌نوعي منافع ايران به مخاطره افتاد. در اين‌جا نيز روسيه به ايران نارو زد. نكته تأمل‌برانگيز آن است كه قزاقستان اعلام كرده است كه قراردادهاي 1921 و 1940 را كه ميان ايران و اتحاد جماهير شوروي سابق منعقد شده، به تاريخ پيوسته است! آيا نبايد در برابر زياده‌خواهي روسيه، قزاقستان و آذربايجان ايستادگي كرد. 4- روسيه با ترفند، استفاده از سطح دريا را كماكان براي كشتيراني و ماهيگيري مي‌داند. علت اين امر آن است كه ناوگان نظامي روسيه بايد بر دريا مسلط باشد تا كشورهاي ساحلي را نظارت كند و يا زير كنترل خود بگيرد. لذا به نظر مي‌رسد روسيه به هيچ وجه حاضر نباشد سطح دريا ميان كشورهاي ساحلي تقسيم شود، اما اين كشور در مورد تقسيم بستر تا حدي انعطاف‌پذير است و تاكنون درباره سهم 20 درصدي با كشورهاي ايران، تركمنستان، قزاقستان و آذربايجان بحث كرده است. اما روسيه به اين مساله نيز تن نداده است. از آن‌جا كه حوزه‌اي كه در آن‌جا نفت يا گاز سرشار وجود دارد در محدوده 17 تا 20 درصدي بستر دريا قرار دارد و اين منطقه به‌گونه‌اي است كه اگر چنين تصميمي گرفته شود تنها روسيه و قزاقستان بيش‌ترين بهره‌برداري را خواهند نمود، لذا روسيه به دنبال تقسيم دريا براساس ساحل است كه چنانچه اين مسأله تحقق پذيرد، سهم ايران چيزي حدود 11 تا 13 درصد بيش‌تر نخواهد بود كه جداً نگران‌كننده است. 5- آذربايجان در سال 1373 قراردادي را با گروهي از شركت‌هاي ترك، آمريكايي و روسي درباره استفاده از منابع نفت و گاز درياي خزر منعقد كرده است. هرچند ايران در ابتدا به اين قرارداد اعتراض كرد، اما به نظر مي‌رسد اين كنسرسيوم نفتي با چراغ خاموش مشغول بهره‌برداري از منابع نفت و گاز درياي خزر است. 6- مقامات ايران و مذاكره‌كنندگان ايران بايد براي حفظ منافع ملي و محدوده آب‌هاي سرزمين همچنان برقراردادهاي 1921 و 1940 كه سهم ايران در اين قراردادها مشترك يا مشاع و يا به تعبير ديگر 50 درصد است،‌ تأكيد كنند نه آن‌كه به‌گونه‌اي سخن بگويند كه ديگران برداشت كنند اين دو قرارداد ديگر براي ايران اهميت چنداني ندارد. آيا صحيح است كه وزيرخارجه به‌جاي آن‌كه بر سهم 50 درصدي ايران از درياچه مازندران تأكيد كند، بگويد سهم 50 درصدي منطقي نيست و يا آن‌كه سخنگوي وزارت امورخارجه بگويد: از سهم 20 درصدي درياي خزر كوتاه نمي‌آييم؟ موضع‌گيري اين مقام رسمي در عرصه بين‌المللي معنايش اين است كه ايران عملاً از سهم 50 درصدي خود كه در قراردادهاي مذكور به آن‌ها اشاره شده است عدول كرده و به دنبال سهم 20 درصدي از دريا مي‌باشد. جالب آن‌كه دبير شوراي عالي امنيت ملي در ملاقاتي خارجي گفته است كه خليج‌فارس را بايد خليج دوستي ناميد! كدام ديپلمات ايراني را سراغ داريد كه چنين شبهه‌ناك در خصوص روابط خارجي اظهارنظر كند؟ خليج‌فارس پيشينه بسيار تاريخي دارد و هيچ‌كس نمي‌تواند نام آن را تغيير دهد. در روزهاي اخير، بحث گفت‌وگو بر سر قرارداد الجزاير كه در سال 1975 ميان دولت‌هاي وقت ايران و عراق منعقد شده‌ است، بارديگر بر سر زبان‌ها افتاد. مذاكره درباره اين قرارداد معتبر چه معنا و مفهومي دارد؟ چرا زماني كه مقامات عراقي اين قرارداد را زير سوال مي‌برند مقامات ايراني مي‌پذيرند كه با آنان در مورد اين قرارداد گفت‌وگو و مذاكره كنند؟ نگارنده بر اين باور است كه كشورهاي پيرامون ايران از مناقشه ايران و آمريكا از يك‌سو و پرونده هسته‌اي ايران كه كشورهاي صنعتي و تأثيرگذار جهان، آمريكا را همراهي مي‌كنند سوءاستفاده كرده و تلاش مي‌كنند از شرايط پيش آمده كه به‌زعم آن‌ها ايران به دليل فشارهاي غرب در عرصه جهاني ضعيف شده است، امتياز بگيرند. همان‌گونه كه بسياري از صاحب‌نظران و سياستمداران بارها گفته‌اند، با طناب چين و روسيه نبايد به چاه رفت. آيا بهتر نيست ايران به‌جاي امتياز دادن به روس‌ها و يا چيني‌ها براي جلب حمايت آنان در شوراي امنيت و ديگر مجامع جهاني، با غربي‌ها وارد گفت‌وگو شود زيرا روسيه در عمل نشان داده است كه براي هيچ كشوري دوست نبوده است. در مقابل،‌ غربي‌ها قابل اعتمادتر از چين و روسيه به نظر مي‌آيند. برخي افراد كه مناسبات سياسي و جهاني را به‌خوبي نمي‌دانند و از تاريخ و رويدادهاي مهم آن بي‌اطلاع و يا كم‌اطلاع هستند، زماني كه به قدرت مي‌رسند دچار توهم مي‌شوند و به‌جاي آن‌كه در حوزه مأموريت خود به توسعه كشور و برون رفت آن از بحران‌هاي اقتصادي و سياسي بينديشند، روزي مي‌گويند ما بايد آماده شويم تا دنيا را اداره كنيم و روز ديگر مي‌گويند ما ابرقدرت مي‌شويم. اين حرف‌ها درحالي گفته مي‌شود كه اداره جهان و يا ابرقدرت شدن، ساز و كار مي‌خواهد و با حرف نمي‌توان به اين هدف‌ها رسيد. اداره دنيا و ابرقدرت شدن نياز به پشتيباني اقتصادي و نظامي و حمايت بلوك‌هاي سياسي و كشورهاي تأثيرگذار در عرصه بين‌المللي دارد. پرسش آن است كه كدام‌يك از اين مولفه‌ها را مي‌توان درباره ايران تعريف كرد. آنچه ايران را بااهميت كرده، موقعيت ژئوپلتيكي، منابع نفت و گاز سرشار و جمعيت مصرف‌كننده 70 ميليوني آن است. نياز به واردات 40 تا 50 ميليارد دلاري سالانه باعث شده است تا بسياري از كشورها به‌دنبال به چنگ آوردن اين بازار سودآور باشند. از آن‌جا كه رفتار و سخنان مقامات اين‌گونه است، قراردادهاي معتبر كه ميان ايران و كشورهاي همسايه بسته شده يكي پس از ديگري زير سوال رفته و يا به مخاطره افتاده است. نگارنده قبلاً يادداشتي در شماره 1971 مورخ 24/7/1386 تحت‌عنوان "درباره روسيه نبايد كوتاه آمد" در همين ستون نوشت، اما مشاهده رويدادهاي اخير اين قلم را واداشت تا بار ديگر در اين‌باره بنويسد. 1- درياي خزر پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سابق در سال 91 ميلادي و استقلال كشورهاي ساحلي به‌دليل زياده‌خواهي روسيه، قزاقستان و آذربايجان مناقشه‌اي بر سر ميزان و چگونگي بهره‌برداري از منابع نفت و گاز اين دريا ايجاد كرده است كه با گذشت زمان نه‌تنها از شدت آن كاسته نشده است، بلكه وضعيت رژيم حقوقي اين دريا ميان كشورهاي ساحلي بدتر شده است. 2- ايران و روسيه تا سال 1373 بر استفاده مشاع و يا بهره‌برداري مشترك از منابع درياي مازندران نه تنها تأكيد داشتند، بلكه به قراردادهاي 1921 و 1940 كه ميان ايران و دولت وقت روسيه به امضا رسيده بود، تن داده و احترام مي‌گذاشتند. روح حاكم بر اين قراردادها بهره‌برداري مشترك و يا مشاع منابع بزرگترين درياچه جهان بود. 3- قزاقستان و آذربايجان كه نياز به نفت و گاز داشتند بدون توجه به سهم ديگران شروع به استخراج منابع نفت و گاز اين دريا كردند. روسيه كشوري غيرقابل اعتماد در روابط بين‌المللي است. نخست روسيه به اين دو كشور در خصوص استخراج بي‌حساب و كتاب از بستر اين دريا اعتراض كرد، اما از آن‌جا كه تلاش‌هايش به نتيجه نرسيد، با ناديده گرفتن سهم 50 درصدي ايران با اين دو كشور درباره چگونگي بهره‌برداري از بستر درياي مازندران به توافق رسيد و به‌نوعي منافع ايران به مخاطره افتاد. در اين‌جا نيز روسيه به ايران نارو زد. نكته تأمل‌برانگيز آن است كه قزاقستان اعلام كرده است كه قراردادهاي 1921 و 1940 را كه ميان ايران و اتحاد جماهير شوروي سابق منعقد شده، به تاريخ پيوسته است! آيا نبايد در برابر زياده‌خواهي روسيه، قزاقستان و آذربايجان ايستادگي كرد. 4- روسيه با ترفند، استفاده از سطح دريا را كماكان براي كشتيراني و ماهيگيري مي‌داند. علت اين امر آن است كه ناوگان نظامي روسيه بايد بر دريا مسلط باشد تا كشورهاي ساحلي را نظارت كند و يا زير كنترل خود بگيرد. لذا به نظر مي‌رسد روسيه به هيچ وجه حاضر نباشد سطح دريا ميان كشورهاي ساحلي تقسيم شود، اما اين كشور در مورد تقسيم بستر تا حدي انعطاف‌پذير است و تاكنون درباره سهم 20 درصدي با كشورهاي ايران، تركمنستان، قزاقستان و آذربايجان بحث كرده است. اما روسيه به اين مساله نيز تن نداده است. از آن‌جا كه حوزه‌اي كه در آن‌جا نفت يا گاز سرشار وجود دارد در محدوده 17 تا 20 درصدي بستر دريا قرار دارد و اين منطقه به‌گونه‌اي است كه اگر چنين تصميمي گرفته شود تنها روسيه و قزاقستان بيش‌ترين بهره‌برداري را خواهند نمود، لذا روسيه به دنبال تقسيم دريا براساس ساحل است كه چنانچه اين مسأله تحقق پذيرد، سهم ايران چيزي حدود 11 تا 13 درصد بيش‌تر نخواهد بود كه جداً نگران‌كننده است. 5- آذربايجان در سال 1373 قراردادي را با گروهي از شركت‌هاي ترك، آمريكايي و روسي درباره استفاده از منابع نفت و گاز درياي خزر منعقد كرده است. هرچند ايران در ابتدا به اين قرارداد اعتراض كرد، اما به نظر مي‌رسد اين كنسرسيوم نفتي با چراغ خاموش مشغول بهره‌برداري از منابع نفت و گاز درياي خزر است. 6- مقامات ايران و مذاكره‌كنندگان ايران بايد براي حفظ منافع ملي و محدوده آب‌هاي سرزمين همچنان برقراردادهاي 1921 و 1940 كه سهم ايران در اين قراردادها مشترك يا مشاع و يا به تعبير ديگر 50 درصد است،‌ تأكيد كنند نه آن‌كه به‌گونه‌اي سخن بگويند كه ديگران برداشت كنند اين دو قرارداد ديگر براي ايران اهميت چنداني ندارد. آيا صحيح است كه وزيرخارجه به‌جاي آن‌كه بر سهم 50 درصدي ايران از درياچه مازندران تأكيد كند، بگويد سهم 50 درصدي منطقي نيست و يا آن‌كه سخنگوي وزارت امورخارجه بگويد: از سهم 20 درصدي درياي خزر كوتاه نمي‌آييم؟ موضع‌گيري اين مقام رسمي در عرصه بين‌المللي معنايش اين است كه ايران عملاً از سهم 50 درصدي خود كه در قراردادهاي مذكور به آن‌ها اشاره شده است عدول كرده و به دنبال سهم 20 درصدي از دريا مي‌باشد. جالب آن‌كه دبير شوراي عالي امنيت ملي در ملاقاتي خارجي گفته است كه خليج‌فارس را بايد خليج دوستي ناميد! كدام ديپلمات ايراني را سراغ داريد كه چنين شبهه‌ناك در خصوص روابط خارجي اظهارنظر كند؟ خليج‌فارس پيشينه بسيار تاريخي دارد و هيچ‌كس نمي‌تواند نام آن را تغيير دهد. در روزهاي اخير، بحث گفت‌وگو بر سر قرارداد الجزاير كه در سال 1975 ميان دولت‌هاي وقت ايران و عراق منعقد شده‌ است، بارديگر بر سر زبان‌ها افتاد. مذاكره درباره اين قرارداد معتبر چه معنا و مفهومي دارد؟ چرا زماني كه مقامات عراقي اين قرارداد را زير سوال مي‌برند مقامات ايراني مي‌پذيرند كه با آنان در مورد اين قرارداد گفت‌وگو و مذاكره كنند؟ نگارنده بر اين باور است كه كشورهاي پيرامون ايران از مناقشه ايران و آمريكا از يك‌سو و پرونده هسته‌اي ايران كه كشورهاي صنعتي و تأثيرگذار جهان، آمريكا را همراهي مي‌كنند سوءاستفاده كرده و تلاش مي‌كنند از شرايط پيش آمده كه به‌زعم آن‌ها ايران به دليل فشارهاي غرب در عرصه جهاني ضعيف شده است، امتياز بگيرند. همان‌گونه كه بسياري از صاحب‌نظران و سياستمداران بارها گفته‌اند، با طناب چين و روسيه نبايد به چاه رفت. آيا بهتر نيست ايران به‌جاي امتياز دادن به روس‌ها و يا چيني‌ها براي جلب حمايت آنان در شوراي امنيت و ديگر مجامع جهاني، با غربي‌ها وارد گفت‌وگو شود زيرا روسيه در عمل نشان داده است كه براي هيچ كشوري دوست نبوده است. در مقابل،‌ غربي‌ها قابل اعتمادتر از چين و روسيه به نظر مي‌آيند. جمهوري اسلامي روزنامه جمهوري در سرمقاله امروز خود با عنوان بوش سفر براي سرپوش گذاشتن بر شكست آورده است: قرار است بوش كوچك رئيس جمهور آمريكا روز سه شنبه اين هفته يك سفر 9 روزه را به منطقه خاورميانه عربي آغاز كند . براساس خبرهائي كه درباره برنامه اين سفر منتشر شده بوش سفر خود را از فلسطين اشغالي آغاز مي كند و پس از مشورت با مقامهاي رژيم صهيونيستي براي ديدار با « محمود عباس » رئيس سازمان فتح راهي كرانه باختري رود اردن مي شود و با ديدار از مصر امارات بحرين عربستان و كويت به سفر منطقه اي خود پايان مي دهد. اين سفر كه همزمان با نخستين مرحله از انتخابات رياست جمهوري آمريكا صورت مي گيرد به گفته استفن هادلي مشاور امنيت ملي بوش با اين هدف صورت ميگيرد كه بوش كشورهاي عربي را با خود عليه ايران همصدا كند. همچنين مشاور امنيت ملي بوش روز پنجشنبه به خبرنگاران گفت يكي ديگر از اهداف اين سفر تشويق كشورهاي عربي به برقراري روابط با اسرائيل است . وي افزود : « اين سفر فرصتي براي نشان دادن تعهد پايدار آمريكا به امنيت دوستان و متحدين ما در خاورميانه بويژه كشورهاي خليج فارس است . اين سفر تلاش ما براي مبارزه با تروريسم و تندروها ترويج آزادي و ايجاد صلح و پرباري اقتصادي را خاطرنشان مي كند » . اظهارات مشاور امنيت ملي آمريكا درباره سفر دوره اي بوش حاوي نكات قابل تاملي است . از جمله اينكه هادلي گفته است : « رئيس جمهور بر اهميت حمايت از دمكراسيهاي نونهال و مردم عراق افغانستان لبنان و فلسطين تاكيد خواهد كرد. او فرصتي دارد تا با دوستان و متحدين ما چالشهايي را كه در منطقه وجود دارد شامل چالشهايي كه از طرف ايران ديده مي شود در ميان بگذارد. » رژيم صهيونيستي نيز به دليل اهميتي كه براي اين سفر قائل است 10 هزار نفر از افراد پليس خود را براي حفاظت از جان بوش به كار ميگيرد. با اينحال منابع عربي گفته اند تامين امنيت رئيس جمهور آمريكا در سفر به كويت را ارتش آمريكا برعهده دارد. براساس اظهارات همين منابع اطلاعاتي وزارت كشور كويت برنامه هاي حفاظتي وسيعي را براي بوش تدارك ديده بود ولي ماموران امنيتي آمريكا كه از چند روز قبل به كويت سفر كرده اند حاضر نشدند زير بار اين برنامه ها بروند و تاكيد كرده اند كه حفاظت بوش را خود آمريكائي ها برعهده خواهند گرفت و نيروهاي كويتي فقط اجازه دارند نقش كمكي داشته باشند. از نظر محتوائي نيز درباره سفر بوش به خاورميانه عربي نكاتي اعلام شده است كه قابل تامل هستند. سخنگوي كاخ سفيد گفته است رئيس جمهور آمريكا در ابوظبي سخنراني مهمي ايراد خواهد كرد و مطالب تازه اي درباره ايران خواهد گفت . خودبوش نيز گفته است « اين سفر بطور قطع تلاش براي محدود كردن نفوذ ايران در منطقه است . وي در مصاحبه اي با خبرگزاري رويترز پيش بيني كرده است در اين سفر از وي درباره برآورد اطلاعات ملي آمريكا از برنامه هسته اي جمهوري اسلامي ايران سئوال شود. بوش در اين زمينه گفت : « من براي سران كشورهاي منطقه روشن خواهم ساخت كه برآورد اطلاعات ملي آمريكا يعني اينكه ايران همچنان يك تهديد به شمار مي رود. من به آنها يادآور خواهم شد كشوري كه بتواند برنامه اي را به حالت تعليق درآورد مي تواند به راحتي آنرا از سر بگيرد » . تمام آنچه تاكنون درباره سفر روزهاي آينده بوش كوچك به منطقه خاورميانه عربي گفته و منتشر شده به روشني نشان ميدهند وي و دولت آمريكا در ضعيف ترين موقعيت خود قرار دارند. اين واقعيت را مي توان در اين چند واقعيت لمس كرد. 1 ـ نگراني شديد دولتمردان آمريكائي از ناكامي هاي خود در خاورميانه بقدري آنها را در تنگنا قرار داده كه راهي جز يك سفر پرسروصداي تهاجمي به اين منطقه و تبليغات شديد براي تحت الشعاع قرار دادن اين ناكامي ها در برابر خود نمي يابند. بن بستي كه بوش كوچك در فلسطين اشغالي بخاطر انزواي مهره بي خاصيت غرب محمود عباس و دولت دست نشانده وي با آن روبروست و ناكامي شديدي كه در لبنان براي آمريكا و غربي ها پيش آمده و شكست طرح خاورميانه بزرگ كه از طرح هاي بسيار مهم و استراتژيك آمريكا بود مجموعه اي را تشكيل داده اند كه دولتمردان واشنگتن اكنون خود را در موضع ضعف احساس مي كنند و به همين جهت در برنامه اي كه براي سفر بوش در نظر گرفته شده ابتدا وي به فلسطين اشغالي ميرود و با سران رژيم صهيونيستي و محمود عباس ديدار و تبادل نظر مي كند و سپس به كشورهاي عربي مي رود تا در گفتگو با سران اين كشورها همان چيزي را مطرح كند كه جمع بندي گفتگوهاي او در تل آويو و رام الله است. 2 ـ دستگاه هاي اطلاعاتي آمريكا از نگاه خشمگينانه مردم كشورهاي عربي به بوش اطلاع كافي دارند . دولتمردان آمريكائي ميدانند كه اكنون رئيس جمهور آمريكا منفورترين شخص نزد ملت هاي مسلمان از جمله مردم منطقه خاورميانه عربي است . درست به همين علت است كه حفاظت از بوش در اين سفر برعهده ارتش آمريكا گذاشته شده و مقامات امنيتي آمريكا آشكارا به مسئولان كويتي گفته اند به آنها اطمينان ندارند. اين سخن كاملا درستي است زيرا علاوه بر مردم عادي كشورهاي عربي حتي در ميان مسئولان و نيروهاي امنيتي اين كشورها نيز رئيس جمهور آمريكا دشمنان زيادي دارد. 3 ـ درباره ايران هرچه رئيس جمهور آمريكا بيشتر فرياد بزند ضعف خود و قدرت جمهوري اسلامي ايران را بيشتر نشان ميدهد . دولتمردان آمريكائي هيچگاه اينهمه اصرار و پافشاري براي اثبات ادعاهاي خود درباره ايران نداشتند. اينكه مجموعه دستگاه هاي حكومتي آمريكا در تدارك يك تبليغات گسترده عليه جمهوري اسلامي ايران در بالاترين سطح و در نزديك ترين فاصله جغرافيائي هستند و اعلام مي كنند قرار است بوش در ابوظبي سخنراني مهمي درباره ايران داشته باشد و خود او ميگويد به سران كشورهاي عربي خواهم گفت كه ايران خطرناك است اين تلاش وسيع و بي سابقه آشكارا نشان از ضعف شديدي دارد كه اكنون دولتمردان آمريكائي در روياروئي با جمهوري اسلامي ايران دچار آن شده اند. سخنان بوش كوچك در ابوظبي و هر جاي ديگر منطقه هرچه باشد وي با تمسخر مردم منطقه مواجه خواهد شد و حتي سران كشورهاي عربي نيز تحت تاثير تبليغات از قبل برنامه ريزي شده وي قرار نخواهند گرفت . هرچند بوش تلاش مي كند بر خطر رژيم صهيونيستي با خطر نشان دادن ايران سرپوش بگذارد اما اين ترفند نيز ديگر كارائي ندارد. 4 ـ در اثر شكست هاي پياپي دولت بوش در عراق و افغانستان شرايط و موقعيت حزب جمهوريخواه در داخل آمريكا اكنون بسيار دشوار و شكننده است . وضعيت بگونه ايست كه در بدنه حزب جمهوريخواه فرد گمنامي به نام « هاكبي » در انتخابات درون حزبي براي كانديداتوري اين حزب در انتخابات رياست جمهوري راي مي آورد. انتخاب « هاكبي » براي بوش و ساير افراد برجسته حزب جمهوريخواه حاوي اين پيام است كه آنها حتي در درون حزب خود نيز جايگاهي ندارند. اين وضعيت البته براي دموكراتها هم پيش آمده است . سران حزب دموكرات به دليل ناكارآمدي هائي كه در برخورد بابوش نشان داده اند موقعيت خود را در بدنه اين حزب از دست داده اند و بالا آمدن « اوباما » و « هاكبي » در انتخابات داخلي اين دو حزب نشان از بي كفايتي رهبران دو حزب عمده آمريكا و افول قدرت اين كشور دارد. جمهوريخواهان هرچند با ترتيب دادن سفر دوره اي بوش به خاورميانه عربي درصدد حل مشكل خود هستند ولي اين سفر تنها عايدي كه براي بوش خواهد داشت هدايائي استكه سران كشورهاي عربي طبق معمول در قالب چك هاي حاوي دلارهاي بادآورده نفتي به او خواهند داد. غير از اين هيچ چيزي نصيب بوش و جمهوريخواهان نخواهد شد و سفر رئيس جمهور آمريكا به منطقه از هم اكنون شكست خورده است . كيهان روزنامه كيهان در سرمقاله امروز خود با عنوان آشوب از درون ، فشار از بيرون ! به قلم حسين شريعتمداري آورده است: تصور اين بود و انتظار مي رفت برخي از گروه هاي مدعي اصلاحات كه دل در گرو بيگانگان و چشم اميد به حمايت آنان داشتند از رخدادهاي چند سال اخير عبرت گرفته و با مشاهده هويت وحشي و خونريز آمريكا ومتحدانش در «راه طي شده» تجديدنظر كرده باشند. اين انتظار، اگرچه هنوز هم هست و نشانه هاي اميدواركننده اي از تصميم به تجديدنظر در جبهه اصلاحات به چشم مي خورد ولي اظهارات گاه و بي گاه شماري از مدعيان اصلاحات حكايت ديگري نيز دارد، حكايتي تأسف آور و حاكي از آن كه به جاي عبرت آموزي، قرار است، خود عبرت ديگران باشند! نمونه اي از اين دست را مي توان در تاكيد و اصرار دوباره برخي از مدعيان اصلاحات بر راهبرد «فشار از پائين، چانه زني در بالا» ملاحظه كرد. نظريه اي «اجاره اي» كه تاكيد مجدد مدعيان اصلاحات بر آن، نشان مي دهد اين جماعت هنوز هم شعور مردم را دست كم مي گيرند و يا، زلف خود را چنان به زلف بيگانگان گره زده اند كه.... درباره نظريه اجاره اي «فشار از پائين، چانه زني در بالا» كه فرمول دستكاري شده وابستگي به آن سوي مرزهاست گفتني هايي هست. اين ديدگاه كه در سال هاي مياني دهه 70 از سوي مدعيان اصلاحات و به عنوان راهبرد جبهه اصلاحات براي تسخير سنگر به سنگر كانون هاي قدرت نظام مطرح شد، اگرچه نام يكي از مدعيان اصلاحات را بر تارك خود داشت ولي نه جديد بود و نه ساخته و پرداخته كسي كه اين نظريه را به وي نسبت مي دادند. اصلاح طلبان، اين نظريه را با واسطه «ح-ب»، از «جرج سوروس»، مدير بنياد صهيونيستي «سوروس» وام گرفته بودند و براي پيشگيري از حساسيت مردم، در برگردان الفاظ آن تغييراتي جزيي داده بودند. در سال هاي مياني دهه 70 آقاي «ح-ب»، استاد علوم سياسي دانشگاه تهران و رابط بنياد صهيونيستي سوروس كه چند هفته قبل براي اقامت هميشگي به آمريكا رفت، در يك جمع محدود و چند نفره كه دو تن از اعضاي سابق وزارت اطلاعات نيز در آن حضور داشتند، از راهبردي با عنوان «آشوب از درون و فشار از بيرون» سخن به ميان آورد. وي معتقد بود كه اين راهبرد تنها راه ممكن براي تغيير ساختار نظام اسلامي و جايگزيني آن با يك نظام سكولار است. براساس اين راهبرد- كه جرج سوروس از آن با عنوان فرمول انقلاب هاي رنگي ياد مي كند- گروه هاي اپوزيسيون در گام اول به ترويج نارضايتي در ميان برخي از اقشار اثرگذار و مطرح جامعه نظير دانشجويان، معلمان، كارگران، اقليت هاي قومي و مذهبي روي مي آورند. به گفته جرج سوروس فلش اين نارضايتي ها بايد به سوي نظام حاكم باشد و ساختار آن را نشانه بگيرد و نه فقط عملكردها را. در اين راهبرد رسانه ها نقش اصلي را بر عهده دارند و با مديريت نارضايتي ها مي توانند آنها را به ناآرامي و آشوب تبديل كنند (آشوب از درون)! گام دوم، تبديل آشوب ها به «بحران» و يا «بحران نمايي» است. در اين حالت، گروه هاي اپوزيسيون ضمن متهم كردن مسئولان بلندپايه حاكميت به خودكامگي و اقتدارگرايي و يا بي عرضگي و ناتواني در حل بحران، از قدرت هاي خارجي براي دخالت و پايان بخشيدن به بحران دعوت مي كنند. (فشار از بيرون)! سوروس بر اين باور بود كه فشارهاي بيروني نقش كاتاليزر- CATALYZER - را بازي مي كنند و زمينه را براي تسليم حاكميت در مقابل خواسته هاي اپوزيسيون فراهم مي آورد! و از آنجا كه خواسته هاي اپوزيسيون با خواسته قدرت هاي بيروني همخوان است، امتياز دهي حاكميت به اپوزيسيون، نهايتاً مي تواند استحاله و دگرگوني در ساختار آن را به دنبال داشته باشد. مدعيان اصلاحات، راهبرد خيانت آميز «آشوب از درون و فشار از بيرون» را از ترس حساسيت مردم به «فشار از پائين و چانه زني در بالا» تبديل كردند بي آن كه در ماهيت آن، يعني ايفاي نقش ستون پنجم دشمن در داخل كشور - كه به نمونه هايي از آن اشاره مي كنيم- كمترين تغييري داده باشند. اوايل سال 83- خردادماه- يكي از مدعيان اصلاحات كه در پي نااميدي از اين جبهه ايران را به مقصد پاريس ترك مي كرد، قبل از عزيمت به فرانسه، طي مصاحبه اي با خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران- ايرنا- به طور تلويحي اعتراف كرد كه منظور اصلاح طلبان از «چانه زني در بالا» همان فشار از بيرون بوده است. اگرچه بدون اين اعتراف نيز مقصود اصلي مدعيان اصلاحات به وضوح قابل درك بود و مواضع و عملكرد آنان كمترين ترديدي باقي نمي گذاشت كه نظريه «فشار از پائين، چانه زني در بالا» همان راهبرد صهيونيستي «آشوب از درون و فشار از بيرون» است. اكنون به موارد زير كه فقط مشتي از خروارها و اندكي از بسيارهاست توجه كنيد؛ نمونه هايي از مواضع و عملكرد مدعيان اصلاحات كه همزمان با مطرح شدن راهبرد فشار از پائين، چانه زني از بالا، صورت گرفته و البته ناكام نيز بوده است. 1- آشوب 18 تيرماه 78 كه در آن روزنامه هاي زنجيره اي و اكثريت مجلس ششم نقش ستاد عملياتي و تبليغاتي آشوبگران را بر عهده داشتند و بعدها شماري از بازداشت شدگان به ماموريت خود از سوي سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا اعتراف كردند و اسناد آن نيز برملا شده است. گفته مي شود در جريان آشوب هاي 18 تير، كيان تاجبخش- نماينده سوروس در ايران - كه از آمريكا وارد كشور شده بود نيز بازداشت شد ولي با فشار يكي از مسئولان بلندپايه دولت وقت آزاد گرديد! 2- طرح شعارهايي نظير توپ تانك بسيجي ديگر اثر ندارد! اسلام دين خشونت است!احكام اسلامي براي 1400 سال قبل كارآمدي داشته است! مظاهر ديني، نماد عقب ماندگي است و بايد حذف شود! انزوا و عقب افتادگي ثمره دو دهه انقلاب است! و... 3- هجوم همه جانبه به سپاه، نيروي انتظامي و ساير مراكز اقتدار نظام. 4- اصرار بر رفراندوم براي تغيير قانون اساسي و تاكيد بر تغييرآن بخشي از اصول قانون اساسي كه ضامن ساختار اسلامي نظام است. 5- ارائه لوايح دو قلو براي افزايش اختيارات رئيس جمهور . 6- تاكيد بر حذف نظارت استصوابي و پيشنهاد آزادي بهائيان، مفسدين اخلاقي و اقتصادي و حتي تاكيد بر آزادي ورود جاسوسان به مجلس. 7- طرح مجلس ششم براي حذف گزينش ها از تمامي مراكز نظام. 8- تهيه طرح 3 فوريتي مجلس ششم براي الزام دولت به پذيرش پروتكل الحاقي دقيقاً در حالي كه ايران اسلامي در چالش هسته اي حساس با غرب بود و جك استراو از اين اقدام نمايندگان اصلاح طلب مجلس با عنوان همراهي مردم ايران با آمريكا و اروپا و مخالفت آنها با جمهوري اسلامي ايران ياد كرد. 9- طرح غيرقابل تعقيب بودن مجرمان بعد از ورود به مراكز آموزش عالي. 10- حمايت جبهه اصلاحات از مفسدان اقتصادي (تقريباً بدون استثناء)! 11- حمايت از حضور دشمنان تابلودار نظام در روزنامه هاي زنجيره اي. 12- اعتصاب نمايندگان مجلس و استعفاي دسته جمعي برخي از دولتمردان. 13- و .... گفتني است كه بعد از شكست اصلاح طلبان در انتخابات دوره دوم شوراها و دوره هفتم مجلس، دهها تن از مهره هاي اصلي اين جريان به خارج از كشور گريخته و هم اكنون آشكارا با سرويس هاي اطلاعاتي آمريكا، انگليس و اسرائيل همكاري مي كنند و... همانگونه كه ملاحظه مي شود، عملكرد و مواضع مدعيان اصلاحات آشكارا و بي كم و كاست با اهداف اعلام شده آمريكا و اسرائيل همخواني داشت و دقيقاً در راستاي راهبرد خيانت آميز «آشوب از درون و فشار از بيرون» تنظيم شده بود يعني همان راهبرد بنياد صهيونيستي سوروس كه مدعيان اصلاحات از آن، با اندكي تغيير در الفاظ با عنوان «فشار از پائين و چانه زني در بالا» ياد مي كردند! همين جا قابل ذكر است كه بعد از بازداشت چند جاسوس آمريكايي مرتبط با سرويس هاي بيگانه در چند ماه گذشته، موجي از اضطراب و دلهره در جبهه اصلاحات پديدار شد و برخي از كساني كه خود مي دانستند چه كاره اند، با ناشي گري به حمايت از بازداشت شدگان پرداختند غافل از آن كه بازداشت شده ها اطلاعات مستند و رسواكننده اي از محافل پنهان اين جبهه ارائه كرده اند. اطلاعات مستندي كه در صورت انكار بعدي جاسوسان بازداشت شده نيز به آساني قابل اثبات است. مروري هرچند اجمالي و گذرا بر مواضع و عملكرد مدعيان اصلاحات و روابط پنهان و آشكار آنان با محافل- مخصوصاً اطلاعاتي- بيگانگان، انگشت حيرت را به دندان نزديك مي كند كه چگونه علي رغم اينهمه طرح و برنامه، صرف هزينه هاي هنگفت و حمايت هاي گسترده بيروني، كمترين موفقيتي نصيب جماعت مورد اشاره نشده است؟! پاسخ اين پرسش را بايستي در باورهاي ديني مردم و مديريت الهي رهبر معظم انقلاب جستجو كرد كه خود حديث مفصل ديگري است. و عجيب تر آن كه هنوز هم افراد و جريان هايي با همان افكار پوسيده در همان راهي كه بارها به چاه رسيده است گام برمي دارند؟! به دو نمونه زير توجه كنيد. الف: چند روز بعد از انتشار گزارش 16 نهاد اطلاعاتي آمريكا كه در آن بر صلح آميز بودن فعاليت هسته اي ايران تاكيد شده بود و صاحبنظران صاحب نام دنيا از اين گزارش با عنوان رسوايي بوش ياد كردند، 333 نفر از مدعيان اصلاحات با امضاي بيانيه اي خواستار تعليق غني سازي اورانيوم در ايران شدند، يعني آرزويي كه آمريكا و متحدانش علي رغم چند سال تلاش پي درپي از رسيدن به آن ناكام مانده بودند. اسامي برخي از امضاكنندگان اين بيانيه كه نامي غير از ستون پنجم آمريكا و اسرائيل نمي توان بر آنها نهاد در خبر ويژه كيهان 86.9.28 درج شده است. ب: همزمان با جنب و جوش انتخاباتي مجلس هشتم، گروهي ديگر از مدعيان اصلاحات در همراهي كامل با آمريكا و متحدانش بيانيه اي صادر كرده و خواستار نظارت بين المللي بر انتخابات مجلس هشتم در ايران شدند يعني دقيقاً حركت در راستاي همان راهبرد اجاره اي و زمينه سازي براي «فشار از بيرون»!... روز چهارشنبه رهبرمعظم انقلاب در ديدار صميمي دانشجويان و دانشگاهيان استان يزد با ايشان، ضمن تاكيد بر ضرورت «اعتماد به نفس ملي» از همنوايي عده اي در داخل با امواج يأس برانگيز تبليغات بيگانه ياد كرده و فرمودند: «ملت و به ويژه دانشجويان، نخبگان و مسئولين بايد راههاي جديد بيگانگان براي تضعيف ايران اسلامي را شناسايي و پيش بيني كنند تا بتوانند حيله هاي جديد آنان را خنثي سازند». مردمسالاري روزنامه مردمسالاري در سرمقاله امروز خود با عنوان «بانو بوتو، ژنرال بي ستاره، افراطيون فرقوي » به قلم دكتر اميرمدني آورده است: بي‌نظير پيش از بازگشت به پاكستان در اكتبر 2007 در مقاله‌اي در واشنگتن پست نوشته بود كه براي «اعاده دموكراسي» ومحدود كردن قدرت ژنرال ها و افراطيون فرقوي كه هيچگاه در تاريخ پاكستان بيش از 11 درصد راي نياورده اند به پاكستان باز مي‌گردد. بي نظير نوشته بود كه «براي اتفاقات خوش دعا و براي اتفاقات بدخود را آماده مي كنم» آن نيروهاي مخوف نظامي - فرقوي كه بي‌نظير قصد مبارزه با آنان راحتي از طريق ناسنجيده تكيه بر نيروهاي خارجي داشت به حيات وي پاياني تراژيك دادند. بي‌نظير كه در شكل‌گيري طالبان، ناظري فعال از براي افزايش وزن ژئوپليتيك كشور خود بود احتمالا به خطاي عملي خود پي برده و در پي جبران بود و از همين رو در مواضعي بي باكانه اظهار داشته بود كه براي پايان دادن به اتحاد نانوشته و عملي ژنرال‌ها - فرقويون پايان خواهد داد. ژنرال مشرف كودتاگر كه سرانجام همكاران پشت پرده جوان‌تر و قدرتمندتر در وحدت نيات با افراطيون القاعده - طالبان با او همان را خواهند كرد كه با سلف كودتاچي و با انفجار هواپيماي وي كردند و تنها چهره بيروني سرويس‌هاي مخوف اطلاعاتي (ISI) است پس از دفاع از ارتشياني كه به زنان در پادگان‌ها تجاوز مي‌كنند (مورد سرهنگ حماد و خانم دكتر شايزه خالد در بلوچستان) مسووليت مرگ زني شريف را كه با «پذيرش مسووليت» در پي اعاده دموكراسي در كشور خود بود را نيز در پرونده فاقد سرافرازي خويش داد. تنها ساعاتي پيش از ترور بي‌نظير نماينده مشرف اظهار داشته بود كه «بي نظير بوتو در امنيت كامل است». دولت بوش كه با كمك‌هاي بسيار مالي و نظامي مشرف و ژنرال‌هاي پاكستاني را به اتحادي شكلي در آنچه كه «جنگ ادعايي با تروريزم» خوانده مي‌شود آورده بود، پس از ناموفقيتي در افغانستان و عراق و غيرقابل دفاع بودن چهره ژنرال كودتاگر از بازگشت بوتو پشتيباني كرده بود. اين اتحاد را دولت بوش علي‌رغم ارتباط عميق سرويس‌هاي اطلاعاتي پاكستان با طالبان - القاعده و نقش اين سرويسها در قتل احمدشاه مسعود و ارسال 100 هزار دلار وجه نقد براي محمدعطا از تروريست‌هاي برج‌هاي دوقلوي نيويورك ايجاد كرده بود تا بتواند سياست منطقه‌اي مبتني بر جنگ را پيش ببرد. دولت بوش از طريق خانم رايس خواستار انتخابات آزاد در پاكستان شده بود تا قدرت ژنرال كودتاچي پايمال كننده آزادي و دموكراسي را كه بوش به نام آنها - به ادعاي خود- به افغانستان و عراق لشگركشي كرده بود را محدود نمايد. ژنرالها باور دارند كه با ترساندن آمريكا و غرب از افراطيون طالبان - القاعده و گروه‌هاي همانند لشكر جهنگوي، سپاه صحابه، سپاه محمد... كه كنترل آنها را به همراه كنترل هر نوع قاچاقي را در كنار مشاغل رسمي خود در دست دارند مي‌توانند آمريكا رابه همراهي با خود وادار سازند. در سال‌هاي اشغال افغانستان به وسيله شوروي اتحاد عملي بين سرويس‌هاي اطلاعاتي پاكستان تحت رياست ژنرال حميد گل، القاعده بن لادن و شاهزاده تركي الفيصل به نمايندگي از سوي وهابيت سعودي تحت نظر سيا با جلب جهاديون از يك دلتاي عظيم جغرافيايي و حمايت‌هاي بين‌المللي گاه با نظارت و گاه با اغماض خود بي‌نظير داراي جهشي كيفي شد. بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 و انفجار برج‌هاي دوقلو در نيويورك و پذيرفتن آن انفجار به وسيله القاعده - طالبان و مداخله آمريكا در افغانستان، پاكستان داراي مشكلات عديده در پيشبرد اهداف ژئوپليتيكي خود شده بود. ژنرال‌هاي پاكستاني با بركناري نواز شريف و روي كار آوردن مشرف كه صورت بيروني آنهاست بر آن شدند تا ارتباط با گروه‌هاي جهادي و طالبان - القاعده را به طور ارگانيك بازسازي نمايند تا آمريكا را وادار به سازش با طالبان كرده يا پس از خروج لاجرم آمريكا از افغانستان به اشغال دوباره افغانستان ازطريق طالبان بپردازند و به آسياي مركزي نزديك شوند. بي‌نظير كه شاهد و ناظر و دخيل در شكل‌گيري طالبان بود و عواقب خطرناك صحنه‌گرداني ژنرال‌ها و فرقويون را دريافته بود در دوران نخست وزيري خود نيز گاه بر آن شده بود تا قدرت آنان را بدون موفقيت محدود نمايد و همين آغازگر آشوب‌هاي بي شمار در دوره نخست‌وزيري وي و راهپيماييها بر ضد حزب مردم پاكستان بي نظير و اتهامات قضايي بعد از پيروزي نواز شريف از حزب مسلم ليگ شده بود. بركناري نواز شريف و جناح وي در حزب مسلم ليگ و روي كار آوردن ژنرال مشرف از طريق كودتا به وسيله ISI و پشتيباني حزب مسلم ليگ (جناح قاعد اعظم واحزاب مذهبي افراطي) در واقع به آن علت بود كه سرويس‌هاي اطلاعاتي پاكستان طالبان را در افغانستان بازسازي و با مبارزه نمايشي با طالبان و القاعده در واقع به اجراي سياستي بپردازند تا به روي كار آمدن مجدد طالبان بينجامد؛ مسئله‌اي كه پريماكوف نخست وزير سابق روسيه نيز در مقاله‌اي در ريانوستي به آن اشاره كرده است. پايان دردناك بي‌نظير نشانگر آن است كه گرايشات سياسي كنوني مسلط در پاكستان، نشانگر و معرف تفكر اقبال لا هوري و آن كشوري نيست كه ايران به عنوان نخستين كشور استقلال آن را در سال 1947 به رسميت شناخت. مردم شريف پاكستان ديري است كه به وسيله افراطيون فرقوي احزاب مذهبي و ژنرال هاي كودتاگر به گروگان گرفته شده‌اند. ژنرال هاي كودتاچي و خونريز در اتحادي نانوشته و مقصودي با جهاديون و طالبان اقتداگر به وهابيت ملهم از انديشه ابن تيميه در حال تبديل پاكستان از كشور پاكي‌ها به كشور گناهان بي‌شمار مي‌باشند در كنار و با مردم دوست و شريف پاكستان در چارچوب سياست عدم مداخله بايد به طور جدي از طريق جدال فرهنگي كه به سلطه و صحنه‌گرداني اين نيروهاي افراطي نظامي - فرقوي كه برآنند تا كل منطقه را به قرون وسطي بازپس ببرند نبردي بي امان را سازمان داد. صداي عدالت روزنامه صداي عدالت در سرمقاله امروز خود با عنوان « اگر مشرف ترور مي‌شد» به قلم عطاء الله مهاجراني آورده است: بي‌نظير بوتو نخست وزير سابق پاكستان در راولپندي با دو گلوله كه به گردن و سرش اصابت كرد، كشته شد. تاريخ بار ديگر تكرار شد . در 16 ژانويه 1951 لياقت‌علي خان نخستين نخست وزير پاكستان كه از سوي ژنرال محمد علي جناح اولين حكمران پاكستان انتخاب شده بود، با دو گلوله در لياغت باغ كشته شد يعني همين جايي كه بوتو ترور شد وبر اساس گزارشها يك اسلامگراي تندرو به نام سعد اكبر او را ترور كرده بود. آخرين كلماتي كه لياقت علي خان گفته اين بود: خدا پاكستان را حفظ كند‎.‎وضع او مثل وضع بوتو بود. اما چه كسي ممكن است بي‌نظير بوتو را كشته باشد؟ به نظر مي‌رسد زندگي و مرگ در هم تنيده شده است نه فقط در پاكستان بلكه در افغانستان، عراق، سودان، فلسطين، لبنان و سومالي هم، چنين است. آيا اين چهره نهايي ماست؟ آيا مي‌توانيم بگوئيم به وضعمان افتخار مي‌كنيم؟‎ ‎ ‎"‎اياد امير" روزنامه‌نگار معروف روزنامه "داون" پاكستان كه هفته قبل كارش را رها كرد؛ در مقاله‌اي كه در 21 دسامبر منتشر شد، گفته است: "پاكستان كشور بدشانسي است". چنين وصفي درباره عراق و افغانستان هم صادق است؛ اما چه كسي مسؤول اين فجايع است؟ پاكستاني‌ها يا دولت پرويز مشرف يا احزاب و يا آمريكا؟ شايد همه اينها مسؤول اين سرانجام تلخ باشند‏‎. ‎ اگر به كشته شدن بوتو به عنوان يك زن بنگريم، مي‌توانيم چهره واقعي پاكستان را در اين آينه خونين ببينيم. زندگي و سياست و مرگ يك مجموعه واحد در تاريخ خانواده بوتو است. چرا دولت مشرف به درخواست بوتو اهميت نداد؟‏‎ ‎ آيا شباهتي ميان مشرف و مكبث وجود دارد؟ آيا مشرف به شبح بي‌نظير بوتو نگاه كرد در حالي كه مي‌گفت: "خون، خون مي‌آورد!". هر بار كه خوني در پاكستان ريخته مي‌شود، خون‌هاي ديگري ريخته مي‌شود. مشرف در قلب بحران زندگي مي‌كند. اگر مشرف با گلوله كشته مي‌شد، چه اتفاقي در پاكستان مي‌افتاد؟‎ ‎ از آنجا كه مشرف تنها كسي است كه در اوضاع سياسي كنوني پاكستان نقش دارد؛ او هم تنها كسي است كه مي‌تواند كشور را نجات دهد. سوال اين است: پس از مرگ مشرف چه اتفاقي خواهد افتاد؟‏‎ ‎ بدترين شيوه‌اي كه يك كشور مي‌تواند اداره شود، اين است كه همه راهها به يك شخص منتهي شود. اين بدين معني است كه اين كشور همواره در لبه فاجعه يا فجايع مستمر باقي خواهد ماند‎.‎ سياست روز روزنامه سياست روز در سرمقاله امروز خود با عنوان «تاكيدي بر يك رسالت» به قلم مجيد مختاري آورده است: رهبر معظم انقلاب در جمع مردم يزد بار ديگر با اشاره به رويه سران كاخ سفيد هرگونه طرح دوستي و رابطه با آمريكا را در شرايط كنوني مردود دانسته و به دنبال كنندگان اين مسير هشدار دادند و رئيس جمهور كشورمان در مراسم انتخاب و معرفي دانشجويان نمونه با اشاره به معضلات جامعه معاصر بشري اظهار داشتند كه « امروز از سويي جهان نيازمند است و از سوي ديگر ضرورت و وظيفه ايجاب مي‌كند كه جوانان كشور خودشان را براي مديريت جهان آماده كنند» موضوع رهبري جهان و فتح سنگرهاي كليدي آن در واقع آرمان و اصلي اساسي در انقلاب اسلامي بوده كه به ا�




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 641]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن