تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 9 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دعا كردن را در هنگام رقّت قلب غنيمت شمريد، كه رقت قلب، رحمت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819403119




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ورود ممنوع کارآگاهان مشغول کارند


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: ورود ممنوع کارآگاهان مشغول کارند مسعود بهبهاني نيا مسعود بهبهاني نيا فيلمنامه نويس مجموعه پرمخاطب «نرگس» اين روزها در حال نگارش فيلمنامه «کارآگاهان» است. حميد لبخنده اين سريال را براي پخش از شبکه سه سيما در دست ساخت دارد. گفت وگوي اعتماد با بهبهاني نيا درباره کارنامه کاري او در حوزه فيلمنامه نويسي تلويزيوني و حواشي آن است.مهم براي او کار است، نوشتن است و خلق شخصيت ها و ديالوگ هايي که در خاطر مخاطبانش ماندگار باشند. همين و همين و همين، - بعد از ملودرام سراغ کار پليسي رفته ايد، به قول دوستي بعد از نرگس کارم به آگاهي و پليس کشيده شده، حتماً براي رسيدگي به اتهامات منتقدان محترم(خنده) بله، بيش از يک سال است که مشغول نگارش يک مجموعه پليسي معمايي هستم، دليلش هم تغيير ذائقه و پرهيز از تکرار است، دلم مي خواست از آن فضا فاصله بگيرم، براي همين چند پيشنهاد کار بلند را رد کردم و سراغ سخت ترين ژانر يعني پليسي معمايي رفتم. - نظرهاي مختلفي درباره علت جذب مخاطب نرگس وجود داشت. مرگ پوپک گلدره، پخش هر شب سريال، انتشار سي دي درباره هنرپيشگان سريال،... اضافه کنيد نزديک شدن به خط قرمز و رفتن سراغ عشق دختر فقير، پسر پولدار و از اين دست عوامل، اما حالا بعد از گذشت يک سال و نيم از پخش نرگس، گمان مي کنم بعضي از اين فاکتورها حساب خودش را پس داده باشد. قضيه فوت خانم گلدره مدت ها پيش از پخش سريال بود، آن اتفاق سويي که براي يکي از بازيگران پيش آمد هم مدتي بعد از پايان مجموعه رخ داد. - آبان و آذر پارسال بود، دقيقاً اواخر آبان که در آذرماه به اوج رسيد در حالي که پخش سريال اول، دوم مهر تمام شد. پس ربطي به هم ندارند. پخش هر شب مجموعه هم دليل موجهي براي اقبال عمومي آن نيست. يعني نمي تواند فاکتور تعيين کننده و قطعي محسوب شود. شما امسال حداقل شاهد دو سريال جدي و طنز بوديد که هر شب روي آنتن مي رفتند. اما کمترين بيننده و کمترين بازتاب را داشتند. - پس دليلش برمي گردد به همان خط قرمزها،؟ البته يکي از دلايلش، زمان و کيفيت پخش يا حوادث حاشيه يي نمي تواند يک مجموعه را تبديل به پديده کند، سوژه و قصه حرف اول را مي زند. قصه نرگس، پرتنش بود. بخشي از وضعيت امروز جامعه را روايت مي کرد. دوستان منتقد هم اشاراتي داشتند. عشق هاي ناممکن يکي از گيراترين موقعيت هاي نمايشي است که مي تواند زمينه درام ها يا قصه هاي گيرايي قرار بگيرد. مثل همين ميوه ممنوعه امسال. اما چيزي که داستان نرگس را متفاوت مي کرد اين بود که نسرين مي خواست طبقه اجتماعي خودش را نفي کند و از آن دور شود. يک جور عصيان براي فرار از واقعيت هاي پيراموني. همين اتفاق براي بهروز هم مي افتد. روايتي از يک نوع عصيان نسل جوان نسبت به گذشته، نسبت به سنت و بعضي روابط خانوادگي و اجتماعي. فکر مي کنم اين موضوع به عنوان موتور اوليه نرگس بيشترين تنش در داستان و جذب مخاطب را به وجود آورد. - رفتن به سراغ چنين سوژه هايي خطراتي هم به همراه دارد؛ بدآموزي يا سست شدن روابط خانوادگي، آن هم با پايان خوشي که ديديم. کدام جوان را سراغ داريد که دلش بخواهد جاي نسرين يا بهروز باشد. اينکه برايشان دلسوزي مي کردند يا نگرانشان بودند فرق دارد با الگوسازي يا بدآموزي، به هر حال نرگس تجربه اولي در نوع خودش بود. بازتاب هاي متفاوتي هم داشت. در بين منتقدان، هنرمندان، صدا و سيما و همچنين مردم، اما مساله يي که مقداري تلخي به کام من گذاشت و تقريباً در يک سال و نيم اخير هر کس مرا ديد به آن اشاره کرد، پايان نسنجيده يي بود که طراحي شد. - طراحي شد،؟ بله، در حقيقت با حذف بخش هاي پاياني و چسباندن يک نماي تکراري و مبهم به آخر، قصه من با تلخي پايان مي يافت. بهروز و نسرين به هم نمي رسيدند، شوکت مي مرد و اتفاقات ديگر. گمان مي کنم اگر مي گذاشتند آن قصه با آن پايان پخش شود، تاثير به مراتب بيشتر و درست تري بر مخاطب مي گذاشت. بسيار قوي تر به سرانجام مي رسيد و شايد دل برخي از منتقدان را که راضي نبودند و تعبيرهايي مي کردند، آرام مي کرد. مثل دوستي که علاوه بر ايرادهاي واقعي به سريال، چند ايراد هم از خودش روي آنها گذاشته بود و نوشته بود؛ «نوشته ها نويسنده را نوشته، نه نويسنده نوشته ها را.» که به نظر مي رسيد از سر يک نوع کينه و بغض يا نفهميدن دليل اين استقبال بوده است. - در پرونده کاري شما به جز ژانر کمدي، ساير گونه ها ديده مي شود. جاسوسي، ملودرام، دفاع مقدس و پليسي، اين از علاقه خودتان سرچشمه مي گيرد يا پيشنهادات کاري؟ فکر مي کنم عموم نويسنده ها دغدغه نوشتن در هر فضا و گونه را دوست دارند. يک جور به چالش کشيدن خود آدم است. مخصوصاً براي من که مثل هر تازه کاري دوست دارم آزمون و خطا کنم. اما کار پليسي جور ديگري است. دقت بالايي مي خواهد که من اسمش را گذاشته ام مديريت جزئيات. به آن معنا که شما در يک کار پليسي بايد جزئيات به ظاهر کم ارزش و فراواني را داشته باشيد که مثل پازل کنار هم معنا دهند. يک جايي آنها را مي کاريد و جايي برداشت مي کنيد. بيننده همه را به خاطر مي سپارد و کافي است جايي اشتباه کنيد، فاتحه تان خوانده است، - آثار پليسي در ايران با اقبال روبه رو نمي شوند. شايد بهترينش کارآگاه علوي و سرنخ بودند. به سراغ اين ژانر رفتن خطرناک نيست؟ چرا، مخصوصاً وقتي از اکشن و هيجان و زد و خورد فاصله بگيري و همه چيز را موکول به هوش کارآگاه و کشف معما کني، اين جور فيلم هاي پليسي معمولاً متکي به ادبيات است که ما نداريم. ما در خيلي زمينه ها ادبيات و پشتوانه هاي نوشتاري نداريم که يکي اش همين ادبيات پليسي است. ادبيات اين ژانر از انگلستان آمده، به همين دليل آنها بيشترين کاراکترهاي پليسي و بهترين نمونه هاي موفق اين ژانر را دارند. از طرف ديگر تجربه يک کار پليسي به دليل حساسيت خود سازمان پليس و اينکه اجازه خدشه به پليس يا موقعيتش داده نمي شود، کار دشواري است. هرگز شما امکان نزديک شدن به هر شکل درام را نداريد. شما وقتي نتوانيد يک پاسبان خلافکار را نشان دهيد، که در موقعيت هاي سوءاستفاده و زد و بند قرار گرفته، قطعاً نمي توانيد با شخصيت پليس درام بسازيد و خوب ها را هم به چالش بکشيد يا برجسته کنيد. - گمان مي کنيد کارتان متفاوت از ساير آثار پليسي کشورمان باشد؟ اميدوارم، اغلب دوستاني که تا به امروز کار کرده اند، نمونه هاي غربي را مد نظر داشته اند. البته اشکالي ندارد دوستاني هم پليسي از نوع حادثه و اکشن بسازند. از ابزارهايي هم استفاده کنند که نه تنها پليس ايران که آن ور آب هم ندارند. بيننده سرگرم مي شود و خوشش مي آيد. نکات اخلاقي هم لحاظ مي شود. اما سرگرم کردن براي ما کافي نبود. دوست داشتيم دو سوي قضيه ديدني باشد. هم بيان جرم و مجرم نکاتي براي گفتن داشته باشد هم زندگي و رفتار پليس ها، و همه هم ايراني. مثلاً بلااستثنا در همه کارهاي خارجي کاراکتر پليس در خانواده و زندگي شخصي اش مشکل دارد. يا طلاق گرفته يا در آستانه طلاق است يا هر روز جر و بحث دارند يا قهر کرده رفته خانه مادرش...اما کارآگاه ما خانواده و همسر خوبي دارد که درکش مي کنند. به لحاظ مالي آدم متوسطي است که گرفتاري هايي هم دارد. در محيط کارش گاهي در حل معماها مي ماند. نکته ديگر اينکه ما پليس علمي را معرفي مي کنيم. به اين معنا که ابزار و شيوه هاي علمي، تجهيزات و آزمايشگاه ها و هوش و تفکر هدايت شده کارآگاهان جايي براي خشونت و بازجويي و اعتراف گرفتن و به يک تعبير زور نگذاشته است. - بعضي کاراکترهاي مثبت نچسب و باورناپذير از کار درمي آيند. مثل خود شخصيت نرگس که به نظرم از خوبي زياد آزاردهنده شده بود. کارآگاه شما که خيلي خوب نيست. سعي شده که واقعي و باورپذير باشد. يک جور تعادل در همه چيز. مشکلاتي هم اين کارآگاه دارد که البته از نوع دير آمدن و زود رفتن و گله هاي همسر نيست. اتفاقاً يکي از همکاران کارآگاه ثنايي ما خانم جواني است که مسوول بررسي صحنه جرم است. او نامزدي دارد که با کارش مشکل دارد و فکر مي کند اين کار زنانه نيست. - شما از يکسري خط قرمزها گفتيد، کارهاي خارجي اين ژانر که مورد اقبال مردم قرار گرفته اند چه از نوع معاصر مثل ناوارو، درک و کاستر و چه از نوع کلاسيک مانند پوآرو و شرلوک هلمز به نظر مي رسد چنين محدوديت هايي ندارند. ببينيد کار پليسي چند ضلع دارد. اول شخصيت خود پليس است که از طريق ارائه يک کاراکتر خيلي حرف ها مي شود زد. مثلاً شما وقتي ناوارو را مي بينيد با پليسي سر و کار داريد که نه مثل کارآگاه هاي انگليسي تخيلي است و نه به اندازه پليس هاي آلماني بي روح و سرد. مثلاً همين آقاي درک که معرف همه جهانيان است، شهرتش را بيشتر مرهون همين رفتار خشک و بي روح است. پليس هاي انگليسي خيلي باهوش و ريزبين هستند. ناوارو که مدل فرانسوي پليس است، خيلي به واقعيت نزديک است. دروغ مي گويد، بددهني مي کند، با عواملش دعوا مي کند، پشت سر رئيس اش بدگويي مي کند. متهم را مي زند. عصبي مي شود و در پايان هم يک دختر دارد که دوباره آرامشش را به او برمي گرداند. اينها خيلي به باورپذير بودن پليس کمک مي کند، ما از اين جور شخصيت پردازي فعلاً بي نصيبيم. اين از چهره پليس. مورد دوم، سوژه ها، پرونده ها و مجرمان هستند. نگاه کنيد در فيلم هاي پليسي اروپايي و امريکايي هيچ محدوديتي براي نمايش جرم، پيچيدگي و هوشمندي مجرم وجود ندارد. - يعني شما براي نشان دادن يک تبهکار با هوش و پيچيده هم خط قرمز داريد؟ نه، ما چنين تبهکاراني در کشورمان نداريم. ما اينجا به گفته خود پليس، مافيا نداريم. يکي از افتخارات کشورمان اين است که خوشبختانه شبکه هاي سازمان يافته جنايي نداريم. آدم هاي بسيار باهوش که دست به جنايت هاي پيچيده، علمي يا به شدت روان پريش اما هوشمندانه مي زنند نداريم يا خيلي انگشت شمار هستند. اينها جزء افتخارات ما هستند که حداقل در زمينه جرم ما در سطح رشد کرده ايم و زياد عميق نشده ايم. در کشور ما به ندرت آن هم در يکي دو سال اخير جرائم رايانه يي داشته ايم. پس نمايش ما هم بايد تناسب با واقعيت داشته باشد. من مي توانم با طراحي يک جاني که مثلاً فقط تمايل به خوردن مغز سرخ کرده انسان ها دارد، قصه ام را جذاب و متفاوت کنم ولي وقتي چنين چيزي در جامعه ما وجود ندارد، چرا بگويم. قرار نيست که ما آموزش جرم بدهيم. خيلي از اين قصه ها در کشورهاي غربي هم جنبه تخيلي و ساخته ذهن دارد. هر چه عجيب تر جالب تر، گاهي تنها قاعده يي است که خالق اثر پيروي مي کند. آنها آن کار را مي کنند بعد پليسي که قرار است آن جرم را کشف کند بايد بسيار باهوش تر و تيزتر باشد. وقتي اغلب پرونده هاي قتل، قتل با چاقو و بدون قصد قبلي است چرا بايد به سمت بيان و خلق آثار غيرواقعي در اين ژانر برويم و اين براي هنرمندان ما يا خلاقيت آنها ضعفي به حساب نمي آيد. - پس به اين ترتيب پليس زيرک و حرفه يي هم نياز نداريم. نه، پليس هميشه بايد به دانش روز مجهز باشد و براي جلوگيري از وقوع هرگونه جرم روش هاي پيشگيرانه داشته باشد. در هر صورت در اين دهکده جهاني کساني پيدا مي شوند که دنبال الگوبرداري باشند. نکته جالب اينکه باهوش ترين مجرمان ما در جرائم اقتصادي هستند. اتفاقاً کارآگاهان اين حوزه هم از باهوش ترين و کارکشته ترين ها هستند که انواع مسائل اقتصادي را مي دانند و حقه ها را مي شناسند. مجرمان يقه سفيد آدم هاي باکلاسي هستند که همه را به بازي مي گيرند و دم به تله نمي دهند. آنها همه کار مي کنند اما هيچ چيز به نامشان نيست. اين خيلي نقشه و هوش و فسفر مي خواهد که با اين همه کنترل و نظارت، کسي بتواند پشت سر هم و کشتي کشتي جنس به داخل بياورد و هيچ جا هم اسمش نباشد. - از کارآگاهان بگذريم. شما کم کار نبوده ايد، سريال هاي شرکت، ايستگاه، خانه پدري، خاک سرخ و نرگس در کارنامه شما ديده مي شود. اما کمتر ديده شده ايد. جدا از اينکه در سينما و تلويزيون ايران معمولاً قرار نيست نويسندگان ديده شوند اما به نظر مي رسد اين مساله درباره شما شدت بيشتري داشته است. گاهي هم حرف و حديث هايي بوده. هميشه حاشيه ها آزاردهنده اند، مخصوصاً براي آدم هايي که دلشان نمي خواهد وارد بازي ها و جنجال هاي بي حاصل شوند. من خودم هميشه از ورود به چنين بازي هايي پرهيز مي کنم. حالا اين را جمع کنيد با ذات هنر که جلوه کردن و نمايش دادن است. نباشي و حرف نزني حذف مي شوي. قبول دارم بعضي جاها ممکن است يک جور ستم هايي هم شده باشد، ولي تصور مي کنم زمان همه چيز را حل خواهد کرد. خب وقتي ما وارد جنجال سهم خواهي مي شويم مخصوصاً اگر بخواهد در مطبوعات بازتاب داشته باشد چيزي که نصيب نمي شود هيچ، مردم هم از اين تنش ها آزرده مي شوند. اين مسائل بايد بين خود اهل هنر حل و فصل شود. مثلاً فيلمنامه خاک سرخ را من بر اساس فيلمنامه يي به نام ليلا و جنگ از آقاي سجاده چي با حفظ خطوط کلي قصه و تغيير اساسي فيلمنامه نوشتم. آقاي حاتمي کيا هم سر صحنه بازنويسي هايي داشته اند. اين تعدد نويسنده به همين شکل در تيتراژ آمد و در سي دي هايي که همه جا هست، نوشته شده. يعني نويسنده بنده، بازنويسي حاتمي کيا، بر اساس داستان سجاده چي اما حالا يک باره يکي بيايد و در يک برنامه راديويي که دارد زنده پخش مي شود خودش را نويسنده خاک سرخ معرفي کند. به نظرم نه ارزش پاسخگويي دارد و نه چيزي از واقعيت را تغيير مي دهد. نکته ديگر اينکه رسم است همه تقديرها و تشکرها و جوايز به چهره ها برسد. اين موضوعي است که هميشه نويسنده ها گرفتارش هستند. - به سراغ خاک سرخ برويم؛ اثري که موفق نبود. آدم هايش آن آدم هايي نبودند که بايد باشند. موفق بود آن هم در کلاس تلويزيوني و سريال هاي موجود که يک سر و گردن از همه بالاتر بود. يادم هست همان موقع نظرات بينندگان را پيگيري مي کردم. خيلي از جوان ها که جنگ را نديده و تجربه نکرده بودند، سريال را دنبال مي کردند و درک بهتري از جنگ، زمينه ها و عواملش پيدا کردند و مشکلاتي که براي مردم خرمشهر ايجاد شد را حس کردند. - اما يکي از کارهاي ضعيف حاتمي کيا بود. من به عنوان کسي که ذينفع هستم نمي توانم حکمي صادر کنم. بحث کارنامه هم جداست. اينکه در مقايسه با کارهاي ديگر در همين ژانر بالاتر يا پايين تر، قوي تر يا ضعيف تر بوده حرف ديگري است. اما چيزي که وجود دارد ما مردم خرمشهر و خوزستان، به هر حال وقتي فيلم هاي دفاع مقدس را مي بينيم به دنبال معادل يابي هاي خيلي دقيق هستيم، شما ببينيد مثلاً فيلم دوئل هم گرفتار همين نکته ها شد. که اصلاً روستايي به نام حيين وجود ندارد، چنين مناسباتي در آن منطقه نيست و از اين جور چيزها.ولي اينها در قصه پردازي مرسوم است، وقتي شما مي خواهيد مفهومي را در بستر جنگ القا کنيد، در بستر درام اجتماعي يا هر بستر ديگري، خيلي لزومي ندارد در همه چيز به واقعيت متعهد باشيد. کاراکترهايمان نه غذا مي خورند، نه مي خوابند، نه مريض مي شوند. ما از واقعيت فقط آنچه را که در خدمت انتقال مفهوم ما است، گزينش مي کنيم. سينما يعني گزينش، هنر يعني گزينش، تلويزيون يعني گزينش، من از زاويه ديد خودم مي آيم و انتخاب مي کنم. اينکه ما از اين منظر بخواهيم خرده بگيريم به نظرم زياد درست نمي رسد. هر کس بتواند اين نزديکي را با واقعيت ايجاد کند، موفق تر است. چيزي که مهم است، ارتباط قصه يي است، اينکه مخاطب با قصه همراه بشود و من اين را در خاک سرخ ديدم. اينکه بعد از سال ها مردم قصه ها را به خاطر دارند يعني موفقيت. براي آدم کوچک و تازه کاري مثل من همين کارنامه مختصر جاي اميدواري دارد که بتوانم اگر عمري باقي باشد کارهاي بهتر و کم نقص تري را بنويسم. قطعاً اگر اين فرصت ايجاد شود که با کارگردان ها و تهيه کنندگان بزرگ کار کنيم، هرچند زير سايه آنها گم مي شويم اما ارزش تجربه اش را دارد. - درباره نرگس گفته مي شد يک نوع پاورقي تلويزيوني است. پاورقي ها معمولاً به مخاطب شان قلاب هايي مي اندازند و باعث مي شوند مخاطب هر روز به سراغ شان بيايد و ادامه اش را بخواند، براي رسيدن به اين پاورقي ها به چه نکاتي توجه مي کنيد؟ عنوان پاورقي هم مثل ملودرام گاهي به عنوان بد و بيراه استفاده مي شود. مي گويند بنده خدا ملودرام ساز است يا پاورقي نويس، خدا هدايتش کند(خنده) اما جواب شما، ببينيد انتخاب موضوع خيلي مهم است. بعد از آن شخصيت پردازي مي تواند بسيار تاثيرگذار باشد. وقتي شما موضوعي را انتخاب مي کنيد که بيننده احساس مي کند از زندگي خودش گرفته شده، يا شخصيتي را طراحي مي کنيد که بيننده احساس مي کند او را بارها ديده است، قاعدتاً اولين قلاب مي افتد، قلاب بعدي تکنيک هاي قصه گويي است، اينکه يک انتظار را در مخاطب ايجاد کنيد و ريتم دروني قصه. من افسوس مي خورم که برخي کارهاي پرهزينه و پربازيگر که همه چيز براي موفقيت شان فراهم است، به دليل عدم رعايت ريتم و تقسيم اطلاعات که امروزه يکي از مسائل مهم ساخت سريال و داستان گويي است، زمين مي خورند و از طرف بيننده بايکوت مي شوند. الان ديگر سليقه بيننده هاي ما با چند سال پيش تفاوت زيادي کرده است. سابق بر اين هفته يي يکي دو سريال بود و هر کيفيتي که داشت، مردم به ناچار دنبال مي کردند اما حالا بيننده انتخاب مي کند.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 370]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن