تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند از آدم بد اخلاق توبه نمى‏پذيرد. عرض شد: اى رسول خدا، چرا؟ فرمودند: چون ه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803914983




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ابزار ورود به ادبیات جهانی را نداریم


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > جعفریان، رسول  - این مصاحبه در پاسخ به این پرسش است که چرا آثار معاصر ایرانی از نفوذ جهانی کمتر برخوردار است. روزگاری نه چندان دور آنچه ما به‌عنوان ایرانی در قالب متن می‌نوشتیم سکه روزگار بود اما این روزها خبری از حضور اندیشه مکتوب ایرانی در خارج از ایران نیست. آیا سیر اندیشه ما نزولی شده است یا سرعت صعود ما کاهش پیدا کرده است؟ وقتی صحبت از «ما» می‌کنیم باید ببینیم این «ما» کیست و متعلق به کدام بخش جغرافیایی و در چه دوره‌ زمانی است. یک «ما» مربوط به روزگار مولوی است که در خراسان بار گرفته و در آسیای صغیر خوش درخشیده و از آن روزگار تاکنون توانسته است جهانی شود و تا امروز هم تاثیری فراملی داشته است. یک وقت دیگر، مقصود از «ما»، «ما»ی دوره صفوی است که در عین اینکه زیبایی‌ها و سرمایه‌های خودش را دارد به لحاظ جغرافیایی دایره‌اش محدودتر شده و افزون بر آن به‌لحاظ تمدنی کم و بیش با مرزهایی بسته روبه‌روست، نه نفوذی در ماوراء‌النهر دارد، نه در عثمانی و نه حتی در حوزه عرب زبان. این «ما» در دوره قاجار باز هم محدودتر می‌شود و بخش زیادی از منطقه شمال غربش را در قفقاز از دست می‌دهد، به‌طوری که آنان که فارسی را زبان علم می‌دانند کم‌کم زبان روسی را زبان علمی می‌شناسند. همین زبان حتی تاثیرش را در عراق هم که بخشی از عثمانی است و به‌طور سنتی میدان تاثیر‌گذاری فرهنگ فارسی بوده از دست می‌دهد. همچنین نسبت به روزگاران گذشته تاثیرش را در کشورهای حوزه خلیج‌فارس، به دلیل تسلط اجانب فرنگی از دست داده است. همین «ما» وقتی به دوره پهلوی می‌رسد، دیگر به شدت محصور و محدود و ملی شده است. این زمان دنیا عوض شده است. روزگاری که این «ما» در بخش وسیعی از جهان مؤثر بود گذشته و به شی «متاثر» از همه جا تبدیل شده است. بنابر این، آن «ما»ی قرن 7 و 8 هجری، «ما»ی قرن 10 و 11 نیست چنان که «ما»ی آن زمان «ما»ی دوره معاصر. حالا باید ببینیم از کدام «ما» سخن می‌گوییم. باید تفاوت مکانی و زمانی‌اش را با گذشته‌ای که شما از آن صحبت کردید و گفتید وقتی ما چیزی می‌نوشتیم در دنیا یا بخش مهمی از آن انعکاس داشت، در نظر بگیریم. اقوام مختلفی که آن روزگاران در هویت این «ما» مشارکت داشتند و سرمایه خود را در آن می‌دیدند، اکنون همه رفته‌اند. دیگر سرمایه مشترک نیست تا تعامل فکری و علمی پدید آورد و کیفیت تولیدات فکری‌اش بالا برود. شما باید بدانید «ما»یی که شما می‌گویید امروز خبری از آن نیست. حافظی که برآیند «ما»ی تمدنی ما در اوج قدرت فکری و وسعت جغرافیایی حوزه فارسی زبان است، به دلیل سنت‌های علمی و آموزشی و تمدنی، از عمق کافی برخوردار بود. او در روزگاری می‌زیست که فارسی فهمی، دامنه جغرافیایی‌اش بارها و بارها بیش از روزگار ما بود. بنابراین او هم از این حوزه گسترده بهره می‌برد و هم وقتی فکری را تولید می‌کرد تبدیل به فکر جهانی می‌شد. یک غزل حافظ این قوت و بنیان درونی را داشت و دارد که در حوزه خودش که تصوف و اخلاق است تاثیر گسترده بگذارد. منظور شما این است که ما نتوانسته‌ایم جغرافیای فرهنگی خودمان را در گذر زمان توسعه دهیم؟ امروز آنچه هویت فکری «ما»‌ را تشکیل می‌دهد، در عین آنکه میراثی از گذشته دارد، قوت جهانی بودن و شدنش ضعیف است. این مسئله به این نیست که شما یک فرهیخته‌ای مثل حافظ یا مولوی داشته باشید، مکتب و مدرسه‌ای می‌خواهید که فرهیخته‌ای مثل مولوی و حافظ در آنها تربیت شود. وقتی مدرسه تمدن اسلامی در قرن چهارم اوج می‌گیرد، ابوریحان بیرونی تولید می‌کند که زبانش جهانی است، حتی اگر در خوارزم باشد. اما در دوره صفوی، زبان جهانی ندارید، در دوره قاجار، زبان جهانی ندارید، زبان محلی دارید. آنچه می‌نویسید شاید برخی از محتوای آن برای همه بشر مفید باشد اما زبان جهانی در آن نیست که بتواند همه جا سکه شود و مانند زر ببرند و بهره بگیرند. این زمان مرکزیت زبان جهانی در جای دیگری قرار گرفته و شما حتی فرصت و امکانات مرور آن را هم ندارید. بخش وسیعی از ادبیات ما به زبان اسلام است که زبانی جهانی است، پس چرا راهی به جهانی شدن نبرده است؟ این نکته مسلم است که اسلام دین جهانی است اما مهم این است که همان را نیز ما محلی‌اش نکنیم. اسلام در چارچوب‌های کلی خود، یک تمدن جهانی پدید آورد، افکار فلسفی جهانی تولید کرد، علم کلام جهانی عرضه کرد، تمدن مادی وسیعی را تولید کرد. توجه کنید در قرن اول و دوم هم اسلام بود اما جهانی نشد اما در قرن چهارم و پنجم شد. آثارش به دنیای متمدن آن روز رفت. بعد دوباره خاموش شد. این یعنی اینکه ما از آن قالب‌های کلی برای ایجاد یک فرهنگ جهانی چقدر استفاده می‌کنیم و چه راه‌هایی برای توسعه آن داریم. امروز هم زبان اسلام، باید توسط مسلمانان جهانی شود، با علم و دانش و فرهنگ، نه با داد و فریاد و تهدید و ارعاب آن چنان که القاعده می‌کند. اسلام ما را به عبادت و بندگی و یگانگی حق می‌خواند، روی تعلیم و تربیت اصرار دارد و توصیه به زایش فکر و تقویت عقل و علم و تمدن می‌کند. اسلام از ما می‌خواهد خوب زندگی کنیم و یک اصل کلی به ما می‌دهد که: یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلیم‏،‌ای پیامبران!‌ از بهترین‌های پاک بخورید و عمل صالح انجام دهید. من دانا به کارهای شمایم. خداوند روی این دو امر یعنی خوردن چیزهای پاک و عمل صالح تاکید می‌کند، همین و بس. این یعنی تمدن مادی و معنوی. بنابرین اسلام از ما می‌خواهد یک تمدن خوب داشته باشیم و از دل آن دروازه‌های فکر را بر روی بشر باز کنیم. در یک دوره‌ای به دلیل شرایط اجتماعی مناسب، مسلمانان از عهده این کار بر می‌آیند اما در دوره دیگر درجا می‌زنند. آقای جعفریان، این محدودیت‌ها اما تنها مختص ما نبوده ولی کسانی توانستند از آن عبور کنند. ما الان کتاب‌هایی از اعراب مسیحی داریم در ارتباط با امام‌حسین(ع) که به 17 زبان ترجمه می‌شود اما ما به‌عنوان خاستگاه شیعه این قدرت را نداریم. نمی‌توان معیارهای جهانی یا مفاهمه جهانی را در نگارش و تمایلات عمومی ملت‌ها در نوشتن اثری یا پدید آوردن فیلمی نادیده گرفت. در مفاهمه هم محتوا مهم است، هم شکل و هم ترکیبی از آنها. ما در نوشته‌هایمان تنها معیارهای داخلی خودمان را در نظر داریم. برای نمونه، شما در ارتباط با قیام عاشورا اگر علت قیام امام‌حسین(ع) بر حکومت یزید را به دلیل برخی از رفتارهای ظاهری یزید بدانید که امروزه انجام آنها در دنیا عادی است، ‌نمی‌توانید اندیشه حسینی را به ملت‌های دیگر منتقل کنید، هر چند در داخل کشور موفق باشید. مثلا بگویید یزید شرابخوار بود یا با سگ بازی می‌کرد؛ این اهمیتی برای مخاطب جهانی شما که به اینها عادت کرده، ندارد. اما اگر یک چهره آزادیخواه از امام‌حسین(ع) ترسیم شد و بر اساس اندیشه‌های عقلایی مقبول میان بشر، هدف از قیام او برای مبارزه با استبداد شرح داده شد، آنگاه است که می‌توانیم به معیارهای جهانی برسیم. تازه این را باید در کنار استانداردهای نگارش به لحاظ شکلی هم قرار داد و با در نظر گرفتن همه اینها، یک نثر خوب، با تعابیر زیبا و ادیبانه، با خلاقیت‌های هنری در امر نگارش پدید آورد. آن وقت است که ما می‌توانیم اثرمان را به ادبیات جهانی نزدیک کنیم. مردم دنیا در هر شرایطی اسطوره‌های انسانی والامقام می‌خواهند، اگر در تبیین شخصیت امام‌حسین(ع) این اصل را مراعات کنیم و از حضرتش چنان که بهترین‌ها را دارد، یک اسطوره برای جهانیان بسازیم و با زبان و ادبیات نوین و جاذبه‌های هنری آن را بیان کنیم می‌توانیم انتظار داشته باشیم که اثر ما نزدیک به ادبیات جهانی شود. وقتی در لبنان یک مسیحی درباره امام‌حسین(ع) می‌نویسد و اثرش جهانی می‌شود به خاطر رعایت معیارهای جهانی است اما ما در داخل، حتی دانسته‌ها و احساسات مخاطبان جوان خودمان را هم رعایت نمی‌کنیم و خودمان به دست خودمان آنچه برایمان می‌تواند منبع زایش اندیشه در مقیاس جهانی باشد، در حد یک فرقه مذهبی تنزل می‌دهیم. تازه همانجا نیز همدیگر را متهم می‌کنیم که از اصل فاصله گرفته‌ایم و منحرف شده‌ایم! ببینید تشیع یک حقیقت دارد اما صورتی که شما از آن در ایران ارائه می‌دهید، با آنچه باید در سطح جهانی برای درک جهانیان ارائه شود، متفاوت خواهد بود. نمی‌شود با ادبیات فرقه‌ای، تشیع را در جهان بسط داد. اگر همان وضعیت قبلی را نگه دارید، خیلی هنر کرده‌اید. وقتی پس از انقلاب اسلامی، ادبیات شیعه، ادبیات مبارزه علیه ظلم و استبداد و ستمگری شد، جاذبه یافت. اینها ارزش‌های جهانی است. اگر همان رویه به صورت فکری تبیین می‌شد و دشمنان ما را به افراط نمی‌کشاندند، می‌توانستیم قلب‌های بیشتری را فتح کنیم. هرچه اندیشه‌های شما به «قلب مشترک بشر» نزدیک‌تر باشد، فاصله شما با ادبیات جهانی بیشتر خواهد شد. پس رسیدن به زبان جهانی یعنی اسطوره‌سازی و غیرواقعی کردن یک حقیقت؟ امام‌حسین(ع) چه چیز از یک اسطور‌ه کم دارد؟‌ معلوم است که نیازی به تاریخ سازی نیست، واقعیت کربلا، امام‌حسین(ع) را در حد بزرگ‌ترین اسطور‌ه‌های بشری قرار می‌دهد. مهم آن است که ما آن را از شرایط خاص قومی و فرقه‌ای مجرد کنیم. شما همه شرایط را برای بسط دادن یک اندیشه و رفیق کردن و خویشاوند کردن آن با دیگران در نظر بگیرید. بحث من تغییر دادن محتوا نیست، بلکه می‌گویم همه آنچه یک اثر را می‌تواند مورد توجه قرار دهد، هم محتوای آن است و هم بسته‌بندی. آدم‌ها یک مذاق محلی دارند، یک مذاق بین‌المللی، به‌هر حال باید اینها را هم در نظر گرفت. مشکل ما این است که حتی لفظ و کلام‌مان را نمی‌خواهیم تغییر بدهیم، لفظ و کلامی که گاهی باعث زدگی از ما هم می‌شود و حتی اگر نشود زبان شما محلی خواهد ماند و کسی رغبت ترجمه آن را نخواهد کرد. تفاوت ادبیات جهانی با ادبیات محلی در همین مسائل است. در معیارهای هنری، در تصویرسازی هنری و... شما کتاب قلعه حیوانات جورج اورول را ببینید، به لحاظ مضمون مانند کتاب نون و القلم جلال آل‌احمد است،‌ تقریبا در همان مایه‌هاست. نقد چپ‌روی افراطی احزاب کمونیستی است. یکی جهانی می‌شود، یکی از مرزهای ایران هم آن طرف‌تر نمی‌رود. وقتی شما اصطلاحاتی به کار می‌برید که در سایر زبان‌ها امکان ترجمه‌اش هم نیست، همین‌جا مشکل شروع می‌شود. این راه را ادامه دهید و جلو بروید، ببینید چه نتیجه‌ای می‌دهد. پس دقیقا منظور شما از جهانی شدن ادبیات چیست؟ یک اثر جهانی، درصدد بیان معضل همه جهان یا بخش عمده انسان‌هاست، همه دنیا را در خودش می‌گنجاند، شخصیت‌های آن را، مفاهیم موجود در آن را، هر کسی در هر جای دنیا می‌فهمد، اما همان نون و القلم که مثال زدیم این طور نیست. آن قدر مثال‌هایش محلی است که نمی‌توان ترجمه‌اش کرد. داستان را باید بتوان سریع خواند و از آن عبور کرد. از صحبت‌های شما برمی‌آید که جریانات فرهنگی و ادبی ما نمی‌خواهند تبعات جهانی شدن را هنوز بپذیرند. درست است؟ ما هنوز محدودیت‌های فکری 400 سال اخیرمان را حفظ کرده‌ایم. آدم‌های جهانی نیستیم. دشمنی‌های گذشته و حال چنان شده است که اقوام همسایه ما هم علاقه‌ای به حفظ هویت ایرانی و آثار برجای مانده از ما در خودشان نشان نمی‌دهند که هیچ، در حذف آن هم تلاش می‌کنند. ایرانی‌های مهاجر نیز از هویت ایرانی شان فاصله می‌گیرند و خلاقیتی ندارند. یک مشکل اصلی ما محدودیت زبانی است که در دایره فارسی مانده‌ایم و چاره‌ای هم نداریم. قصه‌نویس ما زبان متون غربی و عربی را از روی زبان اصلی نمی‌تواند بخواند، از متون هندی چیزی نمی‌تواند بخواند. در حالی که پیشرفت فرهنگی غرب از زمانی رخ داد که برای شناخت دیگر فرهنگ‌ها، هزاران نفر آدم کنجکاو به سفر رفتند. اینکه فرانسه ایستاده است تا کشورهای فرانسوی‌زبان آفریقا را حمایت و حفظ کند، برای چیست؟ شما ببینید پدر رافائل دومان، 40 سال در اصفهان عصر صفوی زندگی کرد تا بتواند آنجا را بشناسد و بخشی از فرهنگ آن را با نگارش نامه‌های فراوان به اروپا منتقل کند. ده‌ها سفرنامه از ایران عصر صفوی به زبان‌های مختلف اروپایی نوشته شد و آنان در جریان تحولات ایران دوره صفوی به‌عنوان بخشی از جهان قرار گرفتند. تاکنون هم ده‌ها کرسی ایرانشناسی دارند. شما ببینید فقط در کشور دانمارک چند ایرانشناس درجه یک بوده که یکی از آنها همین کریستین‌سن است که ایران دوره ساسانیان را نوشته است. ما چند ایرانی داریم که یک تاریخ فلسفه درست از غرب نوشته باشد؟ ما چند ایرانی داریم که یک تاریخ درست برای آمریکا نوشته باشد؟ شما وقتی گرفتار محدودیت زبانی و فرهنگی هستید، چطور می‌توانید زبان جهانی را در اختیار داشته باشید و نقاط دیگر را تصرف کنید؟ مطالعات جهان در اروپا چند قرن است که مستمر ادامه یافته و داشته‌‌های جهانیان و متون‌شان در اختیار آنهاست. اینها برای جاسوسی باشد یا نباشد، آثار فرهنگی خود را در غرب می‌گذارد. آنان را با داشته‌‌های سایر ملت‌ها آشنا می‌کند. روی قصه‌نویس و فیلم‌نامه نویس‌شان اثر می‌‌گذارد. وقتی گوته متاثر از حافظ می‌شود برای این است که دیوان حافظ ترجمه شده و در اختیار آنهاست. اگر از ترجمه حافظ عاجز بودند یا از انتشار آن ممانعت کرده بودند که گوته‌ای در کار نبود. نقل از: روزنامه تهران‌امروز /17 مهرماه 1389 مصاحبه از: حمید نورشمسی




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 465]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن