پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851212678
اصلاحات در تكاپوي عقلاني شدن
واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: اصلاحات در تكاپوي عقلاني شدن سيدعلي محمودي انديشه اصلاحگري و اصلاحات، دستكم پيشينهاي دو سدهاي در ايران دارد. در زمانه ما فواصل زماني بين 1376 تا 1384 را دوره اصلاحات ميدانند. در اين دوره، شعارهايي همچون قانونگرايي و جامعه مدني به عنوان پايههاي گفتمان اصلاحات مورد بحث قرار گرفتند و با شروع دولت اصولگراي نهم، گويي آن شعارها و گفتارهاي دوره قبل به حاشيه رانده شد و عدالت و عدالتخواهي به عنوان گفتمان جديد مطرح شده است. گفتوگو با دكتر سيدعلي محمودي استاد دانشگاه و مشاور وزير امور خارجه با اين محوريت شروع شد كه اصلاحات در دوره اخير در پي چه بود و آيا جامعه ايراني با پشت سر گذاشتن دوره 8 ساله اصلاحات، همچنان ميتواند پيشگامي فردي كاريزماتيك را بپذيرد يا خير. محمودي اعتقاد دارد با اتمام دوره رياستجمهوري سيدمحمد خاتمي، دست كم طبقه متوسط جامعه، خود را بينياز از شخصيتي كاريزما براي تداوم اصلاحات ميداند و ادامه روند اصلاحي را با ساز و كاري عقلايي پيگيري ميكند. حاصل اين گفتوگو در پي ميآيد. در انتخابات دوره نهم رياستجمهوري ايران، بالاترين سمت اجرايي حكومت به دست جناح راست يا اصولگرايان افتاد و دولتي اصولگرا جايگزين دولت اصلاحطلب شد. به منظور تحليل علل و عوامل اين جابهجايي قدرت، آيا بايد وقايع چند سال اخير را بررسي كنيم و يا اينكه نياز است حوزه بررسي و تحليل ما گسترش يابد و فراتر از تحليل چند ساله را در نظر داشته باشيم؟ يك وقت هست كه مبنا را يك برهه از تاريخ قرار ميدهيم و يك موقع هم يك واقعه را در نظر ميگيريم و يك موقع درباره يك پديده خاص و يا مفاهيم خاص صحبت ميكنيم. گاهي تحليل ما جنبه فرهنگي، اجتماعي و گاهي هم جنبه سياسي دارد. اين بستگي به رويكرد موردنظر ما دارد ولي اگر بحث را بر جريان اصلاحطلبي قرار دهيم، به هرحال به نوعي از مشروطيت آغاز ميشود و تا دوران اصلاحات 8 ساله اخير ادامه پيدا ميكند. بهطور كلي در حوزه بررسي مسائل سياسي يك رويكرد اين است كه از مشروطه شروع بشود و يك رويكرد ديگر اين است كه همين دوره 10 سال گذشته را در نظر بگيريم يعني از سال 1376 تا 1384. شما مايل هستيد حوزه بحث ما محدود به چه دورهاي بشود؟ من الان ترجيح ميدهم تحولات دهه گذشته را بررسي كنيم. چون اين 8 سال دوره اصلاحات، نقطه عطفي براي كشور ما بود. اگر بر اين مبنا بحث را شروع كنيم ميخواهم در مورد نقطه شروع و ابتداي اين دوره سوالي داشته باشم. با اعلام نتايج دوم خرداد 1376، سيدمحمد خاتمي به عنوان كانديداي اصلاحطلبان به قدرت رسيد و كسب راي حدود 80 درصد افراد واجد شرايط توسط اين كانديدا تحير هر دو جناح راست و چپ را رقم زد. به نظر شما اقبال گسترده مردم ايران به يك نامزد انتخاباتي، يك اتفاق غيرمنتظره و غيرقابل پيشبيني بود؟ بهطور كلي پيشبينيهايي ميشد ولي اين پيشبينيها آن چيزي را كه اتفاق افتاد، اعلام نميكردند و پيشبيني دقيقي صورت نگرفت. به دليل اينكه جامعه ايران، فاقد سيستم نظرسنجي علمي و بيطرفانه است. از طرف ديگر احزاب، نهادها و عرصه عمومي كه مطالبات، پرسشها و خواستههاي مردم را صورتبندي ميكنند در جامعه ايران وجود ندارد و يا بسيار ضعيف است. بر اين اساس، تصوير دقيقي از آنچه در شرف وقوع است در اختيار نبود. به همين دليل است كه بسياري از رهبران اصلاحطلب ما از نوعي عدم آگاهي و يا غافلگيري صحبت ميكنند. اما بهطور مسلم انباشت مطالبات مردم قبل از دوم خرداد 1376، خود را با حمايت از شعارهاي سيدمحمد خاتمي و انتخاب ايشان با هدف ايجاد تغييرات مثبت و اصلاحطلبانه نشان داد. انقلاب در سال 1357 آرمانهايي درخصوص آزادي و عدالت و در بعد جهاني كمك به مسلمانان و نهضتهاي آزاديبخش داشته است. وقتي كه در سال 1376 موضوع اصلاحات مطرح ميشود، كلمه اصلاح بر اين نكته دلالت دارد كه بايد در چيزي تجديدنظر شود. چه اتفاقي افتاده بود كه از آرمانها خيلي فاصله گرفتيم؟ آيا آرمانها خيلي ايدهآلي بودند و وضع موجود جامعه جدايي معناداري با آن آرمانها داشت؟ آرمانهايي مثل آزادي، استقلال، عدالت اجتماعي و توسعه كشور، آرمانهاي انقلاب ايران هم بود. تغييري در اين آرمانها ايجاد نشده بود چون معتقدم كه امروزه ملت ايران علاقهمند است اين آرمانها را پيگيري كند منتهي زمانه عوض شده بود. يعني شرايط بينالمللي و منطقهاي و تركيب جمعيتي در ايران متحول شده بود و ديدگاههاي اصلاحطلبانه و رويكرد فلسفي - سياسي به مسائل حكومت و جامعه، پرسش درباره ماهيت قدرت و پرسش درباره ميزان مشروعيت نظام كه شالوده اين بحثها در فلسفه سياسي و علم سياست رقم زده ميشود با زباني ساده در جامعه ما نيز عرضه شد و اين مطالبات وارد عرصه عمومي شد. در يك كلام تمايل مردم به سوي تعميق دموكراسي و ساز و كارهاي دموكراتيك سوق پيدا كرد. يعني مردم ميخواستند انتخابات آزاد، آزادي مطبوعات، آزادي انديشه، آزادي بيان، آزادي قلم و آزادي تشكيل اجتماعات داشته باشند. در واقع دوم خرداد، مردم ميخواستند خودشان انتخاب كنند و راه دموكراسي را دنبال كنند؛ مردمي كه مسلمانند، ديندارند، ميخواهند آزاد و دموكرات زندگي كنند. يكي از شعارهاي آن دوره، تشكيل جامعه مدني بود و جامعه مدني هم ميتواند خواستهها و مطالبات مردم را كاناليزه و سازماندهي كند. در وضعي كه جامعه مدني نداريم و احزاب قدرتمندي شكل نگرفتهاند كه به صورت منسجم، اين مطالبات را پيگيري كنند، فرهنگ سياسي جامعه چه خصلتي دارد. ما وقتي بدانيم فرهنگ سياسي جامعه محدود (بسته) يا تبعي (انفعالي) و يا مشاركتي (فعال) است بهتر ميتوانيم تحليل درستي از جامعه ارائه بدهيم؟ در سطح جامعه مطالباتي مطرح بود و جامعه، آبستن طرح خواستههاي جديد بود. جامعه، عكسالعمل طبيعي خودش را نشان داد كه بله آنچه درباره پيشرفت، جامعه مدني، آزادي، قانونگرايي، پاسخگو بودن حكومت، زندهباد مخالف و آزادي مخالف، جامعه احساس كرد كه حرف دل او و خواسته او مطرح ميشود. تا اينجا اين اتفاق، اتفاق مثبتي بود. اما تداوم اين خواستهها و نهادينه شدن آنها در گرو شكلگيري عرصه عمومي بود كه جامعه ما فاقد آن است. به همين خاطر وقتي زمان گذشت رابطه رهبران اصلاحات با جامعه به دليل موانع ايجاد شده تضعيف يا بريده شد چون ارتباط درحد چند روزنامه و تريبون محدود وجود داشت و رهبران اصلاحات، ديگر نميتوانستند آن خواستهها را مطرح كنند. اين قطع رابطه به دليل اين بود كه عرصه عمومي بين جامعه كه ملت باشند و نظام و اصلاحطلبها شكل نگرفته بود. فكر ميكنم اگر ما داراي چنين عرصه عمومياي بوديم يا اگر رهبران اصلاحات از همان سال 1376 در جهت نهادينه كردن اين عرصه يعني همان جامعه مدني، احزاب و تشكلهاي مختلف گام برميداشتند و به جاي بحثهاي روزنامهاي كه بسياري از آنها بيحاصل بود وقت و انرژي خودشان را صرف نهادسازي ميكردند و اولين گامها را براي تثبيت عرصه عمومي در جامعه برميداشتند پروژه اصلاحات ميتوانست براي پيگيري خواستههاي مردم دوام بيشتري داشته باشد. نميدانم پاسخ روشني به سوال شما دادم يا نه. شما عقيده خود را بيان كرديد ولي من جوابم را نگرفتم. با اين حال وقتي شعارهاي جامعه مدني و آزادي مطرح ميشود، آيا مردم بايد از خود تحرك نشان بدهند، بهطور جدي مشاركت داشته باشند و وارد نهادسازي شوند و يا اين را ميتوان به كساني كه وارد حكومت شدهاند واگذار كرد؟ بديهي است كه بايد در گستره جامعه، چنين نهادهايي توسط مردم شكل بگيرد. بعضيها به امور بهداشتي علاقهمندند، بعضيها طرفدار محيط زيست هستند، بعضيها به امور خيريه دلبستگي دارند، بعضيها دوست دارند به ايتام كمك كنند و بيخانمانها را سامان بدهند، بعضيها دوست دارند حزب تشكيل بدهند يا باشگاههاي روشنفكري احداث بكنند. يعني طيفهاي مختلف جامعه كه اكثرا طبقه متوسط هستند، اين عرصه عمومي را بايد طراحي بكنند و با دست خودشان نهادسازي كنند. تنها يك شرط اساسي دارد و آن، اين است كه نظام حكومتي اولا درك روشني از عرصه عمومي داشته باشد. همچنين مانعي بر سر شكلگيري اين عرصه عمومي ايجاد نكند. يعني را براي كساني به رسميت بشناسد كه شهروندان جامعه هستند و ميخواهند با ابتكار، همت و تلاش خودشان، اين عرصه را درست كنند. اگر حكومت و جامعه در مورد ضرورت وجود عرصه عمومي به اجماع نرسند، اين عرصه شكل نميگيرد. وقتي عرصه عمومي هم شكل نگيرد دو حالت اتفاق ميافتد؛ حالت اول، اين است كه جامعه به تدريج به سمت انقلاب گرايش پيدا ميكند. اساسا انقلاب موقعي اتفاق ميافتد كه صداي جامعه يا ملت شنيده نشود و خواستههايش با بياعتنايي روبهرو شود. در گام بعدي اين جامعه فاقد عرصه عمومي، اعتراض خود را به شكل قهر، غلبه و ويرانگري نشان ميدهد. يعني واسطهاي به نام عرصه عمومي بين جامعه و دولت وجود ندارد كه بتواند به اصلاح دست بزند. بنابراين يك حالت كه در فقدان عرصه عمومي امكان دارد اتفاق بيفتد انقلاب است. حالت دومي كه ممكن است اتفاق بيفتد استبداد، تصلب، خودكامگي، سكوت و خاموشي جامعه است و تبديل شدن جامعه به يك گورستان. اين وضع ممكن است يك دهه طول بكشد و يا كمتر يا بيشتر و مجددا با فضايي كه لاجرم بر اثر تحولات داخلي، منطقهاي و بينالمللي ايجاد ميشود احتمال آن هست كه فضا باز شود. در اين حالت آن خواستههايي كه ناگفته مانده بود و در سينه حبس شده بود به شكل هرج و مرج، بينظمي و بيقانوني مثل سدي كه شكسته ميشود و آب، ويراني ايجاد ميكند؛ جامعه نيز دچار التهاب و حالت انقلابزدهاي ميشود. در جريان حوادث شهريور 1320 و سقوط رضاشاه كه يك دوره ديكتاتوري كامل بود، شاهد چنين وضعيتي در ايران بوديم. آيا خودآگاهي كافي در بين اقشار مختلف به وجود آمده بود كه با اتكاي به آن جامعه ايراني بتواند به صورت فعالانه در اداره امور جامعه مشاركت كند؟ اگر اصلاحات را به عنوان فرآيند در نظر بگيريم تحولاتي از سال 1376 به اين طرف در جامعه ما رخ داد كه در اين فرآيند خصوصا دانشجويان، معلمان، استادان دانشگاه، روشنفكران، نويسندگان، كارگران، كارمندان و بخشهاي وسيعي از اين اقشار به خودآگاهي نائل شدند و اين باعث شد كه رمز و فلسفه عرصه عمومي را درك بكنند. منتها هركسي با زبان خودش آن را مطرح ميكرد. به هر حال در سالهاي اول اصلاحات اخير، ميل به تاسيس نهادهاي مدني بسيار گسترش پيدا كرد و انجمنهاي دانشجويي و علمي متعددي در ايران تاسيس شد. اين نشاندهنده اين است كه جامعه در مقطع كنوني به خودآگاهي در مورد ضرورت شكلگيري عرصه عمومي رسيده است. آقاي خاتمي، يك نوع خصلت كاريزماتيك داشت و مطابق تقسيمبندي سهگانه اقتدار سنتي، كاريزماتيك و عقلاني ماكس وبر، شخص كاريزما در دورههاي فشار رواني، سياسي و اقتصادي بروز ميكند و تا مدتي كاركرد خودش را دارد. آيا جامعه ما بعد از دوره رياستجمهوري آقاي خاتمي ميخواست به تدريج به سمت حوزه عقلاني حركت كند و يا اينكه بخشي از مردم، بازگشت به حالتهاي سنتي را ترجيح دادند؟ رهبري كاريزماتيك مختص جوامعي است كه داراي ثنويت يا دوگانه جامعه و دولت هستند. چنانكه در انقلاب ايران اتفاق افتاد كه رهبري، كاريزماتيك بود. در اصلاحات هم، رهبري آن يعني آقاي خاتمي رهبري نافذ و روحانياي كاريزماتيك بود. زماني كه اين دوگانه به سهگانه جامعه، عرصه عمومي و حكومت تبديل شود، رهبري كاريزماتيك ضرورت و فلسفه وجودي خودش را از دست ميدهد. در آن صورت رابطه، صرفا رابطه جامعه - حكومت نخواهد بود، بلكه عرصه عمومي در اين وسط به عنوان نهادهاي مدني در شكلهاي مختلف و متنوع بروز و ظهور ميكند. در اين حالت، ما شاهد تكثري در عرصه عمومي هستيم كه نقشآفرينان آن بسيارند و كنشگران و تماشاگران بسياري هم دارد. در اين عرصه جايي براي رهبري كاريزماتيك وجود ندارد. بنابراين يكي از ويژگيهاي جامعه مدرن اين است كه فاقد رهبري كاريزماتيك ميباشد. به خاطر اينكه جامعه رودرروي دولت و همچنين دولت رودرروي جامعه نيست. عرصه عمومي در واقع تبلور و ترجمان خواستههاي مردم به دولت از طريق نهادهاي مردمي و مدني است. پيش از اين اصلاحات را به دو نوع پروژه و فرآيند تقسيمبندي كرديد. آيا پروژه اصلاحات شكست خورد؟ پروژه اصلاحات، پروژه ناكامي بود. به دليل اينكه ساختار جامعه، حالت دوگانه خودش را حفظ كرد. يعني يك طرف، جامعه سازماننيافتهاي بود كه صداي او به جايي نميرسيد و يا اگر صدايي بلند ميشد پر از هيجان، غوغا، شور و احساسات بود. در اين دوره، احساسات حاكم بود. يك دوره هم، دوره گسست بود. به هر حال، فقدان نهادهاي مدني و عرصه عمومي سبب شد كه پيوند جامعه با دولت كه در آن زمان از اصلاحطلبان تشكيل شده بود، قطع شود و ناكامي به بار بياورد. البته افزونخواهيها، راديكاليسم و عبور از خاتمي هم مطرح بود ولي در جامعه ممكن است هر چيزي اتفاق بيفتد. اما موقعي كه جامعه نتواند خواستههاي خودش را تعريف و تدوين و صورتبندي كند خودبهخود سوءتفاهمهاي زيادي ايجاد ميشود، تهديدهايي براي نظام به وجود ميآيد، نظام ممكن است دچار وحشت شود و تعادل لازم بين جامعه، عرصه عمومي و حكومت به هم بريزد. معتقدم كه ما، در مورد پروژه اصلاحات كاميابيهاي زيادي نداشتيم ولي اين پروژه متوقف شد. براي اينكه اجماعي روي اين پروژه نبود چون براي انجام اصلاحات، نياز به اجماع است. صداي اصلاحطلبي هم بايد با گوش شنوا شنيده و پذيرفته شود. در واقع طرف رقيب احساس نگراني ميكرد و همواره درصدد پنچر كردن چرخهاي اين اصلاحات بود. يعني واقعيت وجودي اصلاحطلبي را نپذيرفت و سعي كرد آن را آغشته به اتهاماتي بكند و آن را سياستزده نشان بدهد تا بتواند آن را از عرصه خارج كند. به نظرم نوعي كوتاهبيني نسبت به اداره جامعه رخ داد. يعني ميتوانستند حداقل دخالت نكنند و بگذارند عرصه عمومي بهطور قانوني شكل بگيرد، يا ميتوانستند به آن جهت روشن و عقلايي بدهند تا اين جريان بالنده داراي پتانسيل زياد شكل بگيرد ولي اين اتفاق خوشايند رخ نداد. نبود يك تعريف مورد توافق گروههاي مختلف باعث ميشد كه بعضا جامعه مدني و يا عرصه عمومي را در تقابل با حكومت ببينند. اگر اين نتيجه حاصل ميشد كه جامعه مدني نياز به تعامل با حكومت دارد و برعكس، اين تصور نادرست شايد شكل نميگرفت؟ پرسش بسيار خوبي است. فكر ميكنم نه عرصه عمومي به شكل نهادينه شكل گرفت و نه تعريف روشني از آن ارائه شد. اما منطق عرصه عمومي هم تفهيم نشد وگرنه ميتوانست براي حاكمان جاذبه داشته باشد، چون عرصه عمومي براي اين است كه خشونت، انقلاب و ويرانگري صورت نگيرد. ما ميگوييم جامعه مدني و از مدنيت صحبت ميكنيم. تبلور عرصه مدني در نهادهاي مدني است و اين نهادها اصلا نميتوانند ويرانگر باشند و ايجاد خشونت بكنند، چون حتما ميتوانند قانونمند عمل كنند. جامعه مدني ترجمه شده يك اصطلاح غربي است. وقتي بحث جامعه مدني مطرح شد جناح راست موضوع مدينهالنبي را مطرح كرد و مناقشه بر سر مفهوم رخ داد. يعني هركس ميخواست تعريفي از جامعه مدني براساس باورهاي خود ارائه دهد و نه اينكه مقتضيات دنياي جديد را در تعريف در نظر داشته باشد؟ من اشاره كردم كه تعريف روشني از عرصه عمومي وجود نداشت و الان شما مصداق آن را مطرح كرديد. آقاي خاتمي زير فشار راستگراها و محافظهكارها قرار گرفت و اصطلاح جامعه مدني كه ترجمه سيويل سوسايتي Civil Society است را به جامعه مدينهالنبي تاويل كرد. البته جامعه مدينهالنبي كه در يثرب شكل گرفت تجربه بسيار جالبي بود. مدنيتي شكل گرفت كه خود را در برابر جاهليت قريش نشان داد و مدينه مساوات، آزادي، عدالت و تساهل و مدارا بود. اما جامعه مدنياي كه آقاي خاتمي از آن صحبت كردند، مفهومي متاخر و مدرن است كه همان سيويل سوسايتي است. ما چون تئوري منظمي درباره عرصه عمومي نداشتيم، لذا مفاهيم نيز بيجهت دستكاري شد. بهنظر من نبايد مفاهيم را دستكاري ميكرديم.عرصه عمومي، صداي ملت است و يك كار فرمايشي نيست. عرصه عمومي، سوپاپ اطمينان بين دولت و جامعه هم نيست. درواقع عرصه عمومي، شكلگيري عمومي افكار عمومي به شكل نهادهاي مدني است. اگر عرصه عمومي فرمايشي، دولتي و رسمي شود خاصيت خودش را از دست ميدهد و طرفهاي داخلي و خارجي ميفهمند كه اين فرمايشي است و آن را نميپذيرند. به نظر من عرصه عمومي، يك نعمت بزرگ براي دولت است و ميتواند فضاي مانور دولت را گسترش دهد. اگر عرصه عمومي نعمت است و ميتواند دولت را در مقابل فشارهاي خارجي حمايت كند، چرا حكومتگران ممكن است آن را در تعارض با منافع خودشان فرض كنند؟ علت اول به نظام حكومتي برميگردد. اگر نظام حكومتي بخواهد عرصه عمومي را بپذيرد بايد دموكراسي را با تمام لوازم آن مثل مشاركت مردم و آزادي انتخابات پذيرا شود و دست از اداره پدرسالارانه جامعه بردارد. اگر نظام حكومتي عرصه عمومي را نپذيرد، اين عرصه همشكل نخواهد گرفت. به همين دليل عرصه عمومي در كشور ما ضعيف است يا گاهي اصلا به صفر ميرسد. علت دوم اين است كه نهادهايي كه در عرصه عمومي شكل ميگيرند، به برنامه كاري خودشان پايبند نيستند. در واقع چنين نهادي در ذات خودش بينظمي و رفتار غيردموكراتيك را به جامعه عرضه ميدارد. در وضعيتي كه عرصه عمومي به معناي واقعي شكل نگرفت و سازماندهي جامعه از طريق احزاب و نهادهاي مدني انجام شد آيا در انتخابات دور نهم رياستجمهوري باز نياز به يك كانديداي كاريزماتيك بود كه با تاكيد بر سازماندهي جامعه به توسعه كشور كمك كند؟ ما در ايران در يك پارادوكس يا متناقضنما گير كردهايم. از يك طرف از نظر نخبگان، روشنفكران، دانشگاهيان، جوانان و نسل سوم انقلاب، دنيا تغيير كرده و فضاي فرهنگي و سياسي جامعه ايران متحول شده است. از طرف ديگر جايگزين و آلترناتيو براي نهادهاي مدني تثبيتشده هم نداريم. در واقع اين يك پارادوكس است. در اين وضعيت، هر اتفاقي ممكن است رخ بدهد. اين وضعيت به لحاظ خودبنيادي در نقطه صفر قرار دارد. به اين معنا كه جامعهاي با ملغمهاي از اصناف، انواع آدمها، سليقهها، كنشها، واكنشها، احساسات، عقل، دلسوزي، تهور و شجاعت داريم. در طرف ديگر دولت قرار دارد. در اين ميان عرصه عمومياي وجود ندارد كه بتوان پيشبيني دقيقي از آنچه ميخواهد اتفاق بيفتد، ارائه داد. راهش اين است كه تعصب و خشكي را كنار بگذاريم و به سمت باز كردن فضا برويم. حداقل دولت سعي كند مانعي ايجاد نكند تا عرصه عمومي شكل بگيرد. البته به لحاظ جامعهشناختي، ما فاقد عرصه عمومي هستيم ولي به لحاظ ذهني و نظري، جامعه ايران آماده شكلدهي به عرصه عمومي است. اما اگر به آن سوال شما جواب بدهم ميتوانم بگويم در چند ماهه اخير و در نبود عرصه عمومي، صحبت ائتلاف مطرح شده است. اصلاحطلبان تصميم گرفتهاند ائتلافي را شكل بدهند. شكلگيري ائتلاف به معناي اين است كه ما از رهبري كاريزماتيك عبور كردهايم. يعني به جايي رسيدهايم كه شخصيتي در بين اصلاحطلبان وجود ندارد كه همه رهبري او را به رسميت بشناسند لزومي هم ندارد كه اين امر اتفاق بيفتد. اين دليل پيشرفت جريان اصلاحات به عنوان فرآيند است چون ديگر نياز نداريم كه يك پدر آن بالا بايستد و بگويد چه كار بكنيد. بحث ائتلاف، امري متكثر و مبارك است اما به شرط اينكه محدود به انتخابات اين دوره نشود. به نظر من براي سرعت بخشيدن به فرآيند گذار به دموكراسي نياز است كه نظام ما، رهبران سياسي و جامعه ما درباره شكلگيري عرصه عمومي اجماع كنند و به توافق برسند
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
اصلاحات در تكاپوي عقلاني شدن سيدعلي محمودي انديشه اصلاحگري و اصلاحات، دستكم پيشينهاي دو سدهاي در ايران دارد. در زمانه ما فواصل زماني بين 1376 تا 1384 را دوره ...
مصرف گوجهفرنگي باعث تسكين درد ميشود · اصلاحات در تكاپوي عقلاني شدن ... گزيده سرمقاله روزنامههاي امروز رابرت گيتس و اوباما و هيلاري كلينتون و طوايف نفاق ...
مهدويت و جهاني شدن نويسنده: محمد عارف صداقت مقدمهمهمترين و سازندهترين بحثها، ..... بشر غير معصوم، هر قدر اصلاح طلب شود، هماي انديشهاش، بالاتر از فضاي فكري او به ... امروزي در تكاپوي آن است ـ خبر دادهاند و اعلام نمودهاند كه مطلوب بشر و آنكه آرزوهاي او را در ... و آن امتيازي است كه قدرتمندان ـ بدون هيچ دليل عقلي ـ از آن بهره ميبرند، و نميگذارند ...
مهدويت و جهاني شدن. ... بشر غير معصوم، هر قدر اصلاح طلب شود، هماي انديشهاش، بالاتر از فضاي فكري او به پرواز در نخواهدآمد. ... جامعة جهاني ـ كه انسان امروزي در تكاپوي آن است ـ خبر دادهاند و اعلام نمودهاند كه مطلوب بشر و آنكه آرزوهاي او را در ... ملل وجود «حق وتو» است و آن امتيازي است كه قدرتمندان ـ بدون هيچ دليل عقلي ـ از آن بهره ميبرند، و نميگذارند ...
عملا تا زمان انقلاب اسلامي و حتي پس از آن آنچه روي داده، دولتي شدن صنعت نفت ايران است. ... در فقدان سازمان مديريت و برنامهريزي، عقلانيت نسبي موجود نيز به محاق رفت. ... هدايت مي کنند و بد نيست اکنون پس از سال ها تکاپو، دوستان جنبش عدالت خواه که در .... اين روزها برخي از مدعيان اصلاحات که آرزوهاي قبلي خويش براي تفرقه افکني در ...
طبيعتا همچنان كه تكاپوي تازه بر سر انتخابات هيئت رئيسه مجلس و تشكيل ... در عين حال، گاه، داغ شدن افراطي اين رقابت ها به غايت و مقصود سياست ورزي- خدمتگزاري و گره ... كشور و نظام كه متاسفانه با مشي طيفي افراطي از مدعيان اصلاحات هماهنگ شده است. ... يك اقليت با آراي كليدي خود در جهت برهم زدن توازن نيروها به نفع جريان عقلاني ]؟
اگر چه طي اين 13 سال به مرور زمان و به جبر زمانه شاهد کمرنگ شدن ياد دوم خرداد بوده ايم اما ... رسالت: چتر نجات اصلاحات«چتر نجات اصلاحات»عنوان سرمقالهِ روزنامهي رسالت به قلم صالح ... معلق نيست و سياست ورزي بدون پايبست هاي عقلاني، نظري و حتي تاريخي غير ممکن است. .... رواست كه در اين جهت از تكاپوي تهران، حمايت و پشتيباني شود.
... نسلی پر کار و پرتلاشی از تربیت یافتگان اخوان المسلمین با ابتکار عمل و تکاپوی ... آنچه زیبا و دلنشین است نگاه عقلانی حاکمان امروز ترکیه به انسان و جهان است و ... آرمان اصلاحات اجتماعی ، سیاسی، اقتصادی، و نوسازی سیستم مدیریتی و حرکت .... بین اردوغان و شیمون پرز در داووس همه باعث محدود شدن همکاری های نظامی و اقتصادی و ...
آنان نه تنها براساس احساس نظارت ولیعصر(عج)، به اصلاح خویش مشغولند، بلکه در راه ... انتظار و معناداری زندگییکی از پیآمدهای گسترش ناهنجاری و کجروی در جامعه، بیمعنا شدن ... انتظار، تعهد آفرین و تحرک بخش است و منتظران را به تکاپو و تلاش وا میدارد تا در ... در بازدارندگی، فرض اصلی این است که انسانها اساساً عقلانی عمل میکنند و از ...
از آنجا كه انقلاب اسلامي ماهيتي فرهنگي داشت، اصلاحات فرهنگي بيش از ... و مردان منشأ طبيعي ندارد و به همين دليل قابل دگرگون شدن است و ميتوان و بايد آن را تغيير داد. ..... احراز موقعيت اجتماعي، در تكاپوي دستيابي به فرصتهاي شغلي خاصي هستند كه ... و قدرت تدبير و دورانديشي عقلاني و غيرت در امور جنسي، از صفات غالب در مردان كه ...
-