تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 12 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):سپاسگزارى منافق از زبانش فراتر نمى رود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803616580




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ريشه هاي ايدئولوژيك بحران اقتصادي در غرب


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: ريشه هاي ايدئولوژيك بحران اقتصادي در غرب
اشاره:از زماني كه بحران مالي در اروپا و آمريكا آغاز شده نظريات مختلفي درباره علت هاي آن بيان شده است. در اين ميان فرانسيس فوكوياما در مقاله اي كه در همين زمينه از او در هفته نامه نيوزويك چاپ شده جمله اي دارد كه قابل توجه است. او مي نويسد: علاوه بر برخي از شركت هاي مطرح آمريكايي تفكر خاص سرمايه داري نيز از هم پاشيد. او از فرو پاشيدن تفكري نام مي برد كه در دو، سه قرن گذشته بر اقتصاد اروپا و بعد از آن در آمريكا حاكم بوده است.همچنين مي توان گفت در حال حاضر اين مدل اقتصادي غير از اروپا و آمريكا تقريبا بر بقيه كشورهاي جهان نيز حاكم است. فوكوياما ريشه بحران مالي اخير را نه بحران مسكن سال ٢٠٠٥ بلكه در ذات نظام ليبرال سرمايه داري مي داند. لذا بر آن شديم كه اين بحران را نه از منظر اقتصادي بلكه از منظر مدرنيته تحليل كنيم.شهريار زرشناس بحران مالي اخير را در كنار بحران هاي اقتصادي كه غرب مدرن در يك قرن گذشته گرفتار آن شده است بالاتر از آن چه كه فوكوياما ديده، مي بيند. وي كه صاحب كتاب ها و مقاله هايي در زمينه فلسفه و تاريخ مدرنيته است بحران هاي اقتصادي مدرنيته را در كنار بحران هاي سياسي و اجتماعي مي گذارد. در نهايت پازل او حكايت از بحران در كل مدرنيته مي كند و نه تنها در حوزه اقتصاد.

از اقتصاد ليبرالي تا سوسياليستي
اين عضو هيئت علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي با بيان اين كه انديشه ليبراليزم به عنوان يك ايدئولوژي در قرن هاي هفدهم و هجدهم تكوين پيدا مي كند و در قرن نوزدهم بر حيات اجتماعي، سياسي و اقتصادي جوامع اروپايي و آمريكايي حاكم و از طريق اين كشورها به بقيه نقاط جهان هم منتقل مي شود، مدرنيته را داراي دو مدل اقتصادي ليبرالي و سوسياليستي مي داند و مي گويد: مدل سوسياليست همان سوسياليست مدرن است كه زودتر از نئوليبراليزم فرو پاشيد.از دهه ١٨٥٠ ميلادي به بعد بحران هاي اقتصاد ليبرال سرمايه داري شروع مي شود. در همين دوره است كه كارل ماركس تلاش مي كند تا يك سيكل رياضي گونه اي براي اين بحران ها پيدا كند و از يك سيكل يازده ساله نام مي برد كه طبق آن هر ١١ سال يك بار اقتصاد ليبرال سرمايه داري دچار بحران مي شود. با فرو پاشي روسيه در سال ١٩١٧ يكي از حلقه هاي ليبرال سرمايه داري فرو مي پاشد.وي به مواردي از ايجاد بحران در اقتصاد كشورهاي ليبرال سرمايه داري در قرن گذشته اشاره مي كند و اظهار مي دارد:در سال هاي ١٩١٨ و ١٩١٩ در آلمان انقلاب هايي با گرايش هاي سوسياليستي صورت مي گيرد كه اگر سوسيال دموكرات ها دخالت نكرده و مسير انقلاب را تغيير نداده بودند، بنيان نظام سرمايه داري در آلمان هم از بين مي رفت.در همين سال ها در مجارستان انقلاب مي شود و حتي براي مدتي جريان از اختيار ليبرال ها خارج مي شود.بعد از آلمان و بعد از شكست انقلاب و روي كار آمدن وايمار در سال ١٩١٩ شاهد بحران هاي اقتصادي در ايتاليا، فرانسه، انگلستان و ژاپن هستيم. در ژاپن شورش معروف به شورش برنج ها رخ مي دهد. در ايتاليا بين سال هاي ١٩١٩ و ١٩٢٤ اعتراض هاي گسترده كارگري رخ مي دهد كه سرمايه دارها را از كارخانه ها بيرون مي كنند و بحران اقتصادي تمام اروپا را فرا مي گيرد. به طور موقت در دهه ٢٠ بعضي از اقتصادهاي كشورهاي غربي بحران را كنار مي گذارند اما دوباره از پايان دهه بيستم اين بحران ها فراگير مي شود و با وجود اين كه در آن زمان اقتصاد آمريكا كمتر با اقتصاد اروپا ارتباط دارد اما اين بحران به آمريكا هم مي رسد.به خصوص در سال هاي ١٩٢٩ تا ١٩٣٣ كه به بحران وال استريت معروف است. اين بحران اقتصاد آمريكا را به طور كامل به لبه پرتگاه مي كشاند. دو عامل مدل كينز و ورود به جنگ جهاني دوم در اين زمان اقتصاد آمريكا را نجات مي دهد. بر پايه مدل اقتصاد ارشادي كينز (اقتصاددان انگليسي) دولت بر خلاف ملزومات ليبراليزم در اقتصاد دخالت مي كند و با تزريق پول براي ايجاد اشتغال و كنترل بحران سعي مي كند اقتصاد آمريكا را نجات دهد نظير كاري كه الان دولت آمريكا انجام مي دهد و مي خواهد با تزريق ٧٠٠ ميليارد دلار از ورشكستگي بانك ها جلوگيري كند. اين كارها بر طبق اصول ليبراليزم نيست. چون ليبراليزم معتقد به عدم دخالت دولت در اقتصاد است و اقتصاد را كاملا آزاد مطرح مي كند. اما زماني كه دچار بحران مي شود كاري غير از اين نمي تواند انجام دهد.بعد از آن ورودشان به جنگ جهاني دوم بود كه توانستند از اين بحران خارج شوند. اگر جنگ جهاني دوم به وجود نمي آمد و باعث پيروزي هايي براي متفقين نمي شد بي ترديد اقتصاد آمريكا نمي توانست از وضعيتي كه در دهه ٣٠ دچار آن شده بود رهايي پيدا كند.اساسا يكي از علل اصلي بروز جنگ جهاني دوم بحران هاي شديد اقتصادي در اروپا بود.اين محقق و پژوهشگر در ادامه مي افزايد: وجود همين بحران ها در اقتصاد ليبرالي و ناتواني آن در اداره جامعه بعد از جنگ جهاني دوم خودش را به وضوح نشان داد، و باعث شد در دهه ٥٠ ميلادي در تمام كشورهاي اروپايي از اسكانديناوي گرفته تا نروژ ، فنلاند، آلمان، فرانسه، انگلستان، ايتاليا و در همه كشورهاي اروپايي جريان سوسيال دموكرات در اقتصاد حاكم شود و مدل ليبراليستي بدون سر و صدا و تبليغات كنار گذاشته مي شود و اين امر ناتواني ليبراليزم را به عنوان يك ايدئولوژي نشان مي دهد كه نمي تواند مدرنيته را اداره كند.

از اقتصاد سوسياليستي تا نئوليبرالي
بين سال هاي ١٩٤٥ تا ١٩٧٥ كه مقطع شروع يك بحران در اقتصاد سرمايه داري است گرايش هاي سوسياليستي مي تواند اوضاع را مديريت و از شورش ها و اعتراض ها جلوگيري كند.زرشناس ريشه اين بحران ها را در ذات اقتصاد سرمايه داري مي داند و در توضيح آن مي گويد: چون طبيعت اقتصاد سرمايه داري اين است كه به سمت سود حركت كند، سود طلبي آن هم يك سود طلبي نامحدود است. از طرفي ظرفيت بشري محدود و پاسخگوي آن ظرفيت نامحدود نيست، به طور طبيعي اقتصاد سرمايه داري چه در شكل ليبرالي و چه در شكل سوسياليستي آن با مشكل مواجه و دچار بحران مي شود. كاري كه اقتصاد سوسياليستي در اروپا توانست انجام دهد آن بود كه بحران را ٢٠، ٣٠ سالي به تأخير انداخت. از ابتداي دهه ٧٠ اقتصاد جهاني و همه كشورهاي غربي وارد يك بحران ركودي گسترده اي مي شوند كه ناشي از همان اقتصاد سوسيال دموكراتيكي است كه در پيش گرفته بودند. از اين جا مدل اقتصاد سوسيال دموكراتيك مورد انتقاد قرار مي گيرد و به خصوص زماني كه عده اي از اقتصاددانان در شيكاگو تيمي به نام حلقه شيكاگو را به سرپرستي فريدمن و فون هايك تشكيل مي دهند و نظريه اقتصاد نئوليبرالي را مطرح مي كنند و مي گويند اقتصاد سوسيال دموكراتيك آن سودي را كه سرمايه دارها مي خواهند، نمي تواند تأمين كند و چرخ ها همانند گذشته قابل چرخيدن نيست ولي در چندسالي هم كه اقتصاد سوسياليستي حاكم بوده باعث از بين رفتن اعتراض ها و شورش ها شده است، بنابراين اقتصاد نئوليبرالي ترويج مي شود. از سال ١٩٨٠ با روي كار آمدن تاچر در انگلستان و بعد از آن ميجر و در همان زمان ريگان در آمريكا طرفداران نئوليبراليزم قدرت را در دست مي گيرند. در اين زمان مدل اقتصادي نئوليبرالي كه برگرفته از مدل اقتصادي حلقه شيكاگو است به مدل غالب تبديل مي شود. اين مسئله مصادف مي شود با تضعيف و بعد از آن فروپاشي شوروي، در اين جا، اين تصور ايجاد مي شود كه نئوليبراليزم توانسته كمر سوسياليزم را بشكند لذا نئوليبراليزم به عنوان ايدئولوژي غالب وارد صحنه مي شود و همين ايدئولوژي، سرنوشت محتوم بشريت خواهد بود. در همين زمان است كه فوكوياما كتاب «پايان تاريخ و پايان انسان» خود را مي نويسد و ادعا مي كند ليبراليزم كه حالا در قالب مدل اقتصادي نئوليبراليزم احيا شده يگانه ايدئولوژي بشريت است و تاريخ به پايان خود رسيده است. هانتينگتون هم به نوع ديگري اين موضوع را بيان مي كند و معتقد است كه ليبراليزم در ميان ايدئولوژي هاي غربي جنگ را برده و حالا زمان آن رسيده كه به جنگ با ايدئولوژي هاي ديگر نظير ايدئولوژي اسلام و كنفوسيوسي بپردازد.رويكرد نئوليبرالي از دهه ٨٠ در تمام كشورهاي سرمايه داري حاكم مي شود. اين ايام اوج تبليغات نئوليبراليست ها مبني بر نجات بخش بودن نسخه هايشان است. اين تصور چنان فراگير مي شود كه حتي مسئولان ما به خصوص مديران مياني در دولت سازندگي را هم دربرمي گيرد. بعد از آن دولت مردان اصلاحات، هم از اين باور خارج نمي شوند و همان رويكردها را در كشورمان به اجرا مي گذارند.

از نئوليبراليزم تا ...
يك بار در سال ١٩٩٧ زنگ خطر براي اقتصاد نئوليبرالي به صدا درمي آيد كه با زيركي اين بحران را به آسياي جنوب شرقي منتقل مي كنند و ضررهاي زيادي به اقتصادهاي كره، مالزي و تا حدي ژاپن وارد و بيشترين خسارت را از اين بحران مالي اين كشورها پرداخت مي كنند. اين واقعه نشان مي دهد كه اقتصاد نئوليبراليزم هم اقتصاد بحران زده اي است. دليلش هم اين است كه ساختار زندگي بشر اين گونه نيست كه بتواند در حد نامتناهي به سمت سودجويي برود. چون ظرفيت هاي زمين محدود است بنابراين نمي توانيم اهداف سودجويانه نامحدود خود را محقق كنيم. مدرنيته براساس قدرت مطلق بشر بنا شده است. بشري كه وجودش عين فقر ذاتي است زماني كه خود را حاكم مطلق مي پندارد، دچار توهم مي شود. اين توهم در اقتصاد توسط اقتصاد سرمايه داري مطرح مي شود. چيزي كه الان طي اين يكي، دو سال در حال رخ دادن است صورت ديگري از حلقه هاي زنجير بحران اقتصاد نئوليبراليزم است. اعتقاد دارم كه حتي اگر اين بار هم دولتمردان اقتصاد سرمايه داري نئوليبرال، بتوانند اين بحران را كنترل و يا منتقل كنند به معناي پايان يافتن مسئله نيست، دوباره ٥ يا ١٠ سال ديگر به شكل ديگري اين بحران شروع مي شود. اساسا اقتصاد سرمايه داري چه در مدل ليبرالي و چه در مدل نئوليبرالي ذاتا با بحران آميخته است. مبناي آن هم در دركي است كه دارند يعني سودجويي نامتناهي، حالا اين بحران ممكن است در سيكل هاي ادواري هرچند سال يك بار خودش را نشان دهد. طبيعي است كه ظرفيت اين كشورها براي اين كه هر چند سال بتوانند اين بحران را تحمل كنند و به مسيرشان ادامه بدهند محدود است بنابراين تا ابد نمي توانند اين كار را انجام دهند.

انتقال قدرت
زرشناس با نگاهي به وضعيت جهان بعد از جنگ جهاني دوم و جابه جايي قدرت تصريح مي كند: يكي از پيامدهاي اين بحران اين است كه يكي، دو دهه بيشتر زمان نخواهد برد كه آمريكا ديگر ابرقدرت نخواهد بودو به يك قدرت درجه دو تبديل خواهد شد. ما زماني از فروپاشي كل تمدن غرب و مدرنيته حرف مي زنيم كه شامل ايدئولوژي هاي غيرليبرال هم مي شود، اما زماني از فروپاشي يك كشور به عنوان ابرقدرت حرف مي زنيم. يعني همان اتفاقي كه براي انگليس بعد از جنگ جهاني دوم رخ داد. در نيمه دوم قرن بيستم تمدن مدرن در يك وضعيت رو به انحطاط به زندگي خود ادامه داد ولي استعمار انگليس از يك كشور ابرقدرت خارج و به يك كشور درجه دو تبديل شد.اين استاد دانشگاه در حالي اين مطلب را بيان مي كند كه جمعه گذشته سران اتحاديه اروپا در نشستي كه در بروكسل داشتند، اعلام كردند كه سيستم مالي جهان نياز به رهبري جديدي غير از آمريكا دارد.

نگاهي به تاريخ
نويسنده كتاب « مباني نظري غرب مدرن» پس از اين مطالب يك گزاره تاريخي را مطرح مي كند و مي گويد: به تاريخ كه نگاه مي كنيم انحطاط تمدن ها معمولا ٢٠٠ الي ٣٠٠ سال طول مي كشد تا به انقراض تبديل شوند. نمونه خيلي واضح آن كه خيلي از فيلسوفان تاريخ هم از اين نمونه الگوبرداري مي كنند، فروپاشي امپراتوري رم است. انحطاط امپراتوري رم از اواخر قرن دوم يعني سال ١٩٢ ميلادي از زمان كشته شدن امپراتور كمودوس آغاز مي شود و تا اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم ادامه پيدا مي كند. تمدن ها معمولا يك دوره ٢٠٠ الي ٣٠٠ ساله اي را طي مي كنند تا منقرض شوند.

نگاهي به قرون وسطا بيندازيم
از نيمه دوم قرن سيزدهم و نيمه اول قرن چهاردهم علائم انحطاط قرون وسطا شروع شد و حتي تا قرن هفدهم انديشه ها و آداب و رسوم قرون وسطايي وجود داشت. در قرن هجدهم فيلسوفان عصر روشنگري با باقي مانده مظاهر قرون وسطا مبارزه مي كنند بنابراين هميشه يك دوره انحطاطي داريم كه در اين دوره مباني و زيربناي آن تمدن از بين رفته و بعد روند انقراض آغاز مي شود.سپس ايشان با اين نگاه تاريخي درباره تحليل خود از تحولات يك قرن گذشته تصريح مي كند:تفكر و مباني وارد حوزه ايدئولوژي مي شود. پس ايدئولوژي مدل هاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي، حقوقي و اخلاقي يك جامعه را تدوين مي كند. زماني كه بحراني تفكر را در بر مي گيرد اين بحران به حوزه ايدئولوژي منتقل و از آن جا وارد صحنه حيات اجتماعي و سياسي مردم مي شود.در حوزه تفكر و مباني سرتاسر قرن بيستم صحبت از نسبيت گرايي، سوفسطايي گري، فرار از تفكر و شكست در انديشه است. از سال ١٩٤٠ و١٩٥٠ به بعد يك متفكر برجسته مثل فوكوياما، دريدا و بودريا كه نسبت به آينده مدرنيته خوشبين باشد پيدا نمي كنيد. چند نفري هم كه خوش بينانه مثل كارل پوپر و آيزابرلين به مدرنيته نگاه مي كنند بعدها افشاگري هاي خانم ساندرز نشان داد كه حقوق بگير CIA بوده اند. خود همين افراد هم به نوعي به بحران تفكر اعتراف مي كنند. زماني كه به متفكران اروپايي نگاه مي كنيد همه به نوعي از بحران حرف مي زنند و فلسفه همه اين ها فلسفه بحران است.به ادبيات نگاه كنيد، از آلبركامو و از جان پل سارتر به بعد ادبياتي كه رنگ و بوي خوش بيني نسبت به آينده مدرنيته باشد نمي بينيد.ليبراليزم ايدئولوژي جامعه مدرن است و در حوزه هاي مختلف تئوري هاي خود را مطرح كرده است. زماني كه در فاصله سال هاي ١٩٤٥ تا ١٩٧٥ به اقتصاد سوسيال دموكراتيك روي آوردند مدل در ديگر حوزه ها مثل آ موزش و پرورش، خانواده و روابط اجتماعي- جز در جوامع سوسياليستي شرقي- همه ليبرالي بودند و از دهه ٧٠ و ٨٠ به بعد در همه عرصه ها شعار ليبراليزم مطرح مي شود.اين ايدئولوژي در حوزه اقتصاد، بحران زدگي خود را نشان داده است كه نمونه هايي از آن را چه در اقتصاد ليبرالي، چه سوسياليستي و چه در حوزه اقتصاد نئوليبراليستي كه آخرين بحران آن همين بحران هاي مالي اخير است، شاهد هستيم. من اعتقاد دارم كه اگر بتوانند از اين بحران عبور كنند و يا آن را كنترل كنند دوباره ١٠ يا ١١ سال آينده با همين بحران مواجه مي شوند.نشانه بحران در عرصه سياست مبتني بر ايدئولوژي ليبراليزم، فرار انديشه از عرصه سياست و مسلط شدن كوتوله ها بر تصميم سازي و تصميم گيري در سياست است. الان دو، سه نسلي است كه ديگر سياست مدار بزرگي در غرب ظهور نكرده است. بعد از مارشال دوگل و چرچيل- البته اين ها انسان هاي قابل ستايشي نيستند ولي براي خود مكتب و ايدئولوژي فكري داشتند- كار به دست كوتوله ها افتاده است.بنابراين نشانه هاي فروپاشي يك تمدن زماني خود را در قالب فروپاشي ايدئولوژي يعني سوسيال دموكراتيك و زماني هم خود را در قالب از بين رفتن ايدئولوژي ليبراليزم نشان مي دهد. لذا مسئله اي كه در حال رخ دادن است اين است كه يك تمدن دارد از ايدئولوژي هاي خودش تهي مي شود.همان طور كه بحران از تفكر به ايدئولوژي منتقل شده از ايدئولوژي به عرصه زندگي فرهنگي، اجتماعي مردم هم رسيده است.وضعيت گسيختگي خانواده، گسترش بي اعتمادي به مديران جامعه، فردگرايي شديد، افزايش آمار خودكشي، رشد افسردگي به عنوان اصلي ترين بيماري كه مدرنيته با خود به همراه آورد، از اين ها كه بالاتر برويم مي رسيم به اعتراض ها، شورش ها و انقلاب ها مثل شورش هايي كه چند سال گذشته در فرانسه به وجود آمد.
 يکشنبه 28 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 304]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن