واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: نشآت الحمارنه اسلام و جهانيسازي
خبرگزاري فارس: از بارزترين ويژگيهاي عصر حاضر، سخن از جهانيسازي و ارائه تعريفهاي گوناگون از اين اصطلاح است. در اين راستا گروهي متمايل به تعريفهاي تئوريسينهاي امريكايي هستند و گروه ديگر، روشهاي متفاوتي در پيش گرفته كه گاهي به واقعيت و گاهي به خيال نزديكتر است.
از بارزترين ويژگيهاي عصر حاضر، سخن از جهانيسازي و ارائه تعريفهاي گوناگون از اين اصطلاح است. در اين راستا گروهي متمايل به تعريفهاي تئوريسينهاي امريكايي هستند و گروه ديگر، روشهاي متفاوتي در پيش گرفته كه گاهي به واقعيت و گاهي به خيال نزديكتر است.
شايد به كار بردن تعبير خيال، نياز به جرأت داشته و چه بسا براي صاحبان اين عقيده نوعي دشمني تلقي شود؛ ولي با عرض پوزش بايد گفت: اين اصطلاح را تئوريسينهاي سرمايهدار امريكايي وضع كردند و خود آنها نيز در شيپور جهانيسازي دميدند و حالا هم آنها ميتوانند به اقتضاي مصلحت سرورشان (سرمايهداري جهانخوار) ناگهان و يا بتدريج آن را متوقف سازند.
از اين رو، مطرح كردن تمايلات امريكاييهايي كه ذات كينهتوزانه، نژادپرستانه، و دشمن صلح جهاني بودنشان بر ما روشن است، اهميتي ندارد؛ آنچه مهم است چگونگي فهم اهداف آنها و يافتن راه حل است نه پرداختن به جدلهاي بيمورد و واقع شدن در دامي كه برايمان پهن كردهاند. جنگ رواني، جزئي از جنگهاي فراگير است كه ايالات متحده به خاطر سيطره سياسي و غارت و چپاول ثروت كشورها، برافروخته است.
امريكاييها در اين زمان گاهي پوشيده و يا بيپرده، اسلام را ديني مولد تروريست معرفي ميكنند. درباره اين موضوع، بسياري از نويسندگان مقالاتي نوشته و تلاش نمودند آن را تفسير كنند و اكثراً به دنبال شيوههايي رفتند كه اهداف امريكايي را تأييد نمايند. آنها براي ملت امريكا و ملتهاي جهان غرب و اسلام، ايجاد توهّم نموده تا با القاي ترس از اسلام مسير خود را هموار كنند.
از جمله اصطلاحات جديدي كه همزمان با جهانيسازي به بازار آمد، واژه «برخورد تمدنها» بود. بسياري از تحليلگران معتقدند امپرياليسم جهاني ميخواهد با اين اصطلاح، آراي عمومي غرب را جلب نمايد تا روند سياست طمعكارانه خود را در تسلطش بر جهان تسريع كند.
وقتي طراحان امپرياليسم، جهان را به مناطق تمدني تقسيم نمودند، اسلام را با مسيحيت شرق در يك بخش قرار دادند؛ بدين معنا كه مسيحيت در جهان همان مسيحيت امريكاست.
آنها در اين تقسيمبندي، به طور آشكار تنها دشمن خود را منطقه تمدن اسلامي نشان دادند؛ در اينجاست كه اهداف امپرياليسم با تمايلات صهيونيستها پيوند برقرار نموده تا تحت عنوان دروغين مسيحيت، سادهانديشان غرب را به خدمت بگيرند.
اين مطلب در تلاشهاي آنها در برافروختن جنگ رواني عليه تمدن اسلامي و اسلام، به طور كلي مشهود است. و عجيب است كه ما هيچ صدايي از مسيحيت غربي كه لازم بود از حيثيت مسيحيت حقيقي خود دفاع كنند، و مانع شركت سادهلوحان در جنگ صليبي جديد شوند، نشنيديم.
همانگونه كه در تاريخ سياه اروپا، مردم با توهّم دشمني اسلام با مسيحيت و ديگر اتهامات صليبيها، روانه جنگ شدند.
آنچه بسيار مهم است، يافتن وجه تشابه اتفاقات امروز و گذشته سياهي است كه ماجراجويان و متعصبان و نژادپرستان سعي داشتند اروپا را به اسم مسيحيت عليه اسلام بشورانند.
آيا طبيعت تاريخ، با تغييرات جزئي در صحنه حوادث، بازميگردد؟ و آيا اين بار شعلهافروزي از ناحيه امريكاست؟ و اسم مسيحيت دوباره مورد سوءاستفاده قرار ميگيرد؟
مسيحيان قبل از ديگران ميدانند كه مسيحيت، دين آرامش و همزيستي و محبت است ولي صهيونيستها براي به خدمت گرفتن مسيحيان ساده، در تلاشي آشكار مسيحيت را مشوّه نمودند.
چه هنگام مسيحيان متفكر بيدار ميشوند؟ و چه هنگام از شرف مسيحيت دفاع خواهند نمود؟
در اينجا ناگزيريم به بخشي از چهره اسلام در غرب بپردازيم.
در اروپا وقتي سخن از ملت شرق گفته ميشود تصور مردم از آنها ملتي فرهنگي است از جمله چين و هند و فارس و عرب. در خاطره تاريخ اروپا مسلمانان اهل تمدن هستند، پس چگونه امروزه معتقدند اسلام تمدنزا نيست بلكه توليدكننده تروريست است؟
به يقين دانشمندان مسيحي غرب دو مطلب را ميدانند:
اول: ديدگاه اسلام در مورد يهوديت و مسيحيت و انبيا، بخصوص درباره حضرت مسيح(ع) و مادرش مريم و ميزان احترامي كه اسلام براي آنها قائل است.
دوم: ديدگاه اسلام در مورد مسيحيت تاريخي (از نظر سياسي و اجتماعي و فرهنگي) و مسيحيان.
همه محققان تاريخ اذعان دارند كه حكومت اسلامي با همه مسيحيان و نيز يهوديان بهترين معامله را داشته است كه «اصطلاح اهل ذمّه» و حقوق آنها ميان دانشمندان معروف است.
پس چگونه صهيونيست توانست در ناديده گرفتن حقيقت و يا مشوّه ساختن آن توفيق يابد؟
چگونه اسلام دشمن ذاتي مسيحيت شناخته شد؟ و چگونه دشمن تاريخي مسيحيت قلمداد گشت؟
چگونه مسلمانان ميتوانند حقيقت اسلام را نشان دهند؟ ديني كه مبتني بر تسامح و زندگي مسالمتآميز و حسن همجواري و برادري است؛ مانند مسيحيت شرقي قبل از اسلام.
مسيحيت شرق چگونه ميتواند بر اين حقيقت اقامه دليل كند؟
از چه راهي ميتوانند ثابت كنند و شهادت دهند كه در طول تاريخ و در دولت اسلامي از حقوق مساوي با هموطنان مسلمان بهرهمند بودند و امروز نيز با آنان محترمانه رفتار ميشود؟ اين نقش مهم را از نظر سياسي چگونه ايفا مينمايند؟
راه حل اساسي در اين جدال اين است كه دريابيم سياست امريكايي ـ صهيونيستي در خدمت
سياست آمريكايي ـ صهيونيستي در خدمت طبقه معيني از جامعه غربي است نه ملت امريكا
بايد مسائل مشترك ميان مسيحيت و اسلام را روشن نماييم و اوج خباثت صهيونيزم و امپرياليسم و خدعههاي آنها را براي گمراهان مسيحي غرب آشكار نماييم تا قادر به شناخت چهره حقيقي مسيحيت شوند
طبقه معيني از جامعه غربي است نه ملت امريكا. حتي ميتوان گفت با ملت امريكا دشمني نموده و فرزندان آنها را به ميادين جنگ روانه داشته و حيثيت ملت را لكهدار ميكند.
ما بايد براي جهان غرب، بر صحت اين مدعا دليل آوريم. اما چگونه؟
شايسته است قبل از هر چيزي به درك شيوههايي كه آزادگان جهان غرب به آن انديشيدهاند، بپردازيم. و راه را براي آنان باز كرده و به حماسههاي مذهبي و ديني و عواطف تكيه نكنيم.
اسلام دين بزرگي است كه تمامي استعدادها و امكانات پيروزي و انتشار و استمرار را در درون دارد، بخصوص اگر مطلب را صحيح دريافته و بدانيم چگونه احكام آن را با تغيير زمان متحول سازيم، زيرا اسلام از ابتدا بر ضرورت تغيير و تحول تصريح نموده است.
چرا ميگوييم اسلام توان استمرار و انتشار و پيروزي را دارد؟
جواب ساده است... زيرا اسلام ديني است كه براي اجراي عدالت و مساوات ميان آحاد بشر وضع شده است. اين مسأله مهمترين دغدغه فكري انديشمندان عصر حاضر است. اسلام بر كرامت همه افراد بشر تكيه داشته و به عقل و علم ارج مينهد و بشريت امروز به دنبال همين معناست.
از آنجا كه تلاشهاي مجدّانه ما براي روشنفكري مسيحيت درباره اسلام است، بايد آسانترين روش را اتخاذ نموده و به طور مستقيم با آنها برخورد نماييم، نه با جدل، بلكه با گفتگوي بين اديان.
بر ماست كه وجوه شباهت ميان اديان را مشخصتر ساخته و بر امور مشترك تكيه كنيم و از آنجا كه غرب مورد نظر ما مسيحي است، بايد مسائل مشترك ميان مسيحيت (چنانچه در شرق معروف است) و اسلام را روشن نموده و اوج خباثت صهيونيزم و امپرياليسم و خدعههاي آنها را براي گمراهان مسيحي غرب آشكار نماييم تا قادر بر شناخت چهره حقيقي مسيحيت شوند.
همچنين خوب است به نتايج و دستاوردهاي متفكران مسيحي در غرب توجه كنيم كه تلاشهاي ارزشمندي براي فهم اسلام ارائه دادند. با اينكه در اين ميان، گروهي متدين و گروهي ديگر غيرمذهبي هستند، ولي همه آنها در بررسيهاي خود حقايق اسلام را درك نمودهاند.
در اينجا به گزيدههايي از اين نتايج ميپردازيم:
1. اسلام اديان ديگر را محترم شمرده و خود را مكمل آنها ميداند و از پيروان خود خواسته تا به همه پيامبران احترام گزارده و به آنها ايمان داشته باشند.
2. اسلام مانند مسيحيت قائل به تبليغ تعاليم خود است و به گفتگوي «بالتي هي احسن» تشويق نموده و از ايجاد ارعاب و وحشت برحذر ميدارد و به آزادي هموطنان در انتخاب عقيده احترام ميگذارد.
3. اسلام قائل به آرامش رواني و طمأنينه در اين جهان براي مؤمن است و هموطنان را به بالاترين درجه فرهنگ و سعادت ميرساند.
4. از نظر اجتماعي، اسلام به تشريك مساعي بين هموطنان و ريشهكني فقر معتقد است كه اين نشانة بالاترين درجه احترام به حقوق انسانها، نه تنها از بعد آزادي بلكه از جنبه كرامت است و عهدهدار زندگي شرافتمندانه براي هموطنان است.
5. در نتيجه، هدايت روابط حسن همجواري و زندگي مسالمتآميز ميان مذاهب و اديان مختلف و ملتها، و تحقق شعار «همزيستي مسالمتآميز» از نتايج روشن اين فعاليتها و كوششهاست.
...........................................................................................
منبع: فصلنامه حضور، شماره 58
شنبه 27 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]