واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: دهلاويه؛ قريه كوچكي با مردان بزرگ خبرگزاري فارس: يك تكه خاك كوچك خدا، گمنام و بي هيچ سروصدايي در گوشهاي از اين سرزمين نزديكيهاي مرز غربي قرار داشت. اين تكه كوچك را كه روستاي «دهلاويه» نام دارد با مردماني زحمتكش و بردبار كه قوت لايموت خود را با عرق جبين از راه كشاورزي و دامداري به دست ميآوردند، كسي نميشناخت. به گزارش خبرگزاري فارس، يك تكه خاك كوچك خدا، گمنام و بي هيچ سروصدايي در گوشهاي از اين سرزمين نزديكيهاي مرز غربي قرار داشت. اين تكه كوچك را كه روستاي «دهلاويه» نام دارد با مردماني زحمتكش و بردبار كه قوت لايموت خود را با عرق جبين از راه كشاورزي و دامداري به دست ميآوردند، كسي نميشناخت. اهالي اين روستا هم هيچگاه گمان نميكردند كه روستايشان؛ دهلاويه يكي از سرشناسترين روستاهاي ايران بشود، نامش در كتابها بيايد و ياد و خاطره يكي از مردان خوب خدا هميشه در گوش آن بپيچد و مردم ايران همه در دلشان نام دهلاويه را جاودانه كنند. اما امروز اين اتفاق افتاده است و دهلاويه كه در شمالغربي سوسنگرد و در كناره جاده بستان قرار دارد هم ميعادگاه عاشقان شده و هم محلي براي تجديد خاطرهها و يادبودها. *روز اشغال زماني كه بعثيها دهلاويه را اشغال كردند تعدادي از سربازان ايراني را به اسارت درآوردند. فرمانده تانك عراقي كه خاكريزهاي دوم و سوم دهلاويه را به اشغال در آورده بود غافل از اين كه بيسيم او روي موج «اف . ام» ساكنان دهلاويه افتاده از مافوق خود دستور خواست تا با سربازان چه كند؟ و مافوق گفت: آنان سربازان {امام} خميني هستند؛ به زندگيشان پايان بده. و چقدر غمگين بودند مردماني كه اين سخنان را ميشنيدند. * دهلاويه در محاصره از ساعت 9 صبح 23 آبان 59 درگيري نابرابر بين سربازان ما و عراقيها درگرفت. اين درگيري تا ساعت 6 بعد از ظهر ادامه داشت و منجر به شهيد شدن 20 نفر و زخمي شدن 20 ديگر شد. به خاظر نزديك شدن دشمن تنها 11 تن از شهدا به پشت جبهه يا سوسنگرد منتقل شدند. * چمران؛ چريك بزرگ وقتي خبر زخمي شدن چمران ميان بچهها پيچيد اگر چه همه نگران دكتر بودند اما باز با تمام توان به دشمن يورش ميبردند تا انتقام چمران و چمرانها را بگيرند. با اين حملات سوسنگرد آزاد شد و چمران هم كه به بيمارستان انتقال داده شده بود كم كم به بهبودي رسيد. در اسفند 59 چمران براي ديدن امام به تهران رفت تا گزارشي از وقايع جنگ را به خدمت ايشان عرض كند. پس از اعلام رخدادها باز به مناطق باز ميگردد تا اينكه در 30 خرداد 60 با يك هواپيماي سي-130 در اهواز همه را جمع ميكند تا براي دهلاويه نقشه و طرحي نو در افكند. فرداي آن روز دكتر چمران به همراه حدادي راننده و سيد محمد مقدمپور به سوي دهلاويه حركت ميكنند. او ميرود تا به جاي شهيد رستمي؛ سيد محمد مقدمپور را به عنوان فرمانده جبهه دهلاويه معرفي كند. * روز شهادت چمران محمدپور و حدادي به خط مقدم جبهه دهلاويه ميرسند. بچهها او را دوره ميكنند. چمران همه را ميبوسد و براي آنها از شجاعتهاي ايرح رستمي ميگويد و اينكه خدا رستمي را دوست داشت و برد اگر ما را هم دوست داشته باشد ميبرد. پس از معرفي محمدپور به بچهها؛ دكتر او را ميبرد تا جبهه را براي او توصيح دهد.. پمران عادت داشت روي خاكريز ميايستاد. در همين حين دو گلوله در اطراف آنها منفجر شد اما آنها باز به كارشان ادامه دادند تا اينكه انگار خدا آنها را هم انتخاب كرده بود براي بردن و دوست داشتن. گلوله سوم خمپاره درست بين سه نفر آنها خورد و محمدپور و خدادي در جا شهيد ميشوند اما هنوز چريك با تحربه انگار حاني در بدن دارد. آمبولانس ميآيد اما انگار ديگر كار از كار گذشته است. حالا سالهاست كه دهلاويه براي اين شهيد شمع روشن ميكند و دعا ميخواند. انتهاي پيام/و
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 437]