تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر گاه بنده‏اى هنگام خوابش، بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم بگويد، خداوند به فرشتگان م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820425850




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خوابم يا بيدارم؟،


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: خوابم يا بيدارم؟،
رضا درستكار

نمي دانم تاكنون فرصتي داده است كه داستان «خروس» ابراهيم گلستان را بخوانيد يا نه؟ يا حكايت آن خروس هاي بينوا، در داستاني در «كوير» دكتر علي شريعتي را؟ هر دو داستان هايي سمبليك اند از ويژگي هاي ذاتي و آوازخواني خروس (يا خروس هايي) در فاصله سپيده دم پس از تاريكي هاي شب؛ خروس هاي بامحل و بي محلي كه در ذات، بايد كه بانگ برآورند؛ و هر دو روايت هايي دلنشين و جذاب اند و كسي كه بخواند؛ فراموش شان نمي كند. اما چرا حالا ياد آن خروس ها افتاده ام؟، مي گويم، در هفته يي كه از سر گذرانديم، دو، سه مصاحبه كوتاه از بنده كمترين در خبرگزاري ها انتشار يافت كه از سر اتفاق، پشت هم شده بودند، و باز هم از سر اتفاق، بيشتر محتوا و سويه يي انتقادي داشتند و خوشبختانه (اينجا ديگر نه از روي تصادف، بلكه از روي اختيار) در مطبوعات معظم، هيچ بازخوردي نداشتند، (كه گله يي هم نيست.) اين از سر اتفاق ها، درست مقارن شده بود با انعكاس مجادلات قلمي بر سر گزارش فوتبال؛ اخلاقي ماندن، پاستوريزه عمل كردن يا نكردن و چه و چه، خب، من فكر كردم كه دوستان، بيشتر سرشان به فوتبال و چه و چه گرم است و از آنجايي كه به عنوان يك ايراني؛ دستگاه قضاوت كردن و راي صادركردنم قوي است، فكر كردم كه چيزكي بنويسم و كنايتي بزنم كه مثلاً در اين شرايط بي حوصلگي، حق با آنان است، و در اصل و در واقع مي خواستم بگويم و بپرسم كه چرا به مسائل فرهنگي و هنري به شكل جدي نگاهي نمي اندازند و بانگي برنمي آورند؟، تا اينكه دوستي به خود من زنگ زد و پرسيد اين چه حرف هايي است كه در خبرگزاري ها زده ام؟، راست اش، صلابت لحن و گفتارش، من را بلافاصله ياد ماجراي دن كيشوتي انداخت كه به جنگ آسياب هاي بادي رفته بود، خلاصه، اول اش فكر مي كردم كه بلاتشبيه، چه خروس با محلي هستم من، اما ديدم كه بانگ چون مني در اين روزگار، نه تنها محلي از اعراب ندارد، بلكه كار درست را آناني مي كنند كه نسبت به اين رويدادها، بي تفاوت اند و بهتر است با گزارشگر فوتبال، كل كل كرد تا به حادثه تراژيك اضمحلال در يك روند شتابناك، مي گويم،

1- درباره مجموعه هاي تلويزيوني ماه مبارك رمضان و دو مجموعه پرسروصداي ديگر خيلي ها حرف زدند و مي زنند و... اما آنچه در مطبوعات هنري و صفحات هنري روزنامه ها جريان دارد، چيز ديگري است، آنها هنوز مساله شان اين است كه كدام سريال در ماه رمضان در نظرسنجي هاي رسمي و غيررسمي، اول و دوم و چندم شده است، (آخر چه فرقي مي كند؟ مگر اينجا، پيست اتومبيلراني است؟،) بزنگاه اين ماجرا آنجاست كه در «بزنگاه» تلويزيون، كسي هم پيدا شده كه به استقبال و مكاشفه روابط پيچيده و هزار توي اين روزگار رفته و چند شخصيتي بودن آدم هاي اين زمانه را نشانه گرفته و به حد خود كوشيده كمي تا قسمتي آينه يي از شرايط روزگار به دست دهد و مثلاً بانگي خفيف برآورد و چه و چه...؛ آن وقت مساله عزيزان اين است كه مثلاً «به تو چه» گفتن ها در اين سريال، ناسزا به حساب مي آيد يا نه؟، آنان نگران اند كه نكند خداي نكرده جامعه اخلاقي ما، يك دفعه با شنيدن چند تا «به تو چه»، از دست برود، اينجاست كه من به حسين معززي نيا و امير قادري حق مي دهم كه از فوتبال بنويسند و فراموش كنند كه منتقد هنري اند، يك مثال ديگر؛ در شبكه اول با دكورهاي قلابي و فاصله گذاري ناخواسته و بازي هاي تصنعي و آرايش هاي غليظ و افراطي و كرشمه هاي پلاستيكي دارند احسن القصص كتاب آسماني را به سليقه يي اثبات نشده، تفسير و خفيف مي كنند، كارگردان محترم هم دستور فرموده اند كه هيچ منتقدي و اهل فكري در حوزه سينما و تلويزيون، حق ندارد نظري درباره اين سريال بدهد، آن وقت، روزنامه اعتماد، گزارشگر فوتبال را به چالش مي كشد، به نظر شما چه بايد بكند؟، وقتي نبايد درباره اهمال ها حرفي زد، بهتر است درباره گرايش آبي و قرمزي و اين وري و آن وري بودن فوتبال چيزكي گفت. نه؟، در شبكه دوم، مدتي است كه يك سريال عجيب و استثنايي با عنوان «مرگ تدريجي يك رويا» روي آنتن رفته است و مخاطبان ساده يي چون بنده، داريم از ميزان اين همه كينه و بغض نسبت به روشنفكران و اهل فكر، دو تا شاخ روي سر درمي آوريم، آن وقت روزنامه اعتماد دارد جوابيه هاي جواد خياباني را چاپ مي كند، به نظر شما چه بايد بكند؟، يك مساله، جدي گرفتن سريال هايي از اين دست و پاسخ دادن به آنهاست، كه انگار در اين بي حوصلگي تاريخي، اتفاقي تراژيك است، يك ور ديگر، نعل وارو زدن به صورت مساله است. بله، من هم با روزنامه اعتماد هم داستانم، بهتر است درباره فوتبال نوشت و از گزارشگري ساده خرده گرفت تا از سريالي كه معلوم نيست نويسنده و كارگردان اش به آن اعتقاد دارند يا نه،؟ سرياله از كاهي، كوه ساخته و منطق روايي را به مرخصي فرستاده و مثل فيلم هاي فارسي دهه چهل، آدم هاي خوب و بد را در تيم هاي جداگانه روبه روي هم قرار داده و همين طور به آن آب بسته است، آن وقت ما داريم به روزنامه اعتماد و امثالهم خرده مي گيريم كه چرا درباره فوتبال مي نويسد، به خدا حسين معززي نيا حق دارد از جديت پوشالي اين سريال ها به جديت فانتزي و تفنني فوتبال پناه ببرد...

2- يكي ديگر از افاضات بنده كمترين درباره حرف هاي عاليجناب حاتمي كيا بود. يك خبرنگار هوشمند، آدمي احساساتي چون من را تحريك كرد و منم هم نطق ام گل كرد كه اي كاش نمي كرد، دن كيشوتيم ديگر، خدا وكيلي آدم، ابراهيم حاتمي كيا باشد، با چهره هاي سينماي فارسي، فيلم ساخته باشد، فيلم اش پرفروش شده باشد و چه و چه، آن وقت ما منتقدان بيكار بخواهيم چوب لاي چرخ سينماي او بگذاريم، زور دارد. ندارد؟، هنوز چهره عصبي او را كه داشت جايزه جشنواره فجر را مي گرفت و سرش را تكان داد و چيزي نگفت (كه هزار ناگفته در صورت اش بود) به ياد دارم. من به همكاران روزنامه اعتماد و ديگران حق مي دهم تا به فوتبال بيشتر و بيشتر بپردازند، چون از چوب زدن به فوتبال، كسي دلخور نمي شود، كسي ضرر نمي كند، كسي به تريج قبايش برنمي خورد (چون فردا مي تواند پاسخي به آن حرف ها بدهد، صد بدتر، آب هم از آب تكان نخواهد خورد،) اما حالا فكرش را بكنيد كه به حاتمي كيا گفته ايم عزيزجان، به وقار يك سينماگر خوشنام باش كه بودي؛ به وقار «ديده بان» و «مهاجر» و «خاكستر سبز». كارت را كرده يي، يك فيلمفارسي ساخته يي، فروش هم مي كند. به منتقدان چه كار داري كه دارند در گوشه تنگ اين رينگ كتك مي خورند، وقتي چون حاتمي كيايي نمي خواهد كه بپذيرد با هر فيلمي نمي توان به پانتئون سينما وارد شد. انتظار از نويسندگان و صفحه و ستون هنري چه مي تواند باشد؟ بهتر نيست ماها همگي درباره فوتبال بنويسيم؟ به خدا اگر فوتبالي بوديم تا الان 10 تا سفر خارجي هم رفته بوديم و هزار بار هم همين تلويزيون و شبكه ملي اش ما را به عنوان كارشناس آورده بود و تحويل مان مي گرفت. بنويسيد آقا، از فوتبال بنويسيد.

3- بعد هم گفتاري بود از اين جشنواره هاي رنگ به رنگ و لاپوشاني كردن بحران فرهنگي سينما و چه و چه، جشنواره هايي كه در آنها همه چيز مي بيني، جز فيلم خوب و آدم حسابي و فيلمساز رو به آينده؛ درشان همه گونه پذيرايي هست و اما تنها چيزي كه نيست چرايي و نفس برگزاري جشنواره، ارتقاي كيفي، يافتن استعدادها و مجال دادن به نيروهاي آينده دار و... جشنواره هايي كه پر شده اند از پيام هاي اين و آن. خدا پدر حافظ و سعدي و مولانا را بيامرزد كه چندين ديوان از خود بر جاي گذاشتند تا مديران معزز ما در سال 1387 شمسي مقارن با سال 2008 ميلادي، شعرهايي از آنان را به عنوان پيام به جشنواره ها بدهند والا معلوم نبود كه تكليف اين پيام ها چه مي شد؟ بنويسيد، از فوتبال بنويسيد آقا.

4- يك روزنامه يي را باز كرده بودم و عكس تمام قد مدير جشنواره در صفحه چنان مي درخشيد كه نگو و نپرس. وقتي مي توان صفحات نشريات را كنترات كرد، عكس تمام قد مدير را گذاشت و از گل و بلبل حرف زد چرا بايد از «خروجي» حرف بزنيم؟

بله، البته اين يك سوال اساسي است؛ آقاي مدير خروجي شما چيست؟ اما چه حاصل؟ اين يعني آقاي منتقد شما عقل در سرتان نيست. به خروجي چه كار داريد؟ عزيزان بنويسيد، از فوتبال بنويسيد، كمترين حسن اش اين است كه كسي شما را تهديد نمي كند و اگر فيلمساز شديد سر كارتان نمي گذارد. از فوتبال بنويسيد. بياييد همه از فوتبال بنويسيم. اين طوري بهتر است. ما را بگو كه داشتيم درباره سينما حقيقت و جشنواره هاي فيلم هاي مستند حرف مي زديم. بنده فكر مي كردم كه اعتراض هاي بعضي از مستندسازان و اساساً خودشان جدي است و مدير محترم هم پاسخگو خواهند بود، كه هكذا، همه آن مستندسازان در كوتاه مدت خواهند فهميد كه اشتباه مي كردند. مي گوييد نه، مي رسيد. جالب آنكه آنها از هيات انتخاب و داوري پرسيده بودند و آقاي مدير كه عكس تمام قدش در صفحه اجاره يي روزنامه بود، گفته بود جشنواره يعني سليقه، بنويسيد عزيزان، درباره فوتبال بنويسيد. به خدا بهتر است.

بعد ديديم كه سليقه آدم هاي هيات انتخاب كه هنوز در هيچ كجا به اثبات نرسيده در واقع همان سليقه آقاي مدير است و آقاي مدير در روزنامه صفحه اجاره مي كنند و كنترات مي دهند و... اين طوري بود كه اين بنده كمترين ملقب به دن كيشوت در اين روزگار فهميدم كه روزنامه اعتماد و امير قادري و حسين معززي نيا و خيلي هاي ديگر خيلي كار خوبي مي كنند كه درباره فوتبال مي نويسند، درباره جواد خياباني، درباره عادل فردوسي پور، درباره اين چيزها....

---

داشتم مي گفتم دوستي تماس گرفته بود كه اين حرف ها چيست؟، برائت كن. بعد ديدم راست مي گويد و از گفته خود پشيمان شدم. به ما چه ربطي دارد كه در «بزنگاه» ناسزا گفته اند يا نه. به ما چه ربطي دارد كه در «مرگ تدريجي يك رويا» چه مي گويند و نشان مي دهند. به ما چه ربطي دارد كه تصوير احسن القصص كتاب آسماني اين طوري از كار درآمده است. به ما چه ربطي دارد؟ وقتي همه اين طور راضي اند. به ما چه ربطي دارد؟ و اما اين تنها راهي است كه همه ما مي توانيم ثابت كنيم كه «همه ما خوبيم» والا....
 سه شنبه 23 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 91]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن