واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: بین الملل > آمریکا - یوسف احمد هنگامی که اوباما نامزدی خود را برای ریاست جمهوری آمریکا اعلام کرد، بسیاری در مورد امکان موفقیت وی با وجود توانمندیهای آشکار و شخصیت کاریزماتیک وی دچار شک و تردیدهای فراوانی شدند. از جمله عوامل این تردیدها میتوان به میراث نژادپرستی کینهجویانه جامعه آمریکا اشاره کرد. هنگامی که اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پیروز شد، بسیاری بر این باور بودند که وی رویکرد جدیدی درباره سیاستهای آمریکا با خود ندارد و نمیتواند تغییراتی در آن ایجاد کند زیرا سیاستهای کلی و اساسی بسیاری از دولتها به ویژه آمریکا را اشخاص و افراد تعیین نمیکنند بلکه این سیاستها از منافع ملی سرچشمه میگیرند که نیروهای اجتماعی خاصی این منافع را در چارچوبهای خاص تعیین میکنند. اوباما هم البته بعد از این که با حزب حامی خود یعنی حزب دموکرات به توافق رسید و به آنان اطمینان داد که منافع این حزب را در نظر خواهد گرفت نه گرایشهای فردی خود را، توانست به کاخ سفید راه پیدا کند. البته از آن زمان عدهای نیز پا را فراتر گذاشته و بر این باورند که اوباما دوام چندانی نخواهد آورد زیرا وی از بدشانسترین رؤسای جمهوری آمریکاست و دائماً خواهد کوشید تا تمامی وقت خود را صرف اثبات این نکته کند که وی به دنبال گزینش روش درست است و تلاش خواهد کرد که بهترین روش را در عرصههای مختلف در پیش گیرد و تنها به فکر اقلیتی نباشد که به آن وابسته است و این چیزی است که ممکن است از دیدگاه آمریکاییان و در عرصه بینالمللی به موضع گیریهای اشتباهی منجر شود. در هر حال در تحلیلهای مذکور اشتباهات بزرگی به چشم نمیخورد و این سخنان خیالپردازانه نیستند. ولی زمانی این گونه تحلیلها به خطا میروند که ما از نقش افراد در تحولات غفلت بورزیم و یا این که تنها برای افراد نقش سرنوشتسازی قائل شویم. به هر حال اوباما آمد تا به عنوان نماینده طبقه متوسط و پایین جامعه آمریکا سخن بگوید و دیدگاههای آنان را بیان کند، طبقاتی که در حمایت مالی از تبلیغات انتخاباتی وی وظیفه اصلی را بر دوش کشیدند. در واقع اوباما نیامد تا از عملکردها و انحصارطلبیهای بوش پسر در دوران هشتساله ریاست خود دفاع کند و به توجیه آنها بپردازد. از طرفی اوباما زمانی به قدرت رسیده که شرایط اقتصادی و سیاسی وخیمی در آمریکا حاکم شده و این کشور با بحران اقتصادی جهانی مواجه و گرفتار پیامدهای آن است. آمریکا در این دوران در پیشبرد طرحهای توسعهطلبانه و اقتدارگرایانه خود در افغانستان و عراق ناکام مانده و دستکم نتوانسته است به اهداف خود دست یابد و در مقابل متحمل زیانهای مالی و جانی زیادی در این دو کشور شده است و همه اینها بر دوش آمریکاییها سنگینی میکند و جامعه آنها را دچار فرسایش کرده است. این گونه بود که سخنرانیهای اوباما با دیگران متفاوت شد و بعداً نیز تصمیمات متفاوتی با دیگران اتخاذ کرد که از جمله آنها میتوان به تلاشهای مقامات دولت وی برای بستن زندان بدنام گوانتانامو و بازسازی چهره آمریکا به عنوان کانون و قلعه لیبرالیسم و کشور بدون شکنجه و بدون تجاوز به حقوق بشر اشاره کرد. دولت وی تلاش میکند تا آمریکا را از ورطه سیاسی افغانستان و عراق به سلامت بیرون آورد و مهمتر از همه میکوشد تا دست مذاکره حقیقی به سوی همه دراز کند و شیوه متفاوتی را در برخورد با دشمنان و رقبا مورد آزمایش قرار داده و به کار بندد. آن چه از سخنرانیهای وی برای ما از اهمیت ویژهای برخوردار است، احترام شایسته او به جهان اسلام است در حالی که سلف وی صحبت از جنگهای صلیبی میکرد و هرچند که آن را خطای زبانی و لفظی میشمرد و عذرخواهی میکرد. ولی این مرد درباره مشارکت حقیقی دنیای اسلام در امور مختلف سخن میگوید و پیشنهاد میکند که با آن چه که سلف وی آن را "محور شرارت" مینامید، مذاکره کند. شکی نیست که تنها کلمات و سخنرانیها نمیتواند، سیاستهایی را اصلاح کنند که به درجات بالایی از حماقت و بیخردی و خودخواهی رسیده باشند ولی این سخنرانیها دستکم سرآغازی برای شیوههای جدیدی از اقدامات و سیاستها خواهد بود و میتواند به صورت عامل کاهش بحران در روابط بینالمللی درآید و منشأ بهبود چهره آمریکا در جهان شود و موجب عدم تکرار مصیبتهایی گردد که علت آن سیاستهای رئیسجمهوری سابق آمریکا بود. با وجود تمامی مسائل مذکور و آغاز نویدبخش دوره ریاست جمهوری جدید آمریکا امکان ندارد که سیاستهای دولت آمریکا در برابر اسراییل تغییر کند، زیرا بنا به دلایل روشن اسراییل در تضمین منافع آمریکا و حمایت از این کشور در منطقه نقش بسیار مهمی را ایفا میکند. از طرف دیگر لابی قدرتمند صهیونیستها در مراکز تصمیمگیریهای سیاسی آمریکا نفوذ گستردهای دارد و مانع از رسیدن کوچکترین آسیب به اسراییل خواهد شد. ولی با این وجود شیوه جدید اوباما در حمایت و حفاظت از منافع آمریکا ممکن است تعارضاتی را میان سیاست این کشور و اسراییل به وجود آورد که در این جا میتوان به نشانههایی در این زمینه اشاره کرد که عبارتند از: 1ـ اولین نشانه این تعارض اختلاف نظر اوباما با اسراییلیها در برخورد با ایران است که سیاست اوباما در این زمینه در منطقه خاورمیانه با اولویتهای اسراییل تناقض دارد. اسراییل تهدیدات ایران را در صدر برنامههای امنیتی خود قرار داده است به ویژه این که ایران اکنون اسراییل را در شمال و جنوب به وسیله گروههای هوادار خود به محاصره در آورده است و به برنامه هستهای خود نیز ادامه میدهد. اسراییل بدون شک بسیار آرزو داشت با همکاری مشترک با همپیمان خود این تهدید را محو و نابود کند. اسراییل بارها هم تلاش کرد تا آمریکا را به وارد آوردن ضربه نظامی به ایران تحریک کند زیرا اگر خود به تنهایی مبادرت به چنین اقدامی کند، پیامدهای فاجعه آمیزی را برایش به بار خواهد آورد. اما اکنون وضع تغییر کرده است و اگر مذاکرات احتمالی ایران و آمریکا به نتیجه مثبتی برسد، باید پرسید اسراییل چه خواهد کرد؟ به طور حتم و یقین حتی باقی ماندن ایران به عنوان یک قدرت منطقهای نیز موجب رضایت و آرامش اسراییل نخواهد بود. 2ـ دومین نشانه مربوط به دروازهای است که اوباما برای ورود و نفوذ به دنیای اسلام انتخاب کرده است و آن کشور ترکیه است که بر اساس معیارهایی آمریکا به عنوان نمونه و الگو و به طور آزمایشی انتخاب شده است. ترکیه دولتی است غیردینی و لائیک، ولی مردم و حزب حاکم در این کشور گرایشهای دینی دارند، این کشور از طرف دیگر عضو پیمان ناتو است. ولی از اینها مهمتر بحرانی است که بعد از تجاوز اخیر اسراییل به نوار غزه در روابط ترکیه و اسراییل پیش آمده است و این بحران موجب نشد که اوباما از گزینش خود صرف نظر کند و این موضوع به نظر من پیام آشکاری دارد و آن این که تیرگی روابط دولتی با اسراییل تحکیم روابط آمریکا با این دولت را وتو نخواهد کرد و تأثیری برآن نخواهد گذاشت. 3 ـ تلاش اوباما برای برچیدن سلاحهای هستهای از جهان چندان برای اسراییل خوشحالکننده نیست. درست است که اجرای چنین طرحی بسیار دشوار و بینهایت مشکل است و درست است که حفظ امنیت اسراییل در تمامی مراحل اجرای آن، اگر بشود آن را اجرا کرد، مد نظر دولت اوباماست، ولی باید در نظر داشت که دولت اوباما تحرکات و تلاشهای خود را بر اساس منافع اسراییل تنظیم نمیکند و در انحصار داشتن سلاحهای اتمی در خاورمیانه به اسراییل آرامش بسیاری میدهد و این رژیم این سلاح را عامل بقای خود میداند. آن چه که بیش از تمامی نشانههای فوق اهمیت دارد این است که دولت راستگرای کنونی اسراییل با ایده دولت سابق آمریکا در مورد تشکیل دو دولت مخالف است در حالی که اوباما نیز مانند سلف خود به آن پایبند است و این چیزی است که ممکن است، سرآغاز بروز اختلافات جدیدی میان آمریکا و اسراییل باشد. نظریات و تحلیلهای بالا هیچ گاه نمیتواند این نکته را در برداشته باشد که اوباما علناً به مخالفت با اسراییل بپردازد و به خواستههای عربها گردن نهد. این موارد تنها در حد نظر و ایده است که احتمال میدهد، اختلافاتی هرچند غیرمستقیم در دوران اوباما با اسراییل رخ دهد. اکنون این سؤال مطرح میشود که در صورت چنین اختلافاتی آیا عربها خواهند توانست از آن سود ببرند و بهرهبرداری کنند؟ بدون در نظر گرفتن نیات واقعی اوباما و تواناییهای وی در عملی ساختن اهداف خود، این نکته کاملاً واضح است تا زمانی که اختلافات میان عربها استمرار داشته باشد و در نگرشهای خود سردرگم و درعمل ناتوان باشند، سیاستهای اوباما سودی برای آنان نخواهد داشت. المرکز الفلسطینی للاعلام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 437]