واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: يوسف قرباني فوايد و فضايل علمآموزي در كلام پيامبر اسلام و حضرت علي(ع)
خبرگزاري فارس: همچنان كه قرآن، اين كتاب آسماني جاودانه و معجزه پيامبر گرامي اسلام، دستورالعمل نهايي خدا براي بندگانش است و هيچگونه خطايي در آن راه ندارد، رفتار و سخنان گرانمايه دريافتكننده وحي حضرت محمد مصطفي(ص) نيز پيام جاودانه انسانسازي است و بنا بر نصّ قرآن و سنت، دور از لغزش است.
اشاره
همچنان كه قرآن، اين كتاب آسماني جاودانه و معجزه پيامبر گرامي اسلام، دستورالعمل نهايي خدا براي بندگانش است و هيچگونه خطايي در آن راه ندارد، رفتار و سخنان گرانمايه دريافتكننده وحي حضرت محمد مصطفي ـ صلي الله عليه و آله ـ نيز پيام جاودانه انسانسازي است و بنا بر نصّ قرآن و سنت، دور از لغزش است و همچنين است رفتار و گفتار خاندان پاكش و اينك حديثي از آن حضرت و روايتهايي از حضرت اميرمؤمنان علي(ع) با شرح دو تن از عالمان شيعه در فوايد علمآموزي ميآوريم:
فضايل دانش در كلام پيامبر اسلام (ص)
«العِلْمُ خَليلُ المؤمن؛ علم دوست مؤمن است».
[شرح:] علم زينتي است شريف در ذات انساني و جوهري لطيف است از فيض ربّاني. عزّت علما دليل عزّت علم است و في الواقع علم خود عزيز است، هر كه مظهر او واقع شد به تبعيت او عزيز باشد:
بياموز علمي كه گردي عزيز
كه بيدانش انسان نيرزد پشيز
هيچ عزّت وَراي[1] دانش نيست
دانش آموز تا كسي باشي
اي عزيز! علمِ قال[2] ديگر است و علمِ حال ديگر، علمي كه براي جدال باشد، در آخرت موجبِ وبال باشد و علمي كه براي عمل بُوَد، وسيله وصول به فيض ازل بُوَد. چه زيبا گفته است:
قيل و قالت كار نايد هيچ روي
معرفت حاصل كن اي بسيار گوي
علم صورت، پيشه آب و گل است
علمِ معني، رهبرِ جان و دل است
گنجِ پنهان است، علم معنوي
پيشت آيد چون ز خود بيرون شوي[3]
ستايش دانش در كلام اميرمؤمنان علي عليه السلام
و اينك جملههاي كوتاه و حكيمانه از امير بيان، علي بن ابيطالب، اميرمؤمنان عليه السلام در ستايش دانش و در بيان فوايد آموختن آن با ترجمه و شرح آقا جمال خوانساري:
التواضُعُ ثَمَرَة الْعِلْمِ؛ فروتني كردن با خداي ـ عزّوجلّ ـ و خلق ميوه دانش است.
اَلْعِلْمُ كَنْزٌ؛ دانش گنج است.
اَلْعِلْمُ دَليلٌ؛ دانش راهنماست [به حق].
اَلْعِلْمُ ينْجِيكَ، الْجَهْلُ يرْدِيكَ؛ دانش، تو را رستگار ميسازد و ناداني [تو را] تباه ميگرداند.
اَلْعِلْمُ جَلالة، اَلْجَهَالة ضَلالة؛ دانايي، بزرگي است و ناداني، گمراهي.
اَلْعِلْمُ حَياةٌ، الايمانُ نجاةٌ؛ دانش زندگي است و ايمان رستگاري.
اَلْعِلْمُ اَعْلي فَوْزِ؛ دانش برترين فيروزي[4] است [به مراتب عاليه و مدارج متعاليه].
اَلْعِلْمُ أفْضَلُ قنية؛ علم برترين چيزي است كه كسي كسب كند.
اَلْعِلْمُ نِعْمَ دليلٌ؛ علم، نيكو راهنمايي است [به سعادت و نيكبختي].
اَلْعِلْمُ جَمالٌ لايخْفي؛ دانش جمالي است كه پوشيده نيست.
اَلْعِلْمُ كَنْزٌ عَظيمٌ لايفْني؛ علم گنج عظيمي است كه نيستي و تمام شدن نميپذيرد.
اَلْعِلْمُ مُحيي النُفُوس وَ مُنِيرُ الْعَقْلِ و مُميتُ الْجَهل؛ علم زندهكننده نفس است و روشنكننده عقل و ميراننده جهل.
اَلْعِلْمُ أكْثَرُ مِنْ أنْ يحاطَ بِه فَخُذُوا مِنْ كُلِْ عِلْمٍ أحْسَنَهُ؛ علم بيشتر است از اينكه احاطه به آن توان كرد و تمام آن را فراگرفت. پس، از هر علمي نيكوترِ آن را فراگيريد.
اَلْعِلْمُ يرشِدُكَ وَ الْعَمَلُ يبْلُغُ بِكَ الْغاية؛ علم، تو را راه مينمايد و عمل، تو را به منتهاي مطلب ميرساند.
اُطْلُبُوا الْعِلْمَ تَرشَدُوُا؛ علم را طلب كنيد تا راه راست و درست يابيد.
اِكْتَسِبُوا الْعِلْمَ يكْسِبْكُمُ الْحَياةَ؛ علم را كسب كنيد تا براي شما زندگي [معنوي در دنيا و آخرت] را كسب كند.
اَشرَفُ الْعِلْمِ ماظَهَرَ فِي الْجوارِح وَ الْاَركانِ؛ برترين علم آن است كه در اعضاء و جوانب بدن آشكار شود [؛ يعني به آن عمل شود.]
اَلْزَمُ الْعِلْمِ بِكَ ما دَلَّ عَلي صَلاحِ دينِكَ وَ أبانَ لَكَ عن فَسادِه؛ لازمترين علم به تو آن است كه تو را بر درستي دينِ تو راه نمايد و جدا كند براي تو فساد و تباهي آن را (ـ لازمتر علم براي تو علمي است كه تو را راه نمايد كه دينِ درست كدام است و دينِ فاسد كدام.)
اَلْفَهْمُ آيةُ الْعِلْم؛ دريافت، نشانه علم است.
[شرح:] يعني عالم كسي باشد كه معاني را فهمد و دريابد، نه آنكه عبارت را ياد گرفته باشد و معاني آن را نفهمد؛ چنانكه جمعي آيات و احاديث بسيار در خاطر دارند، اما معاني آنها را نميفهمند؛ يا مراد اين است كه عالم كسي باشد كه چيزها را خوب دريافت كند و به ته آنها برسد، نه آن كه چيزي چند، از معلّمي بشنود و همان را حفظ كند بيآنكه غور كند و كنه آن را دريابد.
اَلْعِلْمُ أعظَمُ كَنْزٍ؛ دانش بزرگترين گنج است.
[شرح:] زيرا كه گنجي است كه به خرج كردن تمام نشود، بلكه اگر زياد نشود نقصان نپذيرد و به غير از آن (عِلم) گنجي چنين نتوان يافت.
اَلْعِلْمُ حِجابٌ من الآفاتِ؛ علم، منعكننده از آفتها است.
[شرح:] يعني آفتهاي اخروي و بسياري از [آفتهاي] دنيوي نيز.
اَلْعِلْمُ لِقاحُ المَعْرفة؛ علم، آبستني معرفت است.
[شرح:] ظاهر اين است كه مراد به معرفت، معرفت حقتعالي است و يا مراد اين باشد كه: علم آبستني معرفت است و شناخت حقتعالي به آن حاصل شود، نه به تقليد يا مراد اين باشد كه علمي به كار آيد كه سبب شناختن حقتعالي باشد.
اَلْعِلْمُ داعِي الْفَهْم؛ علم دعوتكننده فهم است.
[شرح:] يعني هر كه را دانشي باشد و لذّت آن را دريافته باشد، علم، او را به فهم و علم ديگر خواند، و همچنين چون علوم را نهايتي نباشد، پس عالم هميشه به تحصيل علم مشغول است، چنانكه در بعضي احاديث وارد شده كه دو حريصاند كه سير نميشوند؛ يكي طالب دنيا و ديگري طالب علم.
اَلْعالِمُ حَي وَ ان كانَ ميتاً؛ عالم زنده است، اگرچه مرده باشد.
[شرح:] يا به اعتبار اينكه غايت قصواي زندگي علم و معرفت است و هر گاه آن را تحصيل كرده باشد، پس او در نظر حقيقت هميشه زنده است و موت ظاهري كه مفارقت چند روزه بدن باشد، منافات با حيات حقيقي ندارد با آنكه مدت آن نسبت به حيات جاويد كه خواهد يافت، قدر و مقداري ندارد كه به حساب آيد.
اَلْعِلْمُ كثيرٌ وَ الْعَمَلُ قَليلٌ؛ علم بسيار است و عمل كم.
[شرح:] و غرض اين است كه علم با عمل كم است و علمي به كار آيد كه با عمل باشد و علم بيعمل به كار نيايد؛ بلكه باعث زيادتي وَبال گردد؛ چنانكه عقل و نقل به آن حاكم است.
اَلْعالِمُ ينْظُرُ بِقَلْبِهِ و خاطِرِه، اَلْجاهِلُ ينْظُر بِعَينِهِ و ناظره؛ عالم به دل خود و خاطر خود نگاه ميكند و جاهل به چشم و مردمك خود.
]شرح:[ يعني عالِم در چيزها به دل و ضمير خود تفكّر و تدبّر ميكند در آنها براي استنباط حقايق و معارف از آنها و عبرت گرفتن از آنچه سبب عبر تواند شد، و جاهل نگاه او، همين نگاه به چشم و مردمك است و تأمّل و تفكّري و استنباط[5] معرفتي، يا عبرتي براي او نيست.
اَلْعالِمُ، اَلّذي لايمُلُّ مِنْ تَعَلُّمِ الْعِلمِ؛ عالم آن كسي است كه ملول و دلتنگ از آموختن علم نشود.
[شرح:] يعني با وجود علم كه دارد باز سعي كند در آموختن علوم ديگر كه نداند و مشعوف[6] باشد به آن و ملالتي از آن حاصل نشود.[7]
/////////
[1] . وراء: غير از.
[2] . علم قال: علمي كه همراه با گفتوگوهايي باشد كه به جدال منجر ميشوند.
[3] . كمالالدين حسين بيهقي سبزواري، الرسالة العليه في الاحاديث النبوية، تحقيق: سيد جلالالدين حسين ارموي (محدث)، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1361، صص 131 ـ 133.
[4] . فيروزي: پيروزي، كاميابي.
[5] . استنباط: آشكار ساختن، ابتكار.
[6] . مشعوف: دلداده، شيفته.
[7] . آقا جمالالدين محمد خوانساري، شرح غرر الحكم (جملات كوتاه اميرالمؤمنين علي عليه السلام)، تحقيق: مير جلالالدين حسين ارموي، انتشارات: دانشگاه تهران، ج 1 و 2 [صفحات مختلف].
..................................................................................................
منبع: ماهنامه گنجينه، شماره 73
سه شنبه 16 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 226]