تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شيطانى است كه سخن مى‏گويد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799014017




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مایکل جکسون با یک دختر ایرانی به نام بیتا +عکس


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: مایکل جکسون با یک دختر ایرانی به نام بیتا +عکس



نظر شما را به گفتگوی خودمانی حمیدرضا باقرلی (HBMJ2) با بیتا طاهریان جلب می کنیم. این مصاحبه پس از ملاقات خانم طاهریان با شخص مایکل و رساندن نامه ها و عکسهای هواداران ایرانی به دست مایکل ترتیب داده شد . حمید: درود. بیتا چه خبر؟ تعریف کن! بیتا: چهار ساعت تو راه بودم، یعنی هشت ساعت رفت و برگشت. شب قبلش هم فقط سه ساعت خوابیدم. تا صبح رو تابلوی MJ کار می کردم. حمید: مایکل رو هم دیدی؟ بیتا: بغلم کرد، اینقدر سفت فشارم داد که اصلا نمی تونم توصیفش کنم. بیتا: ما که تو بودیم، پشت در اصلی نورلند، بقیه طرفدارها هم که از دم دادگاه خودشون دنبالش اومده بودند بیرون در وایستاده بودند، منظورم پشت میله های در نورلند. حمید: عکسهاش هم هست؟ ... بیتا: آره. بعد خودش که اومد با مادر و پدرش تو ماشین. اومدن تو، در رو بستن، پیاده شد. رفت تو اتاقک دم در که مال دربونشه، به خاطر این که آفتاب بیرون اذیتش نکنه. بعد من رفتم پیشش. اینقدر از تابلوم خوشش اومد، خیلی براش جالب بود. حمید: چه خوب! بیتا: ازم پرسید "How did you make this? I love this part." براش توضیح دادم، گفت "You are very talented." بهش گفتم: "You inspired me." بغلش کردم، واقعا خیلی سفت فشارم داد، انتظارش رو نداشتم. کارن ازم همون موقع تند تند عکس می گرفت. حمید: با مایکل عکس انداختی؟ بیتا: تو اون اتاق فقط من بودم، مایکل، کارن و اون پسر فیلم بردار شخصی مایکل. بعد در گوشش گفتم: "I love you so very much. Please take care of yourself and promise to be strong." مایکل گفت: "I promise." حمید: چه لحظات قشنگی. بیتا: راستی، کارن گفت تو MJJSource در باره ما می نویسه، ولی به من گفت عکسهایی که گرفته شده رو براش بفرستم. از ما پنج نفری که داخل بودیم فقط من دوربین داشتم، اون رو هم دادم به کارن که ازمون عکس بگیره، یعنی فقط من از این لحظه های شیرین عکس دارم. حمید: CD پیغامهای بچه ها رو به مایکل دادی؟ بیتا: بله ...اون هم چون قبلش به کارن نشون دادم و گفت باشه. حمید: بچه های مایکل رو هم دیدی؟ بیتا: حمید، اگه بهت بگم دعوتمون کرد رفتیم تو خونش و تو اتاق پذیراییش و آشپزخونه و همه جای خونش راه رفتم، باور می کنی؟ ولی تو نورلند گفتند عکاسی ممنوع. پرینس، پاریس و بلنکت رو هم دیدم. حمید: باورم نمیشه! بیتا: مثل سه تا عروسک، مرتب و تر و تمیز، وایستاده بودن کنار مایکل بای بای می کردن. کاترین رو بغل کردم. بهش گفتم "Please take good care of him." گفت: "They are telling so many lies about him, we don"t know what to do more." خیلی غمگین بود. بعدش هم من رو برد اون تابلو بزرگه که یه عالمه بچه دارن با مایکل راه می رن رو نشونم داد. نمی دونم چرا می خواست مخصوصا اون رو ببینم. آشپز هم تو آشپزخونه داشت غذا درست می کرد! اصلا حمید الان نمی تونم برات توصیف کنم   حمید: خیلی خوشحالم که این روز قشنگ رو تجربه کردی. بیتا: از ساعت سه تا شش اون تو بودم و محافظش گفت "در تمام مدتی که من برای مایکل کار می کنم تا به حال کسی رو اینطوری تو خونش راه نداده بود که برن تو اتاق نشیمن و همه جا."   حمید: می دونم که الان خسته ای و نمی خوام بیشتر از این وقتت رو بگیرم، ولی باید قول بدی که یک مصاحبه مفصلی در این باره با ما داشته باشی. بیتا: حتما. به هر حال خوشحالم که تونستم همه امانتیها رو بدم به شخص مایکل. حمید : بدرود





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 330]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن