واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: هم زيستي اديان ناشي از حس ملي ايرانيان
23-1- اگر به اين امر توجه كنيم كه تا چه مدتي، لااقل در ايالات معدودي از ايران، دين اسلام و زردتشت در پهلوي يكديگر ميزيستند و تا چه حدّ اسلام پارهاي از عقايد مجوسيان را پذيرفته و يا لااقل با آنها مدارا نموده است، و همچنين اگر علاوه بر آن به اين مطلب بيانديشيم كه حس ملي روز افزون تا چه اندازه همه را به رعايت سنّت و عادات قديمي ايران ناگزير ميساخت و چگونه بسياري از مردم- به خصوص دانشمندان (مثلاً ابنراوندي)- مكرراً عقيدهي خود را تغيير ميدادهاند، ديگر نميتواند جاي تعجب باشد كه در جنب اين همزيستي نيز فرقههايي مختلط و ممزوج، از دين جديد و قديم يعني از اسلام و دين زرتشت به ظهور پيوسته كه مورد قبول عامه واقع نگشته است.
جنبش اصلاح ديني به آفريد، سنباد، اسحاق، و استادسيس
23-2- جنبشهاي اصلاحي روحانيت زردشتي در قرن هفتم و هشتم ميلادي (اول و دوم هجري)، خود باعث به وجود آمدن اشكالاتي گرديد: به اين معني كه بر اساس آن جنبشها (ولي با تجاوز از حدود آنها)، در سال 745 ميلادي (برابر 127 هجري) شخصي زردتشي به نام « به آفريد » (المجوسي الزوزني) پسر فروردين (ماه فروردينان) از اهالي خواف نزديك نيشابور، كتابي به زبان فارسي پرداخت كه در آن كوشش فراواني در راه سازش دادن دين زردشت با عقايد اسلامي به كار برده بود: بدين ترتيب كه آنچه را از دين زردشت به نظر مسلمانان ناپسنديدهتر از همه مينمود مثل ازدواج با خويشاوندان و شرب خمر و اكل ميته و پرستش آتش و «زمزمهي» كتب ديني را (لااقل هنگام غذا) به حساب امور دين نميآورد. در مقابل ،به زردشت احترام ميگذاشت و مثل وي حمايت حيوانات خانگي و حفاظت پلها و راهها را تأكيد مينمود. زردشتيان براي جلوگيري از اين لطمه و اهانتي كه به عقايد آنان وارد آمده بود باكي نداشتند كه به حكومت اسلامي و به مبلغ عبّاسيان يعني ابومسلم متوسل گردند تا به سر كوبي اين الحاد نايل آيند. بديهي است كه ابومسلم نيز با ميل، اين موقعيت را مغتنم شمرد كه بنا به تقاضاي جماعت زردشتيان در كار آنان مداخله نمايد و دستور داد تا اين مصلح و مجدّد را در حوالي باذغيس دستگير نموده به قتل برسانند.
ولي با اين عمل، اصل نهضت وي سركوب نشد و ديگراني هم در اين جهت، پيدا شدند. كوششهاي سنباد (كه به پيروي از كيش مزدك معروف بود) (754ر755 ميلادي برابر 137 هجري) در هم شكست (سنباد كه هدف عبّاسيان نبوده، از آن هم تجاوز و مقاصد بالاتري را تعقيب ميكرد- قيام نمود و عدهاي از پيروان ابومسلم نيز به وي پيوستند) و متعاقب آن نيز اقدامات شخص تقريباً گمنامي به اسم اسحاق كه قبل از هر چيز در بين تركان ماوراءالنهر جنبش مذهبي به وجود آورده بود عقيم ماند، ولي در عوض اين شكستها، پيامبر جديدي به نام استاذسيس (سال 767 ميلادي برابر 150 هجري) موفق شد گروهي از زردشتيان سيستان و هرات و باذغيس را كه شور مذهبي در سر داشتند گرد خود جمع نموده و مابقي پيروانِ «به آفريد» مقتول را نيز با خويش همراه سازد، و به طوري افكارش مؤثر افتاد كه معتقدان به وي حتي خود را تا قرن نهم و دهم ميلادي (سوم و چهارم هجري) حفظ كردند ] گذشته از آن، امكان اين ميرود كه شورش بست (سيستان) كه در همين زمان 767 ميلادي (برابر 150 هجري) به پا ساخت، با اين انقلاب مذهبي ارتباط داشته است [ .
منابع فكري ابومسلم
23-3- اگر چه نميتوان در مورد فوق از تأثير دين زردشت صحبت نمود: اما به ظن علمي بايد به وجود و بقاي چنين تأثيري در سرزمين ايران اعتراف داشت، و واقعاً نيز اين امر دربارهي جنبش مذهبي ديگري كه از نهضت مذكور بسيار مهمتر و كمي بعد از آن به وقوع پيوسته است، صادق ميباشد؛ منظور جنبشي است كه به شرح ذيل پس از شهادت ابومسلم خود را ظاهر ساخت: اثر مواعظ و كوشش ابومسلم، مبلغ نيرومند عبّاسي وصول عبّاسيان به هدف خويش يعني خلافت نبود، بلكه آثار آن از اين هم فراتر ميرفت و سر انجام به برانداختن جابرانهي وي به دست خودِ عبّاسيان منجر گشت، ولي از طرف ديگر اين امر وسيلهي آن شد كه آتش مذهبي گداختهاي فروزان گردد، و در اين مورد پهلو به پهلوي آراء زردتشي عقايد ساير اديان و مذاهب نيز براي خود كسب ارزش نمايد، مثل «تناسخ ارواح» كه بايد در عقايد پارهاي از فرقِ شيعه نيز اثري از خود گذاشته باشد.
بر اساس اين عقيده ميتوان احتمال داد كه در اينجا تأثيرات مستقيمي از دين بودا موجود بوده است و توجيه اين امر در مورد خراسان نيز ميتواند بدون نظر به اين تعصّب ضداسلامي و كثرت پيرواني كه داشت ميبايستي پيكارهاي متعدد و مكرري صورت ميگرفت تا آن جنبش به كلي سركوب گردد. جنگهاي اطراف بخارا پس از چهار ماه پيكار مداوم در سال 779ر780 (برابر با 163 هجري) پايان يافت و ميبايستي از بين 1000 تن سپيد جامگان پيرو وي 700 تن از پاي در آمده باشند. تلفات مسلمين نيز به قدري زياد بود كه خليفه مجبور به فرستادن نيروي امدادي تازهاي گشت و لشكريان خليفه ناگزير يك زمستان انتظار كشيدند تا اينكه- پس از تعويض فرمانده قوا- توانستند با يك حملهي نهايي بر ضد خودِ المقنّع پيش روند.ترديد اين باشد كه خراسان در آن موقع در سرحدّ مناطق بودايي مسلك واقع شده بود ] 1 [ و در آنجا قطعاً تك تك شخصيتهاي بودايي منفردي (البته بدون جماعت مذهبي) ميزيستهاند.
در هر حال همين عقيده به تناسخ توأم با نظريهي فيض «ارباب معرفت و كشف» است كه به عنوان پايهي اصلي نهضتي مذهبي، يعني مذهبي كه بر اساس عقيده به ادامهي حيات ابومسلم استوار گشته بود، ذكر ميگردد، ولي چيزي كه هست دربارهي اين فرقه نيز اخبار و اطلاعات فقط از طريق اسلامي يعني از طريق مخالفان اين فرقه به ما رسيده است و همين امر سبب شده كه در اينجا نيز مثل اغلب موارد تاريخ اديان و مذاهب فقط يك تصور مبهمي داشته باشيم.
قيام نقابداران
23-4- تنها چيزي كه در هر حال واضح است اين است كه اين جنبش بر اثر سرخوردگي از رفتار عبّاسيان به وقوع پيوسته است و باني آن عطا يا (هاشم پسر؟) حكيم (از كزه نزديك مرو) ميباشد. شغلش گازري و مدّعي اين بوده كه همان «فيض روحي الهي » كه قبلاً در پيكر آدم و نوح و عيسي و غيره حلول نموده است در پيكر ابومسلم نيز منزل يافته و مقاوم وي را والاتر از مقام پيغمبر اسلام (ص) برده است و پس از مرگ ابومسلم اين «نيروي الهي» در كالبد خود ابن هاشم به عنوان آخرين حامل واقعي آن حلول نموده است. متناسب با اين عقيده نيز پيروان وي در مقابل او (يعني در مقابل «خداي» خود) به سجده ميافتادند؛ ولي وي كه از يك چشم نابينا بود و منظر بسيار نازيبايي داشت پيوسته «به اين دليل كه مردم تاب لمعان سيماي وي را ندارند»نقاب زرين (يا سبز رنگي) بر چهرهي خود ميزد (اين تصور كه در بين تودههاي ديگر از اين قبيل نيز متداول بود سبب شد كه بعداً تمثال پيغمبر اسلام حضرت محمد (ص) به صورتي نقابدار ترسيم ميشد تا اينكه مردم مجبور به تصوير سيماي آن حضرت نباشد). در هر حال اين مدّعي نبوت به مناسبت نقاب (قَناع) مذكور المقنّع (نقابدار) ناميده شد و ظاهراً پيروان زيادي به خصوص از بين زارعان داشت كه نيز بر اثر معجزهي ساختگي او (طلوع ماه) سخت به وي پابند شده بودند. از بين آنها قبل از همه، دستهي مبيّضه يعني سپيد جامگان در بخارا (شايد اينان بقاياي مزدكيان بودهاند، در مقابل آنها دستهي محمّره يعني سرخ جامگان قرار داشتند كه توأم با خرّميان ظاهر گشتهاند) و سغديان و نيز تركان غير مسلمان، نام برده ميشوند. مركز اين جنبش مسلح عبارت از دريا و درهي ذرَفَشان و اما مقرّ خود المقنّع كش بوده است كه دور ستاق اطراف آن را به صورت استحكامات بنا كرده و قلاعي چند از حوالي آن را نيز به دست آورده بود.
نظر به اين تعصّب ضداسلامي و كثرت پيرواني كه داشت ميبايستي پيكارهاي متعدد و مكرري صورت ميگرفت تا آن جنبش به كلي سركوب گردد. جنگهاي اطراف بخارا پس از چهار ماه پيكار مداوم در سال 779ر780 (برابر با 163 هجري) پايان يافت و ميبايستي از بين 1000 تن سپيد جامگان پيرو وي 700 تن از پاي در آمده باشند. تلفات مسلمين نيز به قدري زياد بود كه خليفه مجبور به فرستادن نيروي امدادي تازهاي گشت و لشكريان خليفه ناگزير يك زمستان انتظار كشيدند تا اينكه- پس از تعويض فرمانده قوا- توانستند با يك حملهي نهايي بر ضد خودِ المقنّع پيش روند، و همين كه پس از محاصرهي طولاني دژ اصلي وي سنام (پا سيام واقع در نزديكي كش) لحظات آخر شكست خود را نمايان ساخت، اكثريت ] 2 [ پيروان دست استرحام به سوي مسلمانان دراز نمودند و مورد بخشش واقع گشتند. فقط ميبايستي دو هزار تن از آن پيروان تا به آخر مصرّانه پايداري كرده باشند تا اينكه قبل از آخرين شورش خصم خود اين پيغمبر و پيروانش به منظور اينكه جمعاً به آسمان صعود كنند خود را در آتش افكندند. دربارهي اين مطلب كه آيا وي قبلاً زنان ] 3 [ و عدهاي از پيروان خود را مسموم نمود و يا اينكه خود آنها پس از تناول سم، خود را به آتش افكندهاند خبرهاي مختلفي رسيده است و تعيين قطعي آن حتي در آن زمان هم ممكن نبوده است، زيرا مسلمانان مهاجم پس از ورود خود فقط معدودي از پيروان مذهب جديد را كه اهل ماوراءالنهر بودند در آنجا يافتهاند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 47]