محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846041468
عقل و تعقل از ديدگاه امام على (ع)
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: عقل و تعقل از ديدگاه امام على (ع) خبرگزاري فارس:تاريخ عقل و تعقل، همزاد تاريخ بشرى است؛ وجه مميز انسان از موجودات ديگر، عقل او است، و آدمى با تعقل به حيات انسانى خويش ادامه مىدهد. به فرموده امام (ع)«انسان به عقل خود انسان است.» و باز مىفرمايند:«اصل انسان خرد او است.» بنابراين تاريخ تعقل با پيدايش آدم آغاز مىشود. مقدمه تاريخ عقل و تعقل، همزاد تاريخ بشرى است؛ وجه مميز انسان از موجودات ديگر، عقل او است، و آدمى با تعقل به حيات انسانى خويش ادامه مىدهد. به فرموده امام علىعليه السلام الانسان بعقله؛ (1) «انسان به عقل خود انسان است.» و باز مىفرمايند: اصل الانسان لبه؛ (2) «اصل انسان خرد او است.» بنابراين تاريخ تعقل با پيدايش آدم آغاز مىشود. معمولا در كتابهاى تاريخ فلسفه گفته مىشود تعقل در سواحل آسياى صغير و در منطقه ايونيا باظهور طالس و آناكسيمندرشروع شده است و پيش ازآن مردم در دوران تخيل مىزيستهاند. اين سخن اگر درست باشد، كه چنين نيست، تنها درباره شروع نوع خاصى از تعقل صادق است،نه درباره پيدايى تعقل و خردورزى به معناى كلى آن. البته توجه به عقل و تعقل فلسفى و به سخنى ديگر، تعقل در باب تعقل فلسفى و نقد و بررسى آن امرى متأخر است و بر اساس اطلاعات مكتوب و باقيمانده، ابتدا در زمان سوفسطائيان و سقراط به شكلى ناقص مطرح شده است. پس از آن در عصر جديد با فرانسيس بيكن و رنه دكارت و جان لاك بار ديگر مسئله معرفت و به خصوص تعقل،مورد توجه جدى قرار گرفت و درآثار ايمانوئل كانت به اوج خود رسيد و مساوى با فلسفه شد و در نهايت به علم معرفتشناسى جديد انجاميد. هنگامى كه به مباحث مطرحشده در تاريخ فكر و فلسفه نظر مىكنيم، مىبينيم كه عقل افلاطون با عقل ارسطو، عقل متكلمان با عقل عارفان، عقل دكارت با عقل كانت و ... تفاوت مىكند و هر كس معناى خاصى از آن را اراده كرده است . اينجااست كه پيچيدگى مسئله خود را نشان مىدهد و معلوم مىشود كه تلقى انسانها از چيزى كه انسان بودن آنها به آن است، يكسان نيست. لازمه اين اختلاف نظر آن نيست كه بگوييم هر كس عقل خاصى داردكه متفاوت و متباين با عقل ديگراناست ؛بلكه مىتوان گفت اين اختلاف به دليل اختلاف در تفسير عقل است. اختلاف در تفسير را نيز مىتوان به كاركردهاى متفاوت عقل و قابليتهاى گوناگون آن بازگرداند . بدينسان اهميت بررسى عقل و تعقل از ديدگاه امام علىعليه السلام روشن مىشود؛ چرا كه خداوند متعال با فضل خويش آن امام حكيم را از عالىترين درجه عقل بهرهمند ساخته است و هم اواست كه مىتواند مفسر عقل و تبيينكننده تعقل و مسيرهاى درست آن باشد. عقل در لغت و اصطلاح معناى اصلى عقل در لغت عرب، منع، نهى، امساك، حبس و جلوگيرى است. (3) معانى ديگر عقل نيز از همين معنا اخذ شده،با آن مناسبت دارد. مثلا كه به وسيلهاى كه شتر را با آن مىبندند «عقال» گفته مىشود، چون شتر را از حركت بازمىدارد. به عقل انسان نيز عقل گفته مىشود چون او را از جهل و كردار زشت بازمىدارد. خليل نحوى مىگويد:«عقل نقيض جهل است. (4) » فارس بن زكريا نيز وجه تسميه عقل را اين مىداند كه انسان را از گفتار و كردار زشت بازمىدارد. (5) جرجانى هم معتقد است عقل صاحبش را از انحراف به راه كج منع مىكند. (6) مىبينيم كه لغتشناسان،گذشته از بيان معناى اصلى عقل كه منع است،به ابعاد يا كاركردهاى مهم عقل يعنى دو جنبه معرفتى و ارزشى عقل نيز اشاره كردهاند. چنانكه خواهيم ديد، اين دو جنبه از عقل در كلمات حضرت اميرعليه السلام نيز آمده است. يكى از مترادفات عقل، «نهيه» است كه در قرآن به صورت جمع (نهى:خردها) بكار رفته است . (7) از آنجا كه عقل از امور قبيح نهى مىكند،به عقل نهيه مىگويند. (8) درباره معناى اصطلاحى عقل بايد گفت در تاريخ انديشه شرق و غرب،تفسيرهاى مختلفى از عقل شده است. (9) براى مثال عقل يا نوس (Nous) براى آناكساگوراس معبودى است مجرد از عالم كه با ايجاد حركت نخستينى و چرخشى در توده اوليه جهان، باعث پيدايش عالم كنونى مىگردد. عقل در نگاه افلاطون،وسيلهاى است كه آدمى با استفاده از آن و بر اساس ديالكتيك،به عالم مثل عروج كرده، صورتهاى كلى (مثل) را شهود مىكند.ارسطو،عقل را قوهاى مىداند كه صورتهاى كلى را از افراد جزئى انتزاع مىكند و نيز از بديهيات به نظريات مىرسد. عقل در نظر دكارت، قوهاى است كه تصورات فطرى را در خود دارد. براى كانت عقل نظرى،همان قوه استنتاج با واسطه يا استنتاج قياسى است و عقل عملى منشأ تكليف اخلاقى. و... با اين همه، بدون در نظر گرفتن تفسيرهاى جزئى، مىتوان گفت در فلسفه و كلام براى عقل دو اصطلاح كلى قابل تشخيص است: در يكى از اين دو اصطلاح، عقل موجودى است كه ذاتا و فعلا مجرد بوده و به طور مستقل، يعنى بدون تعلق به نفس و بدن، موجود است. بسيارى از فيلسوفان به مقتضاى قاعده الواحد لايصدر منه الا الواحد و قاعده امكان اشرف و دلايل ديگر، (10) وجود سلسلهاى از عقول را تصوير كردهاند كه واسطه فيض الهىاند. بدين ترتيب كه از خدا تنها يك موجود ـ كه عقل اول ناميده مىشود ـ صادر گشته و از آن، عقل دوم، و از آن عقل سوم، تا عقل دهم، كه عقل فعال نام دارد، برسد. عالم طبيعت از عقل فعال صادر شده است . اين عقول، عقول طولى هستند و در ميانشان رابطه عليت برقرار است. شيخ اشراق ضمن اثبات عقول طولى مشائين، تعداد آنها را بيش از ده دانسته و گذشته از عقول طولى، به عقول عرضى يا ارباب انواع معتقد گشته است. (11) صدرالدين شيرازى نيز ضمن پذيرفتن ارباب انواع تبيين خاصى درباره آن ارائه كرده است. (12) دراصطلاح ديگر،عقل يكى از قواى نفس انسانى است. در اين معنا، عقل با نفس متحد است و يكى از قوا و مراتب آن به شمار مىرود و در مقابل قواى خيال، وهم و حس قرار مىگيرد .عقل قادر به ادراك كليات است و مىتواند مسائل نظرى را از مقدمات بديهى و معلوم استنباط كند. اين عقل به ملاحظه مدركاتش دو نوع است:عقل نظرى و عقل عملى. برخى، عقل انسانى را به عقل استدلالگر يا جزئى«~ (Ratio) ~» و عقل شهودگر يا كلى«~ (Intellectus) ~» تقسيم كردهاند. عقل استدلالگر همان عقلى است كه نظريات را از ميان بديهيات و معلومات برمى آورد؛اما عقل شهودگر مستقيما حقايق را شهود و وجدان مىكند. بسيارى از فيلسوفان درباره نحوه ارتباط عقل انسانى و عقل مستقل، معتقدند كليات عقلى در عقل فعال قرار دارد و هم اواست كه اين كليات را بر عقول انسانى افاضه مىكند. جايگاه عقل در ذات انسانى از جمله مباحثى كه بيانگر اهميت عقل است، شأن و منزلت عقل در انسان است. چنان كه خواهيم ديد از نگاه امام علىعليه السلام عقل مهمترين نعمتى است كه خداوند به انسان ارزانى داشته است، و همين موهبت الهى،وجه تمايز انسان از چارپايان است. از مترادفات عقل، «لب» است كه در قرآن به صورت جمع: اولوالالباب (صاحبان خرد) بكار رفته است. (13) لب در لغت به معناى مغز و اصل و ناب چيزى است؛ چنانكه به مغز گردو «لب الجوز» گفته مىشود. (14) از آنجا كه عقل، اصل انسان است و انسانيت انسان به عقل او است، به عقل، لب نيز گفته مىشود. همانطور كه در مقدمه گذشت ، از ديدگاه امام علىعليه السلام انسانيت انسان به عقل او است. امام در حديثى ديگر تفاوت انسان و حيوان و فرشته را بدينگونه بيان مىفرمايند : خداوند در فرشتگان عقلى بدون شهوت نهاد، و در چارپايان شهوتى بدون عقل، و در فرزندان آدم هر دو را قرار داد. پس هر كه عقلش بر شهوتش غالب گشت، از فرشتگان برتر است و هر كس شهوتش بر عقلش پيروز شد، از چارپايان بدتر است. (15) بر اساس اين حديث شريف، تفاوت انسان با حيوان در عقل او است، و تفاوت او با فرشتگان در شهوت، و تفاوتش با هر دو در تركيب عقل و شهوت و لوازم و آثارى است كه از اين تركيب حاصل مىشود. در مقابل حيوان تنها يك راه قرار دارد و آن راه شهوت است؛ چنانكه فراروى فرشته تنها راه عقل را نهادهاند.اما انسان از دو نيروى متضاد بهره دارد. كه هر يك راه خاصى را در مقابل او مىگشايند و او را به سوى خويش مىخوانند. اين جااست كه انتخاب مطرح مىشود؛ انتخاب راه عقل يا انتخاب راه شهوت. و چون انتخاب آمد، مسئوليت نيز پا به ميان مىگذارد؛ مسئوليت، تصميم و انتخاب راه. امام پس از بيان تفاوت انسان با حيوان و فرشته به دو مطلب اشاره مىكنند: يكى اين كه اگر در انسان عقل بر شهوت غالب گشت، او از فرشته برتر است؛ و مطلب دوم اين كه اگر شهوت بر عقل چيره شد،انسان از حيوان بدتر است. دليل مطلب نخست اين است كه فرشته تنها داراى عقل است و راهى جز او پيش رو ندارد. بنابراين پيروى از راه عقل براى فرشته كار مشكلى نيست؛اما چون در انسان شهوت نيز وجود دارد و شهوت او را به مخالفت با عقل فرامىخواند،پيروى از راه عقل مستلزم رام كردن شهوت است،كه كارى بس مشكل.وتوانفرسا است . از اين رو درجه ارزشى كسى كه به رغم داشتن شهوت، از عقل پيروى كرده است، بالاتر از رتبه موجودى است كه بدون داشتن شهوت،پيرو عقل است. دليل نكته دوم نيز همين است. حيوان چون تنها از شهوت برخوردار است، چارهاى جز پيروى از آن ندارد. اما انسان براى پيروى از شهوت بايد عقل را كنار بگذارد، و روشن است كه رتبه كسى كه پيروى ازشهوت رابرگزيده است، از كسى كه چارهاى جز اين كار نداشته، پائينتر است. اگر بخواهيم بر اساس حديث پيش گفته ،تعريفى از انسان ارائه دهيم،مىتوانيم انسان را «موجودى كه داراى عقل و شهوت است» تعريف كنيم؛ اما چنانكه اشاره شد لازمه وجود اين دو نيرو، نيروى سومى است و آن نيروى اراده و انتخاب است. بر اساس همين نيروى اخير است كه آدمى آزادانه از عقل يا شهوت پيروى مىكند. در واقع انسان به مدد نيروى اراده، مسير خويش را برمىگزيند و در طريق خرد يا شهوت قرار مىگيرد. بنابراين اراده در عرض دو نيروى ديگر نيست، بلكه در طول آن دو است و هنگامى كه فعليت مىيابد،به اراده عقلانى و اراده شهوانى تقسيم مىشود. از اين ميان، آنچه ملاك ارزش آدمى است و مىتواند او رادرمقامى برتر از فرشتگان نشاند ، اراده عقلانى او است، و آنچه باعث رذيلت و تباهى او است و او را از چارپايان پستتر مىكند، اراده شهوانى است. از همين رواست كه امام علىعليه السلام در اهميت عقل مىفرمايند : قيمة كل امرىء عقله؛ (16) «ارزش هر انسانى، خرد اوست» باز مىفرمايند: اغنىالغنى العقل؛ (17) « برترين بىنيازى خرد است.» احاديثى كه پيش از اين درباره جايگاه عقل در انسان و اين كه اصل انسان خرد او است، نقل شد، همين معناراتقويت مىكنند. عقل در مقابل شهوت، هواى نفس و جهل گذشت كه امام علىعليه السلام عقل را در مقابل شهوت قرار داده و انسان را موجودى مركب از عقل و شهوت شناساندهاند.آن امام گرامى،به اين تقابل به گونههاى ديگرى نيز اشاره فرمودهاند. از اين ميان مىتوان به موارد زير اشاره كرد: هر گاه عقل كامل شود، شهوت ناقص مىگردد. (18) هر كه عقلش كامل شود، شهوتها را سبك مىشمارد (19) آنكه بر شهوتش غالب شود، عقلش آشكار مىگردد. (20) همنشين شهوت، روحش بيمار و عقلش معيوب است. (21) و بالاخره حضرت در سخنى رسا مىفرمايند: عقل و شهوت ضد يكديگرند.و تأييدكننده عقل، علم است و تزيينكننده شهوت، هواى نفس است،و نفس در ميان اين دو مورد تنازع است: هر يك پيروز شود،نفس در طرف او قرار مىگيرد. (22) در اين حديث، هواى نفس تزيينكننده شهوت شناسانده شده است. در برخى سخنان منقول از حضرت اميرعليه السلام عقل در مقابل هواى نفس قرار گرفته است. مثلا در اين سخنان: آفت عقل، هواى نفس است. (23) هواى نفس،آفت خردهااست. (24) اطاعت از هواى نفس، عقل را فاسد مىكند. (25) هواى نفس،دشمن عقل است. (26) هيچچيز به اندازه هواى نفس با عقل دشمنى ندارد. (27) عقل صاحب و فرمانده لشكر رحمان است و هواى نفس فرمانده لشكر شيطان. و هر يك از اين دو مىخواهند نفس را به سوى خود كشانند.پس هر يك پيروز گردد، نفس در اختيار او خواهد بود . (28) از مقايسه اين احاديثبا يكديگر درمىيابيم كه شهوت و هواى نفس يا يك چيزند يا دوچيز قريب به يكديگر. به هر حال هواى نفس و شهوت در احاديث پيشگفته،در مقابل عقل قرار گرفتهاند . در برخى احاديث،جهل در مقابل عقل قرار مىگيرد. حتى محدثان بزرگى چون كلينى(ره) «عقل و جهل» را عنوان بابى از ابواب كتابهاى روايى خويش نهادهاند، نه عنوان «علم و جهل» را. البته در احاديث گاه به تقابل علم و جهل برمىخوريم. مثلا امام علىعليه السلام مىفرمايند: «جهل ثروتمند، او را پست مىگرداند و علم فقير، او را بالا مىبرد.» (29) اما معمولا عقل در مقابل جهل قرار گرفته است. امام علىعليه السلام مىفرمايند: «هيچ بىنيازى همچون عقل، و هيچ فقرى مانند جهل نيست.» (30) همچنين مىفرمايند: «عقل هدايت و نجات مىبخشد و جهل گمراه و نابود مىگرداند.» (31) باز مىفرمايند: «عاقل بر عقل خويش و جاهل بر أمل و آرزويش تكيه مىكند.» (32) از احاديثى كه درباره عقل و جهل وارد شده است (33) ، چنين برمىآيد كه ويژگىها و آثار بيانشده براى عقل و جهل درست در نقطه مقابل يكديگرند و مىتوان نتيجه گرفت كه بهطور كلى عقل و جهل دو نيروى متضاد در انسانند. اما از اين كه عقل در مقابل شهوت نيز قرار دارد،مىتوان نتيجه گرفت كه جهل در اين احاديث به معناى شهوت نيز هست. گويا در كلمات حضرت اميرعليه السلام و نيز ديگر معصومانعليهم السلام جهل معناى واحدى ندارد: گاه جهل به معناى نادانى يا عدم علم است، و از اين رو در مقابل علم قرار مىگيرد . اين معناى جهل، امرى عدمى است. اما گاه جهل به معناى شهوت و امرى وجودى مطرح است . جهل به اين معنا در مقابل عقل قرار مىگيرد و اين دو يعنى عقل و جهل دو نيروى متضادند و آدمى هميشه شاهد تنازع آنها با يكديگر است. گفتنى است كه در حديث معروف «جنود عقل و جهل» منقول از امام صادقعليه السلام علم از جنود عقل، و جهل از جنود جهل برشمرده شده و اين دو در مقابل يكديگر قرار گرفتهاند؛ همانگونه كه فرماندهان آنها (عقل و جهل) در مقابل يكديگر صفآرايى كردهاند. (34) روشن است كه مقصود از جهلى كه فرمانده سپاه است با جهلى كه سپاهى و سرباز است،متفاوت است: جهل فرمانده،همان نيروى وجودى و شهوت است كه در مقابل نيروى وجودى ديگر يعنى عقل قرار مىگيرد و چون امرى وجودى است، داراى لشكر و سپاه فراوان است. از جمله آثار و لشكريان عقل، علم است؛زيرا لازمه پيروى از عقل، فراگيرى دانش است. از سوى ديگر جهل به معناى نادانى و فقدان علم از سپاهيان نيروى جهل و شهوت است؛ زيرا كه لازمه جهل و شهوت، ترك علم و دانش است . اين دو معناى جهل ريشه در لغت عرب نيز دارد. فارس بن زكريا مىگويد: جهل دو اصل و دو معناى اصلى دارد:يكى خلاف علم است و ديگرى خلاف طمأنينه است و از همين معناى دوم است كه به چوبى كه با آن تكههاى آتش را حركت مىدهند، مجهل مىگويند. و نيز گفته مىشود :استجهلت الريح الغصن؛«يعنى باد، شاخه درخت را حركت داد و شاخه مضطرب و متحرك شد.» (35) بنابراين در لغت عرب نيز جهل دو معناى اصلى دارد:يكى عدم علم و ديگرى حالتى در انسان كه از آن به سستى و سبكى تعبير مىشود و در مقابل حالت طمأنينه قراردارد. ايزوتسو زبانشناس و اسلامشناس معاصر نيز پس از بررسى اشعار زمان جاهليت و نيز تحقيق در آيات قرآن مجيد، سه معنا براى جهل مىيابد:معناى نخست جهل «الگوى برجسته رفتار تندخوى بىپروايى است كه با اندك انگيختگى ممكن است قدرت تسلط بر نفس را از كف بدهد و در نتيجه بىباكانه به عمل برخيزد، و هوس كور غيرقابل مهار كردنى، محرك او باشد؛ بىآن كه هيچ در آن بينديشد كه پيامد عمل مصيبتبار او چه خواهد بود ... در مقابل اين جنبه جهل است كه تصور حلم در درجه اول متعارض است.» (36) نتيجه معناى اول جهل، معناى دوم آن يعنى ضعيف شدن عقل و ناكارآمدى آن است. معناى سوم جهل، عدم علم است. (37) عقلانيت مدرن و عقلانيت از ديدگاه امام علىعليه السلام چنان كه ديديم، عقل از ديدگاه امام علىعليه السلام در مقابل شهوت و هواى نفس قرار مىگيرد و احكام و لوازم عقل و شهوت، احكامى متعارضند و آدمى از هر دو نيرو بهرهمند است و با اراده آزاد خويش يكى را بر ديگرى ترجيح مىدهد. در تفسيرى ديگراز عقل، عقل نه در عرض شهوت و ميل، بلكه در طول و خدمتگزار شهوت است. اين تفسير، تفسير ديويد هيوم از عقل است. اين رأى در بسيارى از مكاتب فلسفى و اخلاقى و جامعهشناختى غرب مؤثر بوده است و عقلى كه امروزه تجددگرايان (مدرنيستها) مطرح مىكنند و ماكس وبر در جامعهشناسى، آنرا عقل ابزارى ناميده است ، ريشه در همين رأى هيوم دارد . هيوم از كاركرد معرفتى عقل و كشف از واقع را انكار مىكند. همچنين او كاركرد اخلاقى و عملى عقل يعنى درك حسن و قبح و بايد و نبايد و تعيين اهداف زندگى را ازشرح وظايف عقل حذف مىكند. او به جاى نقش نخست عقل، تجربه حسى را قرار مىدهد، و عواطف و انفعالات، شامل شهوت، هواى نفس، عشق، خشم و غضب را جايگزين نقش دوم عقل مىسازد. (38) بدين سان عقل نه توان كشف واقعيت را در بعد نظرى دارد و نه توان درك خوب و بد و تعيين اهداف زندگى اخلاقى را در بعد عملى. بدين ترتيب همان شهوتى كه از ديدگاه امام علىعليه السلام در مقابل عقل، و امرى مذموم و تابع آن از چارپايان پستتر بود، از نظر هيوم به رسميت شناخته مىشود و قوه تعيينكننده اهداف و خوب و بد زندگى مىگردد، و عقل از اين مقام عزل و در خدمت شهوت درمىآيد. حال آنكه ،از نگاه امام رستگارى انسان در پيروى او از اهدافى است كه عقل تعيين مىكند و شقاوت او در پيروى از شهوت و هواى نفس است. در روايتى از آن حضرت نقل شده است كه فرمودند : «از عقل راهنمايى بگير و با هواى نفس مخالفت كن تا پيروز و رستگار شوى.» (39) نيز فرمودهاند: «عاقل، دشمن لذتهاى خويش است و جاهل، بنده شهوات خويش.» (40) اما از نگاه هيوم اصولا عقل نقش تعيين اهداف وتمييز خوب از بد را ندارد و تنها عواطف و شهوات مىتوانند اهداف زندگى را تعيين كنند. بدين ترتيب انسان چارهاى جز پيروى از شهوات ندارد و اراده آدمى اثر بىواسطه احساس لذت و درد او است. به عقيده هيوم فعلى يا احساسى يا منشى، فضيلتمندانه يا رذيلانه است، كه ديدارش پديدآورنده لذت يا ناخوشى ويژهاى باشد. (41) بنابراين فضيلت با لذت، و رذيلت با ناخوشى و درد مساوى خواهد بود. فضيلت انطباعى دلپذير برمىانگيزد و رذيلت انطباعى نادلپذير. بدينسان احساس اخلاقى،عبارت است از احساس پسنديدن يا ناپسنديدن افعال يا خصال يا منشها. (42) هيوم پس از انكار كاركردهاى نظرى و عملى عقل و نشاندن تجربه حسى و عواطف در جاى عقل، براى عقل نقش ديگرى در نظر مىگيرد. جمله مشهور او اين است: «عقل برده انفعالات است و بايد چنين باشد و هرگز دعوىدار كار ديگرى جز گزاردن خدمت و فرمان آنها نتواند بود .» (43) به ديگر سخن براى هيوم،عقل تنها كاركرد ابزارى دارد و به منزله ابزار انفعال و لذت است و به او كمك مىكند تا به لذتها دست يابد و شهوات خود را ارضا كند. تفسير هيوم از عقل، عقل ابزارى و گاه عقل معاش ناميده مىشود. در بحث از كاركردهاى عقل خواهيم ديد كه امام علىعليه السلام كاركرد ابزارى و عقل معاش را مىپذيرند؛اما تفسير امام از عقل معاش با تفسير امثال هيوم كاملا متفاوت است. معانى و اطلاقات عقل در مقدمه و نيز بحث از معانى اصطلاحى عقل اشاره شد كه از عقل تفسيرهاى مختلفى ارائه شده است. برخى از اين تفسيرها، قابليت و كاركرد خاصى رابراى عقل مورد توجه قرار مىدهند و ديگر قابليتهاى عقل را انكار مىكنند. رأى هيوم كه پيش از اين توضيح داده شد،مثال گويايى در اين باب است.اكنون مىكوشيم تا كاركردهاى مختلف عقل را كه در سخنان امام علىعليه السلام مطرح شده است، بازگوييم وبررسيم . .1 كاركرد نظرى عقل درباره كاركرد نظرى عقل مىتوان به دو گونه روايات از حضرت اميرعليه السلام استناد جست : بخشى از احاديث، مطلق علم و آگاهى و حكمت را از آثار عقل و تعقل برمىشمارند. اين احاديث مىتوانند شامل علم و حكمت نظرى نيز باشند؛ اما پارهاى از احاديث قابليتهايى همچون خودشناسى و خداشناسى و دينشناسى را از آثار عقل مىدانند. اين احاديث، كاركرد نظرى عقل را مىنمايانند. در اينجا از هر دو دسته احاديث،چند نمونه را ذكر مىكنيم: عقل، اصل و منشأ علم و دعوتكننده به فهم است. (44) آنكه تعقل كند، آگاهى مىيابد. (45) با عقل كنه حكمت به دست مىآيد. (46) برترين عقل، خودشناسى است. (47) برترين عقل، شناخت حق با حق است. (48) با عقول،شناخت خدا محكم و پايدار مىشود. (49) با نشانههاى تدبير كه به ما نماياند، بر خردها آشكار گرديد. (50) مؤمن به خدا ايمان نمىآورد، مگر اينكه تعقل كند. (51) دين و ادب، نتيجه عقل است. (52) بدين سان امام علىعليه السلام دستيابى به علم و حكمت و خودشناسى و خداشناسى و دينشناسى را از رهگذر عقل مىدانند.كه كاركردى نظرى است. البته همانگونه كه در بحث «عقل و دين» خواهيم گفت،دين مكمل عقل است و ارتباطى خاص و دوسويه ميان عقل و دين وجود دارد. .2 كاركرد عملى عقل احاديثى كه از امام علىعليه السلام در زمينه نقش ارزشى و اخلاقى و عملى عقل وارد شدهاست، بيش از احاديث بيانكننده كاركردهاى ديگر عقل است. در اينجا تنها چند نمونه ذكر مىشود و در ادامه نيز به احاديث ديگرى در اين زمينه اشاره خواهد شد. حضرت در اين باره مىفرمايند : كمال نفس باعقل به دست مىآيد. (53) ادب در انسان همچون درختى است كه اصل و ريشه آن عقل است. (54) اخلاق نيكو از ميوههاى عقل است. (55) عقل، درختى است كه ميوهاش سخاوت و حيا است. (56) ميوه عقل،مدارا كردن با مردم است. (57) جوانمردى انسان به اندازه عقل اوست. (58) عقل، دورى جستن از گناه است. (59) با افزايش عقل، حلم و بردبارى افزايش مىيابد. (60) ميوه عقل، راستگويى است. (61) اطاعت از خدا به اندازه عقل است. (62) آن كه عقلش كمال يابد، رفتارش نيكو گردد. (63) از نشانههاى عقل، عمل به عدالت است». (64) بدين سان عقل،خوب و بد افعال را به انسان مىنماياند و كمال آدمى و فضايل اخلاقى همچون ادب و حيا و سخاوت و مدارا و جوانمردى و حلم و راستگويى و عدل به وسيله عقل شناخته مىشوند . .3 كاركرد ابزارى عقل آنچه به عنوان عقل معاش و نيز عقل ابزارى در احاديث امام علىعليه السلام آمده است، با عقل ابزارى مطرحشده در آثار هيوم و ديگران ـ كه معطوف به دنيا و معاش است و تلقى رايج از عقل ابزارى نيز همان است ـ متفاوت است. در اين جا مىتوان ابتدا تعريفى عام از عقل ابزارى كه هدفش معاش است، مطرح كرد و سپس به دو ديدگاه مقابل يكديگر پرداخت. عقل ابزارى معطوف به معاش، به طور كلى عبارت است از قدرت و شعورى كه انسان با استفاده از آن به معاش خود سامان مىدهد و به زندگى دنيوى مطلوبش دست مىيابد. اين عقل از آنجا كه قدرت فنآورى و حسابگرى دارد، آدمى را قادر مىسازد تا وقايع آينده را پيشبينى كند . احاديث زير راكه همگى از امام علىعليه السلام است،مىتوان ناظر به كاركرد ابزارى عقل و عقل معاش دانست: برترين مردم در عقل، بهترين آنها است در تقدير و برنامهريزى معاش خود. (65) بهترين دليل بر زيادتى عقل، حسن تدبير است. (66) عقل، تو را به سودمندتر فرمان مىدهد. (67) مرز عقل، عاقبتانديشى است. (68) اگر عقل سالم باشد، انسان از فرصتهايش بهرهمند مىگردد. (69) عقل، گمانهزنى درست و شناخت آينده بر اساس گذشته است. (70) چنان كه ديديم عقل ابزارى براى هيوم و تجددگرايان، عقلى است كه ابزار رسيدن به اميال و شهوات انسان را فراهم مىكند. از اين رو اين عقل در طول شهوت و در خدمت آن است،نه در عرض و معارض آن. از جمله ويژگىهاى عقل ابزارى هيوم اين است كه معطوف به دنيا و زندگى دنيوى است و كارى با آخرت انسان ندارد. همچنين اين عقل در خدمت عقل نظرى كه خدا و دين را اثبات مىكند و عقل عملى كه حسن و قبح افعال را مشخص مىكند و آدمى را به كارهاى ارزشى و اخلاقى رهنمون مىشود، نيست؛ بلكه در مقابل عقل نظرى و عملى قرار مىگيرد. در نقطه مقابل، امام علىعليه السلام كاركرد نظرى و عملى عقل را مىپذيرند. از اين رو عقل معاش و ابزارى از ديدگاه آن امام، ابزار رسيدن به اهداف عقل نظرى و عملى است، و چون عقل نظرى، خدا و دين و آخرت را اثبات مىكند و عقل عملى آدمى را به رعايت احكام خدا و دين و آخرت فرامىخواند، عقل ابزارى در خدمت دين و معنويت و آخرت قرار خواهد گرفت، و در مقابل شهوت و هواى نفس. از همينرو و براى نشان دادن همسويى ميان معاش دينى و معاد است كه امام در برخى سخنان، كاركرد عقل معاش و عقل معاد را قرين يكديگر ساخته،مىفرمايند : برترين مردم در عقل، كسانى هستند كه بهتر از ديگران در معاش خود تقدير و برنامهريزى مىكنند و بيش از ديگران به اصلاح معاد و آخرتشان اهتمام مىورزند. (71) به نظر مىرسد دليل اين كه در برخى احاديث زيركى معاويه، نكراء و شيطنت شمرده شده است نه عقل، (72) همين نكته باشد؛ يعنى عقل ابزارى اگر در خدمت عقل نظرى و عملى و درنتيجه خدا و دين قرار گيرد و زندگى دينى را سامان دهد، عقل ناميده مىشود؛ ولى اگربه خدمت شهوت درآيد، شيطنت و نكراء است. امام علىعليه السلام پيامد عقل و تعقل را عبادت و اطاعت خدا و زهد در دنيا و توشهگيرى براى آخرت مىدانند. و مىفرمايند: خداوند با چيزى برتر از عقل عبادت نشده است. (73) عاقلترين مردم، مطيعترين آنان در برابر خدا و نزديكترين آنها به خدا است. (74) عاقل كسى است كه در دنياى فانى و پست زهد بورزد و در بهشت زيباى جاودان و بلندمرتبه رغبت كند. (75) عاقل كسى است كه از شهوتها دورى كرده، دنيا را به آخرت بفروشد. (76) اين سخنان،جهتگيرى عقل معاش را از ديدگاه امام، به خوبى نشان مىدهند. .4 اطلاقات عقل عملى درآثار فيلسوفان اسلامى، عقل عملى به چند معنا آمده است كه در اينجا به دومعناى آن اشاره مىكنيم؛ يكى از اين دو معنا مشهور و ديگرى غيرمشهور است: معناى مشهور عقل عملى، قوهاى است كه به واسطه آن، چيزى را كه آدمى سزاوار است آن را انجام دهد يا ترك كند، مىشناسد. (77) بر اين اساس عقل عملى، همچون عقل نظرى، قوه شناخت است و تفاوت اين دو عقل در متعلق شناختشان است. معناى غيرمشهور عقل عملى، قوهاى است كه انسان را به اعمال خويش تحريك مىكند. عقل به اين معنا همان قوه محركه يا قوه عامله يا قوه اراده است. (78) بر اين اساس، عقل عملى، قوه عمل كردن است. كسانى كه عقل عملى را برمعناى غيرمشهور آن حمل مىكنند، كاركرد عقل عملى را به معناى مشهور، از كاركردهاى عقل نظرى مىدانند. امام علىعليه السلام اشارات گوناگونى به عقل عملى دارند كه در اينجا همه آنها را برمىرسيم : 4ـ. 1 در اكثر سخنان حضرت درباره عقل عملى، اعمال نيكو و فضايل اخلاقى از آثار عقل بر شمرده شده، و بيان گرديده است كه آدمى به واسطه عقلش به كمال و ادب و حيا و سخاوت و حلم و عدل مىرسد.مفاد اكثر احاديثى كه در بخش كاركرد عملى عقل نقل شده، از اين قبيل است . اين نوع از احاديث هم بر عقل عملى به معناى ادراكى و معرفتى صادق است و هم بر عقل عملى به معناى قوه محركه؛ زيرا هم معرفت و هم اراده، هر دو، مقدمه عملند. 4ـ.2 در پارهاى از سخنان امام، عقل قوه درككننده است . براى مثال در حديثى كه امام علىعليه السلام از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم نقل مىكند،آمده است: «پس از آنكه انسان به بلوغ رسيد،در قلب او نورى پديد مىآيد و پس از آن واجب و مستحب و خوب و بد را مىفهمد. همانا عقل در قلب مانند چراغى در ميانه خانه است.» (79) نيز در توصيف عاقل،مىفرمايند: «عاقل كسى است كه از ميان دو شر، بهتر را بشناسد.» (80) بنابراين كار عقل شناخت بهترين شرها است. باز حضرت مىفرمايند: «عقلها پيشوايان افكارند، و افكار پيشوايان قلب ها، و قلب ها پيشوايان حواس، و حواس پيشوايان اعضا و جوارح.» (81) بر اساس اين سخن،از عقل فكر توليد مىشود و فكر در نهايت به عمل مىانجامد. بنابراين عقل نقشى معرفتى نسبت به عمل دارد. از امام صادقعليه السلام نيز نقل شده است: «بندگان به وسيله عقل، عمل نيكو را از عمل قبيح مىشناسند.» (82) 4ـ. 3 در برخى احاديث نقل شده از حضرت، عقل قوهاى است كه امر و نهى مىكند و آدمى را از اعمال زشت باز مىدارد. مثلا فرمودهاند : «عقل، تو را به سودمندتر امر مىكند.» (83) همچنين از سخنان آن حضرت است كه : «قلوب را خيالاتى زشت است كه عقلها از آنها باز مىدارند.» (84) «نفوس رهايند؛ اما دستهاى عقول، نفوس را از پليدىها بازمىدارند.» (85) از اين احاديث برمىآيد كه عقل نه تنها خوب و بد اعمال را به انسان مىدهد،بلكه به آنها امر و نهى نيز مىكند. ناگفته نماند كه اين معنا از عقل عملى(قوه امر و نهىكننده)غيراز معناى غيرمشهور اصطلاحى از عقل عملى است كه به معناى قوه محركه و عامله است.ممكن است عقل نسبت به عملى امر يا نهى كند،ولى آدمى امر و نهى عقل را وقعى ننهد؛ در حالى كه اگر قوه عامله و اراده بر عملى تعلق گرفت، آن عمل واقع خواهد شد. بنابراين احاديث پيش گفته را نبايد بر اصطلاح غيرمشهور عقل عملى تطبيق كرد. 4ـ 4.از امام علىعليه السلام روايت شده است كه عقل به معناى نفس اعمال نيكو يا ترك اعمال زشت است. سخنان زير كه در تعريف عقل از آن حضرت نقل شده است، ازاين گروه است: همانا عقل، دورى جستن از گناه، عاقبتانديشى و احتياط است. (86) عقل آن است كه آنچه را مىدانى بر زبان آورى و به آنچه مىگويى عمل كنى. (87) عقل، تجربهاندوزى است و بهترين تجربه تو آن است كه تو را پند دهد. (88) عقل آن است كه ميانهروى كرده،اسراف نكنى،به وعدههايت عمل كرده، خلف وعده نكنى، و چون خشمگين شدى، بردبار باشى. (89) به نظر مىرسد مراد امام در اين گونه احاديث ،بيان لازمه عقل، يعنى اعمال مذكور است؛ ازباب اطلاق كلمه برلازمه خود.بنابراين اطلاق چهارم به طور مجازى همان اطلاق اول را بيان مىكند. احاديث بسيارى كه از امام علىعليه السلام در توصيف عاقل وارد شده است، شبيه همين اطلاق نوع چهارم است. در اين احاديث،عاقل كسى است كه اعمال خوب را به كاربندد و از اعمال زشت پرهيز كند. همچنين در احاديث بسيارى از آن حضرت،جاهل كسى است كه مرتكب اعمال زشت مىشود و اعمال نيك را ترك مىكند. (90) روشن است كه آن كه مرتكب اعمال زشت مىشود نيز عقل دارد وگرنه حجت بر او تمام نخواهد بود؛ زيرا ملاك تكليف عاقل بودن است. بنابراين مراد احاديث يادشده از عاقل،كسى است كه عقل دارد و به مقتضاى معرفت عقلى و امر و نهى عقل عمل نيز مىكند، و مراد از جاهل كسى است كه با وجود داشتن عقل، به مقتضاى آن عمل نمىكند و از جهل و شهوات پيروى مىكند . بدين سان در احاديث حضرت امير به چهار نوع اطلاق از عقل عملى برمىخوريم. اطلاق اخير اطلاقى مجازى،و بازگشت آن به اطلاق اول است . اطلاق اول نيز كلى، و با اطلاقات ديگر قابل جمع است. از اين ميان اطلاق دوم و سوم بيانگر كاركردهاى عقل عملى از ديدگاه آن حضرت است. بر اساس اين دو كاركرد، عقل هم خوب و بد اعمال را نشان مىدهد و هم به اعمال خوب امر كرده و از اعمال زشت نهى مىكند. اگر بخواهيم اين دو كاركرد را با دو معناى اصطلاحى عقل عملى بسنجيم،مىتوان گفت معناى اصطلاحى مشهور، يعنى قوه درككننده خوب و بد اعمال ـ قطعنظر از تفسيرهاى مختلفى كه از آن شده است ـ با كاركرد اول مطابقت دارد . اما معناى اصطلاحى غيرمشهور با هيچيك از كاركردهاى مذكور، از جمله كاركرد دوم، مطابقت ندارد؛زيرا در اين اصطلاح عقل با اراده يكسان انگاشته مىشود، در حالى كه در كاركرد دوم، عقل تنها امر و نهى مىكند، اما آدمى مىتواند بر اساس ارادهاش به امر و نهى عقل گوش فرا ندهد و بر اساس شهوت عمل كند. آرى ،عقل عملى در هر دو كاركرد پيشگفته بىنياز از وحى و دين نيست، وما در بحث «عقل و دين» به ارتباط آن دو خواهيم پرداخت . عقل و اخلاق رابطه ميان عقل و اخلاق،از مباحث مهم عقلشناسى و نيز علم اخلاق است، و چنان كه پيشتر گفته شد اكثر احاديث نقل شده از امام علىعليه السلام در زمينه عقل، به عمل و اخلاق مربوط مىشد. مباحث «كاركرد عملى عقل» و «اطلاقات عقل عملى» به رابطه ميان عقل و اخلاق مربوط مىشد، و ديديم كه از ديدگاه امام، عقل آدمى قادر است خوب و بد اعمال را تشخيص دهد و آدمى را به انجام برخى امور و ترك برخى ديگر بخواند.بر اين اساس چند نكته مهم را در زمينه رابطه عقل و اخلاق،برمىرسيم: 7ـ. 1 از جمله مباحث مهم درباره ارتباط عقل و اخلاق، تأثير و تأثر آن دو بر يكديگر واز همديگراست. همانطور كه پيشتر ديديم، تأثير عقل بر اخلاق اين است كه انسان براساس عقل خويش، مفاهيم اخلاقى و خوب و بد افعال را درك مىكند و نسبت به آنها امر و نهى مىكند. حال بايد ديد تأثير اخلاق بر عقل چيست.احاديث بسيارى در اين باره از امام علىعليه السلام نقل شده است كه در آنها فضايل اخلاقى و اعمال ارزشى از اسباب تقويت عقل برشمرده شده و در مقابل رذايل اخلاقى و گناهان از اسباب تضعيف عقل بيان شده است. امام در اين باره مىفرمايند : «با شهوتت مبارزه كن، و بر خشمت پيروز شو، و با عادت زشتت مخالفت كن تا نفست پرورش يابد و عقلت كامل شود.» (91) همچنين فرمودهاند : «آن كه خود را از مواهب دنيا بىنياز كند، عقل را كامل كرده است .» (92) از جمله احاديث آن حضرت كه در آنها رذايل اخلاقى و گناهان از اسباب تضعيف و فساد عقل شمرده شدهاند،سخنان زيراست : پيروى از هواى نفس، عقل را تباه مىسازد. (93) عامل فساد عقل، حب دنيا است. (94) بدترين آفات عقل، كبر و نخوت است. (95) خشم و غضب، عقلها را تباه مىكند. (96) آفت عقل، عجب و خودپسندى است. (97) آن كه لهو و خوشگذرانىاش فراوان باشد، عقلش كم مىشود. (98) از دست رفتن عقل در زيادهطلبى است. (99) نكته مهمى كه از اين دو دسته احاديث ـ يعنى احاديثى كه عقل را وسيله فهم اخلاق مىدانند و رواياتى كه اخلاق را باعث افزايش عقل مىدانند ـ مىتوان استفاده كرد اين است كه عقل و اخلاق رابطه دوسويه دارند و اين رابطه هيچگاه قطع نمىشود و در نتيجه، عقل و اخلاق در اين تعامل مىتوانند سيرى تكاملى داشته باشند. به اين بيان كه آدمى باعقل اندكى كه دارد، خوبى برخى افعال و زشتى برخى افعال را درك مىكند. پس از اين ادراك، اگر او به مقتضاى عقل، عمل كند و افعال خوب را انجام داده، افعال زشت را ترك كند، عقل او بيشتر مىشود، و در نتيجه خوبى و بدىهاى بيشترى را درك مىكند. باز اگر به مقتضاى عقلى عمل كند، دوباره افزون مىگردد و در نتيجه محدوده بيشترى از اعمال اخلاقى را درك مىكند . عكس اين حالت نيز مىتواند صادق باشد؛يعنى اگر آدمى به مقتضاى عقل اندك خويش عمل نكند و مرتكب رذايل و گناهان گردد، همان عقل اندك نيز تضعيف و در نهايت نابود مىگردد يعنى : صم بكم عمى فهم لايعقلون. (100) بر اين اساس آدمى مىتواند با عقل خويش اخلاقش را تقويت كند و با اخلاق خويش، عقلش را كامل كند. همانطور كه مىتواند باعث تضعيف و نابودى عقل و اخلاق خويش گردد. 7ـ. 2 دو مكتب غايتگروى«~ (Teleological theory) ~» و بايدگروى«~ (theory Deontoligical) ~» مهمترين مكاتب مطرح در فلسفه اخلاق «~ (Ethies) ~» و اخلاقهنجارى«~ (Normative Ethies) ~» به شمار مىروند و بسيارى از فيلسوفان اخلاق را مىتوان در يكى از اين دو مكتب جاى داد. مكتب غايتگروى،معتقد است ملاك اساسى درست بودن يا الزامى بودن عمل به لحاظ اخلاقى، ارزش غيراخلاقى است كه به وجود مىآورد.به ديگر سخن خود عمل فى نفسه خوب و الزامى نيست، بلكه براى داورى درباره خوبى و الزامى بودن عمل،بايد به نتيجه و غايتى كه به بار مىآورد نظر كرد. طرفداران اين مكتب در تعيين غايت با يكديگر اختلاف نظر دارند.اكثر آنان غايت را لذت مىدانند. ديگران امورى همچون قدرت، معرفت و كمال را غايت اعمال اخلاقى معرفى مىكنند . در مقابل اين مكتب، نظريه وظيفهگروى قرار مىگيرد. پيروان اين نظريه يا منكر آنند كه ملاك داورى در باب خوبى و الزامى بودن عمل، غايت و ارزش غيراخلاقى آن است، يا معتقدند اين مكتب به تنهايى كافى نيست و خود عمل، با قطعنظر از غايت آن مىتواند خوب و بد يا واجب و حرام باشد. (101) بنابراين غايتگروى تنها ملاك داورى را غايت عمل مىداند؛اما وظيفهگروى ضرورتا به معناى نفى توجه به غايت در داورى نيست؛بلكه مىتواند اين مطلب را بپذيرد،اما خود عمل و ويژگىهاى آن را نيز در داورى دخيل بداند. به نظر مىرسد احاديثى كه در اطلاق دوم و سوم عقل عملى نقل شد،مكتب بايدگروى را تأييد مىكنند. بنا بر مفاد اين احاديث ،عقل قادر است خوب و بد اعمال را درك كند و به اعمال خوب امر واز اعمال زشت نهى كند. البته در برخى از اين احاديث، عقل بر اساس سود و فايده به عملى امر يا از او نهى مىكند، اما هميشه اينگونه نيست و در اكثر احاديث نقل شده، عقل مستقيما خوبى و بدى عملى را درك مىكند و آدمى را از پليدىها باز مىدارد. بنابراين اعضا ملاك داورى در سود و غايت درست نيست و برخى افعال فى نفسه خوب يا بدند و عقل نيز قادر است لااقل در پارهاى موارد اين خوبى و بدى را درك كرده بدان امر يااز آن نهى كند. 7ـ. 3 در تفسير حسن و قبح افعال در ميان متفكران اسلامى و غيراسلامى،نظريات مختلفى مطرح شده است. رأى مشهور در ميان فيلسوفان اسلامى كه برخى از اصوليين معاصر نيز موافق آنند، در اين باره آن است كه حسن و قبح، از مشهورات عامه و آراى محموده است و عقلا براى سامان دادن به زندگى اجتماعى خود، بر روى آنها توافق كردهاند. مىدانيم كه مشهورات يكى از مقدمات قياس جدلى است،و از قضاياى يقينى و عقلى كه از مقدمات قياس برهانىاند؛ محسوب نمىشوند. ابنسينا مىگويد: آراى مشهوره و محموده قضايايى هستند كه علت تصديق آنها يا شهادت همه طوايف بشر است،مثل «عدل نيكو است»، و يا شهادت اكثر مردم و يا چيزى از اين قبيل. اين قضايا از اوليات عقلى و فطريات نيست و دليل وجود اين قضايا در نفس انسان اين است كه از كودكى بدان عادت كرده و يا به جهت مصلحتانديشى و يا بر اثر برخى از خلقهاى انسانى مثل حيا و انس به ديگران و يا برخى سنتهاى قديمى يا استقراى بسيار انسان، به آنها معتقد شده است. (102) بر اساس اين نظريه،افعال فى نفسه داراى حسن و قبح نيستند و در نتيجه عقل حسن و قبح افعال را درك نمىكند؛ بلكه حسن و قبح افعال امرى عقلايى وقراردادى است و عقلا به دلايل مختلف از جمله منافع اجتماعى، خوبى و بدى افعال را اعتبار كردهاند. از احاديثى كه درباره حكم عقل به خوبى و بدى افعال، از امام علىعليه السلام نقل شده است، برمىآيد كه حسن و قبح افعال امرى عقلى و يقينى است و انسان با تعقل و تدبر در افعال به طور يقينى درك مىكند كه اعمالى خوبند و اعمالى زشت، و عقل انسان را دعوت به انجام كارهاى خوب و ترك كارهاى زشت مىكند. براى مثال وقتى حضرت مىفرمايند: من علامات العقل، العمل بسنة العدل؛ (103) «از نشانههاى عقل، عمل به روش عدل است» فرض اين سخن آن است كه عدالت عملى خوب است و عقل خوبى عدل را درك و آدمى را به آن دعوت مىكند. از اين رو كسى كه به عدل رفتار مىكند، از عقل بهرهمند بوده و از آن پيروى كرده است. يا وقتى مىفرمايند: «عقول نفوس را از پليدى بازمىدارد»، (104) فرض شده است كه پليدى امرى واقعى و زشت است و عقل آن را درك كرده و آدمى را از ارتكاب آن بازمىدارد. عقل و دين رابطه ميان عقل و دين شبيه رابطه ميان عقل و اخلاق است. از ديدگاه امام علىعليه السلام عقل،راه رسيدن انسان به خدا و دين است:«با عقول، شناخت خدا محكم و پايدار مىشود.» (105) «مؤمن به خدا ايمان نمىآورد،مگر اين كه تعقل كند.» (106) «دين و ادب نتيجه عقل است.» (107) «ديندارى به اندازه عقل است.» (108) و«نخستين پايه اسلام،عقل است.» (109) عقل از طريق استدلال از آيات آفاقى و انفسى،خدا را اثبات مىكند و پس از اثبات خدا، خوبى و لزوم تسليم در برابر خداوند و ايمان به خدا را به انسان گوشزد مىكند. آدمى با عقل خويش مخاطب دين و شريعت است و از همين رو است كه از شرايط مكلف شدن در قبال دين و عقايد و احكام آن برخوردارى از عقل است. باز از همينجا است كه حضرت اميرعليه السلام مقدار حسابرسى و پاداش و كيفر روز قيامت را به اندازه عقل مىداند: «خداوند، بندگان را به اندازه عقلى كه در دنيا به آنها داده، حساب مىرسد.» (110) گذشته از اين كه عقل آدمى را به دين مىرساند، احكامش جزء دين است؛ زيرا به فرموده امام «عقل، رسول حق ـ تعالى ـ است» (111) و «عقل، شريعت درونى،و شريعت، عقل بيرونى است.» (112) در برخى از احاديث، عقل، حجت باطنى و پيامبران و ائمهعليهم السلام حجتهاى ظاهرى قلمداد شدهاند. (113) از سوى ديگر، دين نيز در خردورزى انسان و رشد و تكامل عقل او مؤثر است. امام علىعليه السلام در خطبه اول نهجالبلاغه، درباره فلسفه ارسال رسولان مىفرمايد: بعث فيهم رسله و واتر إليهم أنبياءه، ليستأدوهم ميثاق فطرته، و يذكروهم منسى نعمته، و يحتجوا عليهم بالتبليغ، و يثيروا لهم دفائن العقول؛ «خدا، رسولان خويش را در ميان مردم برانگيخت و پيامبرانش را پىدرپى به سوى مردم فرستاد، تا پيمان فطرتش را از انسانها بازگيرند و نعمت فراموششده را به ياد آنان آورند و با تبليغ بر آنها احتجاج كنند و گنجينههاى عقول را آشكار كنند.» اثاره در لغت عرب از ريشه «ثور» به معناى انبعاث و برانگيختن و بلند كردن و آشكار كردن است. «ثار الغبار» (114) يعنى گردوغبار برخاست . در اين خطبه، حضرت معلومات عقلى را به دفينهها و گنجهاى پنهان تشبيه كردهو يكى از وظايف پيامبران را برانگيختن و برملا كردن اين گنجها دانستهاند. از اين سخن مىتوان دريافت كه اولا عقل داراى معلومات فطرى و ذاتى است و در خود معلوماتى دارد كه از خارج و تجربه به دست نياورده است؛ثانيا بدون تذكر و برانگيختن پيامبران، آدمى از اين معلومات غافل است و بدان توجه ندارد و پيامبران توجه انسان را به اين آگاهىها جلب مىكنند. بنابراين يكى از كارهاى دين ،به فعليت درآوردن، عقل و معلومات فطرى است . باز امام در اين باره مىفرمايند: «خداوند متعال اسلام را تشريع كرد ... و آن را وسيله يقين براى كسانى كه خرد مىورزند، قرار داد.» (115) بر اساس اين حديث، دين براى اين كه به يقين برسد به او كمك مىكند و وسيلهاى براى دستيابى عقل به يقين است.ازاين رو است كه قرآن هماره پس از بيان برخى مسائل، انسان را به تعقل در آنها دعوت مىكند. اين كار يعنى جهتدهى و راهنمايى عقل به مسيرى كه به نتيجه خواهد رسيد. از آنجا كه خداوند خالق عقل است،بهتر از هر كس مىداند كه عقل در چه مسيرى توانايى رسيدن به مطلوب را دارد و در چه مسيرهايى ناتوان از دستيابى به نتيجه است. براى مثال قرآن انسان را به تعقل در قرآن، (116) آيات تكوينى و پديدهها و نظم جهان، (117) احكام اخلاقى (118) و سرگذشت پيشينيان (119) دعوت مىكند؛زيرا نتيجه تفكر در اين امور، شناخت خدا، درك احكام اخلاقى، و عبرت گرفتن از پيشينيان است. از سوى ديگر در احاديث متعددى، آدمى از تعقل در ذات الهى نهى شده است . (120) دليل آن ،اين است كه عقل قادر به فهم ذات الهى و كيفيت ذات خداوند نيست، و اصولا ذات خدا داراى كيفيت تعقلى نيست تا عقل با تعقل، آن را دريابد. بنابراين تعقل در ذات الهى نتيجهاى جز گمراهى و لااقل بيهودگى در پى نخواهد داشت. امام علىعليه السلام در اين باره مىفرمايند: «خداوند بزرگتر از آن است كه عقول بشر با تفكر و تعقل او را متصور و محدود سازند ... خداوند كسى است كه در عقول، متناهى نمىگردد تا اينكه در تفكر داراى كيفيت گردد. ... عظمت خدا را به اندازه عقلت مقدر و محدود نساز كه از هلاكشوندگان خواهى گشت.» (121) افزون برهمه اينها،دين برعقل مىافزايد،وبه فرموده. امام علىعليه السلام «ذكر و ياد خدا روشنايى عقل است» (122) و «هر كه خداوند سبحان را ياد كند، خداوند دلش را زنده و عقل و خردش را نورانى مىگرداند» (123) و «ياد خدا عقلها را راهنمايى و هدايت مىكند.» (124) اصولا اعمال اخلاقى، اعمال دينى نيز محسوب مىشوند و چنان كه گذشت ، اعمال اخلاقى باعث تقويت عقل مىشود و گناهان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 537]
صفحات پیشنهادی
عقل و تعقل از ديدگاه امام على (ع)
عقل و تعقل از ديدگاه امام على (ع) خبرگزاري فارس:تاريخ عقل و تعقل، همزاد تاريخ بشرى است؛ وجه مميز انسان از موجودات ديگر، عقل او است، و آدمى با تعقل به حيات انسانى ...
عقل و تعقل از ديدگاه امام على (ع) خبرگزاري فارس:تاريخ عقل و تعقل، همزاد تاريخ بشرى است؛ وجه مميز انسان از موجودات ديگر، عقل او است، و آدمى با تعقل به حيات انسانى ...
عقل و تعقل از دیدگاه امام على (ع) (3)
عقل و تعقل از دیدگاه امام على (ع) (3) نويسنده:دکتر رضا برنجکار عقل و دین رابطه میان عقل و دین شبیه رابطه میان عقل و اخلاق است. از دیدگاه امام علىعلیه السلام عقل،راه ...
عقل و تعقل از دیدگاه امام على (ع) (3) نويسنده:دکتر رضا برنجکار عقل و دین رابطه میان عقل و دین شبیه رابطه میان عقل و اخلاق است. از دیدگاه امام علىعلیه السلام عقل،راه ...
عقل و تعقل از دیدگاه امام على (ع) (1)
عقل و تعقل از دیدگاه امام على (ع) (1) نويسنده: دکتر رضا برنجکار مقدمهتاریخ عقل و تعقل، همزاد تاریخ بشرى است؛ وجه ممیز انسان از موجودات دیگر، عقل او است، و آدمى با ...
عقل و تعقل از دیدگاه امام على (ع) (1) نويسنده: دکتر رضا برنجکار مقدمهتاریخ عقل و تعقل، همزاد تاریخ بشرى است؛ وجه ممیز انسان از موجودات دیگر، عقل او است، و آدمى با ...
عقل و تعقل از دیدگاه امام على (ع) (2)
عقل و تعقل از دیدگاه امام على (ع) (2) نويسنده: دکتر رضا برنجکار معانى و اطلاقات عقلدر مقدمه و نیز بحث از معانى اصطلاحى عقل اشاره شد که از عقل تفسیرهاى مختلفى ...
عقل و تعقل از دیدگاه امام على (ع) (2) نويسنده: دکتر رضا برنجکار معانى و اطلاقات عقلدر مقدمه و نیز بحث از معانى اصطلاحى عقل اشاره شد که از عقل تفسیرهاى مختلفى ...
نگاهي به مقوله تعقل از ديدگاه امام علي (ع)؛
نگاهي به مقوله تعقل از ديدگاه امام علي (ع)؛ نويسنده:دكتر رضا برنجكار انتخاب؛ ثمره غلبه عقل بر شهوت * قسمت اول تاريخ عقل و تعقل، همزاد تاريخ بشري است؛ وجه مميز ...
نگاهي به مقوله تعقل از ديدگاه امام علي (ع)؛ نويسنده:دكتر رضا برنجكار انتخاب؛ ثمره غلبه عقل بر شهوت * قسمت اول تاريخ عقل و تعقل، همزاد تاريخ بشري است؛ وجه مميز ...
نگاهی به معقوله تعقل از دیدگاه امام علی (علیه السلام)؛
نگاهی به معقوله تعقل از دیدگاه امام علی (علیه السلام)؛ ... بدين ترتيب همان شهوتي كه از ديدگاه امام علي (ع) در مقابل عقل، و امري مذموم و تابع آن از چارپايان پست تر بود، از ...
نگاهی به معقوله تعقل از دیدگاه امام علی (علیه السلام)؛ ... بدين ترتيب همان شهوتي كه از ديدگاه امام علي (ع) در مقابل عقل، و امري مذموم و تابع آن از چارپايان پست تر بود، از ...
روش عقلاني در تربيت ديني از ديدگاه نهج البلاغه
امام علي (ع) همواره در سخنان خود بر استفاده ي انسان از قوه ي تعقل در تمام مراحل زندگي و بيان و فهم مطالب از طريق استدلال متقن و محکم و عقل پسند تاکيد دارد و مي فرمايد: ...
امام علي (ع) همواره در سخنان خود بر استفاده ي انسان از قوه ي تعقل در تمام مراحل زندگي و بيان و فهم مطالب از طريق استدلال متقن و محکم و عقل پسند تاکيد دارد و مي فرمايد: ...
ایمان و خردورزى در منظر امام على علیه السلام
ایمان و خردورزى در منظر امام على علیه السلام-ایمان و خردورزى در منظر امام على علیه السلام ... برخى معتقدند میان ایمان دینى و تعقل و عقلگرایى، هیچگونه رابطهاى وجود ...
ایمان و خردورزى در منظر امام على علیه السلام-ایمان و خردورزى در منظر امام على علیه السلام ... برخى معتقدند میان ایمان دینى و تعقل و عقلگرایى، هیچگونه رابطهاى وجود ...
مؤلفه هاي سياست اخلاقي از ديدگاه حضرت اميرالمؤمنين علي (ع)
واژه هاي كليدي: قدرت سياسي ـ اخلاق ـ سياست اخلاقي- حضرت علي(ع)يكي از معماهاي پيچيده در ... هر چند مصلحت انديشي عمدتاً با تمسك به عقل يا شرع توصيه شده است اما جوهره مصلحت ... در حالي كه (كتاب آسماني) را تلاوت مي كنيد آيا تعقل و تدبر نمي كنيد؟
واژه هاي كليدي: قدرت سياسي ـ اخلاق ـ سياست اخلاقي- حضرت علي(ع)يكي از معماهاي پيچيده در ... هر چند مصلحت انديشي عمدتاً با تمسك به عقل يا شرع توصيه شده است اما جوهره مصلحت ... در حالي كه (كتاب آسماني) را تلاوت مي كنيد آيا تعقل و تدبر نمي كنيد؟
جايگاه عقل در قرآن كريم از منظر شهيد علامه مطهري(بخش اول)
استاد مطهري پس از ملاحظه آيات و روايات مربوط به عقل و تعقل و مقايسه آنها با يكديگر .... امام موسي بن جعفر (ع) تعبير فوق العاده عجيب دارد، مي فرمايد: خدا دو حجت دارد، دو .... 2- استفاده قرآن از نظام علي و معلولي دليل ديگري كه استاد مطهري براي نشان دادن ...
استاد مطهري پس از ملاحظه آيات و روايات مربوط به عقل و تعقل و مقايسه آنها با يكديگر .... امام موسي بن جعفر (ع) تعبير فوق العاده عجيب دارد، مي فرمايد: خدا دو حجت دارد، دو .... 2- استفاده قرآن از نظام علي و معلولي دليل ديگري كه استاد مطهري براي نشان دادن ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها