تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هيچ كس چيزى را در دل پنهان نداشت، جز اين كه در لغزش هاى زبان و خطوط چهره او آشكار شد....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799085274




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شعر ازديدگاه مقام معظم رهبرى


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: شعر ازديدگاه مقام معظم رهبرى خبرگزاري فارس: پيام انقلاب بايد به زبان شعر و هنر كه اصيل‏ترين و خالص‏ترين و گيراترين زبانهاست‏به آنان منتقل شود. من از اينكه احساس مى‏كنم كه بحمد لله در جامعه‏ى ما شعر اين چنين با مفاهيم زنده‏ى اين جامعه آميخته شده،و از يكنواختى و تكرار بيرون آمده،به عنوان يك دوستدار ادبيات و شعر احساس خوشحالى مى‏كنم...البته استثناء هميشه بوده و هست...اما قبلا جريان شعر كلا تكرارى بود و شعر در خدمت آرمانهاى عالى و بلند انسان و در اختيار مسائل اساسى زندگى انسانها،نبود. (67) در هر دوره‏اى كه تحولى در جامعه بوجود آمده،تغييرى در خط مشى جامعه ايجاد شده و...شعر هم تغييرى كرده لكن باز برگشته به روال معمولى.مثلا در كشور خود ما،شعر در دوران مشروطيت تكانى خورد،مضمونها نو شد و در خط جديدى افتاد اما باز تدريجا برگشت‏به همان آهنگ و روال سابق. (68) ...آنچه بود تكرارى بود و چيز جديدى براى مردم زمان خودشان نداشت،پيامى،خبرى،احساسى.انقلاب ما بحمد لله در ادبيات و هنر و بخصوص درشعر يك تحول ايجاد كرده است. (69) يكى از پرشورترين موضوعات...همين موضوع شهادت و شهيد است...همين چند تا شعر كه خوانده شد...اينها را بگذاريد پهلوى مرثيه‏هاى معروفى كه در تاريخ هست...مثل خاقانى كه مرثيه براى پسر خودش سروده...بينى و بين الله،اين شعرى كه امروز براى يك شهيد گفته شد،با آن تلقى از شهادت،با آن معناى زيبا و فاخر،مردن در راه خدا و به خون غلطيدن در راه آرمانهاى انسانى،كه اين شاعر آن را حس مى‏كند،لمس مى‏كند...اين شعر اصلا يك نوع ديگر است...و قابل مقايسه با آن شعر بلند و محكم فلان شاعر بزرگ در مرثيه فلان عزيزش نيست.اگر چه زبان آن شاعر بزرگ و هنر شعرى او ممكن است‏بالاتر هم باشد،اين يك راه و يك پديده‏ى تازه است و بايد آن را دنبال گرفت. (70) ...اين مفاهيمى كه امروز در انقلاب ما وجود دارد:مساله‏ى مجاهدت در راه خدا،مساله‏ى طرفدارى از مستضعفين،مساله‏ى مبارزه با مستكبران و ظالمان اين مساله‏ى همگانى عشق به رهبر و احساسات عاشقانه و صادقانه نسبت‏به امام...اينها همه موضوعات جديد و پر طراوتى‏ست. (71) آدم معمولى براى اينكه بفهمد،احتياج دارد كه توجهش جلب شود...دل و نگاهش كشيده شود...چه موقع نگاه خواهد كرد؟آن وقتى كه جاذبه وجود داشته باشد،آن وقتى كه هنر باشد،زيبايى باشد،شعر،تجسم زيبايى است پس‏براى تبيين و تفهيم قيقت‏شعر بايد رشد كند. (72) اين برادران جوان كه اينجا شعر خواندند،اين استعدادها و چشمه‏هاى جوشان...من تعجب مى‏كنم كه اينهمه استعداد در اين مملكت كجا بود،چرا قبل از انقلاب نبود يا پيدا نبود؟آنروزها ما خبر داشتيم در عالم ادبيات و شعر چه مى‏گذرد،اين همه استعداد جوشان وجود نداشت و خود انقلاب بود كه دلها را براى جوشش اين استعدادها آماده كرد...تا دلى آتش نگيرد حرف جانسوزى نگويد.اين دلها كه باز شد،زبانها هم باز شد،گنجينه‏هاى هنر از جانها استخراج و آشكار شد. (73) بحمد لله اين همه استعداد خوب در جامعه‏ى ما وجود دارد،اينها بايد كار كنند.من توصيه‏ام به جوانهاى هنرمند،به جوانهاى شاعر اين است كه استعداد،كافى نيست،كار بايد بشود. (74) در گذشته...شجاعتى چشم يك شاعر را بخود جلب مى‏كرد...در وصف شجعان چه سخنها كه گفته شده.خوب بفرماييد امروز،اين شجاعت‏ها در ميدان نبرد،...شجاعت جوانان،شجاعت مردان،شجاعت زنان و همسران،شجاعت مادران،آن مادرى كه چهار يا نج‏شهيد مى‏دهد،هيچ دلى به شجاعت اين گونه خانواده‏ها در تاريخ نبوده است...اين زيبايى‏هاى چشمگير گوناگون معنوى كه هميشه شعرا و اهل زبان و اهل دل به دنبال آنها بودند تا هنر خودشان را به پاى آن زيبايى معنوى بريزند.پس آنانكه هنر دارند بريزند در پاى‏اين زيباييها. (75) كارگردانان سلطه‏ى فرهنگى غرب،تلاش گسترده‏اى كردند كه شعر و ادب فارسى را در خدمت هدفهاى انحرافى يا پوچ در آورند و در اوج حركتى كه‏«تجدد مآبى‏»ناميده و پنداشته مى‏شد،كوشيدند شعر را...به فساد و هرزگى و پستى آلوده كنند...حجم شعرى كه به كار ضلال ذهن و دل مردم گرفته شد يا به آستان جباران قدر ناشناس نثار گشت،در دوران سلطه فرهنگى كم نيست. (76) اسلام كلام والا،و نيز،سخنسراى خداجوى را ارج مى‏نهد.سخن زيبا نشانه‏اى از خداوند جميل است و خداوند،زيباترين گفته‏ها را كه كلام الهى‏ست،بر بالهاى فصاحت و بلاغت نشانيده،به پروازى جاودانه درآورده و همه‏ى تاريخ را با فروغ درخشان آن،منور ساخته است. (77) رسول امين پروردگار...شاعران متعهد را فرمانروايان كشور سخن مى‏خواند. اين سيره‏ى نيكوى اولياء الله است كه ارجمندترين حقايق را در نفيس‏ترين حله‏هاى بيان،بر دلهاى پاك عرضه كنند و سخن فاخر و برنده‏ى خود را همچون ذوالفقارى پيروز بر پيكر سيه كاران دوران فرود آورند. (78) به بركت صدور همين بيانات شيوا و شور انگيز كربلاست كه عاشورا فقطيك حادثه نيست،يك فرهنگ است،تابلويى است كه در آن شعر بلند عشق را با خون نگاشته‏اند و بر تاريخ عرضه كرده‏اند. (79) جنگ،خود شعرى‏ست كه رساتر از هر سخن بر صفحه‏ى روزگار نقش مى‏بندد و آزادگان جهان بيت الغزل عشق و ايمان و ايثار را بر سنگرهاى جوانمردان رشيد،خواهند خواند. (80) چگونه مى‏توان هنرمند و شاعر بود و جدال خونين حق و باطل را،و نور و ظلمت را،كه امروز از همه جا برجسته‏تر در جبهه‏هاى نبرد شجاعانه‏ى ما با دشمن مهاجم و متجاوز در جريان است،نديد و حس نكرد و از آن سخن نگفت؟ (81) من گاهى ديده‏ام كه در صفحه‏ى اول روزنامه شعرهايى از يك برادر خوب،آورده‏اند كه آن برادر خودش خوب است اما شعرش خوب نيست...آنوقت اين شعر را در صفحه‏ى اول و با حروف برجسته چاپ كرده‏اند.در حاليكه از نظر معيارهاى ادبى خيلى پيش پا افتاده است،غلط هم دارد آنهم غلط چاروادارى،نه غلط انجمنى(×)،يعنى قافيه و وزن و همه چيزش خراب است‏يا حشو زشت چشمگيرى دارد كه وقتى يك آدم اهل ذوق و شعر روزنامه را بردارد،ولو به عنوان اينكه خبرش را بخواند و چشمش به چنين‏چيزى بيفتد،روزنامه را دور مى‏اندازد. (82) بدون مجاهدت وقفه‏ناپذير شما شاعران،آگاه و متعهد،جبران خسارتهاى دوران سلطه‏ى فرهنگى ميسر نخواهد شد و شعر انقلابى آن شكوفايى و جهش متناسب را نخواهد يافت.بايد: اولا-همه‏ى ظرفيت‏شعرى جامعه به كار بيفتد،استعدادهاى جوشان شناخته و تربيت‏شود و فعليت‏هاى فراموش شده و به دست غفلت‏يا تغافل سپرده شده در صورت سلامت‏به صحنه باز گردانده و نواخته شود. ثانيا-بايد شعر به فخامت و شيوايى لازم برسد و سخافت و سستى و خشكى مطلقا از آن زدوده شود. ثالثا-در موضوعات و اهداف شعرى بيشتر به مسائل مهم كنونى جامعه و نيز به معارف اسلامى كه مايه‏ى رسوخ پايه‏هاى نظام اسلامى‏ست،پرداخته شود و شعر كاملا در جهت هدفهاى انقلابى حركت كند. رابعا-در زبان و تعبير و زيبايى آرايش،و اگر لازم شود،در شيوه و قالب،ابتكار و نوآورى شود.و بسى بايدها و كارهاى ديگر نيز هست كه كمال مطلوب ارباب شعر اين زمان از آن بى‏نياز نيست. (83) استمرار و تداوم اين حركت دانشجويى،نويد بخش آن است كه نهال شعر جوان انقلاب،در كار بالندگى و شكوفايى‏ست...در قيقت‏شعر دوران انقلاب بايد چاووش خوان قافله‏ى انقلاب باشد. (84) شاعران جوان مى‏توانند منعكس كننده‏ى همه‏ى آرمانها،سياستها،روشها و واقعيتهاى انقلاب در آثار شعرى خود باشند...پيام انقلاب بايد به زبان شعر و هنر كه اصيل‏ترين و خالص‏ترين و گيراترين زبانهاست‏به آنان منتقل شود. (85) ضميمه‏ى 1 صحبت‏با اعضاى‏«سومين كنگره‏ى شعر و ادب دانشجويان سراسر كشور»جهاد دانشگاهى-27/9/1365 بسم الله الرحمن الرحيم ترجيح مى‏دادم كه بقيه وقت را به همين ترتيب (86) ،بنده مستمع باشم و شما سراينده و خواننده،ليكن برنامه را اينجور تنظيم كرديد و من هم تسليم مى‏شوم... لازم مى‏دانم قبل از هر سخنى تشكر صميمانه خود را از برادران و خواهرانى كه دست‏اندركار تشكيل اين كنگره‏ى شعر بوده‏اند، عرض كنم.همچنين از يكايك شما كه هر كدام سهمى در برگزارى اين اجتماع با ارزش داشتيد،بخصوص كسانى كه شعرهاى سازنده و مفيد سروده‏اند،تشكر مى‏كنم. در باره‏ى مسائل مربوط به شعر مطالب زيادى هست كه اى كاش فرصت‏هايى مى‏بود يا باشد كه گاه‏گاه اين مطالب مطرح شود، لكن حالا،در محدوده‏ى اين وقتى كه گذاشته شده،من فقط به چند مطلب كوتاه اكتفا مى‏كنم.اولا در دنياى ادبيات و هنر،شعر ويژگى و امتيازى دارد.البته هنر با همه‏ى قالب‏ها و شيوه‏هايش،چه هنرهاى نمايشى چه هنرهاى تجسمى و چه هنرهايى كه شايد بتوان هنرهاى آوايى به آنها اطلاق كرد مثل شعر و قصه و نمايشنامه و نثرهاى گوناگون،همه‏ى اينها هر كدام در جاى خود در ابلاغ يك پيام و تجسم بخشيدن به احساسات-كه در جاى خود از انديشه و عقل كمتر نيستند بلكه شكل مصفاى انديشه و عقل هستند-نقش فراوانى دارند.ارزش هنر اساسا در همين است.هنر يك شيوه‏ى بيان است،يك شيوه‏ى ادا كردن است،حقيقت هنر چيزى جز اين نيست.منتها اين شيوه‏ى ادا و اين شيوه‏ى بيان وقتى كه هنر به معناى حقيقى كلمه شد،از همه چيز ديگر،از هر تبيين ديگر،رساتر،دقيق‏تر،نافذتر و سازگارتر است،ارزش هنر در اين است.هر كدام از اين چند تعبيرى كه عرض كردم:رساتر بودن، دقيق‏تر بودن،نافذتر و ماندگارتر بودن،هر كدام بحثى دارد و شايد دقت در هر يك از اينها به فهم معناى هنر،كمك كند.ممكن است‏يك ارائه و گزارش گر چه على الظاهر علمى و تحقيقى و دقيق،اما حاوى ارائه‏ى هنرى نباشد.همه‏ى هنرها در اين هت‏يكسانند و البته اگر در همه‏ى اينها،جنبه‏ى ارائه،گزارش و ابلاغ پيام باشد،باز فقط يك بعد از هنر است،باز همه‏ى هنر نيست. ابعاد ديگرى هم در ماهيت و عنصر هنر وجود دارد كه حالا جاى بحث در آنها نيست ولى همه ارزش دارند.و بنده بارها گفته‏ام كه هر پيامى،هر دعوتى،هر انقلابى،هر تمدنى و هر فرهنگى تا در قالب هنر ريخته نشود،شانس ماندن ندارد،شانس نفوذ و گسترش ندارد و فرقى هم بين پيامهاى حق و باطل نيست. هنر يك ابزار فوق العاده است،اما در بين شيوه‏هاى گوناگون هنر بعضى خصوصيتى دارند و از آن جمله شعر است.شعر امتياز دارد: مى‏بينيد كه يكى از قديمى‏ترين پديده‏هاى تمدن بشرى شعر است،شايد نقاشى هم تا حدودى همين گونه باشد.اما در بقيه‏ى انواع هنر اين را كم مشاهده مى‏كنيد.زبان شعرو ارائه‏ى شعر بسيار قديمى و باستانى‏ست و نشان مى‏دهد بشر از آغاز به شعر احتياج داشته است.مى‏گويم بشر و منظورم:هم شاعر،هم هنرمند و هم مخاطب هنرمنداست،همه به اين امر احتياج داشته‏اند،اگر نداشتند اينقدر زود پديد نمى‏آمد و اينگونه در طبيعت،در آفرينش و در تاريخ نمى‏ماند. شعر چنين خصوصيتى دارد.الآن هم اگر شما بخواهيد در ميان فرهنگها و تمدنها و انقلابها و همه‏ى پديده‏هاى معنوى بشريت كاوش كنيد،مثلا فرهنگ و تمدن و تاريخ و ذهنيت كشورى را...بشناسيد،عمق آنها را بشناسيد،يكى از بهترين و در دسترس‏ترين كارها اين است كه به شعرشان نگاه كنيد. شعر در حقيقت عنصر اصلى ادبيات است.اين ارزش نفس شعر است.بايد به اين نكته در انقلاب توجه داشت و به آن بها داد.شعر را نسبت‏به ديگر هنرها بايد اولى شمرد،اگر چه ديگر هنرها هم در جاى خود،ستايشهاى شايسته‏ى خود را دارند.و اى بسا در بعضى از آنها كيفيتى هست كه اگر شعر با آنها همراه باشد،تجلى هنر به حد اعلى مى‏رسد. ...اگر ما قدر اين تحول عظيم تاريخى ملت ايران را بدانيم و انشا الله بتوانيم نگهش داريم و پر بارش كنيم،اين امر به ادبيات و هنر نياز فراوانى دارد...تمدنى كه به دنبال اين تحول مى‏آيد و خواهد آمد و دنيا را،بلا ترديد تحت الشعاع قرار خواهد داد،ايدئولوژى و فرهنگى كه با اين انقلاب درخشيد و طلوع كرد...نيز اين بار عظيم معنوى،همه به ابزارهاى فراوان احتياج دارند.و بهترين و رساترين و نافذترين اين ابزار هنر است از جمله شعر.انقلاب و اسلام به شعر نياز دارد.درست همين جا بايد عرض كنم:كسانى كه تصور مى‏كنند انقلاب اسلامى با ادبيات و با هنر سر و كارى ندارد بسيار اشتباه مى‏كنند و نمى‏دانند چه مى‏گويند.اين انقلاب بيش از همه به يك ادبيات قوى و فرهنگ غنى نيازمند است.من...واقعا در فكرم كه اگر اين انقلاب در كشورى پديد مى‏آمد كه خودش يك زبان غنى نداشت-مثل بعضى‏كشورهاى آفريقايى-چه مى‏شد،زبانى مثل زبان فارسى با آن سابقه‏ى تاريخى و با اين ظرفيت عظيم،[مى‏دانيد زبان فارسى از لحاظ ظرفيت فوق العاده است،و آنطور كه اهل زبان و زبانشناسها مى‏گويند،يكى از بهترين زبانهاست]...اگر چنين ظرفيتى نداشت و قرار بود با همان زبان گنكلاس (87) محلى،اين فرهنگ انقلابى را انتقال بدهد يا از يك زبان بيگانه استفاده كند،چه بلايى بر سر اين انقلاب مى‏آمد؟ اين بليه‏اى‏ست كه ما امروز دچارش نيستيم.ما امروز يك زبان قوى داريم،يك فرهنگ عميق و تاريخى غنى داريم،يك ذهنيت فرهنگى در ملتمان و همه‏ى مردممان داريم.اما هنر سطح بالا نداريم.اين نكته‏اى است كه در باره آن صحبت‏خواهم كرد زيرا به شدت به آن نيازمنديم.همه‏ى ابزارهاى لازم هست اما آن هنر برنده‏ى تيزى كه امروز بتواند اين ابزارها را سر هم سوار كند و اين ظرف را از محتواى فرهنگى اين انقلاب پر كند و ارائه دهد،وجود ندارد.اين مشكل بزرگ كار ماست و بايد دنبالش باشيم. به عنوان مقدمه در ذهنتان نگاهى به صدر اسلام بيندازيد.مفاهيمى كه من از آنها حرف مى‏زنم،همان مفاهيم اسلامى‏ست،مفاهيم صدر اسلام است.آنچه كهنه نمى‏شود،مفاهيم است.كهنگى در همه چيز راه مى‏يابد جز در مفاهيم اصيل انسانى.اينها كهنگى بردار نيست.ابزارها عوض مى‏شوند،رابطه‏ها عوض مى‏شوند،قالبها عوض مى‏شوند،اما مفاهيم اصيل انسانى هيچ وقت عوض نمى‏شوند: شرافت‏هاى انسانى،كرامت‏هاى انسانى،حسن‏ها و قبح‏هايى كه عقل انسان آنها را تشخيص مى‏دهد،عوض شدنى نيست. بنابر اين معرفت اسلامى همواره براى ما يك معرفت نو است.خود اسلام از اول در يك قالب صد در صد هنرى ارائه شده و آن قرآن است.قرآن از لحاظزبان هنرى،پديده‏اى بى‏نظير و استثنايى‏ست.ما كه فارسى زبان هستيم،عمق مفهوم يك جمله‏ى فارسى،يك تركيب فارسى،يك لغت فارسى را مى‏فهميم،محال است‏يك آدم بيگانه آنطور بفهمد.مگر بيگانه‏اى كه از كودكى سالهاى متمادى در بين شما بوده يا داراى استعداد فوق العاده‏اى باشد و سالها با آن زبان سر كرده باشد.و الا امكان ندارد كه اعماق زيبايى هنرى الفاظ و تركيبات را بداند.اهل زبان يعنى شعرا،فصحا،بلغا و كسانى كه در ادبيات و هنر صاحب نظرند،همه متفقا از اول تا امروز در مقابل اوج هنرى قرآن اظهار عجز كرده‏اند...ما در انقلاب چنين چيزى نداشتيم،البته در بين مسؤولانى كه با نهضت و انقلاب سر و كار داشتند،و بهتر از همه و از جهات متعدد در شخص امام،امتيازاتى وجود دارد.ادبيات ويژه‏ى امام،ادبيات باب انقلاب است:ساده، روان،بليغ،مردمى،همه كس فهم و در عين حال درست.اصولا ادبيات اسلام خصوصياتى دارد.اما اين،يعنى ظرفيت ادبى ما و زبان انقلاب ما،اصلا با قرآن قابل مقايسه نيست. علاوه بر اين خود رسول اكرم (ص) از ظرفيت‏هاى بالاى ادبى استفاده مى‏كرده‏اند،و نيز از كلمات رهبران اسلام در آن روزگار،از صحابه‏ى بزرگ و پيشوايان و علاوه بر اينها از شعر شعراء.پيغمبر از شعر شعراء،كه آن روز رايج‏ترين و برنده‏ترين ابزار فرهنگى بود،تا آنجا كه ممكن بود استفاده كردند.با اين كه شما مى‏دانيد كه در قرآن آياتى هست،در آخر سوره‏ى شعرا،كه به شعرايى كه خصوصيت‏«ايمان‏»را ندارند به شدت حمله مى‏كند:«و الشعرا يتبعهم الغاوون‏».تا آنجا كه مى‏فرمايد:«الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات...»،سه چهار خصوصيت‏براى شعراى خوب كه مستثنى هستند،ذكر كرده است.پس با آن نظر آنچنانى نسبت‏به شاعر، مى‏بينيد كه پيغمبر در مورد شعر و شاعر،جذب شاعر،و وادار كردن شاعر به شعر،لبخند زدن به شاعر،تحسين كردن شاعر و ارزش دادن به شعر،آن همه سرمايه گذارى مى‏كند اين در صدر اسلام كاملا مشهود است و پيغمبر در زندگى شعرا را احترام مى‏فرمود. جامعه‏اى كه در آن چيزهاى تجملى و زيادى و غير اصولى اصلا مطرح نبود و جامعه‏اى كه سياحتش جهاد و لذتش جهاد بود.در روايات گوناگونى آمده است:هر كس بخواهد از دنيا ببرد و رهبانيت پيشه كند،برود جهاد كند،هر كسى بخواهد سياحت كند برود جهاد كند.در چنين مكتبى و جهادى و مبارزه و انقلابى و در چنين جامعه‏اى كه حتى بعضى ممكن است‏خيال كنند شعر ديگر در آن جايى ندارد،شما مى‏بينيد شعرايى پيدا مى‏شوند كه پيغمبر به آنان احترام مى‏كند و شعر آنها،در باره‏ى جهاد هم نيست،در باره‏ى مسائل اصولى اسلام هم نيست.شعر است در مقابل شعر،چون دشمن،چون ضد انقلاب آن روز از ظرفيت ادبى بالايى برخوردار بود و شعراى برجسته‏اى داشت،پيغمبر شعراى اسلام را تشويق مى‏كرد كه بروند به مقابله‏ى آنها تا فقط حرف آنها در تاريخ ثبت‏شود و اسلام در مقابل اين حربه‏ى تاريخى ماندگار كه اسمش شعر است،بى‏دفاع نماند. حالا ما در انقلاب خودمان به اين ظرفيت‏بالاى هنرى و توان بالاى هنرى نيازمنديم،همانطور كه گفتم فعلا در باره‏ى شعر بحث مى‏كنيم.زبان شعر زبان غنى‏ست.ما در زبان شعرى شاعرى مثل حافظ داريم.شعرايى مانند مولوى و سعدى داريم.اينها در زيباترين كلمات كه گاهى زيبائيش هيچ اندازه برنمى‏دارد و اصلا نمى‏شود درجه‏اى براى زيبايى آنها تعيين كرد،دقيق‏ترين و مشكل‏ترين مفاهيم را ريخته‏اند،به طورى كه خوب هم فهميده مى‏شود.اين آن حد بالاى شعرى‏ست.بنده شعر عربى را تا حدودى مى‏فهمم،-زبانهاى ديگر را نمى‏دانم و نمى‏توانم قضاوت كنم-شعر ما در مقايسه با شعر عربى در سطح و حد بالاست،يعنى به اين خوبى و به اين قدرت و قوت ما،در زبان عربى كه زبان شعر است،شعر،كم داريم،و بهتر از آن شايد اصلا نباشد.پس زبان ما يك زبان پر كشش و يك زبان كاملا با ظرفيتى‏ست مى‏توان با آن همه چيز را ساخت.باز هم از اهميت زبان بگويم،زبان ما به نحوى‏ست كه شاعر غير فارسى زبان هم...بار كلمات را در آن درك‏مى‏كند...يك نمونه بسيار خوب و عالى اقبال لاهورى است كه با شعر حافظ و مولوى آشنا شد و فارسى را از آن طريق ياد گرفت. حالا چرا ما از لحاظ هنر شعر،متناسب با انقلاب نيستيم؟يك علت‏بسيار آشكارى دارد و روشن است.علتش اين است كه آن افكار و ايده‏هايى كه انقلاب از آنها سرچشمه گرفت و جزو رگه‏هاى اصلى انقلاب است،در جامعه‏ى كنونى ما سابقه‏ى زيادى ندارد و قبل از اينكه اين افكار نو اسلامى،تفكرات انقلابى اسلامى مطرح بشود و در قالب شعر بيايد،دو نوع تفكر ديگر در جامعه‏ى ما وجود داشته و اگر كسى مى‏خواسته شعر ايده‏اى،و يا شعر دعوت-به آن اصطلاحى كه بنده اطلاق مى‏كنم-بگويد،در باره‏ى آن دو نوع تفكر مى‏گفته،نه در باره‏ى آنكه ما الان با آن سر و كار داريم. آن دو نوع تفكر يكى عبارت است از تفكر اسلام منهاى گرايش‏هاى انقلابى.شما مى‏بينيد در باره‏ى مفاهيم گوناگون اسلامى اشعار بسيار خوب و عالى گفته شده،منتها اينها زمينه‏هايى از فكر اسلامى‏ست كه جنبه‏هاى انقلابى و رده‏هاى انقلابى ندارد...مثلا ترجيع بند معروف جمال الدين عبد الرزاق،ترجيع بند هاتف و برخى از شعرهاى ديگران.مى‏بينيد در توحيد چقدر شعر گفته‏اند.اين شعرها از لحاظ هنرى ممتاز است و واقعا بعضى‏ها در اوج هنرى‏ست.آنچه در مقدمه‏ى منظومه‏هاى نظامى گنجوى يا در برخى كتب عرفانى وجود دارد،يا قصائد سعدى در توحيد و اخلاقيات،اينها همه مفاهيم اسلامى‏ست كه گفته شده.اما اينها على رغم داشتن حيثيت و بعد بالاى هنرى شعر انقلاب ما نيست.اگر چه بنده عرض خواهم كرد،شعرى‏ست كه انقلاب مى‏تواند از آن در عين حال استفاده كند،اما شعر انقلاب نيست،اسلامى‏ست،هنرى هم هست اما شعر انقلاب نيست.به خاطر اين كه ابعاد انقلابى اسلام در اين شعرها ديده نمى‏شود.اين يك نوع ايده و شعر. نوع دوم ايده‏هاى غير اسلامى و ضد اسلامى‏ست.مثل آنچه در اين چهل پنجاه سال اخير داخل ادبيات ما شد،كه بعضى ايده‏هاى ماركسيستى‏ست و بعضى‏ايده‏هاى ضد اسلامى و گرايش دارد به فرهنگ غربى،تجدد غربى و اين نوع چيزها،مانند شعرهايى كه در سروده‏هاى بعضى شعراى اوائل اين قرن شمسى مشاهده مى‏شود،اينان شعرهايى دارند كه ايده و فكر دارد،بعضى دنبال يك چيزى هستند،حرفى را مى‏خواهند بزنند.اما اين حرفها بهيچوجه رنگ و بوى اسلامى ندارد و گاهى به طور واضح ضد اسلامى هم هست... امروز هم هنوز هستند شعرايى كه همان خط را ادامه مى‏دهند...پس شعرى كه مى‏خواست ايده‏اى،يا هدفى را تعقيب كند،در دوران و تاريخ گذشته‏ى ما،اگر اسلامى بود از گرايشهاى انقلابى اسلام خالى بود و اگر غير اسلامى بود كه تكليفش روشن بود، هيچكدام براى انقلاب و شعر انقلاب مفيد نيست. تازه اين‏«شعر دعوت‏»بود،شعر بيان فكر و انديشه بود.از اين كه بگذريم شعرهاى فراوانى هست كه در آن اصلا بيان انديشه و فكر نيست،ارائه‏ى يك مرام نيست،يا مدح است،يا هجو است،يا وصف الحال است،يا غزل است‏يا عاشقانه است،به انواع و اقسام،كه بعضى هم در آسمان هفتم هنر قرار دارند،خيلى بالا هستند.اما در آنها هيچ ايده‏اى وجود ندارد.شما در تاريخ شعر،در اين هزار و خرده‏اى سال و در شعرهاى گوناگون،از زمان روكى به بعد،مشاهده مى‏كنيد كه چنين چيزهايى وجود دارد:شعرها در نهايت استحكام،در نهايت زيبايى و از لحاظ شعرى خيلى خيلى خوب،اما در آن هيچ نيست.هيچ ايده‏اى در آن وجود ندارد جز همان وصف حال عاشقانه يا چيزى شبيه آن،يا مدح و هجو بنده يكبار موضوعات گوناگونى را كه در شعر فارسى هست‏يكجا جمع كردم،ديدم حدود ده پانزده تا موضوع كلى در شعرهاى فارسى وجود دارد كه شما هم مى‏دانيد.خلاصه شعر انقلاب نيست. البته يك نكته را همين جا بگويم كه وقتى ما مى‏گوييم فلان شعر،شعر انقلاب نيست،بدين معنا نيست كه ما آن را مطلقا رد مى‏كنيم،ابدا،شعر انقلاب نيست ولى ابزارى‏ست كه يك نفر ممكن است از آن لذتى ببرد،چون راه ذهنيت‏هاى لطيف و ذوقى كه بر روى انسانها بسته نمى‏شود. مى‏گوييم شعر انقلاب نيست،نه اينكه شعر نيست،و چون شعر است و چون هنر است و چون زيبايى‏ست،بنابر اين ممكن است مطلوب باشد و مطلوب هم هست.و هيچ اشكالى ندارد كه اينها در جامعه‏ى ما وجود داشته باشند اما اعتبار و افتخار شعر انقلاب را نخواهند داشت. اين گذشته‏ى شعر ماست.حالا ما تفكر نو و بينش نوى را از بيست و چند سال پيش در جامعه مى‏بينيم كه بعد با پيروزى انقلاب به اوج مى‏رسد و ابعاد اين تحول عظيمى كه امروز مشاهده مى‏كنيم همچنان براى اكثر ناشناخته است و هر چه فكر مى‏كنيم مى‏بينيم ابعادش از آنچه فهميده‏ايم وسيع‏تر است. با بروز اين تحول،اين انديشه و فكر به تحقق و تجسم پيوسته.خوب،اين يك پيام دارد.اين پيام را كه مى‏خواهد ارائه بدهد؟ طبيعى‏ست كه:انقلابيون.كسى كه درك انقلابى نداشته باشد،نمى‏تواند اين پيام را ارائه بدهد:ذات نايافته از هستى بخش،كى تواند كه شود هستى بخش؟.پس بايد انقلابى باشد كه بتواند.انقلاب ما چنان سابقه‏اى ندارد مگر در مورد عده كمى.البته شعرايى هستند كه از وزن و مايه‏ى شعرى بالايى و تجربه و ظرفيت و هنر شعرى بالايى برخوردارند و در خدمت انقلاب هم هستند.و اين هنر را در اختيار افكار و ايده‏هاى انقلاب مى‏گذارند.بسيار كارشان ارزشمند و قيمتى‏ست،و بنده نسبت‏به همه‏ى آن كسانى كه هنرشان را در خدمت انقلاب گذاشته‏اند،اظهار احترام و ادب و ستايش مى‏كنم،اينها بزرگ‏ترين خدمت را به اين انقلاب مى‏كنند، در اين شك نداشته باشيم.اما تعداد آنان زياد نيست،آنها همه سخنوران عصر نيستند.پس اين كافى نيست،عناصر جوانى كه از راه مى‏رسند،انقلابيون مثل شما جوانهاى دانشجو،طبقه‏ى انديشمندان،با ذهنيت فكرى بالا و درك صادق و خالص و ناب از انقلاب و البته داراى هنر.اينها حالا مى‏خواهند ارائه بكنند.اينها به چه احتياج دارند،بايد چه بگويند و چه راهى را بايد بپيمايند؟به نظر من آن چيزى كه بايد در اين گرد هم آيى‏ها بتدريج‏براى ما حاصل بشود پيدا كردن پاسخهاى همين سئوال است. من در اينجا گله‏اى،در واقع بيان حقيقتى بكنم.بسيارى از كسانى كه مى‏توانستند هنر بالاى خود را در خدمت انقلاب و در خدمت مردم قرار بدهند،اين كار را نكردند.شعراى خوبى بودند از لحاظ پايه‏ها و مايه‏هاى شعرى.البته بعضى از آنها ادعايى نداشتند و نمى‏گفتند مال مردمند.يكى مى‏گفت:من مرثيه خوان دل ديوانه‏ى خويشم.براى خودش شعر مى‏گفت.به ايده‏ها و هدفهاى انقلابى كارى نداشت.با اينها ما كارى نداريم،از آنان هيچ انتظارى نبود كه بيايند و براى اين انقلاب قدمى بردارند و ذهنيتى را براى اين انقلاب صرف كنند.رفتند،گوشه‏اى خزيدند،بعضى كار خودشان را مى‏كنند،بعضى هم هيچ كار نمى‏كنند. اما بعضى ادعا داشتند،اينها نيامدند به مردم بپيوندند.نيامدنشان هم علل گوناگونى داشت:بعضى به خاطر اين بود كه افكار و عقايد دگمى كه بر ذهنهايشان حاكم بود،يكباره با پيروزى اين انقلاب باطل شد.مثل سحرى كه در مقابل معجزه به خودى خود باطل مى‏شود.تا وقتى كه عصاى موسى اژدها نشده بود،همه‏ى اين ريسمانها روى زمين مى‏غلتيدند و يك معجزه‏ى كاذبى را نشان مى‏دادند.اما به مجرد آنكه معجزه‏ى حقيقى به ميدان مى‏آيد،ديگر جايى براى آنها باقى نمى‏ماند.معجزه انقلاب آمد و همه‏ى بافتهاى ذهنى آنان را باطل كرد:هم غربى‏هايشان را،هم شرقى‏هايشان را،هم ليبرالهاى نوع غربى را كه از انسان و انسانيت و ارزشهاى انسانى و اينجور چيزها حرف مى‏زدند،يا زيبايى را مى‏ستودند،محبت را مى‏ستودند،حرفهاى پوچى كه هيچ مصداق خارجى نداشت.و هم چپى‏ها را،كسانى كه مردم و طبقه‏ى زحمتكش و اينجور چيزها را ايده‏ى خودشان قرار داده بودند و عمرى به آنها دل بسته بودند.اين انقلاب آمد و معلوم شد كه همه‏ى آن حرفها پوچ بوده و حقيقتى و جانى نداشته است. اگر مى‏خواستند اين افكار را كنار بگذارند و آن را كه واقعيت دارد و خودش را با همه‏ى درخشندگى نشان مى‏دهد،قبول بكنند، اين ديگر گذشت مى‏خواست.آنان اين گذشت را نداشتند و به انقلاب نپيوستند.ايده‏ى انقلاب را قبول نكردند.وقتى ايده‏ى انقلاب را قبول نكنند،طبعا حرفى هم نمى‏توانند بزنند.يك عده از اين قبيل بودند كه تسليم فكر انقلاب نشدند. يك عده ديگر بودند كه مى‏خواستند هم شاعر مردمى باشند هم افتخار انقلابى بودن را يدك بكشند و در عين حال عياشى و الواطى و الدنگى و سياه مستى خودشان را مثل آدمى كه اصلا كارى بكار مردم ندارد و دنبال تفكرات مردمى نيست،داشته باشند. در دوران مبارزه هم از اين قبيل افراد داشتيم.بنده مى‏شناسم كسانى را،از نام و نشان دارهاى عالم ادبيات و شعر،كه وقتى پهلوى شما مى‏نشستند و جاى حرف بود-يعنى بيان مبارزه و حكايت مبارزه نه خود مبارزه-آنجا بلند پروازيها و گنده‏گويى‏هايشان بزرگان تاريخ را به مزدورى و خدمتكارى مى‏كشيد!در قبال شخصيت عظيم انقلابى آنان،ماكسيم گوركى داخل آدم نبود!و ديگر كسانى كه ادعاى شعر و شاعرى و ادبيات انقلابى داشتند،اصلا قابل ذكر نبودند!اين در مقام حرف زدن و ادعا.اما به مجرد اينكه پاى عمل به ميان مى‏آمد،اينها بهيچوجه حضور نداشتند،نه حتى حاضر بودند يك كلمه بگويند كه اندكى خطر آنها را تهديد كند، يا يك كارى بكنند،از اين قبيل.يك وقتى هم اگر اشتباهى كرده بودند و يك سيلى خورده بودند،براى صد سال توبه كرده بودند! زندگى معمولى اينها زندگى عياشگونه پستى بود كه شبها بايد ساعت 1 و 2 بعد از نيمه شب.آنها را مست و بدبخت روى كول مى‏كشيدند،از توى ميخانه‏هاى تهران يا جاهاى ديگر بيرون مى‏آوردند و به خانه‏هاشان مى‏رساندند.اينها اينجور زندگى كرده بودند،انقلاب را هم همينطور مى‏خواستند.دلشان مى‏خواست جامعه‏ى انقلابى هم همينجور باشد.خوب،انقلابى كه بر دوش توده‏ى مردم حزب الله مؤمن،با آن حركت عظيم راه مى‏افتد،طبيعى‏ست كه با اينجور آدمهاى بى‏خيال،بيهوده خوش و بيكاره سر و كار ندارد.اينها در انقلاب جايى نداشتند.اينها هم پس زدند.پس يك گروه هم اينها بودند كه رفتند چون خواسته‏هايشان ومنافعشان تامين نمى‏شد. يك عده‏ى ديگر انتظار داشتند كه بشوند ستاره‏ى درخشان انقلاب،به كمتر از آن ديگر راضى نبودند!يك ذره پايين‏ترش را قبول نداشتند.و به مجردى كه از طرف يك كسى يا يك جمعى بهشان يك ذره بى‏محلى شد،در ميان مردمى اسمشان نيامد يا يادشان مطرح نشد،از انقلاب قهر كردند و رفتند كنار.البته اگر انقلابى صادق بودند،يك چنين چيزى پيش نمى‏آمد.اينها همه‏اش مربوط به آن قشرهايى است كه به معناى واقعى انقلابى و متعهد به اسلام و انقلاب نبودند.دلشان مى‏خواست اين مردم،بعد از آنكه رژيم ستمشاهى را واژگون كردند و خاك اين حصار هفت تو را آنطور به توبره كشيدند،اول كارى كه مى‏كنند آن باشد كه بروند سراغ آقايان،و آقايان را روى سرشان بگذارند و بياورند مطرح كنند.خوب،چنين چيزى پيش نيامد و طبيعى هم بود كه مردم هم چنين نمى‏كردند.اينها بهشان برخورد كه چرا ستاره‏هاى اين انقلاب نشدند. يك عده‏ى ديگر هم،حالا يا مخلوطى از اينها يا در كنار اينها،جز خباثت و بد جنسى و وابستگى به اردوگاههاى مختلف ضد انقلابى هيچ انگيزه‏اى نداشتند و نيامدند در خدمت اين انقلاب،و نخواستند بيايند و حتى عليه اين انقلاب هم كار كردند.بعضى‏ها ناسپاسى و نامردمى كردند و نمك خوردند و نمكدان شكستند.بعضى افراد در عالم ادبيات بعد از انقلاب ما بودند كه بدون اينكه حتى يك لحظه زحمت تامل و دقت‏بخود بدهند،قلم برداشتند و روى كاغذ بردند،يك خزعبلاتى را سر هم كردند و يك ملت را، يك فرهنگ عظيم و ريشه دار را و يك انقلاب به اين عظمت را با حرفهايى كه شايسته‏ى انسانهاى آگاه و متعهد و فاضل نيست، تخطئه كردند.و داريم از اين قبيل كه الآن هم در اين مملكت زندگى مى‏كنند،از همين فضايى كه اين انقلاب به وجود آورده،بهره بردارى مى‏كنند و قلم مى‏زنند و حرف مى‏زنند و مى‏گويند و مى‏نويسند.اينها كسانى هستند كه بعد از انقلاب ما در عالم ادبيات بروز كرده‏اند.البته همانطور كه عرض كردم يك اقليتى هم از هنرمندان و شاعران،از هنرمندان با ارزش و زبان آوران بنام بودند كه پايه‏ها و مايه‏هاى هنرى‏شان بالاست،غنى‏ست،اينها در خدمت انقلاب بودند،بعضى‏شان قبل از انقلاب همواره براى انقلاب شعر مى‏گفتند.از اين افراد تعدادى داريم كه كتك خوردند و براى اسلام و انقلاب شعر گفتند و الآن هم در خدمت انقلاب كار مى‏كنند. اينها را داريم كه ما براى آنها احترام و اجر زيادى هم قائل هستيم اما چنانكه عرض كردم معدودند. اما اين انقلاب،زبان خود را از خودش مى‏خواهد و آن شما هستيد.نسل نوى كه مى‏خواهد براى خودش و براى آن چيزى كه با همه‏ى وجود درك مى‏كند،بگويد.به نظر من براى اين منظور،چند مساله را حتما رعايت كنيد: اول پايه‏ى هنرى را.اگر آنچه شما مى‏گوييد پايه و رتبه‏ى هنرى‏اش در حد شايسته نباشد،ارزش ندارد.براى اين كه مى‏شود يك حرف زدن معمولى.اما آن خصوصياتى كه گفتم متعلق است‏به هنر فاخر و ممتاز،آن هنر فاخر را بايد پيدا كنيد.البته استعدادها خيلى خوب است،در شعرهايى كه اينجا خوانده شد و جوانان عزيزى كه شعر خواندند-حالا آقاى مردانى كه از پيران عالم ادب انقلابى هستند،جدا-آن برادران و خواهرى كه شعر خواندند،خوب،من ديدم كه يك چيز جديدى در نفس آنهاست كه بسيار ارزنده و جالب است.البته هنوز زود است كه ما بخواهيم خصوصيات پديد آمده‏ى قهرى شعر انقلاب را تا امروز مرزبندى كنيم. تجديد كنيم و چارچوب برايش تعيين كنيم.نمى‏توان.بايد مقدارى بگذرد و تسجيل بشود.اما آنچه من،على العجاله،احساس مى‏كنم آن است كه انقلاب در واژه‏هاى نو و شاد و در تركيب‏هاى تازه ارائه شده است،چقدر تركيب تازه در اين شعرها فراوان بود و مضامين وحشى كه تا حالا به دام لفظ كمتر آمده.با اين خصوصيات مى‏شود شعر امروز را تا حدودى توصيف كرد: شعر انقلابى امروز واژه‏هاى نو و زيبا مى‏خواهد،نو،نه به معناى‏واژه تراشى‏هاى بى‏ربط يا فارسى گويى همراه با عربى‏گريزى و عربى ستيزى-عربى هم جزو زبان ماست.آن مقدارى از زبان عربى كه ما داريم حرف مى‏زنيم جزو زبان فارسى‏ست.به قول مرحوم آل احمد كه وقتى مى‏پرسند چرا در تعبيراتت اينقدر عربى هست؟مى‏گويد من از شما سؤال مى‏كنم:چرا نباشد؟!اين عربى زبان من است.من با اين واژه‏هاى عربى متولد شده‏ام و رشد كرده‏ام.كى مى‏تواند به من تحميل كند كه بيايم موضوع و محمول و تعبيرات گوناگون اين واژه‏هاى عربى را كه به اندازه واژه‏هاى فارسى در زبان من هست،دانه دانه برچينم و دور بريزم و بجايش يك چيزهاى نامانوس بياورم؟عربى جزو زبان من است-پس نوبودنى كه ما مى‏گوييم به معناى اين نيست كه برويم سراغ آن گرايشهايى كه عده‏اى يا از كج‏سليقگى يا از بد دلى،پيش از انقلاب داشتند كه با عربى در حال ستيز و نبرد بودند.اما اكنون تعبيرات نو است، واژه‏ها نو است و تركيبات جديد است.ميدانهاى فكر باز است.همه‏ى اينها وجود دارد مسلما و حاكى از استعداد جوانهاست.شايد بعضى از برادرانى كه آمدند اينجا شعر خواندند،دو سه سال است،پنج‏سال است كه وارد وادى شعر شده‏اند و ممكن است‏سابقه‏ى شعرى نداشته باشند اما استعدادهايشان بسيار روشن و درخشنده و چشمگير است.و من مى‏بينم در بين شما كسان زيادى خواهند بود كه در اين وادى رشد خواهند كرد و شعر آينده‏ى ما،اگر همينطور پيش برود چيزى خواهد شد با برخى از خصوصيات سبك هندى صائبى-نه سبك هندى عبد القادر بيدل-سبك هندى شسته رفته‏ى قابل فهم و با شيوايى‏ها و لطافتهاى سبك عراقى حافظى،يعنى چيزى بين صائب و حافظ،اوج شعر امروز ما اين خواهد بود. البته عرض كردم كه الآن نمى‏شود خصوصيات شعر امروز را كه بعد از انقلاب روئيده و جوشيده تعيين كرد.من شخصا در باره اين مساله فكر كرده‏ام و خواسته‏ام كه خصوصيات آن را پيدا كنم،ولى ديدم هنوز خيلى نامنظم است و نمى‏توان آن را مسجل و تثبيت كرد.زمانى بايد بگذرد.بهر حال در اين تقويت هنرى،هر چه مى‏توانيد،كار كنيد.مبادا شاعر جوان،به مجرد اين كه پنجاه يا صد غزل گفت و در هر غزلى يكى دو بيت‏خوب بود و تحسين افرادى را برانگيخت،پيش خود فكر كند كه ديگر از درست كردن شعر خود، بى‏نياز است ابدا.حتى شاعران قوى،شاعرانى كه بيست‏سال است‏شعر مى‏گويند،از تصحيح و اصلاح بى‏نياز نيستند.تقويت روح شعرى و هنرى چيزى‏ست كه شاعر تا آخر بدان احتياج دارد،براى اينكه هنر حد ندارد.همينطور بالا و بالا مى‏رود،مگر خودتان بخواهيد متوقف بشويد.انتقاد را حتما بخواهيد.دنياى شعر از دنياهايى‏ست كه در آن بايد انتقاد را بخواهيد.حتى انتقاد پذيرفتن و گوش كردن به انتقاد هم كافى نيست.چيزى كه واقعا لازم است،انتقاد خواستن و دنبال انتقاد دويدن است.ما انجمن‏هاى ادبى ديده‏ايم،در مشهد در عرض سالهاى متمادى انجمن ادبى داشتيم.اگر شعرى در آن خوانده مى‏شد و حضارى كه در مجلس بودند، در مورد آن شعر سؤال نمى‏كردند،اعتراض نمى‏كردند،ترديد نمى‏كردند،نشانه‏ى آن بود كه اين شعر،شعر بيخودى‏ست.وگرنه در مورد شعر خوب،ممكن نبود كه حرف نزنند.گاهى بعضى از شعرا از جاهاى ديگر به عنوان ميهمان به اين انجمن مى‏آمدند و به احترام آنها حرفى زده نمى‏شد ولى غالبا سطح اشعار اين كسان پايين‏تر از سطح شعرهايى بود كه در آن انجمن مى‏خواندند.به هر حال،شعر را بايد چكش كارى كرد.بايد در مورد آن كار كرد.ما در هر شهر انجمن‏هاى ادبى،لازم داريم.البته اين كنگره‏ى شعرى بهانه‏ى بسيار خوبى براى اجتماع شماست.اما كافى نيست.من نمى‏دانم آيا در جريان اين كنگره‏ها هرگز اتفاق افتاده است كه يك نفر،چند نفر بلند شوند چند نكته را بگويند.بگويند آقا اين بيت اين ايراد را دارد،جاى اين كلمه بايد عوض شود.آن دو تا مصرع بايد جايشان با هم عوض شود،اين تركيب،تركيب غلطى‏ست،اين مضمون تكرارى‏ست،يا نه؟ پس ظرفيت هنرى و مايه‏ى هنرى شعر هم موضوع دوم است.اين كار بايد درانجمن‏هاى ادبى و حتما با عرضه به اساتيد انجام بگيرد و از حالا در اين باره كه شعر انقلاب از لحاظ قالب،از لحاظ مضمون و جهت‏گيرى چه چيزهايى لازم دارد،فكر بشود. متاسفانه فرصت زياد نيست،من همين قدر به شما بگويم كه شعر انقلاب بايد روح انقلابى داشته باشد،جهت‏گيرى انقلابى داشته باشد،وگرنه هيچ موضوع خاصى را نمى‏توان براى شعر انقلاب مشخص كرد.خيال نكنيد كه شعر انقلاب فقط آن است كه راجع به انقلاب حرف بزند يا راجع به جنگ،يا راجع به شخص امام يا راجع به رزمندگان،نه لزوما.اى بسا شما اخلاق را در شعرتان مى‏آوريد اما با جهت‏گيرى انقلابى،كه معناى اين جمله را شما امروز خوب مى‏فهميد.يك روز هست كه اخلاق را با جهت‏گيرى غير انقلابى و گاهى ضد انقلابى مطرح مى‏كنيد،شما مى‏توانيد اخلاق را با جهت‏گيرى انقلابى مطرح كنيد.اگر ما بتوانيم مردم را به قناعت انقلابى،صبر انقلابى،تعلم انقلابى،حلم انقلابى و شجاعت انقلابى،در قطعاتمان،در قصائدمان و در غزلياتمان دعوت كنيم اين چيز كمى نيست،بلكه مطلب بسيار انقلابى و باارزشى‏ست‏يعنى شعر انقلابى اين نيست كه همه از خوزستان حرف بزند و دشتهاى خونين آن سامان.مى‏تواند در زمينه‏هاى اخلاقى هم باشد.منتها با جهت‏گيرى انقلابى.البته بهترين شعر انقلابى آن است كه ايده‏هاى منحصر بفرد انقلاب را ارائه بدهد.ببينيد،ما ايده‏هاى فراوانى داريم كه منحصر به فرد است.مثلا در زمينه‏هاى سياسى، شعار نه شرقى نه غربى،شعار مستكبر ستيزى،شعار مستضعف گرايى در سطح جهان،اينها ايده‏هاى منحصر به فرد سياسى‏ست. اينها را ارائه بدهيد.شعار فلسطين،شعار آفريقا،شعار مبارزه با آپارتايد و تبعيض نژادى در هر جاى دنيا،اينها شعارهاى منحصر به فرد است.كس ديگر اينها را ندارد.مدعى چرا،اما به عنوان يك انقلاب،به عنوان يك نظام،به عنوان مجموعه‏ى جهت‏گيرى،خير.يا بعضى ايده‏هاى منحصر به فرد در زمينه‏ى بناى جامعه بر مبناى ارزشهاى الهى،اين يك موضوع مخصوص ماست.در هيچ‏جاى دنيا وجود ندارد.حتى گاهى ارزشهاى الهى دارند ولى اسمش را مى‏گذارند«ارزشهاى انسانى‏»،مثلا انسان گرايى يا جمع گرايى.به هر حال،ارزشها گاهى ارزشهاى الهى‏ست،اما جامعه‏اى بر مبناى جامعه‏ى الهى وجود ندارد.اين جزو خصوصيات ماست.اين جزو پيام‏هاى اصلى شعر ماست.مردم گرايى ويژه‏ى جامعه‏ى ما در هيچ جاى دنيا نظير ندارد و حتى آن را در جوامع انقلابى هم پيدا نمى‏كنيد.در جامعه‏ى ما روحيه‏ى مردمش همكارى قشرهايش،سادگى مسؤولينش،عدم تمايز بين قشرهاى گوناگونش جزو خصوصيات انقلابى ماست.رهبرى الهى و معنوى ما،رهبرى عرفانى و اين كه فرمانده كل قواى آن يك عارف است،اين را شما اصلا در تاريخ امروز كه هيچ،اصلا در تاريخ سراغ داريد؟عرفا را شما كجا پيدا مى‏كرديد؟هميشه توى خانقاه‏ها،توى مسجدها،در خلوتها و در حال گريه،اما يك عارفى كه همان گريه‏ى نيمه شب را دارد،همان رياضت دادن به تن خودش را دارد،همان جذبه‏هاى معنوى را دارد،همان اتصالات و الهامات غيبى را دارد،آنوقت فرمانده كل قوا هم هست،و نيروها را بسيج مى‏كند براى جنگ و صلح و غيره، اين چيزهاى منحصر به فرد ماست.در مورد شخصيت و چهره‏ى امام به عنوان رهبر انقلاب،يك وقت‏شما امام را از لحاظ عاطفى به عنوان شخصى كه دوستش مى‏داريد و دلتان به او بسته است،در غزلى مدح مى‏كنيد كه خيلى‏ها از اين غزل گفته‏اند.اين پيامى براى مردم دنيا ندارد.اما معرفى رهبرى در كشور ما،معرفى ولايت فقيه در كشور ما،ولايت فقيه كه ولى بايد فقيه باشد يعنى آگاه به دين،بهترين دين شناس،بهترين دين گرا و فرمانده كل قوا هم باشد.يعنى كليد جنگ و صلح و بسيج عمومى و چه و چه در دست اوست،اين يك پديده است.اينها را اگر در شعرهايتان آورديد،آنها پيامهاى رساى انقلابند. چيزهاى ديگرى وجود دارد در انقلاب ما كه اينها براى مردم دنيا ناشناخته است و از آن جمله حوادث انقلاب است.مثلا شعرى كه بتواند وضعيت ورود امام را تشريح كند.از آن روز هشت‏سال گذشت،هر كدام ازشما كه مثلا 24 سالتان باشد،در آن روز 16 ساله بوده‏ايد و كسان ديگرى كه آن زمان كمتر از 16 سال داشته‏اند،نمى‏دانم يادشان هست‏يا نه،خيلى‏ها در تهران نبوديد اما آنها كه بودند و مى‏دانند و يادشان هست،مى‏توانند ترسيم كنند:منظره‏ى خيابانهايى كه آن استقبال شگفت آور را در خود جاى داده بود. در يك شعر بلند،يك چارپاره،مقدمات ورود امام را،ورود امام را تا رفتن به بهشت زهرا،تا رفتن به مدرسه‏ى علوى و مدرسه‏ى رفاه، ترسيم كنند،يك منظومه‏ى جاودانه خواهد شد.البته اگر،همانطور كه گفتم،با هنر شايسته همراه باشد-اصلا بى‏نظير خواهد شد. حوادثى كه در اين انقلاب پيش آمده،حادثه روزهاى اول،كج رويها و كج رفتاريهايى كه وجود داشت،فرصت طلبى‏هايى كه صورت گرفت،همان مردمى‏ها،مردم گراها!چطور روى مردم و روى رهبرى مردم شمشير كشيدند و چه كردند.در تهران و در مناطق دور دست چه كردند.اينها موضوع منظومه‏هاى عالى جاودانه و بلند است.سخنرانى امام در بهشت زهرا و ديگر سخنرانيها،آنها كه پيامهاى مهم همراه دارد. مى‏بينيد كه ما اينقدر محتواى انقلابى براى شعر امروز سراغ داريم كه حد و حصر ندارد.اگر الآن بدون هيچگونه فكر قبلى قلم بردارم و بخواهم بنويسم دهها موضوع قابل توجه كه هر كدام مى‏تواند يك شاعر را به خود جلب كند،كه در باره آن بگويد و بسرايد، مى‏توانم ارائه كنم.اينها البته بايد با همان ظرافتهاى هنرى سروده شود.هنر شما چيدن كلمات به شكل مناسب است.ديده‏ايد كه در مينا كارى چطور مى‏نشينند ذره ذره آن اشياء را با رنگها و شكلهاى متناسب پهلوى همديگر قرار مى‏دهند كه نه مى‏توان از هم باز كرد،نه مى‏توان آنها را از هم تفكيك كرد،اصلا اين چند عنصر يك چيز واحد است در نهايت زيبايى.بهترين ترسيم را بايد شما در شعر به آن كلمات بدهيد.و به هر يك از اين دريا مطلب كه گفتم وارد بشويد،مضمون‏هايى زيبا را با الفاظ و قالبهاى زيبا مى‏توانيد بيان كنيد. اين شعر انقلاب از لحاظ محتوى.اما شعر انقلاب از لحاظ قالب هم فراوان حرف دارد.و الآن متاسفانه به من يادآور شدند كه قرار بعدى دارم و ايكاش من اين قرار را نگذاشته بودم و مى‏توانستيم به صحبت‏هايمان ادامه بدهيم و بگوييم كه قالب شعر انقلاب شايسته است چگونه باشد و چگونه مى‏تواند باشد.اينجا جاى بحثهاى زيادى است. انشاء الله برادرها و خواهرهاى عزيز و گرامى‏مان موفق باشند و من باز از اين فرصت استفاده مى‏كنم كه از برادران عزيز دست اندركار در جهاد دانشگاهى تشكر كنم و نيز از كسانى كه شركت كردند.اينكار را ادامه بدهيد و فقط هم به يك لنگره‏ى سالى يكبار دل خوش نكنيد.بين اين و آن كنگره را به هم وصل كنيد.با همين نوع آثار و توصيه‏هايى كه كردم،البته توصيه‏هاى فراوانى نكردم ولى در ذهن و دلم هست كه ببينم كى فرصتى پيش مى‏آيد كه عرض كنم.و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته. ضميمه‏ى 2 پيام به كنگره‏ى بزرگداشت هشتصدمين سال تولد شيخ مصلح الدين سعدى شيرازى.تاريخ:4/9/363 بسم الله الرحمن الرحيم برگزارى كنگره‏ى بزرگداشت‏شاعر و نويسنده‏ى بزرگ پارسى مصلح الدين سعدى شيرازى از جمله شايسته‏ترين اقدامات در عرصه‏ى ادب و فرهنگ انقلابى اين روزگار است. تجليل سعدى،تنها تجليل شعر و نثر شيوا نيست،تجليل اخلاق و حكمت و معرفت‏بليغ و رسا نيز هست،و در اين دوران كه انقلاب مبارك اسلامى پهنه‏ى زندگى ما مردم ايران زمين را قلمرو ارزشهاى اسلامى ساخته،و حكمت و معرفت را در جايگاه شايسته‏ى خود نشانيده،بجاست كه ذكر جميل سعدى بر زبان ارزش‏گذاران آن ارزشها و ياد او در خاطر رهروان آن واديها مكرر و مؤكد گردد. اينجانب فراهم آورندگان و دست‏اندركاران اين مجمع تحقيقى و ادبى و هنرى را صميمانه سپاس مى‏گويم،و اين ابتكار را بزرگ و ارجمند مى‏شمارم. بى‏شك سعدى يكى از پايه‏هاى بناى استوار ادب پارسى و محصول شعر و نثر او تشكيل‏دهنده‏ى يكى از برازنده‏ترين �




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 531]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن