تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833291038
تأثير شعر فارسي در غرب
واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: تأثير شعر فارسي در غرب خبرگزاري فارس: دنياي مغربزمين چگونه به شعر فارسي رغبت و علاقه پيدا كرد؟ نخستين رويارويي جهان اسلام با اروپا در دوره جنگهاي صليبي رخ داد، ولي در همان زمان تحقيقات و علوم اسلامي از طريق اسپانيا– كه از سال 93ه.ق (711م) ضميمه امپراتوري اسلامي شده بود– به اروپا راه يافت. دنياي مغربزمين چگونه به شعر فارسي رغبت و علاقه پيدا كرد؟ نخستين رويارويي جهان اسلام با اروپا در دوره جنگهاي صليبي رخ داد، ولي در همان زمان تحقيقات و علوم اسلامي از طريق اسپانيا– كه از سال 93ه.ق (711م) ضميمه امپراتوري اسلامي شده بود– به اروپا راه يافت. به گفته يوزف گورس: «گرده گلهاي جنوب با وزش باد به مشرق رهسپار شد... و گلها، همچنان كه قبلاً مردمان از شمال به جنوب سرازير شده بودند، از جنوب به شمال روان گرديدند»؛ يعني افسانهها، شعر و قصهها از دنياي اسلام وارد سنت ادبي اروپاي قرون وسطي شدند و جزء آن گرديدند و علاقهاي خاص به مشرقزمين، سرزمينهاي رازآميز، خطرناك و فريباي مسلمانان، پيدا شد كه در بسياري از داستانها و قصههاي سدههاي ميانه انعكاس يافته است. قرآن براي نخستين بار در 1143م. به زبان لاتين ترجمه شد؛ اما قرنها پيش از آنكه به بررسي كمتر خصمانه كتاب مقدس مسلمانان پرداخته شود، گذشت. پس از آنكه جنگهاي صليبي به شكست انجاميد، قدرتهاي مسيحي اميدوار بودند كه شايد مغولان قدرت آن را داشته باشند كه مسلمانان را سركوب كنند، اما اين آرزو برآورده نشد، هر چند اقدامات مرداني چون ماركوپولو و روبروك در اين زمينه به پديد آمدن سفرنامههاي دلانگيزي انجاميد كه به اروپاييان رخصت ميداد نظري به دنياي شگفتانگيز مشرق بيفكنند. دومين رويارويي اروپاييان با دنياي اسلام، باز پس از يك مقابله نظامي در قرن دهم/ شانزدهم و يازدهم/هفدهم، بعد از آنكه دولت توسعه طلب عثماني وين را در 1529 محاصره كرد، رخ نمود. تكاني كه از اين حادثه بر پيكر غرب افتاد موجب طغيان احساسات ضدتركي، يعني در واقع ضد اسلامي، شد و اين احساس در ادبيات عاميانه انعكاس يافت، چنانكه «تركنامه» هاي آلماني و اتريشي فوقالعاده عاميانه و لبريز از نفرت و دشمني است و نمايشنامههاي تركي لوهنشاين، تركان را به صورت پستترين مردم قابل تصور در روي زمين نشان ميدهد. در همان دوره، سياحان و جهانگردان از اروپا وارد دنياي جديدي شدند، يعني جهان ايراني، آنجا كه شاه اسماعيل صفوي (يا به گفته منابع غربي و عربي: صوفي) مذهب شيعه دوازده امامي را در سال 907/1501 دين رسمي مملكت قرار داده بود. اسماعيل صفوي دشمن خونين تركان عثماني بود، تركاني كه در جنگ چالدران در 920/1514 سپاهيان او را در هم شكسته بودند و از اين رو، متحد بالقوه قدرتهاي اروپايي عليه عثمانيها به نظر ميرسيد. دهههاي پيدرپي، جهانگردان اروپايي از ايران ديدار كردند و درباره سفرهاي خود سفرنامهها نوشتند و از شكوه اصفهان و بعداً بارگاه شاه عباس گزارشها دادند. سفرنامههاي پزشك آلماني انگلبرت كامپفر و سياحان اروپايي چون شارون، تاورنيه و برنيه و جهانگرد ايتاليايي پيترو دلاواله، توده و عامه مردم اروپا را از تحولات ايران آگاه ساختند و از اين راه، علاقهمندي بيشتري نسبت به دولت صفويه ايجاد كردند. اين علاقهمندي در آلمان بيشتر از همه جاي ديگر بود و يكي از اميران كوچك بيشمار آلمان، فرمانرواي اميرنشين كوچك «شلسويك.هولشتاين»، گوتورپ، يك گروه سي و چهار نفري را در ششم نوامبر 1633 براي استقرار روابط تجاري و سياسي به دربار پادشاه ايران فرستاد. گرچه اين اقدام با شكست مواجه شد، اما ثمرات زيادي در سطح معنوي– اما نه مادي– به بار آورد. يك سال بعد از گسيل اين هيات، يك ديپلمات فرانسوي به نام دوريه، نخستين ترجمه فرانسوي گلستان سعدي را منتشر ساخت و ترجمه آلماني همين اثر را از زبان فارسي ميتوان مهمترين نتايج سفر هيات نمايندگان شلسويك.هولشتاين شمرد. شخصيت برجسته اين هيات، آدم اولئاريوس بود، كه شرح رويدادها و ماجراهاي بيشمار يا مصيبتهاي فراوان اين سفر طولاني و مشقتبار را در كتاب خود به نام Reyssbeschreiburg(1647) Neue Orientalische نگاشت. رفيق همراه او، پاول فلمينگ، نيز كه شاعر آلماني خوبي بود، بعضي از اين ماجراها را به شعر با طراوت آلماني به نظم كشيد. پس از آن، اولئاريوس در 1653 به ترجمه گلستان سعدي به زبان آلماني دست يازيد و در آن، مترجم لاف زد كه: «از اين پس مرا پارسي- آلماني خواهند ناميد» و حال آنكه فلمينگ با نخوتي كه موجه مينمود، مدعي بود كه: «ما را سپاس بايد داشت كه فارسي را وارد كشور هولشتاين كرديم.» اين سخن البته بسيار محجوبانه است، زيرا در حقيقت گلستان هرجا ادبيات آلماني شكوفا مي شد با آغوش باز استقبال ميگرديد. همراه با رهيافت جديد به مشرقزمين در دوره روشنگري، دو ترجمه از گلستان سعدي تصوير شرق را در نظر غربيان شديداً تحت تاثير قرار داد. از آلمانيها، يوهان گوتفريد هردر (فت1803)، متأله و فيلسوف و دوست پدري گوته، از جواني يكي از شيفتگان آثار سعدي بود. هردر از اين عقيده هامان پيروي ميكرد كه: «شعر زبان مادري بشريت است» و به حق بر آن بود كه: «ما يقيناً از شعر دانش عميقتري به دست ميآوريم تا از تاريخ يأسآور و پرنيرنگ جنگها و سياستها.» با آنكه وي مطالعات اوليه خود را وقف «روح شعر عبراني» كرده بود، اما تا آن حد سعه صدر داشت كه هر رگه و نشانه از بيان شعري را در زبانهاي جهان گواهي فوقالعاده مهم بر كاركرد روح انسان به شمار آورد. تحسين و ستايش وي از شعر او را به ارزيابي منصفانهاي از شعر عربي در مقالهاي، در 1972، رهنمون شد، اما بر روي هم، كل توجه او معطوف به شعر فارسي بود كه از راه ترجمه گلستان و روايت تامس هايد از بوستان سعدي داشت شناخته مي شد و پيوسته با تحقيقات دانشمندان بريتانيايي، فورت ويليام، كلكته و نيز شرقشناسان اتريشي ترتيب يافته در آكادمي مترجمان در وين– كه به وسيله امپراتوريس «ماريا ترزيا» تأسيس شده بود– غنيتر ميگشت. هردر كه با شور و شوق، نخستين اخبار مربوط به تخت جمشيد و كشف رمز كتيبههاي آنجا را دريافت ميداشت، فريفته سعدي بود: زيباترين گلي كه ميتواند در باغ سلطان بشكفد. سعدي براي او تجسم همه چيزهاي زيبا و سودمند در ادبيات فارسي بود و ديدگاه اخلاقي او براي نظرگاه اخلاقي خود هردر جاذبه داشت. هرآينه بايد گفته شود كه اشعار لطيف سعدي را «هردر» به شعر سنگين تعليمي آلماني درآورد كه فاقد زيبايي و فريبندگي كلام سعدي است (كه البته هردر آن را درك نميكرد). او بيشتر شيفته محتوا و معناي شعر بود تا صورت و قالب آن و درباره سعدي نوشت كه: «به نظر ميآيد كه وي گل شعر اخلاقي را در گستان زبان مادري خود چيده است [يعني به بالاترين هدف ممكن رسيده است] و گويند در اين زبان به شيوهاي فوقالعاده ناب و دلانگيز قلم زده است، زيرا كه شعر او هنوز هم سر گل آن زبان شمرده مي شود.» شعر فارسي در نظر هردر «دختر بهشت زميني» بود، اما خواننده امروزي هنگاميكه اظهارنظر اين محقق آلماني را در مجلهاش به نام Adrastea درباره حافظ ميخواند بر جايش خشك ميشود: «ما از شعرهاي حافظ به حد كافي داريم، سعدي براي ما سودمندتر است.» جاي ترديد است كه هردر با نخستين ترجمه لاتيني يك غزل از حافظ– كه دانشمند اتريشي، منينسكي، در سال 1806 منتشر ساخت– آشنا بوده باشد. ممكن است برگردان مختصر يك غزل را به وسيله تامس هايد(1767) ديده باشد، ولي قطعاً از دو گلچين شعر كه دو تن از دوستانش، يكي اندكي پس از ديگري، منتشر ساخته بودند آگاهي داشت. از اين دو مجموعه يكي فراهم آورده و ترجمه كنت رويتسكي بود و «نمونههاي شعر فارسي» (وين 1771) نام داشت و مجموعه ديگر كه دوستش، ويليام جونز، تدارك ديده بود با عنوان «شعرهاي آسيايي»، با شرح و تفسير، كتاب ششم (1774)، منتشر گشت. اين دو اثر را ميتوان نخستين گامهاي عمدهاي دانست كه براي شناساندن شعر فارسي به جامعه فرهيخته كتابخوان غربي برداشته شد. به درستي نميتوان قضاوت كرد كه ترجمه چند غزل حافظ به شعر انگليسي به وسيله ج.نات در 1787 تا چه حد به شناخت مردم از حافظ كمك كرده است. برخلاف عقيده شخصي هردر، اين حافظ بود نه سعدي كه بزرگترين الهامبخش محققان غربي آن ديار در طي قرن بعد گشت. اين سخن به ويژه درباره آلمان نيز صادق است و اين به علت ترجمه كامل ديوان حافظ به آلماني به وسيله مستشرق خستگي ناپذير اتريشي، يوزف فن هامر، (پورگشتال) بود كه در 1813-1812 به بازار ادب عرضه گشت. هامر در 1774 در گراتس متولد شد؛ يعني، درست همان سالي كه ترجمه ويليام جونز منتشر گشت. هامر وارد آكادمي مترجمان وين شد و در آنجا زبانهاي تركي، فارسي و عربي را فراگرفت. مدتي در اداره ديپلماسي اتريش خدمت كرد و سراسر عمرش را وقف ادبيات شرقي نمود. توانست دوستان توانگري بيابد كه يك مجله عمده را براي مطالعات شرقي به ويژه اسلامي بنيان گذارند. پورگشتال، كه خود را رابط ميان فرهنگ شرقي و غربي ميدانست، شعر ترجمه كرد، مقالات بسيار نوشت و ترجمه آزاد اشعاري را كه خوانده و از آنها لذت برده بود منتشر ساخت و آثار بزرگي درباره تاريخ ادبيات و نيز تاريخ سياسي نوشت. كتاب «تاريخ امپراتوري عثماني» او كه در ده مجلد منتشر شد هنوز از مآخذ ضروري براي محققان است. نخستين اثر او كه به ويژه با شعر فارسي ارتباط داشت نمايشنامهاي بود به نام «شيرين» (1809) كه بر مبناي خسرو و شيرين نظامي نوشته شده بود. اما فتح باب بزرگ او در اين زمينه با انتشار «ديوان شمسالدين محمد حافظ» آغاز شد كه در دو مجلد كوچك در 1812-1813 منتشر گرديد و ترجمه ديوان حافظ را به آنچه هامر شعر آلماني ميشمرد دربرداشت. مهمترين جنبه اين ترجمه، كه در واقع به هيچوجه شفافيت الماسگون و زيبايي غزليات حافظ را منعكس نميسازد، مقدمه آن است. در اين مقدمه، هامر از مشكلات و دشواريهايي كه بر سر راه مترجم شعر كلاسيك فارسي قرار دارد سخن ميگويد. مشكل جنس معشوق را وي با اينكه نكته عملي براي خود حل ميكند كه ميگويد از تغيير دادن جنسيت كسي كه موضوع عشق است به مؤنث امتناع ورزيده است، «زيرا اگر اين كار را ميكردم، ميبايست دختران را به خاطر ريشي كه بر صورتشان سبز ميشود بستايم!» گوته، كه به موضوعات اسلامي از جواني علاقه داشت و اين را از اقدام وي براي نوشتن نمايشنامهاي درباره «حضرت محمد»، پيامبر اسلام، در 1779 ميتوان دريافت، ولي دنياي شرق نزديك را براي دههها به غفلت سپرده بود، فريفته كتاب هامر شد. گوته با غريزه يك شاعر واقعي اهميت حافظ را حتي از خلال اين ترجمههاي نابسامان احساس كرد و خود بر اثر تكاني كه اين اشعار در وي به جاي گذاشت بارور گرديد. گوته، براي آنكه درك و شناخت بهتري از حافظ داشته باشد، ادبيات مربوط به ايران و اسلام را بررسي كرد، سفرنامهها، ترجمهها و اولين اقدامات شرقشناسان غربي را براي نوشتن تاريخ ملل اسلامي خواند. هنگامي كه گلچين اشعار خود را كه آن را «ديوان غربي- شرقي» مي ناميد تقريباً به پايان آورد، به سراغ كتاب «تاريخ ادبي ايران» هامر كه در 1818 در وين منتشر شده بود، رفت. به استناد قول خود هامر، اين تاريخ ادبي «ثمره بررسي پنجاه مثنوي و ديوان شعر كه بيش از يك ميليون بيت ميشد» بود. روي هم رفته، اين كتاب، تقليدي از تذكرههاي قديم فارسي چون «تذكرةالشعرا»ي دولتشاه است و از جهت آنكه وسعت اطلاع مؤلف را در گزينش و ترجمه صدها قطعه از شعر فارسي نشان ميدهد، اهميت دارد (البته از تجزيه و تحليل واقعي مطالب در اين كتاب اثري يافت نميشود)، اما بزرگترين مزيت و شايندگي كتاب آن است كه مقدمهاي سودمند براي شناساندن صور خيال در شعر فارسي است؛ شناختي كه براي هر كس كه بخواهد از شعر فارسي به طور كلي لذت ببرد– و از شعر حافظ به خصوص– ضروري و گريزناپذير است، زيرا بازيهاي فوقالعاده ظريف و تقريباً ناپيداي حافظ با كلمات، جناسها و ابتكارات بلاغي او را كه شعرش را به صورت الماسي گرانبها بيرون ميآورد جز با آگاهي از اين هنرهاي بديعي و بلاغي نميتوان دريافت. در اين زمينه، دستاورد و سهم هامر، كه اكنون در محافل شرقشناسي فراموش شده است، اهميت زيادي دارد. با وجود اين، همه اين كار عظيمي كه وي به تنهايي نوشت، مايه جاودانگي نام او نشد، بلكه تاثيري كه كتابش بر گوته گذاشت باعث شد تا شناسانده شود. در بخش عمده ديوان غربي- شرقي، گوته به شعر حافظ و گاهي سعدي به شعر آلماني پاسخ گفت و با تسخير حال و هواي اين شاعران، خوانندهاش را در فضاهاي گوناگون افكار شاعرانه، با به بازي گرفتن تصاوير و موضوعهاي ادبيات كهن فارسي به گردش در آورد. اما وي يك رشته يادداشتها و گفتارها بر كتاب ديوان غربي- شرقي، افزوده است كه در آنها به دقت زمينه تاريخي شعر فارسي و عربي را و نيز سابقه اجتماعي، سياسي و ديني بسياري از اين نوشتهها را بررسي ميكند و نمادها و تصاوير ادب فارسي و ادبيات فارسي شده را مورد تجزيه و تحليل قرار ميدهد. در هنگام بحث از سبك خاص غزل– موضوعي كه در چند دهه گذشته موضوع بحث از سبك در ميان ايرانشناسان بوده است– نبايد اظهارنظر گوته را ناديده گرفت كه ميگفت غزل «يك نوع لغز و چيستان است» و شاعر بايد با قيود وزن و قافيه خود را همساز كند و ما «شاعري را كه با ظرافت براين مشكلات فايق آيد، ميستاييم و از اينكه ميبينيم وي چگونه هوشمندانه و با دقت راه خود را در اين وضعيت لغزنده و خطير ميگشايد، شادمان ميشويم.» اما اين تاكيد بر دشواريهاي بيروني غزل به هيچ روي درك معناي رمزي و باطني آن را از نظر دور نميدارد. هامر از تفسير ساده دنيوي حافظ طرفداري ميكرد و حال آنكه شرقشناس فرانسوي، سيلوستر دوساسي، از شارحان و مفسراني كه ذهني عرفان گرا داشتند پيروي مينمود. اما گوته كه شاعر بزرگي بود مي دانست كه «واژه چون بادبزن است» كه هم ميپوشاند و هم آشكار ميسازد و هر بيتي از شعر ميتواند قرائت مختلفي داشته باشد، زيرا هنر شاعر آن است كه اين دو سطح از تجربه را، بدون آنكه احتياجي به شرح و تفسير سنگين فلسفي و عرفاني يا تعبير ساده و آسان مادي باشد، با هم تلفيق كند. هنر واقعي به ويژه در غزليات فارسي در سطح استعاره و مجاز و هم در سطح واقعيت ارزشمند است. تفسير گوته از شعر حافظ، كه هانس هاينريش شدر بحثي مستوفي و عالي از آن در كتاب خود به نام «تجربه شرقي گوته» كرده است، راهي را كه اروپاييان در بررسي شعر فارسي بايد در پيش گيرند، به آنها نشان داد، اما بدبختانه كتاب «ديوان غربي- شرقي» گوته از ميان تمام آثاري كه گوته پديد آورده، كمتر خوانده شده و كمتر درك شده است. اما درباره تاثير و نفوذ هامر- پورگشتال، بايد بگوييم كه گذشته از گوته، وي تاثير بارزتر و ثمرات محسوستري در آثار فردريش رويكرت داشت. رويكرت (1788-1866) هنگام بازگشتش از ايتاليا در بهار سال 1818 مدتي را با هامر در وين گذرانيد و بلافاصله مقدمات فارسي و عربي را از او فراگرفت. چون به زادگاه بومي خود فرانكونيا بازگشت، براي مدتي در كوربوگ اقامت گزيد و تنها به اشتغالات موقتي پرداخت و هم خويش را با تمام دل و جان مصروف مطالعه و ترجمه شعر فارسي كرد و به دنبال آن به ترجمههاي استادانه از زبان عربي و سنسكريت دست زد. رويكرت بيش از يك دهه بود كه در آلمان به عنوان شاعري با قريحه شناخته شده بود، ترانههاي كودكانه او، كه در مدرسههاي آلمان تا اين اواخر تعليم داده ميشد، براي او شهرت به بار آورد و حتي فراتر از آن سرودههاي آتشين او (كه مجموعهاي از ترانههايي است كه در طي جنگهاي آزادي عليه ناپلئون در 1812-1813 سروده شده بود) بر شهرت او افزود. اقامت وي در ايتاليا منتج به پديد آوردن اشعاري در قالب و وزنهاي شعرهاي ايتاليايي شد و فراگرفتن زبانهاي شرقي كه اخيراً تحقق پذيرفته بود به نوبه خود گنجينه پايانناپذيري از شعر در اختيار اين مترجم چيرهدست گذاشت. رويكرت در شعري كه بيست سالي پس از آشنايي و شيفتگياش به ادبيات عربي و فارسي منتشر ساخت دم از عشقي دوگانه ميزند– يعني عشق به شعر فارسي و عربي– و به عنوان يك كودك پرگو به «بانوي شعر فارسي» مي گويد: «نسيم بهاري را بر آن ميدارد كه راز گلها را فاش سازد مانند موجي كه تصوير ابرها در آن انعكاس مييابد ميخواهد بداند كه چشم و چشمه چگونه در هم منعكس ميشوند در نغمات گلها و بلبلان روياهايش را ميبيند و ناله سر ميدهد در رنگها و بويها نهان ميشود و يكراست از باغ به آسمان پرواز ميگيرد و زندگي و تاريكيهايش را به فراموشي ميسپارد.» در اينجا انسان به آساني جناس ميان چشم و چشمه (در عربي «عين» به هر دو معني) را درمييابد و از تصويرهاي دلانگيزي كه مضامين اصلي غزل فارسي را تسخير كرده است لذت ميبرد. عشق رويكرت به ادبيات فارسي باعث شد كه اشعار بسياري در آن حال و هوا بسرايد و اغراق نيست اگر گفته شود كه وي هر آنچه را از ادبيات فارسي در نيمه قرن نوزدهم در دسترس بود به شعر آلماني درآورد. همان گونه كه گوته در ديوان غربي- شرقي به نداي حافظ پاسخ گفت، رويكرت نيز در آغاز مطالعات شرقي خود مجموعه شعري به نام گلستان شرقي (stliche Rosen) منتشر ساخت كه گوته خواندن آن را به ويژه به موسيقيدانان سفارش ميكرد. در حقيقت، بر روي تعدادي از قطعات زيباي اين مجموعه آهنگهايي مثلا به وسيله شوربرت ساخته شد و در سالهاي بعد آهنگسازان، از شومان گرفته تا مالر (بيآنكه نامي از آهنگسازان معاصر ببريم)، از غزليات قابل سرايش رويكرت الهام گرفتند. اما «گلستان شرق» فقط پاره كوچكي از آثار رويكرت است، هر چند اين اشعار صور خيال و بدايع سبك حافظ را بهتر از ترجمههاي «دقيق» اشعار او منعكس ميسازد. اين مستشرق و شاعر تا آخر عمرش دلبسته شعر حافظ باقي ماند. همچنان كه گلستان شرق در لطافت و زيبايي كلام با غزليات اصلي حافظ پهلو ميزند، رويكرت توانست راز فريبندگي و سحر بيپايان كلام اين شاعر پارسيگوي را در شعري كه حتي از پيچيدهترين جناسهاي لفظي و هنرهاي بديعي ديگر شعر فارسي فراتر ميرود و از اينرو، قابل ترجمه به هيچ زباني نيست، فاش سازد. با اشاره به معناي محسوس و در عين حال غيرمحسوس شعر حافظ، رويكرت كوشيد تا اين موازنه را در ترجمهها و اقتباسهاي آزاد از مضامين شعر او حفظ كند. وي حدود هشتاد غزل از غزليات حافظ را به شعر آلماني ترجمه كرد، ولي، چنانكه عادت او بود، براي چاپ آنها اقدامي نكرد. از اين رو تقريبا يك قرني از مرگش گذشت كه دانشمندان و محققان آنها را در ميان كارهايش يافتند و در تاريخهاي مختلف منتشر ساختند، شايد هنوز دستنوشتههايي در ميان ميراث عظيم بهجايمانده از او باشد كه روزي كشف شود. دلبستگي او به حافظ تا واپسين سالهاي زندگي با او بود و چهار سال پيش از مرگش، در 1862، بار ديگر به حافظ «كه مست از ميخانه عشق آمد» برخورد و براي مدتي جليس و همنشين خلوت او شد. اين شاعر و شرقشناس خستگيناپذير در مراحل اوليه كارش به فردوسي هم پرداخت. چنان كه شاهنامه را در سال 1811 در «لومسدن» چاپ كرده بود و اين چاپ الهامبخش يوزف فن گورس براي ترجمه آزادي از آن به زبان آلماني در 1819 شد. وقتي ويرايش شاهنامه به وسيله مهل در سال 1838 در فرانسه انتشار يافت، رويكرت درست در آن ايام ترجمه آلماني خود را از مشهورترين داستان شاهنامه– يعني داستان رستم و سهراب– به شعر حماسي به وزن «الكساندريايي» منتشر ميساخت و اين ترجمه چنان برايش دوستداشتني بود كه اگر گوته زنده مي بود، ميخواست آن را بدو هديه كند، اما استقبال آلمانيها از اين منظومه دلسردكننده بود. از اينرو، رويكرت فاش نساخت كه قسمت اعظم شاهنامه را به شعر آلماني ترجمه كرده و مطابق يادداشتهايي كه نوشته، در پي تهيه چاپ انتقادي متن است. باز مانند ترجمههايش از شعر حافظ، متن ترجمه منظوم شاهنامه پس از مرگش يافت شد و در برلن در سه جلد از 1891 به بعد منتشر گشت. ناگفته نگذاريم كه پيش از آن، در سال 1850 ترجمه منظوم ديگري از اين حماسه بزرگ ايراني به زبان آلماني منتشر شده بود و آن تصنيف كنت شاك بود و رويكرت آن را، به خاطر آنكه مترجم متن را به درستي درنيافته و به زباني خيلي نرم ترجمه كرده بود، مورد انتقاد قرار داد. ترجمه خود وي را تئودور گوته، بزرگترين شرقشناس آلماني اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، فراوان ستود و آن را «بزرگترين شاهكار هنر رويكرت به عنوان يك مترجم» شناخت و ترجمههاي او را از جهت كمك فقه اللغوي به شرقشناسان همان اندازه مهم دانست. يكي از نخستين شاعران ايراني كه در غرب شناخته شد «عبدالرحمان جامي» بود كه ترجمه لاتين «بهارستان» او را آكادمي ترجمه وين، در 1778 در گلچيني از شعر فارسي، به چاپ رسانيد. رويكرت كه پاره كوچكي از «يوسف و زليخا»ي جامي را (پس از آنكه وينچنتس فن روزنتس ويگ. شوانو آن را در 1824 به آلماني ترجمه كرده بود) در 1828، ترجمه كرده بود، نسخهاي از دستنويس ديوان جامي در كتابخانه «گوتا» يافت و نتوانست از ترجمه غزليات لطيف و زيباي جامي به شعر آلماني خودداري كند و در شعر سرآغاز آن، آن را به رايحهاي از مشك آهوي ختا مانند كرد كه وي از دشتهاي ايران آورده و با قيود ترنمانگيز قافيه شعر آلماني مقيد ساخته است. به راستي، ترجمههاي او كه پارهاي از آنها در مجلهاي تازه تاسيس يافته انتشار يافت هم معنا و هم قالب و صورت شعر جامي را به خوبي حفظ كرده است. سبك استادانه جامي براي رويكرت جاذبه و كشش خاصي داشت و كسي در اينباره اظهار داشته است: «لفاظي و صنعتپردازي جزء سرشت رويكرت بود» كه معنايش آن است كه رويكرت به عنوان يك شاعر از طبقه شاعران متكلف و لفظپرداز بود و از اينرو، دلبستگي و علاقه وافري به لطايف و ظرايف بلاغي شعر قديم فارسي داشت. اين نكته نجومي از توانايي وي در ترجمه كتابي درباره بديع و صنايع شعري فارسي به نام «هفت قلزم» هويداست. اين كتاب را معلم پيشين وي، هامر، در اختيار او نهاد و وي جلد هفتم آن را ترجمه كرد. باورنكردني است كه وي توانسته است گرههاي اين متن فوقالعاده دشوار فارسي را بگشايد– مشكلاتي كه حتي يك قرن بعد، وقتي كه محققان همه نوع وسيله كار از دستور زبانها و فرهنگهاي لغت در اختيار داشتند، هنوز حلنشدني مينمود. كتاب «دستور و فن شاعري و معاني و بيان فارسي» كه شاگرد رويكرت در 1872 به تجديد چاپ آن پرداخت هنوز هم تا روزگار ما براي كسي كه بخواهد به مطالعه معاني و بيان و صنعت ماده تاريخ سازي و لغز و چيستان شعري در زبان فارسي بپردازد، كتابي است كه از خواندنش گريزي نيست. رويكرت به آثار نظامي هم– كه داستان «توراندخت» از هفت پيكر او در اواخر قرن هجدهم تا آن حد شهرت و معروفيت داشت كه «شيللر» نمايشنامهاي بر اساس آن نوشت و بعدها مبناي اپراي پوچيني شد– توجه كرد. وي فقط به اسكندرنامه پرداخت و بخش كوچكي از آن را به ترجمه آلماني، در 1824، به چاپ رسانيد. اما هر كسي ميداند كه وي از خمسه نظامي، به ويژه از دستنويس «مخزن الاسرار» او– كه هنوز برخي يادداشتهاي به خط او با مداد در آنجا مانده است– هنگامي كه سرگرم جمعآوري مواد براي شعر تعليمي طويل خود بود، استفاده كرد. اين منظومه تعليمي كه Die Wiesheit des Brahmanen نام دارد، مجموعهاي از سخنان حكمتآميز و حكايات اخلاقي است كه خواننده بسيار داشت و حتي بخشهايي از آن به انگليسي ترجمه شد و در 1882 در بوستن به چاپ رسيد. براي مؤكدتر ساختن نقش رويكرت در روابط ميان ايران و آلمان لازم است به دلبستگي وي به مولانا نيز– كه مقدم بر علاقهمند شدنش بر حافظ بود– اشارهاي بكنيم. حاصل اين دلبستگي انتشار مجموعهاي از 24 غزل در سال 1820 به تقليد از مضامين و مفاهيم مولوي بود. در اينجا الهامبخش وي اصل فارسي غزلها نبود، بلكه ترجمه تراشنخورده هامر در كتاب «تاريخ ادبي» بود كه هر غزل با مطلع فارسي آن شروع مي شد و لذا تصويري از آهنگ و وزن به دست ميآمد. به راستي شگفتيآور است كه اين خاورشناس جوان به چه خوبي بر حال و هوا و روح شعر مولانا دست يافته و آن را در ترجمه آزاد خويش بهتر از بسياري از شاعران و شرقشناسان بازتابانيده است. حتي مهمتر از اين، رويكرت در اين مجموعه اشعار براي نخستين بار قالب غزل را با قافيه واحد در آلماني به كار برد و تعيين داشت كه: «اي آلمان! قالب بيگانه را كه من براي نخستين بار در باغ تو ميكارم در تاج گل گرانمايه و رنگارنگ تو چندان بد جلوه نخواهد كرد.» و پيش بيني كرد كه مردم فرم غزل را به همان شيوهاي كه قالب «رمانس» و «سونت» را به كار ميبرند، به كار خواهند برد. و پيش بيني رويكرت درست بود؛ فرم غزل در دهههاي بعد در ادبيات آلمان شيوع و تداول فراوان يافت. دوست و شاگرد رويكرت، كنت پلاتن، آن را در كتاب خود به نام «آئينه حافظ»، در 1821، به كار برد و آن مجموعهاي ظريف و لطيف از غزل بود كه وي در آنها از احساسات مهربانانه خويش نسبت به محبوبش ياد كرده بود. رويكرت سپس اين فرم را بسيار به كار برد و توانست عميقترين و هيجانانگيزترين انديشههاي خود را با آن بيان كند، حتي توانست غم و اندوه خويش را از مرگ دو فرزند جوانش در فرم غزل در مجموعه بزرگي از سرودهها و ترانههاي كودكان بيرون بريزد. در سنت ادبي آلمان، كه به نظر ميآيد از حافظ پلاتن برخاسته باشد تا غزلهاي مولوي رويكرت، اين فرم جديد عموماً با نام حافظ پيوند گرفته؛ اين حافظ، استاد بزرگ شيراز بود كه به زودي پير و قديس حامي و مولاي همه كساني شد كه ميخواستند احساسات نه چندان پيشپاافتاده خود و بيزاريشان از كليسا و روحانيان (مانند دومر) يا احساسات ديگري را كه به آساني جز به صورت رمز بيان نميتوانست شد، بر زبان آورند. در سالهاي 1830 و 1840 سيل غزلهايي كه به وسيله شاعران درجه دو و درجه سه نوشته شده بود چنان فزوني گرفت كه كارل ايمرمان، كه مانند هميشه خردهگير و هوشمند بود، در اين بيت معروفش اين مولفان را به باد هجا گرفت: «چندان از ميوههاي باغستان شيراز ميدزدند و ميخورند كه غزل بالا ميآورند!» با وجود اين حكم، غزل همچنان يكي از صورتها و قالبهاي مشروع در شعر آلماني باقي ماند– هر چند كمتر به كار رفت– و بسياري از شاعران بعدي آلمان در آن قالب شعر سرودند و هنوز هم شرقشناسان، به ويژه هنگامي كه شعر فارسي را ترجمه ميكنند يا فارسيمآبانه شعر ميسرايند، آن را به كار ميبرند. با آنكه فرم و قالب زيباي غزل جزء جدا نشدني سنت شعري آلماني شد، با اين همه، اين سنت در بريتانيا هرگز پا نگرفت. چند تني كوشيدند كه شعر فارسي را به شيوه غزل به انگليسي ترجمه كنند؛ ولي اين ترجمهها طنين شعر نداشتند و ترجمه روحاني اسكاتلندي «ويليام هستي»، كه غزلهاي رويكرت را– كه برگردان آزاد شعر مولوي بود– به شعر انگليسي درآورد، از لطف و زيبايي بيبهره بود. مهم اين است كه اين ترجمه، چنان كه خود مترجم ميگويد، به عنوان پادزهري در مقابل فلسفه خطرناكي كه رباعيات خيام بيان ميداشت صورت گرفته بود و هدف ديگري نداشت. در واقع اين ترجمه رباعيات خيام بود كه بر درك و شناخت جامعه كتابخوان انگليس اثر گذاشت و به آنها تصويري بدبينانه و درعينحال ولنگارانه نسبت به زندگي– كه گمان ميرفت شيوه و سنت نوعي تفكر ايرانيان است– عرضه داشت. هر آن كس كه زحمت تصفح در كتابشناسي رباعيات خيام تاليف پاتر را به خود داده باشد، از مقدار ترجمههاي رباعيات خيام به زبانهاي بسيار متغير و مختلف، از زبان اسكيموها گرفته تا يديش (يهودي)، از مالايا تا پرتغال، دچار حيرت خواهد شد. اين امر محبوبيت اشعار خيام را در ترجمه انگليسي فيتزجرالد به خوبي نشان ميدهد؛ چندان كه ميرزا قليچ بيگ در اقتباس و ترجمه «هاملت» از شكسپير به زبان سندي، قهرمان نمايشنامه، رباعياتي از عمرخيام را به زبان سندي ميخواند كه از اصل فارسي ترجمه نشده است– با آنكه ميرزا قليچ بيگ يك دانشمند فارسيدان بود– بلكه از روي ترجمه فيتزجرالد برگردانده شده است. درست همانگونه كه در آلمان حافظ نام خود را بر بسياري از اشعار– كه اغلب از روح و حال و هواي شعر حافظ بسيار دور هستند– داده است، رباعيات نيز در دنياي انگليسي زبان مورد تقليد قرار گرفت. گويي همه كس به چنين رباعياتي مترنم بود تا برسد به رباعيات «يك بچه گربه ايراني» نوشته اليور هرفورد (نيويورك 1905) كه درباره بچه گربهاي است كه آرزو دارد از قيد و بند يخچال رهايي يابد، نه اينكه روحش از زندان مادي تن آزاد گردد... به هر روي، در همان ايام مستشرقان به بررسي جدي ادبيات فارسي پرداختند. تحقيقات انتقادي شروع شد و هنوز هم ادامه دارد و بررسيهاي محققاني چون ويلهم ايلرز و بنديكت رينرت درباره نظريه رباعي فارسي با اثر استادانه فريتس درباره نخستين زن شاعر ايراني، مهستي، تحت عنوان Mahsati Die schne و سهم وي در تحول قالب رباعي به اوج خود رسيد و به ما در شناخت جنبههاي فني اين وزن مطبوع و دلپسند، كه از قديمالايام در مجالس سماع صوفيان به كار مي رفت، كمك شاياني كرد. پيشرفت رهيافتهاي تحقيقي به شعر فارسي جاي كمتري براي ترجمه اين اشعار به شعر آلماني باقي گذاشت و شخصيت فردريك رويكرت، كه دانش عظيم خود را در فقهاللغة با قريحه و استعداد شاعرانه تلفيق كرد، در تاريخ اخذ فرم و قالبهاي شعر فارسي بينظير است، هرچند عده زيادي شرقشناس درجه اول بريتانيا، آلمان، فرانسه و كشورهاي ديگر (چك، اسلواكي، ايتاليا، سوئد، دانمارك و بسي كشورهاي ديگر) وجود داشتهاند و هنوز هم دارند. گرايش شايع در دنياي انگلوساكسون بر آن است كه اشعار لطيف فارسي را به قالبهاي جديد و اغلب خيلي جديد درآورند و از صور خيال و تصويرهايي استفاده كنند كه با سنتهاي فرهنگي جهان اسلامي و ايراني تضاد فاحش دارد. ظاهرا بحثهاي بيپايان درباره قالب و معناي واقعي شعر حافظ ميتواند با يك نگاه واحد به تعريف گوته از غزل و يا به بعضي از اشعار گلستان شرق رويكرت، اگر نگوييم به پايان برسد، دستكم تسهيل شود. رويكرت در بسياري از اين اشعار به راز شعر فارسي اشاره دارد و به نظر من يك شعر ساده، خيلي ساده، در مجموعهاي كه هماكنون از آن ياد كرديم، روح و حال و هواي شعر فارسي را با به كار گرفتن تصاوير و خيالات شعر كلاسيك فارسي به بهترين صورت ممكن تسخير كرده است: «بر صدها گلبرگ گل سرخ چه نوشته شده است/ و هزار با هزاران تكرار چه ميسرايد؟» و رويكرت اين پرسشهاي بلاغي را (كه در آن از جناس ميان «صد گلبرگ» و «گل صدبرگ»، و «هزار نغمه» و «هزار»، به معناي بلبل، صنعتآفريني ميكند) اينگونه براي خوانندهاش توجيه ميكند كه حسن، دايرهاي جادويي بر گرد خود كشيده است و حال آنكه عشق از دايره ديگري خبر ندارد. پس بر روي هر گلبرگي همان حقيقتي نوشته شده است كه بر روي گلبرگ نخستين و در عين حال، هر بلبلي همان ترانه آرزومندانهاي را تكرار ميكند كه بلبل نخستين. خواننده شعر فارسي با دانستن اين راز، انعكاس گفتگوي ابدي گل و بلبل را، حسن و عشق را، به هر كجا مينگرد ميبيند: گل در گلستان رايحه گلستان بهشت را به ياد ميآورد و با برگهاي سرخش نظارهكنندگان را به ياد درخشان ياقوتگون «رداي كبريايي» مياندازد. با وجود اين، همين گل زيبا و دوستداشتني كه ميتوان آن را لمس كرد، بوييد، در آغوش گرفت، خيلي زود خواهد پژمرد... و حال آنكه بلبل، به عنوان مظهر روح، اشتياق خود را براي حسن و زيبايي جاوداني در لباس نعمات و ترانههاي جديد برون ميريزد و از راه دراز رسيدن به وصال و كمال سخن ميگويد و در همان حال به عنوان پرندهاي دوستداشتني دل شنوندگان آوازهايش را گاهي شاد و گاهي غمناك ميسازد. شعر فارسي از عاشق و معشوقهايي چون گل و بلبل سرشار است و همچنانكه شوق و آرزومندي بلبل پاياني ندارد، پروانه نيز شوق آن دارد كه خويشتن به آغوش شعله شمع بيفكند و بسوزاند تا به وصال محبوب، كه والاترين هدف است، برسد. عاشق و معشوق، خواهد «فرهاد و شيرين» باشند يا «محمود و اياز» و يا «مجنون و ليلي» يا «يوسف و زليخا»، همگي از اشتياق رسيدن به وصل محبوب، كه جز با سپردن راه دراز رنج و از خودگذشتگي ميسر نيست، سخن ميگويند. اما داستان «شمع و پروانه» نخستين بار در كتاب «السطواسين» حسين بن منصور حلاج (مقتول در310/923) آمده است و پس از او، شاعران ايران و عثماني آن را در اشعار خود باز گفتهاند و همين داستان است كه پلي ميان جهان شعر فارسي و دنياي شعر آلماني برقرار ميكند. گوته آن را به صورت ترجمه در گلچيني از اشعار فارسي يافت و آن را به يكي از عميقترين شعرهاي آلماني با عنوان Selige sehnsucht (اشتياق خجسته) مبدل ساخت. نصيحت گوته به خواننده اين شعر آن است: "Stirb und werde " (بمير تا بماني) «بمير اي دوست پيش از مرگ، اگر زندگي ميخواهي». و اين انديشه مردن و زندگي نو يافتن و از نو متولد شدن در سطح و مرتبهاي بالاتر از هستي، بخش بزرگي از شعر كلاسيك فارسي را پر ميكند. در همان حال، داستان شمع و پروانه، سرود پويه بيپايان براي رسيدن به كمال عشق، از راه سپردن طريق رنج و مرگ، است كه به زبان تمثيل سفر از ميان كوهها و واديها بيان مي شود؛ سفري كه پايانش به بهشت ميرسد و چنانكه گوته در پايان كتاب بهشت در ديوان غربي- شرقي مي گويد: «با تفكر در ابديت عشق، ما به بالا و بالاتر سير ميكنيم تا ناپديد شويم...» - برگرفته از كتاب «حضور ايرانيان در جهان اسلام»، چاپ مركز بازشناسي اسلام و ايران (با تلخيص) - به نقل ازروزنامه «اطلاعات»، 25 و26 مرداد 1383. نويسنده:آن ماري شيمل ....................................................................................................................... انتهاي پيام/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1136]
صفحات پیشنهادی
تاثیر شعر فارسی در غرب - اضافه به علاقمنديها
تاثیر شعر فارسی در غرب. تأثیر شعر فارسی در غرب(2)بخش اول ، بخش دوم : تاثیر شعر فارسی در غرب گوته ، كه به موضوعات اسلامی از جوانی علاقه داشت و این را از اقدام ...
تاثیر شعر فارسی در غرب. تأثیر شعر فارسی در غرب(2)بخش اول ، بخش دوم : تاثیر شعر فارسی در غرب گوته ، كه به موضوعات اسلامی از جوانی علاقه داشت و این را از اقدام ...
تاثیر شعر فارسی در غرب - اضافه به علاقمنديها
تاثیر شعر فارسی در غرب. ... تاثیر شعر فارسی در غرب(3)بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم (پایانی) تاثیر شعر فارسی در غرب یكی از نخستین شاعران ایرانی كه در غرب ...
تاثیر شعر فارسی در غرب. ... تاثیر شعر فارسی در غرب(3)بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم (پایانی) تاثیر شعر فارسی در غرب یكی از نخستین شاعران ایرانی كه در غرب ...
تأثير شعر فارسي در غرب
تأثير شعر فارسي در غرب خبرگزاري فارس: دنياي مغربزمين چگونه به شعر فارسي رغبت و علاقه پيدا كرد؟ نخستين رويارويي جهان اسلام با اروپا در دوره جنگهاي صليبي ...
تأثير شعر فارسي در غرب خبرگزاري فارس: دنياي مغربزمين چگونه به شعر فارسي رغبت و علاقه پيدا كرد؟ نخستين رويارويي جهان اسلام با اروپا در دوره جنگهاي صليبي ...
ترجمه و تاثير شعر فارسي در شبه قاره
ترجمه و تاثير شعر فارسي در شبه قاره هند نويسنده:دكتر ابوالقاسم رادفر مقدمه:از آنجا كه .... تا حدودي به نفوذ و تاثير عميق سعدي بر غرب، بهويژه ادبيات فرانسه پي برد.
ترجمه و تاثير شعر فارسي در شبه قاره هند نويسنده:دكتر ابوالقاسم رادفر مقدمه:از آنجا كه .... تا حدودي به نفوذ و تاثير عميق سعدي بر غرب، بهويژه ادبيات فرانسه پي برد.
ترجمه و تاثیر شعر فارسی در شبه قاره
ترجمه و تاثیر شعر فارسی در شبه قاره نویسنده:دكتر ابوالقاسم رادفر مقدمه شاهنامه خیام .... تا حدودی به نفوذ و تاثیر عمیق سعدی بر غرب، بهویژه ادبیات فرانسه پی برد.
ترجمه و تاثیر شعر فارسی در شبه قاره نویسنده:دكتر ابوالقاسم رادفر مقدمه شاهنامه خیام .... تا حدودی به نفوذ و تاثیر عمیق سعدی بر غرب، بهویژه ادبیات فرانسه پی برد.
شعر پارسي با مولانا به اوج رسيده است
تأثير شعر فارسي در غرب - اضافه به علاقمنديها نخستين اثر او كه به ويژه با شعر فارسي ارتباط داشت نمايشنامهاي بود به نام .... نقش رويكرت در روابط ميان ايران و آلمان ...
تأثير شعر فارسي در غرب - اضافه به علاقمنديها نخستين اثر او كه به ويژه با شعر فارسي ارتباط داشت نمايشنامهاي بود به نام .... نقش رويكرت در روابط ميان ايران و آلمان ...
تاثیرات مولوی در شرق و غرب
در قرون 17 و 18 نمى توان هیچ آثار منظومى را در ادبیات فارسى یافت كه بى تأثیر از مثنوى ... اما مى توان نقش هاى بسیار مهم تر مثنوى و كلیه اشعار مولانا را مشاهده كرد.
در قرون 17 و 18 نمى توان هیچ آثار منظومى را در ادبیات فارسى یافت كه بى تأثیر از مثنوى ... اما مى توان نقش هاى بسیار مهم تر مثنوى و كلیه اشعار مولانا را مشاهده كرد.
فلكي از تأثير حافظ و شعر فارسي بر گوته مينويسد
28 جولای 2008 – محمود فلكي كتابي تحقيقي دربارهي تأثير حافظ و شعر فارسي بر گوته به ... غربي شرقي» خود چه ميزان از حافظ و به دنبال آن از شعر فارسي تأثير ...
28 جولای 2008 – محمود فلكي كتابي تحقيقي دربارهي تأثير حافظ و شعر فارسي بر گوته به ... غربي شرقي» خود چه ميزان از حافظ و به دنبال آن از شعر فارسي تأثير ...
سابقه شعر فارسی دری
سابقه شعر فارسی دری. ... در طول دو سه قرن اول هجری، بر اثر آشنا شدن ایرانیان با شعر و ادب عربی، به تدریج ... در طول دوره ای که تا اوایل قرن هفتم ادامه داشت، زبان فارسی همراه با حکومتهای مستقل سلجوقیان و خوارزمشاهیان که در نواحی مرکزی و غربی ایران به ...
سابقه شعر فارسی دری. ... در طول دو سه قرن اول هجری، بر اثر آشنا شدن ایرانیان با شعر و ادب عربی، به تدریج ... در طول دوره ای که تا اوایل قرن هفتم ادامه داشت، زبان فارسی همراه با حکومتهای مستقل سلجوقیان و خوارزمشاهیان که در نواحی مرکزی و غربی ایران به ...
سيماي موعود در شعر فارسي (2)
سيماي موعود در شعر فارسي (2) ... موسيقي و صداي خوش نيز در تأثير شعر او مؤثر افتاده است. ..... برخي معتقدان غربي، شعر را «تصوير طبيعت» (19) خوانده اند. اگر اين ...
سيماي موعود در شعر فارسي (2) ... موسيقي و صداي خوش نيز در تأثير شعر او مؤثر افتاده است. ..... برخي معتقدان غربي، شعر را «تصوير طبيعت» (19) خوانده اند. اگر اين ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها