واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: رنجبر: جامعه ما بايد آويني شدن را تمرين كند خبرگزاري فارس: حجةالسلام و المسلمين رنجبر در مراسم شانزدهمين سال شهادت سيدشهيدان اهل قلم گفت: جامعه ما بايد تمرين آويني شدن كند. به گزارش خبرنگار سينمايي فارس، مراسمشانزدهمين سالگرد شهادت شهيد اهل قلم سيدمرتضي آويني عصر پنجشنبه 20 فروردين، با حضور انبوهي از دوستدارانش در قطعه 29 بهشت زهرا(س) برگزار شد. اين مراسم كه به همت مؤسسه روايت فتح برگزار ميشد، رأس ساعت 17 با تلاوتي آياتي چند ازكلامالله مجيد آغاز شد. سپس مجري برنامه روي سن رفت و گفت: 20 فروردين 1372 آقامرتضي با دوستانش به فكه سفر كرد تا فيلم مستندي بسازد،45 سال و 7 ماه گذشته بود تا آقامرتضي روي مين رفت، ماههاي آخر زندگياش آنطور گذشت كه او دوست نداشت اما خداوند متعال سرنوشتي ديگر برايش رقم زد. آن روز مردم او را چندان نميشناختند،سالها صداي گرم او در خانوادهها طنينانداز شده بود اما آقامرتضي ميخواست گمنام باشد.صدايآقا مرتضي با يك مين از ميان رفت،يك ساعتي طول كشيد تا همه فهميدند آقا مرتضي مجروح شده و ميدانستند كه كاري از دستشان برنميآيد، آقامرتضي شهيد شد اما آن انفجار حقيقتا عجيب بود. او فيلمساز خوبي بود،عمق داشت و متنهاي خوبي مينوشت... در روز تشييع جنازهاش همه آمدند،دوستانش،منتقدان،نويسندگان،مخالفان و موافقان،همه با هم جمع شدند. حتي رهبر عظيمالشأن انقلاب هم بودند.اين نتيجه راه آقا مرتضي بود. سپس مجري از «مصطفي رحيمي» يكي از همرزمان شهيد آويني درخواست كرد كه روي سن بيايد. وي با حضور روي سن، گفت: معمولا در سنت ما، اين گونه است كه خاك سرد است و مرگ فراموشي ميآورد اما هر وقت به ديدار آقا مرتضي ميآيم، داغم تازه ميشود،ياد غربت و مظلوميت ميافتم... بهياد شهدا ميافتم،21 سال پيش من با شما بودم اما امروز هيچكس نيستم، شما را دوست دارم، بهشت زهرا(س) را دوست دارم. شايد الان ما را ميبيني،از كجا بگوييم از لالههاي خميني يا از فكه،اروند،حاج همت،قرآنهاي پاره شده در سينه يا از محمود، سعيد و محسن... اي شهيدان، امروزآقامرتضي را آوردهايم، او خود را مديون خون شما ميدانست و بالاخره در فكه ققنوسوار وارد بهشت شد، همه اين صحنهها را ديدم. او راست ميگفت كه سردار خيبر او را فتح كرده است. سپس مجري روي سن آمد و گفت: آقا مرتضي در سال 1332 در شهرري به دنيا آمد.6 ساله بود كه حمله منافقين ميگذشت در آن زمان مردم به سختي زندگي ميكردند، در خانه آقا مرتضي را كامران صدا ميزدند،پدرش مهندس معدن بود وآقا مرتضي همراه پدر همه جا رفت و تجارب زيادي آموخت،مهمترين علاقهآقا مرتضي نقاشي و شعر بود. سال 1344 وارد هنرهاي زيبا شد و در رشته معماري مشغول به تحصيل شد، آقا مرتضي در دنيايي ديگر زندگي ميكرد،هنوز مردي را نميشناخت كه قرار بود رندگياش را متحول كند،دوسال بعد در رشته معماري فارغالتحصيل شد و 3 سال بعد با خانم اميني ازدواج كرد. آقا مرتضي ميگفت: بايد در جستجوي حقيقت بود از ازدواج او طولي نكشيد كه انقلاب رستاخيز تاريخ بشر رخداد وآقا مرتضي مردي را يافت كه تا اآخر عمرش مراد زندگياش شد. باشروع انقلاب همه چيز عوض شد و آقا مرتضي به جهاد كشاورزي رفت تا بيل بزند و محروميت را با دوربين هم ثبت كرد و مشغول فيلمسازي شد... سپس حجةالسلام و المسلمين رنجبر روي سن آمد و گفت: جان پرور است قصه ارباب معرفت رمزي برو بپرس حديثي بيا بگو قصه آنهايي كه اهليت دارند شنيدن دارد و روح انسان را نوازش ميدهد،پيري نشسته بود و فرزندش در حال نوشتن مشق شب بود،پدر به فرزندش گفت: پسرم اين مداد كه در دست توست 5 خاصيت دارد كه اگر تو در زندگي آنها را پياده كني متحول ميشوي. 1- محال است كه روي كاغذ يك نقطه پديد بياورد مگر اين كه دست كسي باشد، اگر تو بخواهي تاثيرگذار باشي شرطش اين است كه خودت را دست خدا بسپاري،خدا نقشهاي خوبي پديد ميآورد. 2- مداد تن به تراش ميدهد گاهي كند ميشود و حاضر به تراشيدن ميشود در آن حال روانتر مينويسد اگر تو هم تن به سختيها و دشواريها بدهي روانتر ميشوي. 3-مداد وقتي مينويسد قابليت پاك شدن دارد تو هم سعي كن به افكارت اجازه اصلاح شدن داشته باشد. 4- اين مداد هرچه دارد در مغزش است تو هم اگر ارزشي داري به خاطر مغزت است اگر عقل نداشته باشي زندگيات ارزشي ندارد. 5- اين مداد وقتي زيبا مينويسد كه حساب شده باشد تو هم حساب شده و الگو وار جلو برو تا ماندگار شوي. آقا مرتضي حقيقتا مجموعه اين صفات را داشت و تنها به همين دليل ماندگار شد و ماندگارتر هم ميشود. آقا مرتضي ميگفت: مرگ زيباست و مرگ آموختن زيباتر است، شهادت هنر مردان خداست و جامعه ما بايد تمرين آويني شدن كند. اگر چه به قول حافظ رسيدن به اين مقام دشوار است،اگر انسان به مقام درك اين معنا برسد خيلي خوب است. اگر اين احساس را داشته باشيم مسير زندگي ايمان تغيير ميكند، از جزئيترين كارها بايد شروع كرد. سپس مجري روي سن آمد و گفت: مهر ماه سال 59 آقا مرتضي به خرمشهر رفت و در همان سال مجموعه 11 قسمتي «حقيقت» را ساخت.در جبهه تحولاش آغاز شد، «عليطالبي»فيلمبردار گروه در آغوش آقا مرتضي شهيد شد،شهادت «عليطالبي»براي آقامرتضي چراغ راه بود. حتي از چهرهاش معلوم بود كه چقدر فرق كرده است، اواخر سال 1364 تصميم گرفت ساخت مستند را از سر بگيرد، «روايتفتح»متولد شد، مجموعه ماندگاري كه نزديك به 2 سال مهمان خانه مردم بود. آقا مرتضي آن زمان هم آموزش ميداد و هم فيلمنامه مينوشت و هم تدوين ميكرد،ساخت مستند جنگ آن زمان خيلي دشوار بود،5 نفر از دوستان آقا مرتضي به شهادت رسيدند اما«روايت فتح»همچنان به كار خود ادامه داد. به گزارش فارس، در ادامه اين مراسم، مداح اهل بيت آقاي طاري روي سن آمد و گفت: اي كه از گل ميبينيام شور و شوق نغمه آوينيام با شقايق هم قدم بود آن شهيد سيد اهل قلم بود آن شهيد لالهاي كز عشق خونين پيكر است يادگار 8 باغ پرپر است دل بريد از عالم خاك آن شهيد عشق را ميكرد تكرار آن شهيد مرتضي بود و رضاي حق گزيد رفت شد همسايه با صبح سپيد من غبار تربت آوينيام هست از آن گل همه رنگينيام داشت شور عشق را در هر طنين تا بيابد شور عشق را در زمين بود آن هم خانه با گلهاي پاك از پي گلهاي پرپر زير خاك بي هياهو حال و هوي عشق داشت چهره عشق اورنگ و بوي عشق داشت با شهيدان دست بيعت داده بود رفت آنجا كه دلش افتاده بود اينكه از باغ خدا ميچينيام شعر سبز دفتر آوينيام راه او حق را حكايت ميكند فتح را در خون روايت ميكند همنفس با نبض طوفان بود او راوي خون شهيدان بود او كاش چون او عطر ايمان ميشدم گردي از خاك شهيدان ميشدم خيمه بر آن سوي هستي زدهام دم زشور و شوق هستي شدهام اي شهيدان اي شقايقهاي شور اختران صبح فرداي ظهور با شما گر عمر خود سر ميكنم لب ز احياي قرآنتر كنم سپس وي به مداحي پرداخت و فرازهايي از زيارت عاشورا خواند. سپس مجري گفت: سال 68 وقتي امام راحل از دنيا رفت آقا مرتضي تنها شد. يعني همه ما تنها شديم. بعد از آن آقا مرتضي كمي منزوي شد، او بعد از جنگ به حوزه هنري رفت و با سازمان سوره همكاري كرد و بعدها سردبير سوره شد و در توليد مستند«نسيم حيات»،«شراب»و«حنجره عشق»مشاركت داشت اما زمانه برعكس شده بود. حرفهاي آقا مرتضي مثل سابق خريدار نداشت اواخر سال 70 وي به«روايتفتح»را از سر گرفت اما آنجا هم مثل سابق نبود. در نيمه دوم سال 71 مستند «شهري ازآسمان»را براي «روايتفتح»آغاز كرد،مسئله سينما برايش خيلي جدي بود سپس «آينه جادو»را شروع كرد و بعد از آن همراه با مسعود فراستي به كار نقد پرداخت. آن هم در سال 71. به مذاق خيليها خوش نميآمد. فشارها روز به روز بيشتر ميشد،در سال 71 آقا مرتضي داوري جشنواره فجر را هم پذيرفت. ماههاي آخر اگر زنده ميماند خيلي تنها ميشد اما خداوند سرنوشت خوبي برايش رقم زد در 20 سال 72 .آقا مرتضي عازم قتلگاه فكه شد و همان جا به همه چيزهايي كه ميخواست رسيد. درآخر مجري از مدعوين تشكر كرد و مراسم با قرائت فاتحه بر مزار «شهيد آويني» رأس ساعت19 به پايان رسيد. انتهاي پيام/ا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 167]