واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تأثیرپذیری فرهنگ غرب از الاهگان
گفتار پیشین: اهریمنان و غولان در اعتقادات یوناناولین ویژگی این خدایان این بود که در مقابل انسان بودند اگر این مسئله در عصر اسطورهها مانده و دفن شده بود ما حق نداشتیم به آن بپردازیم. اما تمدن غربی تحت تأثیر این دوره است؛ حتی در چارچوب مذهبی. به این جمله ویل دورانت توجه کنید، «خدایان چون انسان زنا میکنند، فساد دارند، دروغ میگویند».(1) او گوید: آدمیان از نسل خدایانند و خدایان علم و قدرت تام ندارند و مانند انسانها فریب میخورند و اشتباه میکنند. این را ما در شرق نداریم. آن تمدنی که خدا را اینگونه دید در رنسانس آنگونه عمل میکند و الان به این لامذهبی میرسد. دیونوسوس یکی دیگر از خدایان یونان محصول ازدواج زئوس با دختر خود، پرسپونه است.در سال 1996 در کشوری مثل آلمان نزدیک به چهل درصد تجاوزهایی که صورت گرفته از سوی محارم بوده است و متأسفانه مسائلی که در جامعه ما بر اثر این تأثیرپذیری در حال رخ دادن است ریشه در همین پیشینههای غرب دارد. گروهی داریم در اسطورههای غربی به نام تیتانها. معادل آن در زبان فارسی دیو است. دیوانه یعنی گرفتار دیو یا دیو زده و مجنون.در اسطورههای یونان انسان از نسل تیتانها است یعنی فطرتاً ناپاک است. وقتی وارد الهیات مسیحی میشوید مفهوم ذنب ازلی یعنی گناه نخستین وجود دارد. در این فضا انسان با لذّات شرّ است. این ذنب ازلی مسیحیان متأثر از نسل تایتان بودن انسانهای یونانی است. نویسندگان تورات نیز دیدند هنگامی عوام تورات را میخوانند که حاوی قصههایی باشد و از آنجا که تمدن یهودی ذوق قصهپردازی نداشت، لذا از هومر استفاده کردند ولی شیوه را نگرفتند بلکه محتوی را گرفتند.مسئله محارم را که الان قبیح نیست جستجو کنید. مگر برخی مجامع حقوقی انگلیس و آمریکا در 1963 ازدواج مرد با مرد را تصویب نکردند؛ ریشهها را در رساله مهمانی افلاطون جستجو کنید. در این رساله گفتگویی بین سقراط و شخصی دیگر صورت میگیرد. در نهایت به این نتیجه میرسند که شریفترین و پاکترین عشق، عشق مرد به مرد و زن به زن است.ویل دورانت در باره اینگونه بیان میکند:«سازش فحشا و فلسفه عجیب است. لکن اقراری که بدون شرمندگی درباره انحرافهای جنسی بیان میشود عجیبتر است. رقیب عمده روسپیان ممتاز، پسربچگان آتنی هستند. روسپیانی که از این وضع، تا اعماق وجود خود، رنجیده خاطر شدهاند، پی در پی اخطار میکنند که عشق به همجنس کاری است شنیع و ضداخلاق. بازرگانان پسران خوبروی وارد میکنند و آنان را به کسانی که بیش از دیگران پول بدهند میفروشند. کار این کودکان، تا هنگامی که طراوتی دارند، ارضای شهوت خریداران است، و بعد به غلامی آنان در میآیند.دلبستگی مردان به پسران و پسران به پسران در یونان، جمیع مظاهر عشق آسمانی و شاعرانه را در بردارد و با شور و شوق وعصمت و جذبه و نغمهسازی و اشکریزی و تفکر و بیخوابی همراه است.وقتی افلاطون در رساله فدروس از عشق سخن میگوید مقصودش عشق همجنس با همجنس است و کسانی که در رساله مهمانی به بحث و جدل مشغولند سرانجام بر سر یک نکته توافق حاصل میکنند که عشق میان دو مرد شریفتر و روحانیتر از عشق میان زن و مرد است. اینگونه انحراف جنسی در میان زنان نیز شایع است، و بانوان زیبای طبقات عالی چون سایفر کمتر، و روسپیان بیشتر بدان میپردازند. «دخترکان نیزن» به یکدیگر بیشتر عشق میورزند تا به عشاق مرد خود. روسپیان پستتر محور داستانهای بسیار درباره عشق زنان به یکدیگرند.»(2)در قسمتی دیگر از تاریخ تمدن چنین میخوانیم:مسلک جنونآمیز پرورش اندام که مردان ورزشکار در سالنهای ژیمناستیک لخت و عریان به تمرین میپرداختند در آن دوران نضج یافت. زیبایی جسمانی و اخلاقی یکسان تلقی میشد همچنین در آن زمان همجنس بازی را کاری آبرومند و قابل احترام میدانستند. افلاطون نیز در کتاب ضیافت به حمایت از همجنس بازی فرا میخیزد.(3)اگر میگوییم ما با تمدنی مواجهیم که بد را دیگر بد نمیداند، ریشههای معرفتی این تغییر بینش در فهم مفهوم بدی در این موارد است. گفتیم زئوس با دخترش پرسپونه ازدواج میکند که دیونوسوس حاصل این ازدواج است. دیونوسوس اسامی مختلفی دارد مانند با کاس.هرا که خواهر زئوس و نیز زن زئوس میباشد متوجه میشود او این بچه را خیلی دوست دارد. لذا تیتانهایی را پنهایی مأمور میکند که این بچه را بکشند.
زئوس میفهمد و بچه را به صورت میش و بعد از اینکه تیتانها متوجه مسئله شدند دیونوسوس را به شکل گاو درمیآورد. اما تیتانها باز متوجه او میشوند و او را تکه تکه میکنند. در آخرین لحظات نیروهای کمکی میرسند و قلب دیونوسوس سالم میماند. آنان قلب او را میآورند و به زئوس میدهند.این جا دو روایت است. روایتی که بیشتر غلبه دارد این است که او این قلب را به یکی از الههها به نام سمله میدهد و میگوید که قلب مذکور را بخورد. با خوردن این قلب تولد دوباره مییابد. این ریشه جشن زنان یونانی در مراسم آتیس است و لقب آتیس دیونوسوس بوده است. روایت دیگر گوید زئوس این قلب را به ران خود دوخت و این بچه متولد شد. او رشد میکند و به عنوان خدای عشق و شراب و جوانی در تمدن یونانی مطرح میشود. همه اینها برای یک نتیجهگیری مهم در فلسفه غرب بیان شد.پس خدایان حسد میورزند، ظلم میکنند و خیلی مفاسد دیگر. به همین دلیل انسان عمل قبیح خود را چون فعل خداست توجیه میکرد، لذا حسد دیگر حسد محسوب نمیشد و رذیلت نبود چرا که اگر بود خدا انجام نمیداد. زنان یونانی برای بزرگداشت این الهه شراب و جوانی و عشق دو روز مراسم همراه با رمز و راز خاصی داشتند. در اوائل بهار جشنی داشتند جمع میشدند و به خارج شهر میرفتند و دو روز کاملاً جنون مطلق داشتند و به رقص و پایکویی میپرداختند. با درک این مطلب به ارتباط تنگاتنگ این اعمال با نحوه عملکرد گروههای هوی متال میتوان پی برد. در این مراسم بزرگداشت این زنان دو کار انجام میدادند ابتدا جوانهای برگزیده شهر را میبردند [این مباحث در کتاب تاریخ تمدن، ویل دورانت و یا رساله در تاریخ ادیان، میرطاهریان مفصلاً موجود است.] سه ماه جوانی نذر معبد میشد و بعد او را در این جشن میبردند و تکه پاره میکردند و خون او را مینوشیدند. که بعدها به جای انسان از حیواناتی چون میش و گاو استفاده کردند چون خدایان، دیونوسوس را به شکل گاو و میش درآمده بودند.همین مسئله سبب ایجاد گروه عرفانی فلسفی اورفئوسها(4) شد که این گروه فیثاغورثان را میسازند و به همین دلیل دارای تأثیر بسزایی در اندیشه افلاطون میباشند. این اندیشههای افلاطون سپس وارد تفکر اسلام میشود. اگر اینگونه به این ریشهها بنگریم میتوان دور از هر گونه حب و بغضی به مباحث نگریست. پس همین دیونوسوس به عنوان یک اسطوره تا به امروز نقش بسیار زیادی در تاریخ تطور و تحول اندیشه در غرب ایفا کرده است!ادامه دارد...پی نوشت ها:1- ماهیت «زیاریخت» (ZOOMORPHIC) الوهیت یونان به جای منع همخوابگی الاهگان با احشام به تشویق و اشاعه آن پرداخت. خدایان المپ بیهیچ قید و بند با مخلوقات فناپذیر آمیزش میکردند. زئوس، خدای خدایان با آن شهوتگرایی شدید، حتی در حین تبدیل شدن به قو، هر فرصتی را برای آمیزش مغتنم میشمرد. همچنین بازی در جامعه خدایان المپ حکفرما بود و البته ژستهای آشکارا شهوتانگیز بر روی گلدانها و تندیسها را نباید فراموش کرد. تاریخ تمدن ویل دورانت، ج2 ، ص 203. (امروزه کارت پستالهای «ساتیر» خدای جنگ و نماد شهوانیت که نیمی از بدنش به هیئت انسان و نیمی دیگر به شکل بز است رایجترین و پرطرفدارترین عکسها برای توریستهای خارجی و مایه سرگرمی یونانیان معاصر است.) پست مدرنیسم اسلام، اکبر ص احمد.2- «زئوس، به شیوه انسانی یونانی، میان زن و مرد فرقی نمیگذارد. به پسری زیبا به نام گانومده دل میبازد و او را میرباید تا بر فراز کوه اولمپ ساقی بزم او شود.» اخلاق و آداب مردم آتن، ویل دورانت، ج 2، ص 335.3- پست مدرنیسم و اسلام، اکبرص احمد.4- «اورفئوسیها دارای آئینی خاص بودند. این آیین اصولاً بر نمایشهای آلام (رنج)، مرگ و رستاخیز دیونوسوس زاگرئوس و نیز رستاخیز همگی افراد آدمی، و پاداش و کیفر آن جهانی تکیه داشت. چون انسان از نسل تیتانها است. و تیتانها دیونوسوس را کشتهاند، پس همه آدمیان در ذات خود عنصری از شر دارند و به قول مسیحیان، همه آلوده «گناه نخستین» میباشند. ولی در عین حال، انسان بهرهای از خدا دارد، زیرا اجداد انسان، یعنی تیتانها، دیونوسوس خدا را خوردهاند. پیروان اورفئوس، در جشنی، گاوی را به نشانه دیونوسوس میکشتند و گوشت او را خام خام میخوردند تا از وجود خدا بهرهای بیابند.آیین اورفئوسی دارای جنبههای معنوی بود و سرانجام به فلسفه اخلاقی و رهبانیت مسیحی منتهی شد. بر اثر این آیین، خدایان شهوی و سفاک اولمپی به تدریج رو به زوال نهادند- عیناً مانند زوال دستگاه خدایی یهوه در برابر شخصیت عیسی مسیح- و شخصیت ظریف اورفئوس جای زئوس را گرفت. از آن پس موضوع گناه و وجدان و پاکی روح و ناپاکی جسم، مردم یونان را به خود مشغول داشت، و مهمترین کار دین آن شد که جسم را در برابر روح زبون کند و، بدین وسیله، روح را نجات دهد. پیروان اورفئوس دستگاه دینی و روش زندگی خاص نداشتند. فقط لباس سفید میپوشیدند و از خوردن گوشت امتناع میورزیدند و زهدی که با زندگی سرخوش یونانی نمیساخت از خود نشان میدادند. در واقع، آیین اورفئوسی از جهانی نوعی پیرایشگری بود، و در تصفیه دین و طرد خدایان اولمپی موثر افتاد. تأثیر این فرقه در یونان عمیق و ممتد بود. شاید فیثاغورس و شاگردانش در مورد محدودیت غذایی و طرز لباس پوشیدن و همچنین عقیده تناسخ روح، از آن الهام گرفته باشند. باید دانست که کهنترین آثار مذهب اورفئوسی در جنوب ایتالیا به دست آمده است.افلاطون گر چه قسمت اعظم تعالیم اورفئوس را رد کرد، مفهوم تضاد جسم و روح و تکیه بر زهد و امید به خلود را از او آموخت. رواقیان هم احتمالاً تا اندازهای مفهوم زهد و وحدت وجود را از پیروان اورفئوس گرفتند. در حوزه افلاطونیان اسکندریه، مجموعه بزرگی از نوشتههای اورفئوسی وجود داشت و پایه فلسفه لاهوتی و عقاید ایشان گشت. همچنین، اعتقاد پیروان فرقه اورفئوسی به دوزخ و برزخ و بهشت، تخالف روح و جسم، پسر خدا که کشته و دوباره زاده میشود، و خوردن گوشت و خون خدا، به طور مستقیم یا غیرمستقیم، در مسیحیت رخنه کرد. از این رو هنوز مفاهیم و مراسم بنیادی مذهب اورفئوسی در زندگی ما برای خود جایی دارند».ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 2، ص 213- 212.منبع: سلسله مباحث غرب شناسی استاد بلخاریلینک مطالب مرتبط: نگرشی به بحران معنویت حاکم بر غرب غرب دنیای یکپارچه فاسدی نیست چرا باید غرب را شناخت؟ اسلام و دموكراسى ارزیابى دمكراسى ایران و مستشرقین غربی... گذار از سیطره سكولاریسم ظهور پوزیتیویستهای افراطی تكثر بر پایه عقلانیت حق مدار گوش دادن به بیگانه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 566]