تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شوخى مى‏كردند ولى جز حقّ چيزى نمى‏گفتند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819761907




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رمان: رازم را نگهدار


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: فصل اول



البته من هم رازهایی داریم .
همه آدمها رازهایی دارند . کاملا طبیعی است .
منظورم رازهای مهم و خانمان برانداز نیست ، مثلا اینکه رییس جمهور خیال دارد ژاپن را بمباران کند یا فقط ویل اسمیت می تواند دنیا را نجات دهد ، بلکه رازهای عادی و پیش پا افتاده ی رومزه است .
به عنوان مثال ، چند نمونه از رازهای جوراجوری که به ذهنم رسیده از این قرار است :
مارک " کیت اسپید " کیف من قلابی است
من عاشق شراب اسپانیایی هستم ، گندترین مشروب عالم
روحم ابدا خبر ندارد که ناتو به چه درد می خورد و اصولا چه معنایی دارد
من 58 کیلو هستم و البته نامزدم کانر تصور میکند من 53 کیلوام . بعد از این دروغی که به او گفتم خیال داشتم رژیم بگیرم و وزن کم کنم
همیشه نظرم این بود که کانر شبیه " کن " است .( توضیح : عروسکی به شکل مرد که جفت عروسک باربی است )
گاهی من و کانر در بحبوبه ی عشقی آتشین هستیم که بک دفعه من از خنده ریسه میروم
پنهان از پدرم شرابی را که گفته بود باید مدت بیست سال نگهداری شود سر کشیدم
سامی ، ماهی قرمز ، همانی نیست که پدر و مادرم موقع سفر مصر به من دادند تا ازش مراقبت کنم
هر وقت همکارم آرتمس حسابی اعصابم را خرد می کند من آب پرتقال پای گلدانش می ریزم که تقریبا کار هر روزم است
لباس زیرم از شدت تنگی کلافه ام می کند
همیشه به نوعی بقین داشتم که من با بقیه ی مردم فرق می کنم و زندگی تازه ی پر هیجان و شگفت اوری در انتظارم است
اصلا یک کلمه هم از حرف های آن آقایی که کت و شلوار خاکستری پوشیده بود سر در نمی آوردم
تازه اسمش هم یادم رفته بود
تازه ده دقیقه بود که با آن آقا آشنا شده بودم ، او با صدای تو دماغی گفت : ما به ائتلاف تکوینی مدیریت چند جانبه ای اعتقاد داریم که در راس اموره
من هم فوری جواب دادم : البته فرمایش شما صحیحه
ائتلاف تکوینی مدیریتی چند جانبه ؟ یعنی چه ؟ من که نفهمیدم چه گفت
وای خدا جون اگه از من سوال کنه چی ؟
إما ، احمق نباش . اونا یهو معنی ائتلاف تکوینی مدیریتی چند جانبه رو ازت نمی پرسن . من فقط دنباله رو حرفه ی بازار یابی هستم ،مگه نه ؟ معلومه که راجع به بازاریابی چیزهایی می دونم
به هر حال اگه اونا در این مورد حرف بزنن من فوری بحث رو حرف می کنم
اصل مطلب این بود که بایستی خودم را با اعتماد به نفس و تاجرمآب نشان میدادم . می توانستم این کار را بکنم ، فرصتی عالی برایم پیش آمده بود و دلم نمیخواست آن را از دست بدهم
من در دفتر اداره ی مرکزی گلن اویل در گلاسکو نشسته بودم . با دیدن تصویر خودم در شیشه اتاق متوجه شدم عین تاجرهای درست و حسابی هستم . پس از نیم ساعت ور رفتن با سشوار و استفاده از ژل های جوواجور موهایم را که بلندی ان تا سر شانه می رسید صاف و خوش حالت کردم . گوشواره حلقه ی طلایم را انداختم و کت و دامن چهار خانه ی شبک جدیدی هم به تن کردم ( البته بگویم آنقدرها هم نو نبود ، چون آن را از فروشگاه کنسرریسرچ خریده بودم یک دکمه اش هم افتاده بود که خودم آن را دوختم . البته اصلا معلوم نبود .)
من به نمایندگی از شرکت پنتر در آنجا حضور داشتم . هدف از برگزاری جلسه تکمیل امور تبلیغاتی مربوط به نوشابه ی انرژی زا جدید پنتر پریم با طعم تمشک بین شرکت های گلن اویل و پنتر بود . صبح همان روز من مخصوصا برای همین کار از لندن پرواز کرده و به آنجا رفته بودم
وقتی رسیدم دو بازاریاب شرکت گلن اویل راجع به اینکه چه کسی بیشتر به واشنگتن سفر کرده و کارت طول پرواز او امتیاز بیشتری دارد با هم حرف میزدند و پز میدادند ، البته من هم به آنها بلوف زدم و گفتم زیاد به سفر می روم اما حقیفت این بود که این اولین ماموریت من بود
خب راستش این اولین جلسه ی تجاری م بود که به تنهایی در آن حضور پیدا می کردم . مدت یازده ماه بود که به عنوان دستیار بازاریاب که پایین ترین رده ی شغلی در بخش ما بود در شرکت پنتر کار می کردم . کار من اوایل تایپ نامه خرید ساندویچ و گرفتن لباسهای رئیسم "پل" از خشکشویی بود بعد از چند ماه به من اجازه ی تطبیق رونوشتها هم داده شد . از چند ماه پیش به بعد هم مسئولیت نوشتن آگهی تبلیغاتی برای پودر ماشین لباس شویی به من محول شد . خدایا چقدر ذوق زده بودم ! اول کتاب راهنمای تبلیغات خلاقانه را خریدم وبا استفاده از آن دو روز آخر هفته را صرف نوشتن تبلیغات کردم . هر چند پل نظری اجمالی به آن انداخت و طوری گفت : خوبه که انگار منظورش این بود که راجع به آنچه نوشته بودم با کسی حرفی نزنم ، خودم حسابی از نتیجه کارم راضی بودم
از آن موقع به بعد چند تا آگهی تبلیغاتی دیگر نوشتم و بابت آنها یکی دو جلسه مشورتی هم پل داشتم .به هر حال خیال می کردم دارم از نردبان ترقی بالا میروم و این احساس را داشتم که از بسیاری جهات واقعا مدیر عامل بازاریابی هستم ! با این تفاوت که مثل سابق کلی کار تایپ انجام میدادم . ساندویچ میخریدم و از خشکشویی لباس می گرفتم . علاوه بر این کارها یک سری کار دیگر هم انجام می دادم . مخصوصا از چند هفته پیش که منشی بخش ما " گلوریا " رفته و هنوز کسی جای او نیامده بود
به هر حال مطئن بودم روزی همه چیز تغییر خواهد کرد . آن جلسه می توانست باعث دگرگونی عظیمی برای من باشد . حالا اولین فرصت برایم پیش آمده بود تا به پل نشان بدهم چقدر با عرضه هستم . ان قدر به پل التماس کرده بودم تا بالخره اجازه ی رفتن به جلسه را به من داده بود . بگذریم ،
سابقا شرکت های گلن اویل و پنتر یک سری معاملات تجاری با هم انجام میدادند ، پس همکاری انها اصلا تعجب آور نبود البته خودم می دانستم من به نمایندگی از شرکت پنتر در آنجا هستم صرفا چون من در دفتر پل بودم که او متوجه شد همزمان با تشکیل این جلسه یک قرار مهم ناهار توام با اعطای جوایز که بیشتر کارمندان بخش هم در ان حضور داشتند دارد . و از آنجا که نمی توانست ان را لغو کند مرا به آن جلسه فرستاد
از صمیم قلب امیدوار بودم جلسه ان روز خوب از آب دربیاید و من ارتقای مقام بگیرم . در آگهی استخدامی نوشته شده بود : احتمالا پس از یک سال ترفیع مقام ... تقریبا یک سال شده بود و روز دوشنبه جلسه ارزیابی شغلی داشتم . در دفترچه استخدامی کارمندان در مورد عبارت ارزیابی شغلی توضیح داده شده بود : فرصتی مناسب برای بحث در مورد امکانات ارتفای مقام
ترفیع مقام . چقدر دلم برای این کلمه غنج می زد . می توانستم به پدرم بگویم که دیگر من بازنده ی تمام عیار نیستم و همین طور به مادر و کری . چه میشد به خانه می رفتم و می گفتم : راستی من ارتفای مقام پیدا کردم و مدیر عامل بازاریابی شدم . اما کریگن : مدیر بازاریابی
اما کریگن : معاون ارشد بازار یابی
تا حالا همه چیز به خوبی پیش رفته بود و طبق گفته ی پل بخش مهم معامله انجام شده بود و تنها کاری که لازم بود من انجام بدهم در حقیقت مطرح کردن زمان تبلیغات بود و بایستی از عهده ی این کار بر می امدم . حدس می زدم همه چیز به خیر و خوشی تمام خواهد شد
آره ، درست بود من از چند اصطلاح رایج اصلا سر در نمی آوردم اما سابق بر این با اینکه یک سری اصطلاحات زبان فرانسوی را بلد نبودم به هر حال نمره ب را می گرفتم
اسم گذاری مجدد کالا ، تجزیه و تحلیل ... سود آوری ...
آقایی که کت وشلوار خاکستری به تن داشت هنوز هم وراجی می کرد و ...
دستم را دراز کردم و کارت ویزیت او را کمی جلوتر آوردم تا بتوانم اسم روی آن را بخوانم
" دگ همیلتن " . بسیار خوب . یادم می ماند . دوگ .دگ آسان بود . در ذهنم یک بیل را تصور کردم با یک تکه گوشت خوک
ای بابا ، ول کن همین حالا اسمش را یادداشت می کنم
توی دفترم یادداشت کردم دگ همیلتون و اسم گذاری مجدد
چی شده اینقدر وول میخورم . خداوندا زیر شلواریم کلافه ام کرده بود ، هیچ وقت لباس های زیرم تا این حد مرا اذیت نکرده بود . دلیلش هم این بود که دو سایز کوچک تر بود
وقتی کانر آنها را برایم خریده بود به فروشنده گفته بود من 53 کیلو هستم و فروشنده حدس زده بود حتما سایزم چهار است
شب کریسمس بود . من و کانر هدایا را رد و بدل می کردیم . او به من یک دست لباس ابریشمی صورتی هدیه داد .سایز چهار
به طور کلی دو راه داشتم :
الف : اعتراف به حقیقت : می دونی چیه ؟ این واسه من خیلی تنگه . اخه سایز من هشته . راستش وزنم 53 کیلو نیست
ب: به هر بدبختی خودم را توی لباس زیر می چپاندم
به هر حال چه میشد کرد کسی که متوجه خطوط قرمز روی پوستم نمیشد .بایستی سریع تمام برچسب های لباسهایم را که روی انها سایز هشت نوشته شده بود می کندم تا کانر متوجه نشود
از آن موقع به بعد کمتر از ان لباس زیر استفاده کردم . گهگاهی در کشو چشمم به ان می افتاد که با وجود قشنگی و گرانقیت بودنش در گوشه ای خاک میخورد . حتی تصمیم گرفتم که برای خاطر ان هم شده رژیم بگیرم و وزن کم کنم





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 177]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن