واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: كاكايي: «فنا» نقطه مشترك مولانا و اكهارت است خبرگزاري فارس: قاسم كاكايي گفت: اگر به انديشههاي مولانا و اكهارت توجه كنيم در خواهيم يافت كه «فنا» نقطه مشترك اين دو عارف است. قاسم كاكايي در نشست «ولايت در عرفان مولانا» كه روز چهارشنبه در انجمن حكمت و فلسفه ايران برگزار شد با عنوان «الهيات سلبي، مولانا و اكهارت» سخن گفت. وي اظهار داشت: مبحثي را كه بنده تحت عنوان «الهيات سلبي» انتخاب كردهام با آن رويكرد فلسفي چندان ميانه ندارد. به عقيده من «الهيات سلبي» يا همان «نيستي» ويژگي و اصل ولايت است. درواقع «ولي» كسي است كه به مقام «نيستي» رسيده باشد. «نيستي» همان مقامي است كه ما در روز آن را چند بار براي مقام ختمي مرتبه شهادت ميدهيم «اشهدان محمد عبده و رسول» يعني به مقام «عبد» رسيدن است. «عبد» آن است كه «نيست». حجة الاسلام كاكايي افزود: سخن از «نيستي» و «فنا» يكي از محوريترين موضوعهاي عرفان در همه اقوال و ملل است. اينكه «جانهاي شيران خدا» در «نيستي» به هم ميرسند به اين دليل است كه عرفا آن را در آثارشان پررنگ تر كرده و تأكيد بيشتري روي آن دارند و به خصوص در مقام سگر و تمثيل بناي رفيعي بر آن استوار كرده اند مولوي و اكهارت از اين دست عرفايند. اين مدرس دانشگاه درباره «نيستي و مولوي» توضيح داد: مولوي مثنوي آموزشي خويش را با «ني» آغاز ميكند كه هم به معناي «ني»است هم به معناي «نيستي»، و ما را دعوت به «نيستان» و «نيستان» ميكند. اما چرا از «ني» ميگويد دليل اين است كه «ني» چيزي از خود ندارد و صرفا آني را ميگويد كه معشوق در او ديده است. مولانا بر عدم عاشق است و بر «نيستي» او ميگويد: بر عدم باشم نه بر موجود مست/ زانكه معشوق عدم وافي تر است، در واقع ميشود گفت دولت عشق در «نيستي» خمير زده و هر كه دولت عشق را در «هستي» بجويد ابلهي بيش نيست. كاكايي ادامه داد: همين تهي شدن از هستي است كه مولوي را از خودش نفي داد را تبديل به «ني» كرده و باعث شده ما بتوانيم زمزمه معشوق را از اين ني (مولانا) بشنويم. از وجود خود چون «ني» گشتم تهي نيست از غير خدايم آگهي نيستي در واقع چنان منزلتي براي وي ميآورد كه آيين مولانا ميشود: گم شدن در گم شدن دين من است «نيستي» در اصل آيين من است و هركه را كه به آيين او نيست كافر ميشمارد: چون «نيستي» تو محض اقرار بود هستي تو سرمايه انكار بود هركس كه ز نيستي ندارد بويي كافر ميرود اگر چه ديندار بود وي در ادامه با اشاره به نظر «اكهارت» و مقايسهاش با نظر مولانا گفت: اساس آموزههاي «اكهارت» بر پايه «نيستي» است او واژههايي را وارد زبان آلماني كرده كه پيش از او اين واژگان چنين معناي نداشتهاند. اين واژگان در فارسي «جداسازي» يا «انشقاق» معنا شدهاند. مسلما «اكهارت» اين واژه را براي تعبير از تجربهاي به كار ميبرد كه خود واجد آن بوده است. اين اصطلاح و تعبير بسيار شبيه «پوست انداختن» است كه «بايزيد» به كار ميبرد و حاكي از آن است كه هر دو عارف تجربه مشتركي را بازگو ميكنند. كاكايي ادامه داد: «اكهارت» ميگويد: من كتابهاي بسياري از انديشمندان مسيحي و غيرمسيحي خواندهام و آنها را با جد و جهت كاوش كردهام تا ارزشمندترين آنها را بشناسم و با آن خود را به خدا نزديك كنم. در اين ميان هيچ خصيلتي را بهتر از «نيستي محض» و ترك تعلق از «هستي» نيافتم. زيرا هر فضيلتي رو به سوي مخلوق دارد اما «نيست» كاملا از مخلوق جداست. در اين كلمات اكهارت طنين آواي مولانا را مييابيم كه در جستجوي «ني ستاني» است كه از آنجا بريده شده است. اين مدرس فلسفه دانشگاه شيراز تصريح كرد: «اكهارت» مي گويد وقتي درباره خدا سخن ميگويد اظهار ميدارد كه اگر بگويم «خدا وجود است» درست نيست «خدا وجودي فوق وجود و عدمي فوق وجود است» در جايي ديگر مولانا هم اينگونه نظر مي دارد. در واقع هر دو انديشه «نيستي» اصل «هستي»ا ست. اكهارت پيرامون هيچ ندانستن ياترك علم ميگويد: هركس كه به مقام نيستي مي رسد هيچ چيز درباره دانستن علم، اداره و... نمي داند. او كاملا در وجود خدا حل ميشود. او تعبيري دارد تحت عنوان «كاغذ سپيد» كه عين آن در شعر مولوي وجود دارد. قو برادر موضعي ناكشته باش كاغذ اسپيد نابنوشته باش اكهارت ميگويد اگر قلب جوياي بالاترين مكان است بايد روبه نيستي محض آورد زيرا بزرگترين قابليت در همان نيستي نهفته است. بنابراين قلب وارسته وقتي به بالاترين مقام مي رسد كه به «نيستي» رسيده باشد. وي در پايان به ارتباط ديگر اكهارت و مولانا اشاره كرد و گفت: ديگر ارتباط اكهارت و مولانا مرگ اختياري است كه شيرخدا شده و از خود هيچ نداشته باشند. آن طرف كه عشق ميافزود درد بوحنيف و شافعي درسي نكرد تر نكن تهديد از كشتن كه من تشنه زارم به خون خويشتن عاشقان را هر زماني مردنيست مردن عشاق خود يك نوع نيست او دو صدجان دارد از جان خدا وين دو صدرا ميكند هر دم فدا ومسلما يكي از عشاقي كه عشق زبان او را به سخن باز كرده اكهارت است. او ميگويد: كسان بسياري هستند كه اين مطلب (نيستي) را درك نميكنند اما كسي كه ميخواهد اين مسئله را دريابد بايد كاملا وارسته بوده و از همه امور دنيوي فراتر رفته باشد. كسي كه ميخواهد تعابير مرا در باب فنا دريابد بايد خود كاملا خاني باشد. از خدا ميطلبم كه شما هم به «فنا» برسيد. «فنا» در واقع نقطه مشترك مولانا و اكهارت است. عاشقان اندر عدم خيمه زدند چون عدم يك رنگ و نفس وامدند انتهاي پيام/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2416]