تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):دعاى شخص روزه‏دار هنگام افطار مستجاب مى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815486416




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تاریخچه دامغان


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: [/align]خلاصه ای در مورد شهر دامغان (صددروازه)

دامغان از شهرهای قدیمی ایران است که در گذشته به صددروازه معروف بوده است. این شهر در 330 کیلومتری تهران در مسیر تهران-مشهد و در استان سمنان کنونی واقع گردیده است. این شهر از شمال به کوه­های البرز و از جنوب به دشت کویر مرکزی ایران منتهی می­شود. به دلیل دسترسی آسان به دریا در شمال و کویر در جنوب این شهرستان، موقعیت آنرا از نظر جغرافیایی بسیار ممتاز گردانده است. علاوه بر آن وجود مراکز تفریحی متنوع در این شهرستان، از جمله چشمه علی، تپه­حصار، مسجد تاریخانه و غیره به این شهر جنبه مرکز گردشگری و تفریحی نیز داده است. تپه حصار حدود ۷۰۰۰ سال قدمت دارد و کاوشهای باستانی انجام شده در آن نشان می‌دهد که شهری بوده است که در اثر زلزله بر سر مردمانش خراب شده‌است کاوشهای باستانی اخیر نشان می‌دهد که هفت هزار سال پیش در این منطقه فولاد تولید می‌شده ‌است. دیگر مراکز تفریحی و گردشگری این شهر شامل مسجد جامع، برج چهل‌دختران، گنبد زنگوله، آرامگاه پیرعلمدار، امامزادگان جعفر و محمد و موزه حیات وحش دامغان می­باشند.



تاریخچه شهر دامغان

بی تردید دامغان از جمله شهرهای بسیار قدیمی و مهم ایران است و شاید قدمت آن از شهرهای آباد ادوار بسیار بعید بیشتر باشد. تاریخچه دامغان نشان می­دهد که این شهر در حدود 400 سال قبل شهری با اهمیت بوده و در زمان اشکانیان و ساسانیان پایتخت بوده است. اشک سوم و تیرداد اشکانی در سال 249 پیش از میلاد دامغان را به خاطر اهمیتش در آن زمان به عنوان پایتخت خود انتخاب کردند. این شهر تا قرن اول پس از میلاد اهمیت خود را حفظ کرد و مرکز ایالت بزرگ قومس بوده است. نظریه های بوجود آمدن این شهر نشان میدهد که چنانکه نوشته اند , نزدیک به چهارصد سال پیش از میلاد جمعی از مغان در مسیر رود سکنی گزیدند و به همین علت , نخست این منطقه ده مغان نامیده می­شده و به مرور زمان و در آخر الامر به دامغان تبدیل گردید .دامغان که در آن زمان صددروازه نامیده می­شده مدتی پایتخت زمستانی اشکانیان بود و تا کشته شدن یزدگرد, آخرین پادشاه ساسانی موقعیت خود را حفظ کرد. اردشیر ساسانی پس از آنکه در سال 397 قبل از هجرت پیغمبر اسلام اردوان اشکانی را کشت و سلسله ی اشکانیان منقرض شد مدتی پایتخت زمستانی خود را دامغان و تیسفون قرار داد که تیسفون تا کشته شدن یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی پایتخت ساسانیان بوده و خرابی تیسفون در تاریخ معلوم است. ولی نسبت به دامغان (صددروازه) نظریه آنان را که نوشته­اند در محلی نزدیک شهر کنونی بوده به علاوه در تاریخی ذکر نشده کمترین آثاری از چنان شهر بزرگی نیست و اگر می­بود بایستی واقعه خرابی آن و احداث شهر با این باره مهم ضبط می­گردید و تاریخ ایران در زمان ساسانیان روشن است. این شهر در دوره­های حکومت امویان ,عباسیان , طاهریان , سامانیان , سربداران و دیلمیان از موقعیتی ممتاز برخودار بود .

بعضی مورخین بنای این شهر و شوشتر را به هوشنگ نبیره کیومرث نسبت داده­اند. صاحب مجمل التواریخ و القصص که در حدود سال 520 هجری کتاب خود را تالیف نموده ضمن بیان سلطنت هوشنگ در این باره گوید: «ابتداء عمارت کردن در عالم اندر عهد او بود و کاریز کندن و تالیف علم نجوم از وی خاست بعد از آنکه ادریس علیه السلام بدست آورد و اصطخر را وی بنا نهاد… و دامغان وی کرد و بسواد کوفه شهری کرد و گویند خود کوفه است و بمرک برون شد از جهان» برخی نیز معتقدند مغان یعنی پیروان حضرت زردشت آنجا را معمور و آباد کرده و بنام خود نامیده­اند چه به پندار ایشان دامغان اول ده مغان بوده و بمرور برای سهولت تلفظ بدامغان تبدیل شده. دامغان همان شهر صددروازه است که یونانیان آنرا هکاتم پیلس می­نامیدند و باید دانست بر خلاف آنچه بعضی تصور می­کنند این شهر صد دروازه نداشته و این نام­گذاری از آنجا حاصل شده که یونانیان در زمان­های سابق هر شهر بزرگی را باین اسم می­خواندند چنانکه شهر معظم تب را که مدتها پایتخت مصر بوده و کالویس سردار اگوست در 28 سال قبل از میلاد آنرا خراب و ویران ساخته بهمین نام موسوم بوده است. شاید هم چون عده دسته های مامور رساندن اخبار و اطلاعات صدتا بوده این تسمیه پدیدار شده، توضیح اینکه چون در زمان قدیم وسایل مخابره وجود نداشته و دامغان هم از همه جهت خاصه از نظر لشکر کشی حائز اهمیت و اعتبار بوده برای آگاهی از اخبار و پیش آمدها در فواصل معینی بالای تپه های بزرگ که هم اکنون آثارش در قسمت­هائی از راه سمنان تا بسطام بخوبی نمودار است دسته هائی می­گماشتند تا بمحض بروز حادثه یا خبری با علائمی (در روز منعکس ساختن نور با اشیاء صیقلی- دود، در شب آتش) آنرا بیکدیگر خبر داده بشهر اطلاع دهند بهرحال شهر صددروازه مرکز ولایتی بوده بنام قومس و برای قومس دو وجه تسمیه ذکر کرده اند:

1- قومس در ابتدا کوه مس بوده و چون معدن مس در کوههای این ولایت زیاد بوده و بدین مناسبت باین اسم نامیده شده و بعد در لفظ کوه مس تحریف گشته و بقومس تبدیل گردیده است.

2- قومس در اول کومه شه بوده چه کومه در لغت بمعنای پناهگاهیست که زارعین برای محافظت زراعت و صیادان برای کمین کردن شکار از نی و چوب می­سازند و چون این سرزمین فوق­العاده آباد و دارای چشمه­ها و مرغزارهای خوب و با صفا و شکار بسیار بوده بدینجهت بدستور سلاطین آنزمان که غالب اوقات خود را صرف شکار میکرده اند در نقاط مختلف این ولایت بساختن و ایجاد پناهگاههای مختلفه برای کمین کردن شکار پرداخته و هر یک از آنها را کومه می­گفته­اند، کثرت استعمال، کومه­شه را بقومس تبدیل نموده است. اکنون عقاید جهانگردان و جغرافی نویسان دربارة قومس بشرح زیر نگاشته می­شود:

در مجموعه ی جغرافیای تاریخی تالیف " لسترنج " به نام " سرزمین های خلافت شرقی " نوشته شده است که: ایالت " قومس (کومس) " در دامنه ی جبال البرز و در سرزمینی کم پهنا بین کوه های البرز در شمال و کویر لوت در جنوب محصور است و شاه راه بزرگ خراسان که از ری در اقلیم جبال می آید و به نیشابور در خراسان منتهی میگردد و از سراسر ایالت قومس می گذرد و همه شهرهای قومس در سر این راه واقع بوده و امروز نام قومس استعمال نمی شود زیرا عمده این منطقه جزء خراسان جدید شده و قسمت باختری آن از نواحی ری (تهران کنونی) گردیده و کرسی ایالت قومس " دامغان " بوده که اعراب " الدامغان " می نویسند و به عادت خود اسم ایالت را بر کرسی آن اطلاق و دامغان را قومس نیز می­گفته­اند.

شمس الدین ابی عبدالله محمد بن احمد بن ابی بکر البناء الشامی المقدسی در کتاب خود مرسوم باحسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم گوید: «قومس ولایتیست گشاده، کیاهناک، باطراوت، میوه­هایش بسیار خوبست و وسعتش هشتاد در هفتاد فرسخ می­باشد، کوه بسیار و شهر کم دارد، ‌جمعیتش زیاد نیست، اما چهارپایان و خراجش کثیر است هوایش نیکوست، مرکزش دامغان و شهرهایش سمنان، بسطام، بیار مغون می­باشد.

عماد الدین اسمعیل بن نور الدین علی بن جمال الدین محمود بن عمردر کتاب تقویم البلدان در اینباره گوید: «قومس بضم قاف و سکون واو و فتح میم و سین مهمله فارسی آن کومش است و ناحیه­ایست وسیع میان سمنان و بسطام که شهر بزرگش دامغان می­باشد». ابن خرداد به درالمسالک الممالک درباره قومس اطلاعات مختصر و ناچیزی داده که چندان قابل توجه نمی­باشد اما آنچه درباره دامغان نوشته­اند بشرح زیر است:‌

صاحب معجم البلدان در کتاب معروف خود چنین آورده: «دامغان شهر بزرگیست میان ری و نیشابور». مسعر بن مهلهل می­گوید «شهریست که میوه های بسیار خوب دارد، شب و روز در آنجا باد می­وزد، آبش از شکاف کوهی جاریست و برای مشروب ساختن صد و بیست دهکده به صد و بیست قسمت تقسیم می­گردد. مقسم آب بدیع و زیبائی دارد، در نزدیکی دامغان قریه­ایست بنام جمالین، چشمه­ای در اینجاست که خون میزاید یعنی آبش جامع تمام صفات خون است بمحض اینکه زیبق در آن افکنده شود فورا آب بسنک سفت و محکمی مبدل می­گردد، این قریه را غنجان هم می­گویند، در دامغان سیب­های گلرنگ خوبی بنام سیب قومسی میآیدت که آنرا بولایت عراق می­برند، معادن زاج و طلا در این شهر زیاد است و میان دامغان و بسطام بیش از دو منزل راه نیست» اما من که در سال 613 بعزم خراسان از این شهر می­گذشتم از همه آنچه ذکر شد بسبب توقف اندک چیزی مشاهده نکردم بین دامغان و گردکوه یک منزل راه نیست و بخوبی می­توان قلاع آنجا را که میان کوهها بنا شده است از شهر مشاهده کرد. گروهی از اهل علم بدامغان منسوبند چون ابراهیم بن اسحق الزراد و قاضی القضاه ابو عبدالله محمد بن علی بن محمد که در سنه 400 در دامغان تولد یافته.»: ابی القاسم بن حوقل در مسالک و الممالک چنین نقل کرده: اما قومس شهر بزرگ آن دامغان است که بسبب کمی آب با اینکه وسعت بسیار دارد زیاد معمور نیست.

مندرجات کتاب مراصد الاطلاع نیز از حدود آنچه تاکنون ذکر گردیده تجاوز نمی­کند.

غیر از محققین مذکور دیگران هم کم و بیش درباره دامغان اطلاعاتی داده­اند از جمله در کتاب حدودالعالم من الشرق الی المغرب که بسال 372 تالیف یافته دامغان چنین توصیف شده: شهریست با آب اندک و بر دامن کوه نهاده؛ مردمان جنگی دارد از آنجا شراب خیزد با علم های نیکو.

ناصر خسرو قبادیانی حکیم و شاعر و سیاح معروف که سفرنامه او مشتمل بر یک سلسله اطلاعات مفید و دقیق تاریخی و جغرافیائیست متاسفانه از اظهار نظر درباره جغرافیای این شهر خودداری کرده و فقط نوشته که روز آدینه هشتم ذیقعده سال 437 بدین شهر وارد شده است.

حمداله مستوفی صاحب کتب تاریخ گزیده، ظفرنامه، نزهه القلوب در کتاب اخیر خویش که بسال 740 تالیف گشته چنین متذکر شده: «دامغان از اقلیم چهار طولش از جزایر خالدات فح یه و عرض از خط استوا لوک، هوشنگ ساخته دور باروش هزار گام است و هوایش بگرمی مایل است؛ آبش از رود و از میوه­هاش امرود نیکوست»

از مطالعه نظریات و نوشته­های بالا می­توان گفت که نخست اینکه دامغان شهری بسیار قدیمی است دوم اینکه در زمان قدیم آباد بوده و بمرور در اثر هجوم وحشیانی مانند: مغول و تیمور و فتنه­های دیگر از اهمیت و اعتبار افتاده و بوضع کنونی در آمده است. اشمیت که از سال 1931 مسیحی در دامغان کاوش می­کرده در تپه حصار دخمه بزرگی از اعصار ما قبل تاریخ و آثاری از دوره ساسانیان یافته که دلالت بر قدمت این شهر می­نماید. مسیو گدار در رساله خود آورده که دامغان از قدیم تا هنگام تسلط افاغنه بزرگترین شهر شمالی ایران بوده و چند بنائی که نسبتا از دستبرد حوادث مصون و محروس مانده بعظمت و قدمت دامغان شهادت می­دهد. دلیل دیگر بر بزرگی و قدیمی بودن دامغان اینکه زمان سلطنت اشکانیان این شهر پایتخت و مرکز کشور بوده است. از بعضی قرائن و امارات نیز بخوبی روشن می­شود که دامغان در عهد باستان جمعیت کثیری داشته، صاحب مطارح الانظار ضمن حوادث ربیع الاول 239 می­نویسد «در ایام متوکل در دامغان چهل و پنج هزار کس بعلت زلزله مردند و زیر کوهها از هم شکافته گردید». همچنین سید جزائری در کتاب نعمانیه خود از کتاب المدهش که از تالیفات زمخشریست در حوادث سال 241 هجری نقل می­کند که در ری و جرجان و طبرستان و نیشابور و اصفهان و قم کاشان و دامغان ناگهان زلزله شد و در دامغان از آن زلزله بیست و پنج هزار نفر زیر آوار کشته شدند.

خواندمیر (متوقفی بسال 941 در دهلی) در حبیب­السر چنین شرح می­دهد «ابن جوزی در تنقیح از محمد بن حبیب هاشمی نقل نموده که در ایام متوکل سیزده قریه از قرای قیروان بزمین فرو رفت چنانکه از ساکنان آن قراء زیاده از چهل و دو نفر نجات نیافتند و در سنه اثنی و اربعین و ماتین در دامغان زلزله­ای واقع شد که نصف عمارات آن بلد ویران گشت و ثلث ابنیه بسطام نیز بزلزله خراب شد و در ری و جرجان و نیشابور و صنعا نیز این حادثه دست داد». اگر این سه روایت که دامغان در سالهای 239 و 241 و 242 بعلت زلزله خراب و جمعیت زیادی از آن تلف شده درست باشد می­توان گفت دامغان آنروزی از همه نظر مخصوصاً از جهت جمعیت و وسعت بمراتب از بخارا و بلخ بالاتر بوده لیکن تصور می­رود وقایع مذکور تنها یکبار اتفاق افتاده و این اختلاف سال در اثر عدم دقت در ضبط تاریخ وقوع حادثه بوده است با وجود این باید اقرار کرد شهری که بیک زلزله بیست و پنجهزار جمعیتش هلاک گردد دست کم باید نزدیک یک میلیون ساکن داشته باشد. از اینها گذشته موقعیت طبیعی این شهر نیز بویران شدنش کمک کرده چه همانگونه که بیشتر اوقات سر راه بودن بآبادانی شهرها و آبادیها می­افزاید گاهی نیز عکس این حالت اتفاق می­افتد و باید گفت متاسفانه سر نوشت تقدیر دامغان چنین بوده است.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 147]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن