تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفی...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805553374




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عاشقانه های شاهنامه


واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: داستان شوریده‌گی و دل‌داده‌گی این دو از این‌جا آغاز می‌شود که بدون دیدار یک‌دگر، مهر و عشق در جان‌شان می‌نشیند. رودابه راز دل باختن خود را به زال، با ندیمه‌های خویش باز می‌گوید و راه می‌جوید:
که من عاشق‌ام هم‌چو بحر دمان / از او بر شده موج تا آسمان
ندیمه‌گان که نماینده‌گان نسل کهنه و محافظه‌کارند، او را نهیب می‌زنند که زال پرورده‌ی سیمرغ است و رودابه را با چنین زیبایی هم‌سری دیگر سزاست، اما رودابه‌ی جوان و دلیر و گستاخ و عاشق، گل‌بانگ عاشقانه در می‌ افکند که:
چو رودابه گفتار ایشان شنید / چو از باد آتش دل‌اش بر دمید
ولی بر سر راه عشق، بسیار کسان و خسان ایستاده‌اند: اندیشه‌های کهنه، مال و ثروت، ایل و تبار، نژاد و دین. مهراب از تبار ضحاک و زال از یلان ایران زمین است. زال اما پهلوان عشق است. او این همه را نادیده گرفته و آرزوی دیدار رودابه را در سر پرورده و برای دست‌یابی به آن راهی بارگاه دل‌دار می‌شود. زال در دامان البرز و بر بال سیمرغ پرورش یافته است. زال نماد آزاده‌گی و خرد و دلیری‌ست. زال پدر عشق و دانایی‌ست.
رودابه از باروی کاخ زال را می‌بیند و:
کمندی گشاد او ز سرو بلند / که بر مشک زانسان نپیچد کمند
و از زال می‌خواهد که گیسوی او را چون کمندی گرفته و از ایوان قصر بالا رود. پهلوان بر گیسو بوسه زده و به راه خویش و با افکندن ریسمانی به بام بر می‌آید. شگفتا دعوت رودابه! شگفتا عشق! شگفتا دل‌آوری و دانایی رودابه!
در آن شب زیبا، عشق بال می‌گشاید و بر بام کاخ ستاره می‌بارد. حماسه و عشق در هم می‌آمیزد و صحنه‌یی باشکوه در شاه‌نامه آفریده می‌شود: عشق‌بازی رودابه و زال.
اما به گمان‌ام برخی بیت‌ها در این‌جا به شاه‌نامه افزوده شده و آن این است که در آن نیمه‌شبان و در آن جهان سراسر زیبایی، ناگهان رودابه و زال بدین فکر می‌افتند که رابطه‌ی آن‌ها باید قانونی و شرعی باشد و در جست‌وجوی موبدی بر می‌آیند تا بر این عشق نوری بتاباند. این ماجرا به همین شکل در داستان تهمینه و رستم نیز تکرار شده است.
شگفتا که نخست به شاه خبر می‌دهند و سپس موبدی را در آن نیمه شب می‌یابند و هنوز هم‌چنان نیمه‌شب است. کسی که داستان شرعی کردن این عشق را به شاه‌نامه افزوده، از یاد برده است که زمان می‌گذرد و پرده‌ها بر می‌افتد.
به هر روی، سام آن‌گاه که از شیدایی فرزند آگاه می‌شود، موبدان را فراخوانده و آینده‌ی چنین عشقی را از ایشان جویا می‌شود و آنان نیز مژده می‌دهند که از این پیوند یل نام‌آوری زاده می‌شود . سام نیز موافقت خود را با ازدواج زال و رودابه اعلام می‌دارد. زال زنی را با هدایای فراوان سوی رودابه می‌فرستد تا پیغام موافقت سام را با ازدواج آن دو به او رساند. زن در بازگشت با سیندخت روبه‌رو شده و سیندخت به او بدگمان شده و به سوی دختر می‌شتابد.
به رودابه گفت ای سرافراز ماه / گزین کردی از ناز بر گاه چاه
داستان شیدایی زال و رودابه به مهراب می‌رسد و او را خشم‌گین می‌سازد. سیندخت برای آرام کردن مهراب به وی می‌گوید که سام به این پیوند رضایت داده است. سیندخت مژده به دختر برده و از او می‌خواهد که پیرایه‌هایی که هدیه زال است، از سر و دست بگشاید و پیش پدر رود، چراکه بیم آن می‌رود مهراب این کار وی را حمل بر گستاخی کند، ولی رودابه شیدایی خویش را نهان نمی‌دارد. چونان ماده پلنگی به سوی ماه گردن می‌کشد و بر آن نیست تا راز عشق نهان دارد:
بدو گفت رودابه: پیرایه چیست / به جای سرمایه بی‌مایه چیست ...
به پیش پدر شد چو خورشید شرق / به یاقوت و زر اندرون گشته غرق
مهراب این داستان را دسیسه‌یی از سوی منوچهر و سام برای دست یافتن بر کابلستان قلم‌داد کرده و از سوی دیگر از جنگ با شاه ایران می‌هراسد. پس برای رهایی از این درگیری، سیندخت و رودابه را به مرگ تهدید می‌کند تا شاید بدین ترتیب خود را از این شرایط نجات دهد، اما سیندخت نیز شیرزنی‌ست. بانگ بر می‌دارد که با خرد و دانایی همه‌ی مشکلات از میان بر خواهد خاست.
سیندخت از جمله زنان خردمند و فداکار شاه‌نامه است که با خردمندی از بروز جنگ میان شاه کابل و سپاه ایران جلوگیری می‌کند. مهراب با رفتن سیندخت به سوی سام و صحبت با وی موافقت می کند

شاه‌نامه کتاب دانایی و داد و عشق است. شاه‌نامه سراسر ستایش عشق است. زنان شاه‌نامه چونان گل‌هایی در شوره‌زار جنگ‌ها می‌رویند تا طراوت و شادی و مهر ببارد. شاه‌نامه را بارها تحریف کرده‌اند و بیت‌ها بر آن افزوده و داستان‌ها از آن برداشته و یا آمیخته‌اند. بنگرید که در آن روزگار ستیزه و دشنام، چه‌گونه از زن سخن می‌گوید:
ز پاکی و از پارسایی زن / که هم غم‌گسارست و هم رای زن
چو فرزند را باشد آیین و فر / گرامی به دل بر چه ماده چه نر
بدو گفت رای تو ای شیر زن / درفشان کند دوده و انجمن
بدو گفت هرکس که بانو تویی / به ایران و چین، پشت و بازو تویی
نجنبناندت کوه آهن ز جای / یلان را به مردی تویی ره‌نمای
ز مرد خردمند بیدارتر / ز دستور داننده هوش‌یارتر
همه که‌تران‌ایم و فرمان تو راست / بدین آرزو، رای و پیمان تو راست
برخلاف تفکر رایج زمانه و برخی از شعرای پارسی‌گوی، فردوسی، نگاهی انسانی به زن داشته است. در داستان شورش نوش‌زاد بر ضد پدرش خسرو انوشیروان، آن‌جا که می‌خواهد زن مسیحی او را که نوش‌زاد از اوست، توصیف کند، چنین می‌سراید:
چنان دان که چاره نباشد ز جفت / ز پوشیدن و خورد و جای نهفت
اگر پارسا باشد و رای زن / یکی گنج باشد پُر آگنده زن
به ویژه که باشد به بالا بلند / فرو هشته تا پای مُشکین کمند
خردمند و هوش‌یار و با رای و شرم / سخن گفتن‌اش خوب و آوای نرم
برین سان زنی داشت پر مایه شاه / به بالای سرو و به دیدار ماه
با داستان‌های عاشقانه‌ی شاه‌نامه، عشق با شکوه بسیار در این سرزمین شکوفا می‌شود. داستان‌های زال و رودابه، رستم و تهمینه و بیژن و منیژه از زیباترین داستان‌های عاشقانه‌ی جهان هستند. این داستان‌ها چونان رودی خروشان در شاه‌نامه جریان دارند. زنان شاه‌نامه عاشقانی دلیر، خردمند، سنت‌شکن هستند. عشق در شاه‌نامه مرزهای زبانی و نژادی و طبقاتی و ملی را در هم می‌شکند. بیش‌تر زنان عاشق شاه‌نامه که بر پهلوانان ایرانی عاشق‌اند، از سرزمین بیگانه، از روم و کابل و توران هستند. این داستان‌ها شکوه عشق‌های زمینی و انسانی را با مشهورترین داستان‌های دوران رنسانس و پس از آن در اروپا برابر و گاه بالاتر می‌نهد. تنها بنگریم که در ستایش زیبایی رودابه چه‌گونه داد سخن می‌دهد:
پس پرده‌ی او یکی دختر است / که رویش ز خورشید نیکوتر است
ز سر تا به پایش به کردار عاج / به رخ چون بهشت و به بالا چو ساج
بر آن سفت سیمین دو مشکین کمند / سرش گشته چون حلقه‌ی پای‌بند
دهان‌اش چو گلنار و لب ناردان / ز سیمین برش رسته دو ناردان
دو چشم‌اش به سان دو نرگس به باغ / مژه تیره‌گی برده از پر زاغ
یکی از دل‌انگیزترین داستان‌ها در شاه‌نامه، داستان رودابه (دختر مهراب، شاه کابل) و زال است.
زال بنیان‌گذار دانش، حکمت و دبستان پهلوانی‌ست. زایش و پرورش وی در هاله‌یی از رازهای عرفانی نهان است. عشق، خرد و فضیلتی عرفانی همواره با اوست. نیمی خدا و نیمی انسان است. هنگام زاده شدن سپیدموی است و این نشان خردمندی او و سروش که خدای زایمان روشنی و نور و سحرگاهان و شادمانی و عشق است، پیام‌آور تولد اوست.
زال آن نیمه‌ی نورانی و رخشان و خردمند درون هر انسانی‌ست. او نیز مانند بسیاری از قهرمانان عرفانی به کوه انداخته می‌شود و سیمرغ که آشیان بر البرز دارد، او را پرورش می‌دهد. او فرزند سیمرغ است. سیمرغ خداست و او شیره‌ی جان خدا را می‌نوشد و خدا و آدمی در هم می‌شوند. این است ارج و مقام آدمی در آیین کهن ایرانی. این است آیین و دین مولانا و حافظ و عطار و ... این نگاه حکمت خسروانی ایران باستان است به آفرینش و انسان: سیمرغ نور است و نور الانوار است و هر سحرگاه بر می‌خیزد و بال می‌افشاند.
بالی از او، ایزدبانوی رام است و بالی دیگر، بهرام. هستی در هر سحر، از بال کوبیدن سیمرغ یا عشق‌بازی رام و بهرام از نو افشانده و زاده می شود. همه‌ی هستی نور است و خدا را در گوهر خود دارد. خود خداست. آفریدنی در کار نیست، همه چیز می‌روید و افشانده می‌شود. کوه از زمین می‌روید و گیاه از کوه و انسان از گیاه! همه هم‌تراز و هم‌سر و هم‌بالا!
البرز آن کوه مقدسی‌ست که جز سیمرغ را بر فراز آن راه نیست. البرز دژ عاشقان جهان است. البرز مرکز جهان، سرحد نور و تاریکی، قرارگاه مهر است. البرز قله‌ی درون ماست. انسان کوه است. کوهی که عشق و مهر و داد و خرد بر آن آشیان دارد.
زال نیمی در اساطیر و نیمی در حماسه می‌زید. زال، خرد تاب‌ناک درون هر انسانی، گشاینده‌ی تمام قفل‌ها و رازهای عرفانی‌ست:
زمانی در اندیشه بد زال زر / برآورد یال و بگسترد پر
و زان پس زبان را به پاسخ گشاد / همه پرسش موبدان کرد یاد:
نخست از ده و دو درخت بلند / که هر یک همی شاخ سی برکشند
به سالی ده و دو بود ماه نو / چو شاه نو آیین ابرگاه نو
به سی روز مه را سرآید شمار / برین سان بود گردش روزگار
کنون آن که گفتی ز کار دو اسب / فروزان به کردار آذرگشسب
سپید و سیاه است هر دو زمان / پس یک‌دگر تیز هر دو دوان
شب و روز باشد که می‌بگذرد / دم چرخ بر ما همی‌بشمرد
و دیگر که گفتی از آن سی سوار / کجا بر گذشتند بر شهریار
شمار مه نو بر این گونه دان / چنین کرد فرمان خدای جهان
نگفتی سخن جز ز نقصان ماه / که یک شب کم آید همی گاه گاه
کنون از نیام این سخن برکشیم / ز دو سرو کان مرغ دارد نشیم
ز برج بره تا ترازو جهان / همی تیره‌گی دارد اندر نهان
چو زین باز گردد به ماهی شود / بدان تیره‌گی و سیاهی شود
دو سرو آن دو بازوی چرخ بلند / کزوییم شادان و زو مستمند
داستان عشق شورانگیز زال و رودابه نیز که همه‌ی سنت‌های موجود را زیر پا می‌نهند، از قسمت‌های دل‌کش شاه‌نامه است. عشق جان و جهان زال است. عشق با زال هزار چهره می‌گیرد و چونان رنگین‌کمانی بر بام ایران قد بر می‌افرازد. که جهان از عشق زاده می‌شود و عشق جهان را می‌زاید. زال در تمام دوران پهلوانی شاه‌نامه با ماست. پیری زال، زوال قدرت پهلوانان و بر تخت نشستن دولتی دینی و پایان حماسه است.
زال به کابل سفر کرده و با مهراب امیر آن دیار هم‌نشین شده و در همان‌جا توصیفاتی چند از زیبایی دختر مهراب می‌شنود:
پس پرده او یکی دختر است / که رویش ز خورشید روشن‌تر است
مهراب نیز توصیف زال را برای سیندخت (هم‌سرش) و رودابه باز می‌گوید:
رخ‌اش سرخ مانند ارغوان / جوان‌سال و بیدار و بخت‌اش جوان
به کین اندرون چون نهنگ بلاست / به زین اندرون تیر چنگ اژدهاست
دل شیر نر دارد و زور پیل / دو دست‌اش به کردار دریای نیل
چو بر گاه باشد زرافشان بود / چو در جنگ باشد سر افشان بود
و بدین سان مهر رودابه نسبت به زال بر انگیخته می‌شود:
چو بشنید رودابه آن گفت‌وگوی / برافروخت و گلنارگون کرد روی






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 227]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن