تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشيدن؛ مانند حيوانات. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819960690




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گوشه‏اى از كرامات امام هادى (ع)


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: [B]

امشب مدينه به جنان مي‏نازد
آدم به تمام قدسيان مي‏نازد
1

دارد به بغل جواد آل عصمت
ماهى كه به ماه آسمان مي‏نازد

در سال 212 هجرى، نيمه ذى حجّة، در اطراف مدينه، در محلى به نام صريا ستاره ديگرى از نسل پاك رسول گرامى اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در آسمان امامت و ولايت طلوع كرد، و با نورانيت مَقدَم خويش، قلب پدر و شيعيان را پر از نشاط و شادى نمود.
گلى از گلشن طه به جهان رو كرده
كه جهان را ز صفا جنّت رضوان كرده

نور چشمان جواد است، بُوَدْ نام على
كه خدايش ز شرف، ناطق قرآن كرده
آرى، نام او على است و القاب زيبايش عبارت‏اند از: نقى، هادى، عالم، فقيه، امين، و طيب. و به آن حضرت على رابع، و ابوالحسن ثالث نيز گفته‏اند. پدر گراميش، امام جواد عليه‏السلام و مادر گرامي‏اش، سمانه مغربيه است كه او را به اسامى ماريه قبطيه، يدش، و حويث، و القابى چون: عابده، سيده شب زنده‏دار، قارى قرآن و... ياد كرده‏اند.2
امام هادى عليه‏السلام در سن هشت سالگى (سال 220 هجري) به امامت رسيد. دوران امامت آن حضرت همزمان بود با خلافت معتصم، واثق، متوكل، منتصر، مستعين و معتز، كه از بين آنها متوكل، ستمگرترين خليفه عباسى، سخت دشمن اهل بيت عليهم‏السلام و شيعيان بود. ابن اثير مي‏گويد: متوكل نسبت به على بن ابى طالب عليهما‏السلام و اهل بيت او بُغْض شديدى داشت و اگر به او خبر مي‏دادند كه كسى على و اهل بيتش را دوست دارد، قصد مال و جانش را مي‏كرد.3
با اين حال، امام هادى عليه‏السلام خدمات علمى و فرهنگى زيادى به جامعه اسلامى و شيعه ارائه نمود. نوشته‏هاى حديثى متعددى به حضرت هادى عليه‏السلام منسوب است كه در چنان دوران اختناقى براى شيعيان و پيروان بيان نموده است، مانند: رِسالَةٌ فى الرّد على اَهْلِ الْجَبْرِ وَاَلتَّفْويض كه ابن شعبه در تحف العقول آن را نقل كرده است.4 و كلمات امام هادى عليه‏السلام كه در مجموعه‏اى به نام مسند الامام الهادى توسط عزيزالله عطارى گردآورى شده است. و همچنين زيارت جامعه كبيره كه يك دوره امام‏شناسى ژرف و عميق است، يادگار آن امام همام است.
و شاگردان فراوانى تربيت كرد كه 27 نفر از آنان داراى تأليف بودند، و مجموعا 414 اثر را به رشته تحرير در آوردند. از ميان آنها احمد بن محمد برقى 120 كتاب، فضل بن شاذان نيشابورى 180 كتاب، محمد بن عيسى بن عبيد 19 كتاب، محمد بن ابراهيم 60 كتاب، و يعقوب بن اسحاق 12 كتاب نگارش كرده‏اند.5 و راويان متعددى از حضرت روايت نقل كرده‏اند كه اسامى 185 نفر از آنان در رجال گرد آورى شده است.6
آنچه در پيش رو داريد، بيان گوشه‏هايى از معجزات و كرامات آن بزرگوار است، بدان منظور كه پاسخى باشد براى آنان كه امامان معصوم عليهم‏السلام را انسانهايى عادى مي‏پندارند، و براى آنكه وسيله‏اى براى دست‏يابى به معرفت و شناخت بيشتر نسبت به امامان از جانب شيعيان و پيروان باشد.
1. صد نگهبان شمشير به دست
از ابو سعيد سهل بن زياد نقل شده است كه: ما در خانه ابوالعباس فضل بن احمد بن ادريس بوديم و صحبت از امام هادى عليه‏السلام به ميان آمد. ابو العباس از پدرش نقل كرد كه روزى نزد متوكل رسيدم، او را خشمگين و مضطرب ديدم. او به وزيرش فتح بن خاقان با خشم و غضب مي‏گفت: اين چه سخنانى است كه در مورد اين مرد مي‏گويى و مرا از اجراى تصميم باز مي‏داري؟ فتح مي‏گفت: يا اميرالمؤمنين! سخن‏چينها دروغ گفته‏اند. و بدين ترتيب تلاش مي‏كرد متوكل را آرام سازد، ولى او آرام نمي‏گرفت و هر لحظه خشم و غضبش بيشتر مي‏شد تا آنجا كه گفت: به خدا سوگند! او را مي‏كشم. او مرتب مردم را [عليه من] مي‏شوراند و مي‏خواهد فتنه‏اى برپا سازد و چشم طمع به دولت من دارد.
آن‏گاه دستور داد چهار نفر جلاد آماده شوند و به چهار نفر از غلامان خود دستور داد هنگامى كه على بن محمد عليهما‏السلام وارد شد، بر او بتازيد و با شمشيرهاى خود او را قطعه قطعه كنيد. ناگاه متوجه شدم امام هادى عليه‏السلام است كه مأموران، حضرت را با وضع نامناسبى به حضور متوكل آوردند. ناگهان چهار غلامى كه مأمور به قتل او بودند، به سجده افتادند و دستور متوكل را اجرا نكردند، و خود متوكل نيز از تخت به زير آمده، عرض كرد: يابن رسول‏الله! چرا نابهنگام تشريف آورده‏ايد؟ و مرتب دستها و صورت حضرت را مي‏بوسيد! حضرت فرمود: من به اختيار خود نيامده‏ام، بلكه به دعوت تو آمده‏ام و پيك تو مرا احضار نموده است.
آن‏گاه متوكل به فتح بن خاقان و ديگران خطاب كرد: مولاى من و خودتان را بدرقه كنيد! پيك بد مادر به دروغ او را احضار كرده است.
بعد از آنكه حضرت برگشتند، متوكل رو كرد به جلاّدها كه چرا دستور مرا [در باره على بن محمد عليهما‏السلام [اجرا نكرديد؟ جواب دادند: آن‏گاه كه او را وارد ساختيد، ناگهان مشاهده كرديم كه بيش از يكصد نفر شمشير به دست دور او را گرفته‏اند! از ديدن آنان آن قدر وحشت كرديم كه نتوانستيم مأموريت را انجام دهيم.7
2. نيروهاى مسلّح امام هادى عليه‏السلام
امام هادى عليه‏السلام گاه اراده مي‏كرد كه از طريق كرامت، قدرت معنوى و ولايت تكوينى خويش را به ستمگران دوران نشان دهد كه از جمله، مورد ذيل است:
متوكل عباسى براى تهديد و ارعاب امام هادى عليه‏السلام او را احضار كرد و دستور داد هر يك از سپاهيانش كيسه (و توبره) خود را پراز خاك قرمز كنند و در جاى خاصى بريزند.
تعداد سپاه او كه نود هزار نفر بود، خاكهاى كيسه‏هاي‏شان را روى هم ريختند و تلّ بزرگى از خاك را ايجاد كردند. متوكل با امام هادى عليه‏السلام روى آن خاكها قرار گرفتند و سربازان و لشكريان او در حالى كه به سلاح روز مسلح بودند، از برابر آنان رژه رفتند.
خليفه ستمگر عباسى از اين طريق مي‏خواست آن حضرت را مرعوب سازد و از قيام عليه خود باز دارد. حضرت براى خُنثى نمودن اين نقشه، به متوكل رو كرد و فرمود: آيا مي‏خواهى سربازان و لشكريان مرا ببيني؟
متوكل كه احتمال نمي‏داد حضرتش سرباز و سلاح داشته باشد، يكوقت متوجه شد كه ميان زمين و آسمان پر از ملائكه مسلح شده، و همگى در برابر آن حضرت آماده اطاعت مي‏باشند. آن ستمگر از ديدن آن همه نيروى رزمى، به وحشت افتاد و از ترس غش كرد. چون به هوش آمد، حضرت فرمود:
نَحْنُ لا نُناقِشُكُمْ فِى الدُّنْيا نَحْنُ مُشْتَغِلُونَ بِاَمْرِ الاْخِرَةِ فَلا عَلَيكَ شَي‏ءٌ مِمّا تَظُنُّ؛8
در دنيا با شما مناقشه نمي‏كنيم ،چرا كه ما مشغول امر آخرت هستيم. پس آنچه گمان مي‏كنى، درست نيست.
3. تصوير و شير درنده
خلفاى عباسى هر چند از نظر نسب، قرابت و خويشاوندى با ائمه اطهار عليهم‏السلام داشتند و در حضرت عبد المطلب كه پدر عباس و ابوطالب بود، مشترك بودند، ولى با اين حال، بدتر از بنى اميه عمل كردند. و ظلم و ستمهاى فراوانى به اولاد على عليه‏السلام روا داشتند و از هيچ‏گونه تحقير و ستم در مورد خاندان عصمت فروگذار نكردند.
متوكل يكى از خلفاى عباسى است كه از هر راهى تلاش داشت امام هادى عليه‏السلام را تحقير كند و شخصيت و عظمت او را درهم شكند. از جمله، روزى فردى را به سراغ شعبده‏باز و جادوگر بي‏نظيرى فرستاد كه اهل هندوستان و از دشمنان اهل بيت عليهم‏السلام به شمار مي‏آمد. متوكل به او هزار دينار طلا داد كه حضرت هادى عليه‏السلام را تحقير و شرمنده كند. او نيز قبول كرد و در مجلس مهمانى خليفه در كنار حضرت هادى عليه‏السلام نشست. و در قرص نانى عمل سحر انجام داد؛ به گونه‏اى كه وقتى حضرت هادى عليه‏السلام دست مبارك خود را به طرف آن نان دراز كرد؛ نان به هوا پريد. و حاضران خنديدند و حضرت را به خيال خامشان تحقير كردند.
در كنار شعبده‏باز هندى بالشى قرار داشت كه روى آن تصوير شير بود. امامِ كائنات و صاحب ولايت تكوينى، دست مباركش را بر آن تصوير نهاد و فرمود:
اين فاسق را بگير! با عنايت الهى و كرامت امام هادى عليه‏السلام آن تصوير به شير درنده تبديل شد و در جا ساحر هندى را پاره كرد و بلعيد! و جريان مجلس هارون و امام موسى بن جعفر عليهما‏السلام و امام رضا عليه‏السلام و مأمون تكرار شد] و شركت كنندگان در مجلس مبهوت و متحير ماندند. متوكل از آن امام بزرگوار درخواست كرد كه دستور دهد آن شير، ساحر هندى را برگرداند.
حضرت فرمود:
او را ديگر نخواهى ديد. آيا تو دشمنان خدا را بر دوستان او مسلط مي‏كني! اين جمله را فرمود و مجلس متوكل را ترك گفت.9
4. خبر از شيعه شدن پسر
گونه‏اى ديگر از كرامات امام هادى عليه‏السلام خبر از آينده افراد است، كه به نمونه‏اى در اين موضوع اشاره مي‏شود.
هبة‏الله بن ابى منصور نقل مي‏كند كه مردى بود به نام يوسف بن يعقوب اهل فلسطين، روستاى كفرتوثا كه بين او و پدرم رفاقت و دوستى بود. روزى يوسف به ديدار پدرم به موصل آمد و چنين گفت: متوكل مرا به سامره احضار نموده و من براى نجات از شرِّ او يكصد دينار طلا براى امام هادى عليه‏السلام نذر كرده‏ام. پدرم نيز كار و نذر او را تحسين كرد. آن‏گاه به سوى سامرا حركت كرد.
يوسف كه مردى نصرانى (مسيحي) بود، با خود گفت: اوّل پول نذرى را به على بن محمد الهادى عليه‏السلام برسانم، آن‏گاه نزد متوكل روم. اما مشكلش اين بود كه آدرس منزل حضرت را نمي‏دانست و از سراغ گرفتن نشانى خانه آن حضرت نيز مي‏ترسيد، چون احساس مي‏كرد اگر متوكل از اين امر باخبر شود، او را بيشتر آزار مي‏دهد. ناگهان بر دلش گذشت كه مركب خود را آزاد گذارد، شايد به خانه آن حضرت دست يابد.
مركب او همين طور در كوچه‏هاى سامرا مي‏رفت تا سرانجام در كنار خانه‏اى ايستاد. هر كارى كرد حيوان حركت كند، از جايش تكان نخورد! در اين ميان، جوانى سياه‏پوست از داخل خانه خارج شده، خطاب به او گفت: تو يوسف بن يعقوب هستي؟ او با تعجب به غلام نگاه كرد و گفت: بلي! آن‏گاه غلام به درون خانه برگشت. يوسف مي‏گويد: من با خود گفتم كه دو نشانه به دست آمد: يكى اينكه مركب، مرا به خانه اين مرد خدا راهنمايى كرد و ديگر اينكه در اين شهر غربت آن غلام با نام مرا صدا زد.
در همين فكر بودم كه غلام دوباره در را باز كرد و گفت: يكصد دينار را در كاغذى در آستينت قرار داده‏اي؟ با تعجب گفتم: بلي! با خود گفتم: اين هم نشانه سوم. پول را به آن جوان داده، با اجازه امام هادى عليه‏السلام وارد خانه شدم و راز آمدنم را به سامرا و خدمت آن حضرت بيان كردم و اضافه كردم كه مولاى من! تمام نشانه‏ها براى من ثابت گرديده و حجت بر من تمام شده و حقيقت آشكار گشته است.
حضرت هادى عليه‏السلام فرمود: اى يوسف! با اين حال تو مسلمان نمي‏شوي! ولى از تو پسرى به دنيا مي‏آيد كه او از شيعيان ما مي‏باشد! و اين را بدان كه ولايت و دوستى ما به شما سودى مي‏رساند... تو از متوكل نگران مباش، او ديگر نمي‏تواند به تو ضررى برساند...
يوسف نزد متوكل رفت و بدون كوچك‏ترين آسيبى از نزد متوكل برگشت، و طبق خبر حضرت هادى عليه‏السلام بدون ايمان از دنيا رفت، ولى خداوند پسرى به او داد كه از دوستان اهل بيت عليهم‏السلام بود، و هميشه افتخار مي‏كرد كه مولايم امام هادى عليه‏السلام از تولد و آمدن من خبر و بشارت داده است.10
5. خبر غيبى هدايتگر
كرامات امام هادى عليه‏السلام گاه بينى ستمگرانى چون متوكل را به خاك مي‏ماليد و گاه مظلومى را نجات مي‏داد، و گاه زمينه هدايت فرد يا افرادى را فراهم مي‏نمود، مانند آنچه در ذيل مي‏خوانيم.
در روايت آمده كه گروهى از مردم اصفهان در زمانى كه در آن شهر از ولايت و امامت خبرى نبود، نزد شخصى به نام عبد الرحمن كه عاشق امامت و ولايت بود آمده، از او پرسيدند كه چرا شما شيعه شديد؟ در جواب آنها گفت: من در جمع گروهى از مردم اين شهر به كنار خانه متوكل رفته بوديم. هدف ما تظلّم و درخواست كمك از خليفه عباسى بود. جمع زيادى در آنجا ايستاده بودند، ناگاه فرمان متوكل صادر شد كه على بن محمد را دستگير كنيد.
من از رفقا و از بعض حاضرين پرسيدم كه على بن محمّد كيست؟ جواب دادند: او امام شيعه‏هاست و به احتمال زياد متوكل او را به قتل مي‏رساند. من با خودم گفتم: از اينجا نمي‏روم تا چهره او را ببينم و از نتيجه كار او آگاه شوم. ناگهان ديدم او را سوار بر اسب نموده، آوردند و مردم براى ديدن او صف كشيده بودند.
عبد الرحمان مي‏گويد: من از ديدن آن حضرت دگرگونى در خود احساس كردم و قلبم پر از عشق و محبت گرديد؛ لذا مرتب دعا مي‏كردم كه از ناحيه متوكل به او آسيبى نرسد. مأموران همچنان آن حضرت را در ميان صفوف جمعيت مي‏آوردند، ولى او با تمام متانت و وقار بر مركبش قرار گرفته بود و به جايى نگاه نمي‏كرد و به كسى توجّه نمي‏نمود تا اينكه مقابل من رسيد، صورت خود را به سوى من گردانيد و فرمود: خداوند دعايت را مستجاب كرده است و به تو عمر طولانى و مال زياد و فرزندان متعدد مرحمت مي‏فرمايد.
من از شنيدن اين سخنان به خود لرزيدم و همراهان و حاضران از من سؤال مي‏كردند: شما كيستي؟ و چه كار داري؟ و او با تو چه گفت؟...
جواب دادم: خير است. و راز گفته شده را به آنها نگفتم. تا زمانى كه به اصفهان برگشتم و خداوند گشايشى در روزى من ايجاد كرد و علاوه بر مال زياد، عمرم نيز از هفتاد گذشت و داراى دو فرزند شدم...؛ لذا به امامت او معتقد گشتم و از شيعيان او گرديدم.11
6. خبر از مرگ متوكل
ابو القاسم بغدادى از زرّافه نقل مي‏كند كه متوكل عباسى دستور داد حضرت امام هادى عليه‏السلام در روز تشريفاتى يوم السلام همراه با مردم شركت كند. وزيرش فتح بن خاقان مخالف اين تصميم بود، ولى متوكل ستمگر گفت: اين كار حتما بايد انجام گيرد!
سرانجام امام على النقى عليه‏السلام مجبور شد با پاى پياده در راهپيمايى شركت كند، در حالى كه متوكل و وزيرش سوار اسب بودند. حضرت در گرماى سوزان عرق‏ريزان در حالى كه انگشتش مجروح شده بود، حركت مي‏كرد. زرّافه مي‏گويد: با اينكه شيعه نبودم، بر حال او رقت كردم و گفتم: از پسر عمويت متوكل غمگين و ناراحت نباش! امام هادى عليه‏السلام به آيه 65 سوره هود كه مي‏فرمايد:
تَمَتَّعُوا فى دارِكُمْ ثَلاثَةَ اَيامٍ ذلِكَ وَعَدٌ غَيرُ مَكْذُوبٍ؛
حضرت صالح به آنها گفت: مهلت شما تمام شد! سه روز در خانه‏تان بهره‏مند گرديد. اين وعده‏اى است كه دروغ نخواهد بود. اشاره كرده و آنگاه فرمود:
من در پيشگاه الهى از ناقه حضرت صالح كم‏ارزش‏تر نيستم و شما تا سه روز در اين دنيا بگذرانيد، وعده خدا را حتمى خواهيد يافت.
زرافه مي‏گويد: در همسايگى من معلم شيعه‏اى بود كه من گاهى با او شوخى مي‏كردم. به او گفتم: امام شما چنين مي‏گفت و مثل اينكه ناراحت بود. آن معلم عارف با شنيدن سخنان من گفت: اگر امام هادى عليه‏السلام چنين سخنانى فرموده باشد، متوكل تا سه روز ديگر مي‏ميرد و يا اينكه به قتل مي‏رسد. تو اگر اموالى در خانه او دارى، احتياط كرده، آنها را بيرون ببر!
زرافه (كه حاجب متوكل بود) مي‏گويد: من از شنيدن سخنان او ناراحت شدم و حتى سخنان ناروا به او گفتم و بلافاصله از او جدا شدم؛ ولى بعد، مقدارى فكر كردم، ديدم سخنان ناب‏جا نگفته است، مناسب است احتياط كنم و اموال خود را از خانه متوكل بيرون ببرم. اگر سخنان معلم راست بود، ضررى نمي‏كنم و اگر هم حقيقت نداشت، زحمت چندانى متحمل نشده‏ام. اموالم را بيرون بردم. روز سوم منتصر پسر متوكل به پدرش حمله كرد، او و كابينه او را به جهنم و اصل نمود.12 و من به بركت امام هادى عليه‏السلام جان سالم به در بردم و اموالم نيز سالم ماند. آن‏گاه خدمت امام هادى عليه‏السلام شرفياب شدم و به ولايت و امامت او اعتقاد پيدا كردم.13
فوائد نقل كرامات
كرامات امام هادى عليه‏السلام بيش از آن است كه در يك مقال بگنجد، آنچه بيان شد، نمونه‏هايى از كرامات حضرت بود.
نقل كرامات ائمه اطهار عليهم‏السلام اثرات و فوائدى دارد، از جمله:
1. آشنا شدن با مقام رفيع و بلند امامان معصوم عليهم‏السلام و نقش كارساز آنها در هستى و درك ولايت تكوينى آن اولياء خدا.
2. ايجاد محبت بيشتر نسبت به ائمه اطهار عليهم‏السلام ؛ چرا كه معرفت بيشتر و عميق‏تر، محبت و عشق بيشتر را به دنبال خواهد داشت.
3. اثر ديگر اين است كه با امكان كرامات در امامان معصوم و اثبات ولايت تكوينى آنها بر هستى، اين معنى به دست مي‏آيد كه براى ديگران نيز چنانچه راه پاكى و تقوا را پيشه كنند و تسليم محض خدا و رسول صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و امامان بر حق باشند، اين راه باز است؛ منتها در حَد توان و استعدادشان، نه در آن حدى كه براى امامان عليهم‏السلام وجود دارد؛ لذا امام هادى عليه‏السلام به سهل بن يعقوب فرمود:
اِنَّ لِشيعَتِنا بِوِلايتِنا لَعِصْمَةً لَوْ سَلَكُوا بِها فى لُجَّةِ الْبِحارِ الْغامِرَةِ وَ سَباسِبِ الْبَيداءِ الْغابِرَةِ بَينَ سِباعٍ وَ ذِئابٍ وَ اَعادِى الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ لاَءَمِنُوا مِنْ مَخاوِفِهِمْ بِوِلايتِهِمْ لَنا فَثِقْ بِاللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ اَخْلِصْ فِى الْوَلاءِ لاَِئِمَّتِكَ الطّاهِرينَ وَ تَوَجَّهْ حَيثُ شِئْتَ وَ اقْصِدْ ما شِئْتَ؛ 14
براستى ولايت ما براى شيعيانمان عصمت و پناهى است كه اگر با آن در عمق درياها روند و يا در بيابانى دوردست و خالى از سكنه بي‏منتها در بين درندگان و گرگها و يا دشمنان [خود] از جن و انس قرار گيرند، از ترس آنها در امان خواهند بود، به خاطر ولايت و دوستى آنان نسبت به ما. پس اى سهل! بر خداى عزيز و جليل اعتماد كن و در ولايت امامان پاك خود خالص باش، آن‏گاه به هر جا مي‏خواهى رو كن، و هر جا مي‏خواهى قصد و آهنگ داشته باش!
در روز ولادت امام هادى عليه‏السلام شد قلب جهان غرق نشاط و شادى
آن حامى آيين محمد باشد بر رهرو راه مكتب و دين نادى
اى دوست بيا كه وقت شادى آمد هم عزت و هم نور الهى آمد
بر خلق خدا رحمت حق نازل شد فرزند تقى امام هادى آمد
پاورقى ها:
1. گذرى بر زندگى امام هادى عليه‏السلام ، محمد عابدى، شماره 14، 1421 ه·· . ق، ص 44.
2. نگاهى به شيوه‏هاى رهبرى امام هادى عليه‏السلام ، عبد الكريم پاك‏نيا، شماره 26، 1422، ص 21.
3. شمه‏اى از فضائل و مناقب امام هادى عليه‏السلام ، حسين صادقى، على تقوى، شماره 36، 1423 ه·· . ق، ص 26.
4. امام هادى عليه‏السلام در مصاف با انحراف عقيدتى، حسين مطهرى محب، شماره 57، 1425 ه·· . ق، ص 14. 1. ر. ك: الارشاد، شيخ مفيد، مؤسسة الاعلمى، ص 327؛ بحار الانوار، مجلسى، ج 50، ص 113؛ عيون المعجزات، ص 448؛ الكافى، ج 1، ص 498. 2. الكامل فى التاريخ، ابن اثير، دار صادر، ج 7، ص 56. 3. تدوين السنة، سيد محمد رضا حسينى جلالى، صص 183 ـ 184؛ ر. ك: سير حديث در اسلام، سيد احمد ميرخانى، ص 281. 4. همان، صص 283 ـ 298.
5. رجال الشيخ، صص 409 ـ 427.
6. اثبات الهداة، شيخ حر عاملى، ج 3، ص 379، ح 48.
7. بحار الانوار، ج 50، ص 155؛ محجّة‏البيضاء، فيض كاشانى، ج 4، ص 318؛ كشف الغمة، اربلى، ج 2، ص 395؛ تجلّيات ولايت، ص 478.
8. الخرائج و الجرائح، راوندى، ص 400، شماره 6؛ بحار الانوار، ج 50، ص 146، ح 30؛ اثبات الهداة، حر عاملى، ج 3، ص 374، شماره 41؛ محجة البيضاء، فيض كاشانى، ج 4، ص 317؛ تجلّيات ولايت، ص 479.
9. بحار الانوار، ج 50، ص 144، ح 28؛ كشف الغمّة، ج 2، ص 392؛ تجليات ولايت، ص 480.
10. اثبات الهداة، ج 3، ص 371، ح 37؛ محجة البيضاء، ح 4، ص 313.
11. راز كشته شدن متوكل توسط پسرش منتصر اين بود كه متوكل به حضرت اميرمؤمنان عليه‏السلام و فاطمه زهرا عليها‏السلام اهانت كرد. منتصر كه شيعه بود، نتوانست تحمل كند؛ لذا پدرش را به قتل رساند.
12. سيد عبدالله شُبّر، جلاء العيون، ج 3، ص 122؛ الخرائج و الجرائح، راوندى، ج 1، ص 402، شماره 8.
13. امالى الطوسى، ص 276، ح 67؛ امالى الصدوق، ص 276؛ بحار الانوار، ج 59، ص 24، ح 7؛ بلد الامين، كفعمى، ص 27؛ القطرة، ج 1، ص 430.

[/B]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 169]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن