واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: ياران برجسته امام كاظم (عليهالسلام) تداوم امامت را براى رهبرى جامعه اصل مسلم اسلامى دانسته و در برابر امواج انحرافى كه خلفاى خلافكار و فرقههاى گوناگون پديد ميآوردند، مقاومت ميكردند.
در زير تنى چند از اين مردان بزرگ به اجمال معرفى ميشوند:
يونس بنعبدالرحمن
وى در اعتقاد به امامتحضرت موسى بنجعفر چنان روشنبين و استوار بود كه كوچكترين نرمش و يا لغزشى را در مقابل منحرفان روا نميشمرد و در برخورد با فرقههايى چون واقفيه، موضع قاطعى داشت. او در پرتو انوار درخشان هفتمين و هشتمين فروغ امامت از چهرههاى درخشان جهان تشيع و شخصيتى ارزنده به شمار ميرود.
حضرت امام رضا(عليهالسلام) او را سلمان زمان خود دانسته و عموم علماي شيعه، تقوا و پاكى وى را ستوده و مقام علمى و فقهي وى را تصديق كرده و رواياتش را بدون هيچگونه شبههاى پذيرفتهاند. او روز گار خود را غالبا با تاليف كتاب ميگذراند و سى كتاب در زمينههاى گوناگون علوم اسلامى نوشته است. (1)
محمد بنابيعمير
در ميان شيعيان و جامعه تسنن از چهرههاى محبوب و عابد و پارسا محسوب ميشود. (2) او رواياتى از امام هفتم نقل كرده كه در آنها امام را با كنيه ابااحمد مخاطب قرار داده است. (3) وى 94 جلد كتاب در مباحث مختلف علمي، دينى و فقهى به رشته تحرير درآورد و مجموعه رواياتى كه نقل كرده به 654 حديث ميرسد. طي چهار سالى كه در زندان بود، نگاشتههاى وى از بين رفت و بعدها با تكيه بر حافظه و آنچه به راويان ديگر انتقال داده بود، روايت ميكرد.
سرانجام محمد بنابيعمير مورد خشم دستگاه خلافت عباسى قرار گرفت; زيرا هارون اعتقاد داشت اسرار فعاليت سياسى و مبارزات مخفي شيعيان و اسناد ارتباط آنان با پيشواى هفتم در اختيار اوست.
كشى به نقل از فضل ابنشاذان گفته است: «درباره ابنعمير نزد خليفه سعايتشد، او را دستگير كرده و از وى خواستند نام شيعيان و كسانى كه با موسى بنجعفر عليهما السلام در ارتباط هستند به دستگاه خلافت تحويل دهد، وى امتناع كرد و از افشاى نام رابطين با امام اجتناب نمود، دژخيمان او را در ميان دو چوب قرار دادند. و براى اقرار گرفتن از نامبرده صدتازيانه بر بدنش زدند و چون از مقاومت دليرانهاش خسته شده و به خشم آمدند بيش از صدهزار درهم وى را جريمه كرده و تمام اموالش را مصادره كردند.» (4)
محمد بنمفضل بنعمر جعفي
محمد را باب امام كاظم(عليهالسلام) ناميدهاند; او رابط ميان مردم و حضرت بود و فرزند مفضل است، كه امام صادق(عليهالسلام) توحيد معروف خويش را به وى املأ فرمود.
محمد بنعلي بننعمان; كنيهاش ابوجعفر و لقب او مؤمن طاق بود - چون مغازهاش در كوفه زير طاقى قرار گرفته بود - از بزرگان اصحاب امام ششم و امام هفتم است. وى توان آن را داشت كه با هر مخالفى بحث كند و بر وى غالب گردد. (5)
حسن بنمحبوب
از راويان بزرگ است كه فقهاى شيعه در صحت احاديث او اجماع و خودش را توثيق كردهاند. او نزد امام هفتم و امام هشتم از احترام زيادي برخوردار بود و از اركان عصر خويش به شمار ميرفت، شيعيان اهل بيت از اطراف و اكناف دنياى اسلام به نزدش رفته و از فضل و دانش وى خصوصا در فقه بهره ميگرفتند، تاليفات و تصنيفات وى را شيخ طوسى در فهرستخويش ذكر نموده است.
ابوعبدالله بنيحيى كاهلى اسدي
از اصحاب امام كاظم(عليهالسلام) است كه نزد آن حضرت محترم بود و علماى رجال او را با منزلت و فضل ميدانند. حضرت موسى بنجعفر خطاب به علي بنيقطين كه در دستگاه هارون نفوذ سياسى داشت، فرمود: از كاهلى اسدى و خاندانش صيانت كنيد. من بهشت را برايتان ضمانت ميكنم. وى هم قبول كرد و ابنيقطين زندگى او و خاندانش را تامين ميكرد. (6)
ابان بنعثمان بجلي
اهل كوفه بود و گاهى هم در بصره سكونت داشت. شيخ طوسى وى را از امواليان بجيله ميداند. گروهى از بصريان همچون ابوعبيده از وى حديث نقل كردهاند. ابان با حضرت موسي بنجعفر عليهما السلام ارتباط داشته و در كتابهايش از آن حضرت رواياتى نقل كرده است. (7)
عبدالله بنجندب
بجلى و كوفى است او منزلتى بلند نزد امام هفتم داشت و وكيل آن حضرت به شمار ميرفت، امام رضا سوگند ياد كرد كه; عبدالله بنجندب مورد رضايتخدا و رسول الله صلى الله عليه و آله و از مخبتين ماست. (8)
هشام بنحكم
پرورشيافته مكتب امام صادق(عليهالسلام) بود. او به خاطر دشمنى با بنيعباس سالها مخفيانه زندگى ميكرد و امام ششم او را نگهبان و گواهيدهنده بر راستى خويش ميدانست. بارها از سوي امام كاظم(عليهالسلام) براى انجام كارهاى شخصى يا عمومى به عنوان وكيل تعيين شد. هارون كه در پي فرصتى بود تا هشام را به قتل برساند، جلسهاى با حضور دانشمندان وابسته در منزل يحيى بر مكى ترتيب داد و خود از پشت پرده به نظاره نشست، هشام با همه فراست و شجاعت، به آنچه اعتقاد داشت اعتراف كرد و از آن جلسه گريخت و از بغداد به كوفه رفت و در منزل بشير كه از شيعيان معروف بود وارد گرديد. او دانشمندى برجسته، متكلمى بزرگ و داراى بيانى شيرين و رسا بود. (9)
صالح بنواقدى
طبري ميگويد: خدمت امام موسى كاظم(عليهالسلام) رسيدم، حضرت فرمود: هارون تو را زندانى ميكند و در باره من از تو ميپرسد، بگو او را نميشناسم و آنگاه كه به زندان افتادى تو را آزاد ميكنم. و همينگونه هم شد. او با كمك امام به طرز شگفتانگيزى از زندان به مازندران (طبرستان) رفت. صالح بنواقدي ميگويد: چون به ديار خويش برگشتم، به خدا سوگند نه كسى از من خبر گرفت و نه از زندانى بودنم كسى جويا شد. (10) او به بركت كرامت امام از چنين دسيسهاى رهايي يافت و توانست مدتها در طبرستان به دفاع از حريم امامتبپردازد و با روى ولايت را پاسدارى نمايد.
صفوان بنيحيي
زمانى كه صفوان فرزند يحيى به رشد عقلى رسيد و علوم عقلى را از پدر خويش فرا گرفت، در حوزه درس امام كاظم(عليهالسلام) حاضر شده و از بيانات قدسى آن فروغ آسمانى بهرهمند گشت. او از فقيهان، محدثان و متكلمان كمنظير است. علاوه بر مقام شامخ علمي، جايگاه والايى در زهد، تقوا و عبادت داشت. صفوان را يكى از وكيلان و نايبان خاص امام دانستهاند و ميگويند او ضمن جمعآورى و جوهات شرعي، ماموريتخطير نشر روايات اهل بيت و دايتشيعيان و مبارزه با خطوط انحرافى و التقاطى آن عصر را بر عهده داشت. (11)
علي بنيقطين
از دوستان و علاقهمندان امام موسي(عليهالسلام) بود، در دستگاه هارون به مقام وزارت رسيد. چندين مرتبه خواست از اين مقام استعفا بدهد، ولى حضرت مخالفت كرد. وى براى ارتباط با امام و كمك به شيعيان و حمايت از محبان آل عترت كه در فقر و نادارى بسر ميبردند، از ماموران مخفى استفاده ميكرد، اسماعيل بنسلان و فلان بنحميد از آن جملهاند كه فرزند يقطين آنان را احضار كرد و گفت دو مركبسوارى تدارك ديده و از طريقي غير از راه معمول برويد تا به امام هفتم برسيد و نامه و مبالغى كه ميدهم تحويل آن حضرت به نحوى دهيد كه كسى متوجه نشود. (12)
ابنبزيع
از اعيان و رجال شيعه و شاگردان امام كاظم(عليهالسلام) است. طبق دستور امام در تشكيلات بنيعباس شغل مهمى داشت و از مشاورين خاص دستگاه خلافت به شمار ميرفت. امور تعدادى از شيعيان جهان اسلام توسط وي اصلاح گشت. او به نيازمندان پناه ميداد و عاشقان اهل بيت را از گرفتارى ميرهانيد. (13)
يعقوب بنداود
مردى با ايمان، پاكسرشت و نيكوكار بود. به دليل برخوردارى از شهامت و روحيه مبارزاتى به اتفاق برادرانش در قيام ابراهيم فرزند عبدالله بنحسن شركت كرد و به همين دليل دستگير و زندانى گرديد و تا آخر خلافت منصور در حبس به سر برد. با روى كار آمدن مهدى عباسى آزاد شد. اين بار بعقوب تلاشهاى خود را در حمايت از خاندان عصمت و طهارت و توسعه اقتدار شيعيان به صورت نفوذ در دستگاه حكومت و قبضه كردن پنهانى قدرت ادامه داد و سرانجام به پست وزارت رسيد. به اين ترتيب توانستبسيارى از مناصب مهم تحت قلمرو خلافت اسلامى را به علويان و سادات و برخى شيعيان تفويض كند. اين وضع دشمنان را نزد خليفه عباسى به سعايت و مذمت از وي واداشت و مهدى عباسى را به اين موضوع تهديد كردند كه سراسر كشور اسلامى در دستيعقوب و شيعيان است و با انقلابى سريع ميتواند بساط حكومت تو را سرنگون كنند. تبليغات زهرآگين دشمنان كار خود را كرد و موجب بركناري يعقوب و زندانى شدن او گرديد. (14)
پي نوشتها : 1- جامع الرواة; محمد بنعلى اردبيلي، ج 2، ص356 -357 و نيز الكنى و الالقاب، محدث قمي.
2- فهرستشيخ طوسي، ص 265.
3- معجم رجال حديث، ج 14، ص 301.
4- اين واقعيت در رجال نجاشي، ص229 و رجال كشي، ص 591 آمده است.
5- رجال كشي، ص186.
6- راويان امام رضا(عليهالسلام) در مسند الرضا، ص 361.
7- همان، ص 15.
8- منتهى الامال، ج 2، ص276.
9- رجال نجاشي، ص 305 و رجال كشي، ص269.
10- بحارالانوار، ج 48، ص67.
11- در مورد وى بنگريد به كتاب صفوان بنيحيي، شكوه ايمان، محمد اصغرينژاد.
12- بحارالانوار، ج 48، ص 35.
13- رجال نجاشي، ص 255.
14- پيشواى آزاده; مهدى پيشوايي، ص 55.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 325]