تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
مراحل قانونی انحصار وراثت در یک نگاه: از کجا شروع کنیم؟
چگونه برای دریافت ویزای ایران اقدام کنیم؟ مدارک لازم و نکات کاربردی
راهنمای خرید یو پی اس برای مراکز درمانی و بیمارستانی مطابق الزامات قانونی
آیا طلاق توافقی نیاز به وکیل دارد؟
چگونه ویزای آفریقای جنوبی را به آسانی دریافت کنیم؟ راهنمای قدم به قدم
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1820587422
حقیقت شفا در خانواده
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: نویسنده: لورین ام.
مترجم: پیمان آزموده/ کارشناس ارشد روانشناسی عموم
لورین رایت (LORRAINE M. RIGHT) از جمله افراد سرشناس در حیطه خانواده درمانی است که بر اساس الهامات بر گرفته از زندگی شخصی خویش که در آن هم ناراحتی آرتروزی مادربزرگ، هم رنج ناشی از داشتن دختری بیمار و هم رنج ابتلاء به بیماری سرطان در خودش را دیده است به ارایه برخی راهبردها و نظریهای جدید در حیطه خانواده اقدام کرده است که در این مقاله سعی بر آشنایی خانوادههای محترم با این نگاه جدید به تجربه رنج و بیماری و شفاء است. بدان جهت که مطلب حالت کاربردی داشته باشد به یک نمونه از مصاحبههای ایشان با یکی از بیمارانش که مشکلات بسیاری در مسایل خانوادگی داشته و منشعب از ابعاد معنوی است، اشاره می شود. مطالب زیر ترجمان و برگردان خلاصه واری از نوشتههای این پژوهشگر و نویسنده ارزشمند است.
معنویت، رنج و باورها : تثلیث جدید
من (لورین رایت) به این اعتقاد رسیدهام که یک سهگانهی جدید در فعالیت خانواده درمانی من ایجاد شده است: معنویت، رنج و باورها. فکر کردن در مورد معنویت بدون تفکر در مورد رنج و باورها را غیر ممکن میدانم. این سه پنداره به تمام معنی در هم تنیده شدهاند و ارتباط نزدیکی با هم دارند.
معنویت
تجربه کار بالینی خودم با خانوادهها به من یاد داده است که تجربه رنج از بیماری با تجربه معنویت جابهجا شده است آنگونه که اعضای خانواده سعی میکنند معنا را به دور از درماندگی و رنجشان ایجاد کنند. برای درک اینکه چگونه اعضای خانواده ترحم و همدلی را ابراز میکنند و چه تاثیراتی در جهت بهبودی از رنج ایجاد میشود، ضروری است که به مسایل معنوی و مذهبی خانوادهها توجه شود.
مهمترین مطلب آموخته شده در مورد رنج که در کار بالینیام بر روی خانوادهها ظرف 25 سال به تدریج جمع آوری کردهام این است که گفتگو از رنج مطمئنا گفتگو از معنویت را آغاز میکند. اگر ما خانوادهها و درمانگران نسبت به رنج پذیرا باشیم، رنج ما را به سمت بعد معنوی هدایت میکند. بایستی بپذیریم که رنج و اغلب بیمعنی بودن آن در نهایت موضوعاتی معنوی هستند.
نیایش با حضور عارفانه نیز در کار بالینی با خانوادهها و در فعالیت خودم توجه بیشتری را به خود معطوف داشته است. داسی در سال 1993 مروری بر مطالعات پزشکی زیادی داشت که سودمندی نیایش در ایجاد تغییرات جسمی را مورد بررسی قرار میداد. به عنوان مثال او مطرح کرد که مناسک نیایش موجب برانگیخته شدن هیجاناتی می شود که به دنبال آن با تاثیرات مثبت بر سیستمهای ایمنی و قلبی ـ عروقی منجر به تغییراتی در سلامتی میشود. پژوهشگری به نام توماس در سال 1993 نیز مرور جالبی بر فعالیتهای دکترهایی داشت که برای بیمارانشان وبه همراه آنها دعا میکردند و آنهاییکه بیمارانشان را تشویق به دعا کردن برای خودشان و درون جامعه مذهبیشان میکردند. از این تجدید نظر او عقیدهاش مبنی بر کارآمدی بیشتر نیایش بر عدم نیایش را ارایه کرد.
در دعا کردن برای مراجعینمان شاید ما نیز ارتباطمان را با آنها و سرمایه گذاریمان را در بهزیستی و بهبودیشان بالا ببریم.
باورها
در زندگی روزانه بهترین وسیله برای شنیدن باورهای خودمان و دیگران داستانهایی است که در محاورههایمان رد و بدل میکنیم. باورها طرحهای کلی هستند که ما از طریق آنها زندگیمان را میسازیم و به پیش میبریم تا آنها را با زندگیهای دیگران درآمیزیم. در هیچ زمانی باورهای خانوادگی و شخصی بیش از زمانی که بیماری ظاهر می شود تایید شده، به مخاطره افتاده یا تهدید شده نیستند. باور فرد درباره بیماری بر چگونگی تجربه بیماری مؤثر است. هیچ دو نفر و هیچ دو خانوادهای تجربه یکسانی در مورد بیماری یکسانی ندارند چه این بیماری یک سرماخوردگی معمولی و چه یک MS باشد. برخی خانوادهها بیماری را به عنوان نشانهای از گنهکاری میبینند و مریضی را تنبیهی برای یک زندگی غیرخدایی میدانند. خانوادههای دیگر معتقدند که بیمار بودن یک نشانه جسمانی طبیعی است که عضو بیمار باید آن را کاهش دهد و مراقب خودش باشد زیرا که به هیچ عنوان نمیتواند نسبت به سلامتیاش بیتوجه باشد. همچنین در این مورد که زمانی که بیماری وارد یک خانواده میشود اعضای خانواده چگونه باید رفتار کنند، عقاید زیادی وجود دارد.در نتیجه اینکه چگونه خانوادهها بیماری را میپذیرند، آنرا کنترل میکنند و با آن سازگار میشوند از عقایدشان در مورد بیماری ناشی می شود که افراد با آنها مواجه میشوند. همه باورها در تجربه یک بیماری مهم نیستند. باورهای اساسی که برای روشن نمودن و بررسی تجارب بیماری خانوادهها مفیدتر یافتهام عبارتاند از باورها دربارهی سبب شناسی یعنی علت بیماری، تشخیص بیماری، شفاء و درمان، پیش آگهی یعنی پیامد بیماری، تسلط یا کنترل و تاثیر بر بیماری، جایگاه بیماری در روابط خانوادگی و زندگیمان، معنویت و مذهب، نقش اعضای خانواده و در نهایت دربارهی نقش متخصصین بهداشت درمان.
رنج
رنج چیست؟ یک توصیف از رنج که من آن را مفید یافتهام به وسیله مورس و جانسون( 1991) ارایه شد. آنها این ایده را پیش میکشند که رنج مفهوم جامعی است که درد مزمن و حاد، سعی و تلاش جهت تحمل نمودن، بیگانگی به دلیل محروم سازی اجباری از زندگی روزانه، شوک بستری شدن و تردید در پیش بینی عواقب بیماری را دربرمی گیرد. توضیحات دیگر از رنج شامل نومیدی، فقدان قدرت، آرزوی شدید برای عشق، چیزی که ضربه و آسیب میزند و شکست در روابط میباشد.
در حالیکه من با این تلاشها جهت تعریف و توصیف رنج موافق هستم ولی با تمایل بیشتری دارم تا با نظر یکی از بیمارانم همنوا شوم که رنج خودش را به صورت «احساس ترس و بهت و محنت در اکثر اوقات» توصیف کرد.
از پژوهش و فعالیت بالینی خودم با خانوادهها به این امر بسیار معتقد شدهام که صحبت کردن در مورد تجربه فرد از بیماری اغلب میتواند رنج هیجانی، جسمانی و یا معنوی را بهبود ببخشد، یا کاهش دهد. صحبت کردن در مورد داستانهای بیمار و گوش کردن به آنها در محاورههای درمانی تبدیل به بافتی میشود که از طریق آن رنج برای اولین بار تایید و سپس زمانی که فرایند شفا شروع میشود، این رنج بهبود مییابد.
به اعتقاد من زمانی که با خانوادهها کار میکنیم هدف و وظیفهی ما این است که رنج هیجانی، جسمانی و معنوی را کاهش، تسکین یا شفا دهیم. با همفکری همکارانم وندی ال واتسون و ژانیک ام بل یک رویکرد بالینی را ایجاد کردهام (مدل باورهای بیماری) که بر تغییر دادن، به چالش انداختن یا اصلاح نمودن باورهای محدود کننده به جهت کمک برای تسکین دادن یا کاهش دادن رنج در خانوادهها تاکید میورزد. برخی از روشهایی که در تسکین رنج مفید یافتهایم عبارت از تصدیق کردن رنج، درخواست کردن به بیان رنج، گوش کردن و تایید کردن رنج، ارتباط دادن رنج و معنویت، بازشناسایی و به چالش انداختن باورهای محدود کننده خودمان، خلق یک محیط شفا دهنده و در آخر دعوت کردن به تاملاتی بر روی رنج است.
برای توضیح بیشتر درباره این فرایندها و تأثیرگذاری باورهای معنوی و مذهبی بر بیماری به ذکر یک نمونه بالینی می پردازم که می تواند در شفاف شدن این موضوع تأثیرگذار باشد. در واقع این مثال برای روشن شدن ارتباط درونی تثلیث معنویت،رنج و باورها است.
مثال بالینی : «بعد از اینکه مُردم به کجا خواهم رفت؟»
خانوادهای شامل یک شوهر 63 ساله انگلیسی ـ کانادایی و یک خانم 62 ساله فرانسوی ـ کانادایی را در نظر بگیرید. آنها دارای 2 فرزند بزرگ هستند که در جای دیگری زندگی میکنند. شوهر 6 ماه قبل از این جلسه یک آنفارکتوس قلبی را تجربه کرده بود. این گزارش، جلسه سوم مشاوره را بیان می کند، این خانواده قبلاً 2 جلسه ملاقات شده بودند. زوج در این 2 جلسه پیشرفت خوبی کرده بودند. به من گزارش دادند که صحبت کردن در مورد اینکه چگونه بیماری بر روابطشان تأثیرگذار بوده است و طرح ترسها و نگرانیهای زیادی که هر یک از آنها تجربه کرده بودند، کمک کننده بوده است. این زوج بیان کردند که آنها هم اکنون در خانه بیشتر با هم صحبت میکنند و بعد از چندین سال برای اولین بار با هم صبحانه میخورند و احساس میکنند که می توانند یکدیگر را درک نمایند.
زمانی که با خانوادههایی کار میکنم که در آنها یک همسر دچار حمله قلبی شده است معمولاً از همسری که دچار مشکل نشده است میپرسم که آیا نگران این مساله که همسرش دچار حمله قلبی دیگری شود هست؟ در این مورد خانم پاسخ داد: «بله، همیشه». زمانی که از شوهرش پرسیدم که آیا او از اینکه دچار انسداد کرونری دیگری شود، نگران است، او بیان کرده که از مرگ به خاطر حمله قلبی نگران نیست. جالبترین جنبه این پژوهش درمانی زمانی اتفاق افتاد که خانم عقیدهاش را مبنی بر اینکه او نیز یک حمله قلبی خواهد داشت ابراز کرد. او همچنین بیان کرد که به دلیل ترسش از مرگ مدت 20 سال است که از داروی ضد افسردگی استفاده میکند. در این رونوشت کلمه به کلمه از کار بالینیام با این خانواده به تمایزی معنادار دست یافتم (از این پس، «د» نشان دهنده دکتر لورین رایت؛ «خ» نشان دهنده زوجه ؛ «ش» نشان دهنده شوهر میباشد).
د : (خطاب به خانم) زمانی که شما میگویید که دارای ترس از مرگ هستید منظورتان چیست؟
خ: ترس من از این است که نمیدانم کجا خواهم رفت، نگرانم. نمیدانم کجا خواهم رفت، نمیدانم چرا، منظورم این است.
نمیدانم این به دلیل مذهب است یا مدرسه. منظورم روش بزرگ شدنم است.
د: بنابراین شما میگویید که بزرگترین نگرانی شما این مساله نیست که چگونه خواهید مرد، درست است؟ بلکه این است که بعد از مردن به کجا خواهید رفت ؟
خ: دقیقاً
د: میفهمم
این یک تمایز و خود فاش سازی جالب و بسیار مهم میباشد. این خانم این مساله را شفاف میسازد که ترسش از مرگ نیست که دردسرسازترین مساله است بلکه ترسش بیشتر از این مساله است که بعد از اینکه مُرد به کجا خواهد رفت. شفاف سازی بیشتر این عقیده در پی میآید.
خ: اگر شما خوب هستید پس به بهشت خواهید رفت و اگر هم بد هستید به جهنم میروید. این مساله همیشه در ذهنم بود، همه چیز نشانه یک گناه بود و به همین ترتیب با این مساله بزرگ میشدم و از همه اینها نگران بودم و هنوز هم آنها در ذهنم هست.
د: هوم
خ: من در مورد خودم همیشه ساعت را میدیدم (حرکات یک پاندول). اگر شما خوب هستید (حرکات به یک طرف) و اگر شما بد هستید (به طرف دیگر می رود) و هیچ حد وسطی وجود ندارد. نمیدانم به کجا خواهم رفت.
د: پس زمانی که زندگیتان را در حال حاضر ارزیابی میکنید (اسم خانم) شما میگویید...
خ: خوب من گاهی اوقات بد بودم، شبیه همه اشخاص دیگر.
د: مطمئناً
خ: اما پس خیلی وقتها یا اکثر اوقات، اما آه....
د: اما هم اکنون که زندگیتان را ارزیابی میکنید و به زندگیتان نگاه میکنید، آیا در مورد وضعیتی که زندگیتان را طی کردهاید، احساس خوبی دارید؟
خ: بله، مطمئناً................
د: آیا فکر میکنید، ..............
خ: مطمئناً، زندگی ام را تغییر نخواهم داد حتی با وجود اینکه تقریبا به پایان خط رسیدهام منظورم با خانواده و همه چیز است، اما به هیچ عنوان زندگیم را عوض نخواهم کرد.
د: منظورم این است که درباره کاتولیک مطالب اندکی میدانم، اما شاید شما به من کمک کنید تا بیشتر بدانم. آیا شما معتقدید که به خاطر مسیری که تا به حال در زندگیتان طی کردهاید از طرف خدا مورد قضاوت قرار خواهید گرفت؟
خ : منظورتان از طرف خدا است؟
د: از طرف خدا.
خ: دقیقا، بله .
د: و بنابراین اگر خدا شما را امروز قضاوت میکرد، آیا فکر میکنید که از شما راضی بود....
خ : نمیدانم.
د: ..... یا راضی نبود؟
خ: این همانچیزی است که من از خودم میپرسم، میبینید.
د: آه..... و چه چیزی به خودتان میگویید؟
خ: همه افراد خانوادهام میدانند که من از مُردن تشویش دارم، حتی بچههایم، خیلی از اوقات یک ماه واقعا از صحبت کردن با آنها خودداری میکردم. من نگرانم. نگران این نیستم که بیمار یا چیز دیگر شوم، بلکه نگرانیام مردن است .....
د: مرگ از این جهت ترس آور است که شما چگونه مورد قضاوت قرار خواهید گرفت.
بعد از این گفتگوی مهم و شفافسازی بیشتر عقاید، من یک تلاش اولیه را جهت به چالش انداختن این عقیده محدود کننده ایجاد میکنم. من این کار را به وسیله پرسیدن یک سوال عقیدتی گره گشای فرضی که معمولا در فعالیت بالینیام میپرسم، انجام میدهم. این سوال یک روش غیر مستقیم به چالش انداختن یا تغییر دادن یک عقیده محدود کننده است. این سوال همیشه با این مقدمه شروع میشود که « اگر شما معتقد بودید که .... » این سوال موجب شد تا این زن یک عقیده گره گشای دیگر را بررسی کند، عقیدهای که سایر عقایدش را پیش میکشد که ممکن است موجب ایجاد داستانها و رفتارهای جدیدی شود.
د: ممکن است این سوال خیلی عجیب به نظر برسد، اما به هر طریقی این سوال را از شما خواهم پرسید. اگر شما معتقد بودید، اگر شما برای حتی ده دقیقه امروز معتقد بودید که خدا از شما خیلی راضی هست، در آن صورت چگونه به عنوان یک همسر، یک مادر و یک شخص زندگیتان را ادامه میدادید....
خ: این مساله همه چیز را عوض میکرد.
د: چه تفاوتی در زندگی شما ایجاد میشد؟
خ: این مساله همه چیز را برای من تغییر داد.
د: میتوانید به من بگویید که چه تغییری ایجاد میشد؟ چند تا از چیزهایی که در زندگی شما تغییر میکنند چه خواهند بود؟
خ: اول از همه اینکه، دیگر بیشتر از این مذهبی نخواهم بود و سپس میگویم، خوب، اگر فردا بمیرم، خوب، فردا بمیرم، آن وقت میدانم به کجا خواهم رفت، خدا از مکان آنجا باخبر است.
د: و اگر شما دیگر بیش از این مذهبی نبودید، فکر میکنید چگونه مسیر متفاوتی را در زندگیتان طی میکردید؟ تفاوت برای شما چه خواهد بود؟
خ : خوب، من، اووم، آرامتر خواهم بود.....
د: آرامتر.....
خ: یقینا، زیرا همه این مسایل درونی است و این همیشه بر زندگیام تاثیر گذاشته است، آاااه، من آن تنشی را که همیشه با آن زندگی میکردم دیگر نخواهم داشت و ..... آیا منظورم را درک کردید؟
د : بله، فهمیدم، اگر شما میتوانستید معتقد باشید- فقط میخواهم مطمئن شوم که مطلب را واقعا فهمیدهام ـ اگر شما میتوانستید حتی فقط برای 10 دقیقه معتقد باشید که خدا از شما راضی است، در آن صورت شما زندگی خوبی را داشتید و اینکه اگر او شما را، خیلی خوب مورد قضاوت قرار بدهد در آن صورت میگفتید که همه چیز را در دنیای شما متفاوت میشود.....
خ: دقیقا، بله، مطمئنا.
د: ..... شما آرامتر و آرامتر خواهید بود و ......
خ: دیگر اعصاب کسی را خراب نمیکردم.
د: بله، این باور نکردنی است، موافقی؟
در اینجا زنی وجود دارد که به طور وحشتناک برای سالیان زیادی از این باور که او دچار یک حمله قلبی خواهد داشت و حتی یک باور وحشتناک با این مضمون که او نمیداند زمانی که بمیرد چگونه مورد قضاوت قرار خواهد گرفت، رنجیده شده است. در نتیجه نمیداند که بعد از مرگ به کجا خواهد رفت.
در این رونوشت بعدی یک کشف و شهود حیرتانگیز پیش میآید. این خانم در این فکر است که همه داروهای ضد افسردگیاش را قطع کند. البته من نسبت به باور داشتن این مطلب محتاط هستم که اگر او معتقد بود که به بهشت خواهد رفت، نیاز به مصرف دارو در او کمتر خواهد شد؟ پاسخهایش حیرت انگیز هستند و باورهایش درست در جلوی روی من در محاوره درونی تکامل یافتهمان شروع به تغییر کردن نمودند. پاسخش وقتیکه او جمله مرا کامل نمود حتی تعجب آورتر هست.
خ: ..... به داروهای کمتر؟
د: که در آن صورت شما به داروهای کمتری نیاز دارید، بله.
خ: مطمئنا، مسلما.
د: اوووف، پس شاید این باور، که اگر شما جسارت داشته باشید و مثبتتر باشید.....
خ: بله، درست شبیه یک آذرخش ( نکتههایی درسر، لامپ روشن)، درست؟
د: شما شروع به این تفکر میکنید که «بله، من یک شخص خوب هستم، من محتملا خیلی خوب مورد قضاوت قرار خواهم گرفت، به وسیله خدا، و میتوانم به بهشت بروم» و میخواهم شما بدانید که من همین باور مذهبی را در مورد بهشت دارم.....
خ: شما هم اینگونه فکر میکنید؟
د: ...... و فهم و آن ارادهای که مورد قضاوت میباشد اما در مورد این مساله مثل شما نگران نیستم. این باید یک چیز دهشت آور باشد.
خ: اه، این وحشت آور است، گاهی اوقات به (شوهرم) میگویم، این وحشت آور است، شما نمیدانید چه احساسی درون من است، این شبیه به چیزی است که مرا وادار میکند که جیغ بزنم.
د: بله ....
خ: برخی روزها به خودم میگویم که ترجیح میدهم که بمیرم ولی باز هم به خودم میگویم که نمیخواهم بمیرم.
د: همچنین شما فکر میکنید که در آنجا میتوانست یک پیوندی وجود داشته باشد. بنابراین زمانی که شما دست از قرصها بردارید، ممکن است در آن صورت نسبت به خودتان شجاعتر شوید و نگاه مثبت تری داشته باشید.
خ: دقیقا.
در انتهای این جلسه من توصیهها و برداشتهای خودم را نسبت به این خانواده ارایه میدهم. من آنچه را که از این زوج و به ویژه از آن خانم پذیرا و شجاع یاد گرفتهام، بیان میکنم.
د: میخواهم چند تا از برداشتهایم و چند تا از چیزهایی که امروز از شما یاد گرفتهام را بیان کنم. اولین چیزی که آموختهام این است که شما 38 سال است که ازدواج کردهاید و چیزی که واقعا شما امروز به من یاد دادهاید این است که حتی بعد از 38 سال ازدواج، ازدواجها میتوانند بهتر شوند و لزومی ندارد که بدتر شوند، درسته؟
هر دو: بله، بله.
خ: من از این بابت خیلی خوشحال هستم.
د: اینکه شما محتملا خواهید گفت، البته حدس میزنم، اینکه شما خواهید گفت ازدواجتان محتملا، در بهترین وضعیتی است که تاکنون بوده است، آیا آنرا ادامه خواهید داد؟
خ: مسلما، بله....
د: یکی از بهترین .....
خ: برای من ـ بله .
د: ..... یکی از بهترین دورهها در ازدواجتان....
ش: اه، بهترین دورهها برای ما .
د: ..... دورهها در ازدواجتان.
هر دو: یقینا، بله.
د: ببینید، فکر میکنم این باور نکردنی است، ازدواجتان بعد از 38 سال حتی بهتر شده است. این واقعا چیزی است که امروز یاد گرفتهام و آن اینکه ما هرگز نباید امید به ازدواجها را از دست بدهیم. آنها حتی میتوانند بهتر شوند، حتی سالیان سال بعد از ازدواج، چیز دیگری که امروز یاد گرفتهام و برای من خیلی مفید بود، این تصور است که بیماری همیشه نبایستی چیز وحشتناکی در یک خانواده باشد، بیماری فقط گاهی اوقات میتواند هراس انگیز باشد، این میتواند چیز وحشتناکی باشد اما برخی چیزهای مثبت خیلی خوب نیز میتواند از دل آن آشکار شود. ازدواج شما قویتر است، شما با هم آمدهاید، شما متحد شدهاید و این چیز خیلی عجیبی است. چیز دیگر اینکه (با خطاب به خانم)، زمانی که من به دانشگاه خودم برگردم، دانشجویانم از من خواهند پرسید که: «شما چه چیزی آموختید؟» من در مورد شما فکر خواهم کرد و شما داستانی را که دوست دارم تعریف کنم میدانید، میتوانم داستان شما را تعریف کنم؟ آن داستان این هست: داستان در مورد زنی که برای سالیان متمادی معتقد بود، اه، احساس میکنم به وسیله این داستان خیلی متاثر شدم.... اما زنی که برای سالیان درازی معتقد بود که مورد قضاوت قهر و غضب خدا قرار خواهد گرفت، درست است؟ او مطمئن نبود که آیا به بهشت میرود یا به جهنم، ولی با این وجود به وسیله جسارتش، پیوندی را ایجاد کرد که محتملا براساس آن میتوانست دست از مصرف دارو بکشد. پیوندی وجود داشت که بر اثر آن احتمالاً دیگر به هیچ عنوان او مجبور نمیشد دارو مصرف کند. اگر او میتوانست شروع به ایدههای بیشتر و باورهای بهتری در مورد خودش بکند این که او یک شخص خوب و یک همسر خوب و یا مادر خوب بود. و زمانی که او شروع کرد به اینکه فقط در مورد این مساله یک کمی فکر کند و این عقیده را خودش بپذیرد، او نیز با این ایده همنوا میشود که ممکن است بتواند دست از مصرف 20 ساله داروی ضد افسردگیاش بکشد! این یک داستان قابل توجه است که دوست دارم بتوانم آن را تعریف کنم.
اندیشههای پایانی
عمق رنج هر شخصی به وسیله تجربه منحصر به فرد، هر فرد از دیگران متمایز میشود. زمانی بوده است که به خاطر دیگران رنجیده شدهام، دلسوزی کردهام، و تاسف خوردهام، اما این تنها رنج خودم است که مستقیما تجربه کردهام.
تجارب رنج نمیتوانند قابل مقایسه باشند، اما متاسفانه مقایسههایی در مورد رنجهایی که معتقدیم وحشت انگیزترین رنجها هستند، ایجاد میشوند. ما باید شنوندگان و شاهدانی برای رنجهای دیگران باشیم. ما باید رنج را تایید کنیم و سوالاتی بپرسیم تا هر عقیده محدود کنندهای را که ممکن است رنجشان را شدیدتر کند به چالش بیاندازیم و عقاید گره گشاتر، احتمالات و فرصتهای تغییر و رشد را تشویق کنیم.
به واسطه این مبادله بین اعضای خانواده و درمانگران در مورد رنج، یک بعد معنویت آشکار می شود. این سفر به معنویت خودش را در برقراری تکریم کردن، همدردی و عشق بین اعضای خانواده و درمانگران نشان میدهد. علاوه بر این مساله، این تلاشها جهت تسکین دادن رنج از حوزه گستردهتری از شفاء عبور میکند. شفایی که نه تنها برای اعضای خانواده بلکه برای درمانگران نیز مفید است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 363]
-
گوناگون
پربازدیدترینها