واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: مصاحبه با شناگر 8 طلايي المپيك 2008 فلپس: من شكستناپذير نيستم
جام جم آنلاين: مايكل فلپس در المپيك 2008 پكن 8 مدال طلا به دست آورد و ركورد 7 مدال طلا در يك دوره المپيك را كه به هموطنش مارك اسپيتز تعلق داشت، شكست و در مجموع دو المپيك به ركورد استثنايي 14 مدال طلا رسيد. اين توفيق سبب شده تا خيليها بخواهند بدانند فلپس چه احساسي دارد و چگونه به اين توفيق بزرگ رسيده.
او در مصاحبهاي در اين باره صحبت كرده است:
بزرگترين ورزشكار المپيك تاريخ بودن چه احساسي دارد؟
گمان ميكنم نميتوانم كلمات مناسب را پيدا كنم. از كودكي هميشه ميخواستم المپيكي باشم. اين سومين المپيك من است. فكر ميكنم يكي از مزاياي شركت در المپيك اين است كه نماينده كشورمان باشيم. حالا پرافتخارترين ورزشكار المپيكي بودن كمي ثقيل و عجيب است. چيزي براي گفتن ندارم. راستش بعد از شناي پروانه بود. داشتم سعي ميكردم حواسم را براي مسابقه بعدي متمركز كنم، اما يكباره اين فكر به ذهنم رسيد: بزرگترين المپيكي تاريخ خيلي زيباست. من قطعا به آن افتخار ميكنم.
گفتي بردن مدال پشت مدال خيلي لذتبخش است. آيا احساس آن بهتر از احساس روز تولدت، بهتر از كريسمس است؟ چقدر لذتبخش است؟
وقتي يك مدال طلاي المپيك داشته باشيد، هميشه با شما ميماند و شما هميشه قهرمان المپيك هستيد. روز تولد شما يا كريسمس هر سال ميآيند و ميروند. احساس ناشي از شنيدن سرود ملي كشورتان در حالي كه مدال طلايي دور گردنتان است، قطعا هرگز كهنه نميشود.
مشكل عينك چقدر بر كار شما تاثير گذاشت؟
ميدانستم امكان پاك كردن آن را ندارم. مجبور بودم با وجود مشكل عينك شنا كنم. نميتوانستم عينك را بردارم، چون دو كلاه روي سرم بود و امكان برداشتن كلاهها و عينك وجود نداشت. نميتوانستم آب عينك را خالي كنم و فقط مجبور به شنا كردن بودم. سعي كردم چيزي را ببينم، اما نميتوانستم خط پايان و ديوار 150 را ببينم. سعي ميكردم حرف «تي» را در كف استخر ببينم. به هر ترتيبي بود مسابقه را به آخر رساندم، اما از اين كه ميدانستم ميتوانستم سريعتر از آن شنا كنم و نكرده بودم، ناراحت بودم. متاسف بودم كه عينك باعث دشواري كار من شد و كاري از دستم برنميآمد، اما اوضاع را به بهترين شكل كه ميتوانستم كنترل كردم.
با اين همه فشار، المپيك، برنده شدن و مسائل ديگر، چگونه ميتواني فكرت را متمركز كني؟
فلپس: اين سومين المپيك من است. قبلا هم چند بار در چنين شرايطي بودهام، نه فقط المپيك بلكه قهرمانيهاي جهان. ميدانم چطور در كل مدت يك مسابقه چه 7 روز باشد يا 9 روز انرژي خود را حفظ كنم. اين احتمالا بزرگترين نكتهاي است كه طي 4 سال گذشته ياد گرفتهام. اين كه بتوانم انرژي خود را ذخيره كنم. وقتي به اين سطح ميرسي اين مساله بزرگي است. بايد در مسابقات بسياري شركت كرد. اين يكي از مهمترين چيزهاست.
هر بار چطور ميتواني به اين خوبي برگردي؟
فلپس: فقط به علت كار كردن روي برگشت در تمرين. ما هر روز زمان زيادي را صرف تمرين براي هر كاري ميكنيم.
از اين كه اينجا تا اين حد شكستناپذير بودهاي، برايت تعجبآور است؟
دوست داشتم سريعتر شنا ميكردم. من با هر شرايطي خود را تطبيق ميدهم. فكر ميكنم اين چيزي است كه ما خود را در 4 سال گذشته براي آن آماده كردهايم و حالا داريم نتيجهاش را ميگيريم.من شكستناپذير نيستم. هيچ كس شكستناپذير نيست. همه كس را ميتوان شكست داد.
نظرت راجع به «باب بامن» مربي تو چيست؟ آيا بدون او ميتوانستي به اينجا برسي؟
فلپس: خير. من اين را هميشه گفتهام. گمان نميكنم با هيچ مربي ديگري به اينجا ميرسيدم. او هوش بسياري براي اين ورزش دارد و بشدت مراقب هر يك از شاگردان خودش است. او از هر جهت بسيار كامل و دقيق است. اگر احساس كمترين ناراحتي يا درد داشته باشم، ميگويد: علت آن را روشن كنند. او هميشه بر اوضاع مسلط است. من بسيار خوشبخت بودهام كه يك مربي مثل او دارم كه هميشه و در همه مراحل همراه من است. ما در 4 سال گذشته تجربههاي بسياري داشتهايم. او همچنان با من است و در 4 سال آينده هم با هم كار خواهيم كرد.
فلپس در هر كاري ميخواست برنده شود
مايكل فلپس شنا را با درسهاي كاتيلرز كه هنوز هم در ميدوبروك تعليم ميدهد، شروع كرد. مايكل در 7 و 8 سالگي دوره شناي رقابتي خود را با مربيگري جوليا گورسن (شناگر جهاني سابق) و پتي استفنز آغاز كرد و در 9 سالگي تحت تعليم كيت شرتل قرار گرفت.
من (تام هايمز) مربيگري فلپس را در آوريل 1995 (2 ماه پيش از دهمين سالگرد تولد او) شروع كردم و تا اواسط ژوئن 1997 (دو هفته پيش از دوازدهمين سالگرد تولد او) ادامه دادم. پس از آن باب بامن مربي او شد.
مايكل يك پسربچه معمولي بود و تازه شروع به ياد گرفتن اين ورزش كرده بود. من لحظههاي ناراحت بسياري در كنارش بودم چه وقتهايي كه اوضاع بر وفق مرادش نبود يا بعضي از شناگرهاي بزرگتر اذيتش ميكردند. به طور كلي او تا حدي سر به هوا بود، اما در آن زمان شناگري خوب بود و ميخواست به هر كاري كه دست ميزد، برنده شود.
خواهرانش در شروع شناي او چه نقشي داشتند.
مايكل در تمام زندگي خود كنار استخر بود. خواهران او شناگران خوبي بودند (هيلاري در سطح ملي جوانان، ويتني در سطح جهاني) و در تمام مراحل شناي خود خيلي سخت تلاش ميكردند. مايكل به خواهرانش نگاه ميكرد و به عقيده من او مسير طبيعي خانواده فلپس را دنبال ميكرد و در 11 سالگي دور همه ورزشهاي ديگر را خط كشيده و فقط در فكر شنا بود.
خواهرانش هميشه حامي بزرگ او بودند و نقش بزرگي در رسيدن او به شرايط كنوني داشتند. در حالي كه تاثيري از نقش پدر در زندگي مايكل ديده نميشود و مادرش غرق در كارهاي خانه بود، به نظر ميرسد خواهران مايكل بيشتر به فكر او بودند.
مايكل به علت وجود خواهرانش فقط يك راه را براي موفقيت ميشناخت: هرگز هيچ تمريني را از دست ندهد، در هر تمرين حداكثر تلاش و نيروي خود را صرف كند، حواس خود را در داخل و خارج از آب جمع كند و هميشه هدفهايي بزرگ داشته باشد.
آيا بلافاصله به استعداد ذاتي او پي بردي؟
با توجه به موفقيتهاي او در 6 تا 9 سالگي ميدانستم به جايي خواهد رسيد. مايكل در 10 سالگي براي نخستين بار ركورد ملي گروه سني خود را بهبود داد و پيش از 11 سالگي چند ركورد ديگر را هم بهتر كرد. در آن زمان بود كه به اين نتيجه رسيدم كه خواهد درخشيد. او از نظر جسمي و رواني به آهستگي به بلوغ ميرسيد و بيشتر روي هدفهاي كوتاهمدت و بلندمدت تمركز ميكرد.
خيلي سريع شنا ميكرد اما در عين حال خيلي جاي پيشرفت داشت و همين نشان ميداد كه خيلي سريعتر خواهد شد. او در 10 سالگي يك بار 500 يارد را زير 6 دقيقه شنا كرد كه اين نشان ميداد در آينده به كجاها خواهد رسيد.
چه كرد كه او را فراتر از ديگر شناگران بزرگ قرار داد؟
قبل از هر چيز، من مايكل را به كسي سپردم كه به عقيده من تنها مربياي بود كه ميتوانست مايكل را به جايگاه كنوني او برساند. باب بامن بهتر از هر مربي ديگري مايكل را آماده كرده است. او ترتيبي داد كه در بيرون و داخل آب همواره بهترين افراد ممكن در كنارش باشند.
گمان ميكنم مايكل از 9 سالگي به بعد هرگز حتي يك جلسه تمرين را از دست نداد. اصول اخلاقي و اراده او براي اينكه بهترين باشد در ميان شناگران بينظير است. او بهتر از هر شناگر ديگري تمرين ميكند. درست است.
كه استعداد و توانايي بدني سريع شنا كردن را دارد، هر چه را كه در اين ورزش بوده با تلاش به دست آورده است. استعداد لازم است، اما كار سخت داشتن هدفهاي عالي و مربي خوب انسان را به اوجي كه ميخواهد ميرساند... و مايكل ميخواهد و مشتاق است هر كاري را كه لازم است، انجام دهد.
مشاهده اين وضع براي شما چگونه است؟
عالي، باورنكردني، شاديبخش، باعث افتخار.... ميدانيم كه نقش من در موفقيت هاي مايكل كوچك است، اما از اينكه فرصت داشتم مربي اين جوان باشم به هيجان ميآيم. او در حالي كه بزرگترين شناگر تاريخ است به يك انسان برجسته نيز تبديل شده است.
او يك نابغه و نمادي عظيم براي كل شناي امريكا است، شاهد پيشرفت او در اين سالها بودن هيجانانگيز و يك هفته المپيك باورنكردني بوده است. از نقش مادر و خواهران او هم بايد تقدير شود. آنان تاثير بسياري در اين موفقيت داشتند و بايد به مايكل و كمك عظيم خود در اين موفقيت افتخار كنند.
اطرافيان بيشتر چه سوالهايي درباره او از شما ميپرسند؟
مسائل كلي درباره وقتي كه مربي او بودم و بيشتر آنان فكر ميكنند، افتخاري است كه زماني مربي او بودم. بايد تكرار كنم كه از شناختن مايكل، مربيگري او و دوستي با او خوشحال هستم.
در پايان بايد بگويم بيشترين احترام را براي آنچه كه «با من» با مايكل به دست آورده قائل هستم. در حالي كه بعضيها معتقدند هر كسي ميتوانست مربي آدمي به خوبي مايكل باشد، من اين حرف را قبول ندارم. موفقيتهاي مايكل نتيجه مستقيم مربيگري و راهنمايي باب است.
مترجم علي كسمايي
دوشنبه 4 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 239]