واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: پيش نياز دموکراسي تکثرگرايي است جامعه غيرقابل پيش بيني در گفت وگو با ابراهيم يزدي اشاره؛ برخي از صاحبنظران سياسي بر اين عقيده اند که جامعه ايران، جامعه اي غيرقابل پيش بيني است. زماني که آقاي خاتمي راي 20 ميليوني را از آن خود مي کند، همين جمله در مورد مردم ايران اطلاق مي شود و نيز زماني که از صندوق انتخابات، آقاي احمدي نژاد بيرون مي آيد باز اين جمله شنيده مي شود. حال سوال اين است آيا واقعاً جامعه ايران، جامعه اي غيرقابل پيش بيني است؟ به اين سوال دکتر ابراهيم يزدي دبيرکل نهضت آزادي ايران پاسخ مي دهد که آن را مي خوانيد؛ سوال کاملاً روشن است، پرسش اين است که آيا تحولات سياسي در ايران قابل پيش بيني است يا خير؟ به اين پرسش در دو سطح مي توان پاسخ داد. تحولات سياسي در يک سطح، قطعاً قابل پيش بيني نيست. اينکه در ايران نهايتاً يک انقلاب جديدي به سبک انقلاب در 22 بهمن اتفاق مي افتد. جواب اين سوال اين است که خير. شواهد دال بر اين پاسخ است که خير چنين چيزي امکان ندارد. چه اتفاقي مي افتد قابل پيش بيني نيست. فقط ما مي توانيم براساس شواهد حدس بزنيم و گمانه زني کنيم. نمي توانيم پيش بيني کنيم که چه اتفاقي مي افتد. ديگر آنکه آيا واکنش هاي مردم قابل پيش بيني است؟ اين نيز تقريباً غيرممکن است. محققيني که اوضاع ايران را مطالعه مي کنند نيز بر اين عقيده اند که اوضاع ايران قابل پيش بيني نيست. شما نمي توانيد درون دل ايرانيان را بفهميد. مردم جواب هايي که مي دهند، پاسخ هايي نيست که باور داشته باشند، اين جواب ها قابل اعتماد نيست. حال آيا به اين معنا است که در سطح کلان نمي توانيم مسائل سياسي را پيش بيني کنيم؟ ما مي دانيم که جامعه ما يک جامعه انتقالي است. در اين جامعه انتقالي، هنجارها، رفتارها و وقايع نه فقط در حال تغيير است بلکه در حال دگرديسي است. يعني فرم ها در حال تغيير است. هنجارها در حال تغيير است. آرا در حال تغيير است. ما به عنوان روشنفکر تا سطوحي را مي توانيم پيش بيني کنيم و آينده را حدس بزنيم. در خصوص مسائل سياسي و مشخصاً مساله انتخابات، اين تحليل نيز صادق است. در گذشته گفته مي شد به خاطر اينکه شناسنامه ها مهر بخورد، افراد مجبورند در انتخابات شرکت کنند. در انتخابات دور دوم رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني، اتفاقي افتاد که ما آن را نديديم. در آن دوره يک اتفاق جديدي رخ داد. يک فردي به نام احمد توکلي آمد و کانديداي رياست جمهوري شد و ناگهان 5 ميليون راي آورد و ما آن را پيش بيني نمي کرديم. حتي در کردستان احمد توکلي از هاشمي رفسنجاني بيشتر راي آورد. در آن موقع ما در نهضت آزادي به اين تحليل رسيديم که مردم به ما اين پيام را مي دهند که شما در انتخابات چهره هاي جديد را به ما معرفي کنيد و ما به آنها راي مي دهيم. براين اساس ما تصميم گرفتيم در انتخابات دور پنجم مجلس شرکت کنيم و کانديدايي را معرفي کنيم که در بين آنها نيست. حتي مهندس سحابي و بسياري از روشنفکران شرکت کردند ولي شوراي نگهبان آنان را تاييد نکرد. اما نکته مهمي که در اينجا مي خواهم بگويم اين است که الان ديگر مردم به دليل مهر خوردن شناسنامه يا گرفتن کوپن قند و شکر در انتخابات شرکت نمي کنند. به نظر مي رسد در جامعه ما مردم به نوعي روي مسائل سياسي حساس شده اند که پاي صندوق مي روند. ولي هنوز مسائلي باعث مي شود که مردم حرف اصلي خودشان را بيان نکنند. اما بخش ديگر آن قابل پيش بيني است و آن اينکه مردم باز هم در انتخابات شرکت مي کنند. شما گفتيد که به خاطر برخي مسائل مردم حرف دل خود را نمي زنند، در حالي که شما در مغازه بقالي و در داخل تاکسي مرتب حرف هاي سياسي مي شنويد و الان ديگر نمي توان گفت روشنفکر نمي تواند خواست هاي مردم را حدس بزند و پيش بيني کند. اتفاقاً مردم از دهه 70 شروع به حرف زدن کرده اند. لطفاً به اين سوال پاسخ دهيد که مشخصه جوامع غيرقابل پيش بيني کدام است؟ اصلاً به چه جامعه اي غيرقابل پيش بيني مي گويند؟ از ياد نبريم که نقد و سخن سياسي مردم در يک مقطع امکان دارد، به گونه اي باشد و به هنگام انتخابات نتيجه چيز ديگري باشد. امکان دارد در آن مقطع ملاحظات ديگري مدنظر قرار گيرد. دليل غيرقابل پيش بيني بودن فضاي سياسي ايران، اين است. در حالي که در کشورهاي توسعه يافته زمان طولاني و کافي براي تبليغ و زير و رو کردن افکار و برنامه هاي کانديداها دارند، در نتيجه مي توان سمت و سوي انتخابات را پيش بيني کرد. ولي در ايران پارامترهاي موثر در شکل گيري حوادث آنقدر متنوع است که با هيچ آمار و ارقام مهندسي نمي توان آينده را پيش بيني کرد. پارامترها بسيار متغير است. درست است که مردم در اين روزها به راحتي حرف مي زنند، نقد مي کنند، اظهارنظر مي کنند، موضع گيري سياسي مي کنند ولي اين به معناي عمل سياسي مشخص نيست. در اين قسمت از مصاحبه مي خواهم قدري با شما مخالفت کنم. آيا فکر نمي کنيد که روشنفکران ارتباط مستمر و مستقيم خود را با عموم جامعه از دست داده اند. در نتيجه لايه هاي مختلف جامعه را نمي شناسند، تحولات اتفاق افتاده در بين اين لايه ها را نمي توانند تشخيص دهند؟ من هم معتقدم روشنفکران ارتباط مستقيم با مردم ندارند ولي نقص از طرف روشنفکران نيست. اين زاييده شرايط گذشته است. ولي بايد فراموش نکنيم که از همه امکانات براي قطع اين ارتباط استفاده شده است. اما اين جفا به روشنفکر است که بگوييم روشنفکر با مردم ارتباط ندارد. اين طور نيست که روشنفکر در برج عاج نشسته باشد و نخواهد که با مردم ارتباط داشته باشد. من متوجه اين هستم که اگر فردي يا افرادي فعال سياسي هستند، حتماً بايد با جنبش هاي اجتماعي ارتباط مستمر برقرار کنند. اما در مورد انتخابات، انتخابات آينده با يک پيچيدگي جديدي مواجه است. حتي اگر چنانچه همه آقايان تاييد صلاحيت شوند اين سوال در ذهن مردم ما هست که شما اصلاح طلبان دو قوه از سه قوه را در دست داشتيد و کاري نتوانستيد بکنيد، به چه دليل مي خواهيد مجدداً وارد مجلس شويد؟ و بايد ديد که اصلاح طلبان با چه برنامه و روش هايي مي خواهند وارد مجلس هشتم شوند. اگر اصلاح طلبان مي خواهند تنزه طلبي پيشه گيرند، از نهضت آزادي و ملي- مذهبي دوري کنند، وقتي وارد قدرت شوند به چه دليل مي توانند قوي تر عمل کنند. ما فعلاً در مورد انتخابات آينده اظهار نظر نمي کنيم. ما حقيقتاً نمي دانيم تا اسفند چه اتفاقي مي افتد. آيا احزاب نبايد از متخصصيني چون جامعه شناس، روانشناس و روزنامه نگاران براي پيش بيني آينده استفاده کنند؟ در کشوري مثل امريکا که جامعه اي مذهبي است و کليسا در اين کشور بسيار قدرتمند است اما نقش شوراها در آنجا بسيار جدي است. شما در کوچک ترين واحد اجتماعي مانند روستا که 50 خانوار يا 500 خانوار در آن زندگي مي کنند، نقش شوراها را در آنجا کاملاً پررنگ مي بينيد. در شهر ها، در مجلس ايالتي، استاندار ايالتي، شوراها را مي بينيد، در تمام اين زمينه ها، شوراها فعال هستند. همچنين در بسياري موارد هم مسوولان از طرف مردم انتخاب مي شوند، شهردار از طرف مردم انتخاب مي شود، فرماندار منتخب مردم است، قاضي القضات انتخابي است، رئيس پليس انتخابي است، هيات آموزش و پرورش انتخابي است بودجه هايش مستقل است، انجمن خانه و مدرسه، بسيار قدرتمند است، بودجه مدارس را مي دهد و استقلال کامل در حوزه ها وجود دارد. شما مي دانيد که در بسياري از ايالات امريکا مجازات اعدام ملغي شده ولي برخي از ايالت ها نپذيرفتند. ايالت تگزاس نپذيرفت و در آن ايالت مجازات اعدام اجرا مي شود. در برخي از ايالت هاي امريکا، شوراي شهر تصويب کرده که در آنجا کسي حق ندارد مشروبات الکلي بسازد، بفروشد، خريداري کند و کاملاً اين موضوع را کنترل مي کنند. پليس در آنجا مستقل است، در آنجا، شهرباني کل کشور وجود ندارد. در آنجا آکادمي پليس وجود دارد. حال امکان دارد پليس تگزاس او را استخدام کند. تمام اصناف اتحاديه دارند. اتحاديه است که تعيين کننده است. اتحاديه کارگري در امريکا بسيار قدرتمند است. در نتيجه مي تواند مطالبات کارگران را پي بگيرد. با همه اين توضيحات، ما چه بايد بکنيم. ما چگونه بايد ارتباط مستمر خود را با مردم برقرار کنيم؟ براي رسيدن به تشخيص درست چه بايد بکنيم؟ به اين نکته هم واقفم که ما روشنفکران دموکراسي را مي خواهيم ولي به پيش نيازهاي دموکراسي فکر نمي کنيم. پيش نياز دموکراسي، تکثرگرايي است. ما دنبال يک جامعه مونولوگ هستيم، همديگر را تحمل نمي کنيم، با هم همکاري نمي کنيم. ما روشنفکران مشکلات خودمان را داريم. تمام کساني که به کشورهاي اروپايي و امريکا رفته اند، تمام ويژگي هاي فرهنگي آن کشور ها را گرفته اند. اما به هنگامي که پاي همکاري جمعي مي رسد، از آنها هيچ چيز ياد نگرفته ايم. با هم نمي توانند پشت يک ميز بنشينند (البته الان اين حالت خيلي کم شده است). حالا چرا فکر مي کنيد ما همه چيز را از آنجا ياد مي گيريم، الان اين موضوع مهم است؟ به خاطر اينکه برخي چيزهايي که آنجا هست با اميال دروني ما همخواني دارد اما ما مغلوب شاهان دروني خود هستيم. بخشي از اين ناکامي مربوط به فضاي سرد بيرون است. روش ها با هم تخريبي است. روش ها همگرايي نيست. به عنوان مثال، براي تشکيل کنگره حزب اعتماد ملي پيام تبريک مي فرستيم، جواب ما را نمي دهند. کنگره تشکيل مي دهند از ما دعوت نمي کنند، از مهندس سحابي دعوت نمي کنند، آقاي بهزاد نبوي به راحتي با آقاي عسگراولادي سر يک ميز مي نشيند و گفت وگو مي کند، ولي اگر من از اين در وارد شوم، آقاي نبوي هم از آن در خارج مي شود، مي بينيد ما هنوز مشکلات خود را حل نکرده ايم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 230]