واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ترانه بارون (1)
ترانه های علی معلم دامغانی پسرای مشرقیآی پسرا! آی پسرای مشرقی!اسبای نورو توی درّه زین کنیدگردون? خورشیدو صیقل بزنیدصبح سحر رو گردنه کمین کنیدآی خدا قوّت ... حالا نوبت شماسآیینه شید، دنیا رو رشک چین کنیدشب داره می ره، داره شب سحر می شهمی گن که شب سیاهه، اما سر می شهرسوا می شه شام سیاه پرده پوشنوبت تیغ صبح پرده در می شهآی پسرا! اسبای نور و زین کنیدبا تیغ نور مزرعه رو وجین کنیدخون? دوست، خون? آشنا کجاس؟آی پسرای مشرقی! نوبت ماسشیطون و شب هر دو تا شون غریبه اندروغ می گن، دنیا همه ش مال خداسباغ خدا رو پُر یاسمین کنیددنیا تونو رشک بهار چین کنید. کوچه های سرنوشتحالا که غربت زمین یه آسمون تباهیهروزای تیره مثل شب آیین? سیاهیهحالا که حتی جاده ها چنبرمار زخمی انحالا که حتی چشمه هم دام هلاک ماهیهما اگه کاوه هم بشیم ما رو زمونه می زنهباید فریدونی باشه که شاخ دیو و بشکنهاز کوچه های سرنوشت صدای پا تو می شنویمحتی تو شهرای شلوغ گاهی صدا تو می شنویمبوی نسیم، بوی هوا می گن می آی همین روزااز ابر و باد و رعد و نور بانگ رها تو می شنویمرو به نسیم باز می داریم پنجره ها رو تا سحریا تو بیا که صبح بشه، یا ما رو با خودت ببردست ماها و دامنت، دامنتو نمی گذاریمابرای آسمونتیم، اگه نیای نمی باریمیه جایی هستی، می دونیم، تیغتو بستی، می دونیماسبتو زین کرده باید جمعه به صحرا بیاریمای دل ما شکاری کمند پُر خمت! بیادلای بیقرار ما نیاز مقدمت، بیا. تیتر روزنامه عصرهتیتر روزنام? عصره، تیتر روزنامه عصره:یکی خونش O منفی، یکی خونه ش عین قصرهمردی خونشو فروخته، واسه بچّه ش نون خریدهکارشناس دارو می گه: مرد نونو گرون خریدهمردی خونشو فروخته، مردی خونه شو فروختهتیتر روزنام? عصره...آره، خونشو فروخته واسه بچّه ش نون خریدهنرخ خون پایینه اینقدر؟ یا نونو گرون خریده؟عصر آهن، عصر گرگه، توبه مرگ گرگ عصرهمردی خونش او منفی، اما خونه ش عین قصرهحالا سنگ پشت یا حلزون صد چمن خونه به دوشنسنگدلان که قیمت خون خونه شونو می فروشن...غم مخور، یکی همیشه خوبه، کیمیا سرشتهآدرس خدا رو داره، می گه خونه مون بهشتهفرصت همیشه تونو از خود و خدا نگیرینزندگی امیده، امید، زنده باشین تا نمیرین. خاک پیرنه آهویی مونده به دشت، نه کبک و تیهویی به کوهکو چشمه های پرخروش؟ کو جنگلهای با شکوه؟سروای کوهی پیر شدن، از درّه گلها سیر شدنیه صحرا ریشه های تر تو خاک خشک اسیر شدندشتای سبز کنار رود از تشنگی کویر شدنخودخواهی ما آدما ببین با خونه مون چه کردباد غرور، باد جنون با آشیانه مون چه کردنه گریه موند، نه خنده موند، نه شاخه نه پرنده موندنه سبزه رویید توی دشت، نه آهوی رمنده موندپیر شده خاک، امّا هنوز از زندگی سیر نشدهمیشه به دادش برسیم، آره هنوز دیر نشدهباید دوباره دشتو کاشت، هوای سبزه ها رو داشتباید روی صفح? خاک خط خط سبزه رو نگاشت. یادگاربا من بمون، ای همسفر!با من که از ره خسته امبا جام لبریز نگاتاز هستی خود رسته امبا من بمون، ای همزبون!تو این شب دلواپسیبا من که تنها مانده امدر کوچه های بی کسیای یادگار از تو غرور زخمی ام!ای فارغ از من! فارغ از یادت نیمبر من رقیبم را پسندیدی، ولیشادم که می دانی و می دانم کیمشادم که سودایی ندارمدر سینه غوغایی ندارمآیینه ام خود کرده با شبچشمی به فردایی ندارم. ترانه های علی معلم دامغانیلینک: دیوان شعرا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1012]