تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):درباره آيه «ياد خدا بزرگتر است» ـ : به ياد خدا بودن در هنگام روبه رو شدن با حلال و ح...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812778368




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كتاب - آفتابِ سوزانِ نفرت و جنگ


واضح آرشیو وب فارسی:ایسکانیوز: كتاب - آفتابِ سوزانِ نفرت و جنگ
كتاب - آفتابِ سوزانِ نفرت و جنگ

سيدمصطفي رضيئي:«من دروغي بودم كه امپراتوري در مواقع خاطر‌جمعي به خودش مي‌گويد، او، حقيقتي كه امپراتوري هنگام وزش تندباد ناملايمات مي‌گويد. دو چهره حاكميت امپراتوري، همين و بس.»

(صفحه 202 كتاب)
سياهي ممتد
اولين صفحه «در انتظار بربرها» نشان‌تان مي‌دهد كه چرا نويسنده كتاب برنده جايزه نوبل (در سال 2003) شده است: مستقيم پرت مي‌شويد وسط ماجرا. نويسنده يك لحظه هم وقت خود را سر چيزهاي بيخود تلف نمي‌كند: جايي هستيد در مرزهاي امپراتوري (انگلستان؟ در آفريقا؟) و شهردار پير شهركي مرزي راوي داستان است، مردي را از پايتخت فرستاده‌اند تا در مورد بربرها تحقيق كند: آيا شورشي در كار است؟
جي.ام. كوئتزي رمان‌اش را در سرزميني ناشناس مي‌سازد. ناشناس از آن جهت كه هر چه مي‌خواهد، راحت بگويد. هدف اين است كه خواننده تا عمق وجود از بلاهت‌هاي انساني رنج ببرد، همراه راوي كتاب كه مردي مجرد، مسن و تحصيل‌كرده كه زندگي ملالت‌بارش در شهري در كناره صحرا، نزديك به باتلاقي شور و كوه‌هايي يخ بسته و از بي‌بندوباري مردمان صحرا لذت ببرد. مردي كه ناگهان به خود مي‌آيد، روزي كه مردي با عينكي آفتابي (كسي تا حالا اين جور چيزي بر چشم كسي نديده، اين مرده كيه؟) وارد شهرك مي‌شود و همه چيز به هم مي‌ريزد. فقط طرح جلد كتاب نيست كه سياهِِ سياه است. كتاب را سراسر غم، ترس، توحش و ناداني فرا گرفته است.
مه‌آلود دروغ‌ها
همه‌چيز بر پايه توهم استوار است. امپراتوري مي‌خواهد مردهاي قديمي خودش را با عقايد و سنت‌هاي دست‌وپاگيرشان، كنار بگذارد و مردمان نو قدرت را در دست بگيرند. مردمان نسل جديد مي‌گويند بربرهاي شمال و جنوب امپراتوري با هم متحد شده‌اند تا كار ما را بسازند. سرهنگ جوئل به شهرك مرزي آمده تا همين را ثابت كند. نيامده براي حقيقت، آمده تا داستاني پرداخته شده در پايتخت را اثبات كند و فقط همين كار را هم مي‌كند. به هر قيمتي. حتي نابودي هر كسي كه جلويش بايستد. و شهردار ايستاده و اول تماشا مي‌كند، باور نمي‌كند، سعي مي‌كند به بقيه بفهماند كه اين همه‌اش يك داستان‌پردازي احمقانه است. كسي حرفش را باور نمي‌كند. سعي مي‌كند به هر قيمتي جلوي جنون نسل نو را بگيرد. همه‌چيز در ميانه عشقي تب‌دار رخ مي‌دهد. عشق به زني كه هيچ چيز ندارد: بربر است، زيبا نيست، شكنجه شده و مي‌لنگد و تقريبا كور است.
شهردار راهي سفري در آن سوي مرزهاي شهرك مي‌شود؛ سفري تا زن را به قبيله‌اش بازگرداند. براي اولين‌بار در 30 سال حضور در شهرك، مرزهاي تمدن را پشت سر مي‌گذارد تا به بربريت برسد. از بربريت با تمدن باز مي‌گردد. سفري اديسه‌وار كه او را زنده مي‌كند، دوباره زنده مي‌كند تا بيايد و به قيمت خفت بخواهد چشم‌ها را بيدار كند. مي‌آيد و به جرم همكاري با بربرها، بازداشت، زنداني و منفور همه مي‌شود.
همه‌چيز از نو
درد در كتاب دويده، جابه‌جا، از سطح تا عمق. همه‌چيز آرام بود، سال‌ها و قرن‌ها آرام بود و بومي‌ها زندگي خود را داشتند. مردهاي مهاجم آمدند و آنها را به كوه‌ها و صحرا راندند. ماندند و صد سال گذشت. طبيعت فداي كشاورزي شد. چيز زيادي نمانده بود. تمدن شكست خورده بود. حالا مردمان نو آمده‌اند تا با توهم‌سازي همه‌چيز را نجات دهند و سرهنگ جوئل سردسته آنان است. شهردار نماد گذشته است و نوعي معصوميت وحشي. به طبيعت خو گرفته. آدم‌ها را مي‌شناسد. مي‌داند دشمني وجود ندارد. مي‌داند بربرها نشسته‌اند منتظر، منتظر تا طبيعت، خودش تمدن بيگانه‌ها را ويران سازد و آنها به سرزمين‌شان باز گردند و انگار هيچ اتفاقي نيفتاده، همه‌چيز از نو آغاز شود.
غمگين همچون تنهايي
كتاب سنگين است. خواندن آن اذيت مي‌كند و حال نمي‌خواهي آن را كنار بگذاري. شهردار داستاني عجيب به همراه آورده و آن را با انبوهي از سوال‌ها، فكرها و آشفتگي‌هاي دروني‌اش در لابه‌لاي سطور جاي داده است. «در انتظار بربرها» رماني است بزرگ. لبريز از صحنه‌هاي تكان‌دهنده كه به زيباترين شكل ممكن، كاملا قابل باور هستند. صحنه‌هايي از تنهايي. تنهايي آدم‌هايي كه زبان هم را نمي‌دانند. يا حتي زبان را نمي‌شناسند. ياد گرفته‌اند در سكوت شاهد باشند. تنهايي آثار باستاني‌اي كه شهردار زير شن‌ها يافته. در خرابه‌هاي شهري قديمي و مرموز. تنهايي زبان مجهور نوشته شده بر ني‌ها. تنهايي شهردار. وقتي ديگر هيچ‌‌كسي او را نمي‌خواهد. حتي تنهايي سرهنگ جوئل، وقتي پنهان پشت عينك دودي‌اش، هميشه در حال سفر، فرار، جنگ و شكنجه دادن ديگران است. چيزي كه بعد از عبور توفان باقي مي‌ماند، انبوهي است از خاطرات. شهردار بار ديگر شهردار است. خيره به روبه رو. مانده تا همه‌چيز را بنويسد و نمي‌تواند. بيان ناقص است. مانده و نمي‌تواند هيچ چيزي بنويسد.
همه‌چيز در فكرش هست و درمانده، نشسته تا آينده از راه برسد. ني‌هاي باستاني را روغن مي‌زند تا دوباره دفن كنند. براي آينده‌اي كه بيايد و آدم‌هايي كه در آينده هستند.
آب‌هاي سپيد و شور
بگوييم استعمار؟ بگوييم نژادپرستي؟ چه كلمه‌اي مي‌تواند اين هجم كوبنده را توصيف كند كه در سطور «در انتظار بربرها» آمده است؟ كوئتزي كتاب را لبريز كرده از تصويرهايي داستاني؛ داستان‌هايي كه آگاهانه و هدفمند خواننده را به سمت خود باز مي‌گرداند: توي اين دنياي گنده داري چه غلطي مي‌كني؟ كي هستي؟ شهردار يا سرهنگ جوئل؟ و چه فرقي مي‌كند، در هر صورت باخته‌اي. خيلي هم بد باخته‌اي. كتاب زيباست، آشنا و زيبا. يك اثر مهم، يك شاهكار ادبي و انباشته از سوالات؛ سوالاتي آشنا كه هميشه بي‌خيال از كنارشان عبور مي‌كنيم، منتظر كه آينده از راه برسد.

در انتظار بربرها
جي.ام. كوئتزي
(برنده نوبل ادبيات 2003) ترجمه: محسن مينوخرد
ناشر: نشر مركز
چاپ اول: 1386
شمارگان: 1800 نسخه 231 صفحه
قيمت: 3500 تومان
 سه شنبه 11 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایسکانیوز]
[مشاهده در: www.iscanews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن