واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: دختر شرق
انتخاب من به همة زنان نيرو بخشيد، كمك به ارتقاء تصور متعادلتري از اسلام ارائه كرد و به مردم پاكستان نويد يك زندگي بهتر را بخشيد. موفقيت من با عقب نشيني نيروهاي شوروي از افغانستان و ديگر جنبشهاي مردميكه منجر به سرنگوني ديكتاتورهاي بسيار شد همزمان شده بود. بعدها چندين رهبر را ملاقات كردم - از جمله رهبراني از تايلند، كرة جنوبي، نيجريه و مراكش - كه به من گفتند خواندن داستان زندگي من پشت ديوارهاي زندان يا زمان نا آراميها - الهام بخش آنان بوده است.
بسياري - چه در داخل و چه در خارج پاكستان - نيروي مردم، و انرژي آتشفشاني را كه در دهة ديكتاتوري سركوب شده بود، كوچك شمردند. وقتي به عنوان نخست وزير سوگند خوردم، معتقد بودم اكنون وقت آن رسيده است كه بدون هيچ مانعي روي حل مشكلات مردم تمركز كنم. فوراً فهميدم كهاشتباه ميكنم. آنها كه مخالف انتخاب شدن من بودند، از جمله رئيس جمهور، كمر به تضعيف من بسته بودند.
يك حادثه ورق را برگرداند. در مراسم تحليف، رئيس جمهور با لحني غير عادي شروع به خواندن سوگند نامه كرد، گاهي سريع، گاهي آرام، بدون مكث و رعايت ويرگولها. به نظر سعي داشت مرا به اشتباه بياندازد يا اينكه مقابل حضار در سراسر جهان مرا دستپاچه كند. همين كه فهميدم قصدش چيست، سوگند خود را با وقار، غرور و قاطعيت تكرار كردم تا مردم كشورم سوگند مرا براي تحقق بخشيدن مسئوليتي كه آنان به من سپرده بودند، بتوانند بشنوند.
وقتي سوگند خود را به پايان رساندم، ميتوانستم صورتهاي بق كردة فرماندهان ارتش و صورتهاي ترسان كارمندان غيرنظاميكه ميان فرمان قديميو فرمان جديد گرفتار شده بودند را ببينم. اما چيز ديگري را نيز ديدم - صورت مادرم و صورتهاي كادر رهبري و كارمندان PPP را در سالن بزرگ ديدم، كه از شادي و غرور ميدرخشيد. وقتي سوگندم به پايان رسيد، شعارهاي «زنده باد بوتو، زنده باد بوتو» سالن چلچراغ را فرا گرفت. همان لحظه بود كه فهميدم پدرم زندگياش را بيهوده نداده است. مردم پاكستان با رأي دادن به من - زني بي تجربه با 35 سال سن در كنار او ايستاده بودند. من به خاطر اين عشق و وفاداري به عنوان جوانترين نخست وزير دنيا انتخاب شدم.
با دركي كه از مطالعه سياست تطبيقي به دست آورده بودم، ميدانستم كه اقدامات روزهاي اولية تشكيل دولت اوضاع را تغيير ميدهد. بنابراين اقدام به اعلام هشداري به مردم پاكستان و به دنيا كردم. در همان هفتة اول تشكيل دولتم در سال 1989، به كار بستن آنچه موعظه كرده بودم، اقدام نمودم... فوراً حقوق اتحاديههاي كارگري را كه توسط دولت نظاميضياء ممنوع شده بود، قانوني كردم. ممنوعيت اتحاديههاي دانش آموزي را برداشتم. شروط و ممنوعيتهاي عملكرد آزادانة سازمانهاي غيردولتي، از جمله گروههاي حقوق بشر و حقوق زنان را برداشتم. ( از شدت مخالفت ارتش و مأموران اطلاعات براي عملكرد سازمانهاي غير دولتي شگفت زده بودم. آنها از اين نگران بودند كه برخي از اين سازمانها «جاسوسان غربي» باشند.) چاپ آزاد، باز و بدون سانسور در رسانة الكترونيكي را احيا كردم. و براي اولين بار در تاريخ پاكستان رسانة ملي را افتتاح كردم تا اخبار را بدون سانسور به اطلاع مردم برسانم.
همچنين مصمم بودم تا از فرصت بدست آمده استفاده كنم و ردي از صلح از خود به يادگار بگذارم. دسامبر 1988، همان ماهي كه به عنوان نخست وزير برگزيده شدم، در اسلام آباد به استقبال راجيو گاندي نخست وزير هند و سونيا همسر زيبايش رفتم. ISI بر سر زبانها انداخته بود من با هند كه سر مسئله كشمير با هم اختلاف داشتيم، روابط دوستانهاي دارم. اما من بازيگر بازي هيچكس نبودم - من كار خود را انجام ميدادم. تمام تلاش خود را روي ايجاد رابطة كاري مستحكم با نخست وزير گاندي و ديگر رهبران كشورهاي منطقهاي جمعيت آسياي جنوبي، سارك (SAARC) متمركز كردم.
وقتي رهبران SAARC در اقامتگاهي در ميان كوهستانهاي زيبا و تماشايي اسلام آباد تشكيل جلسه دادند، به آنان گفتم كه سود اروپا در بازار مشترك اروپا و اتحادية اروپا چقدر چشمگير بوده است. پيشنهاد كردم به كمك يكديگر SAARC را از يك سازمان فرهنگي به يك سازمان اقتصادي تبديل كنيم. با وجود اين كه جديدترين نخست وزير برگزيده شده در SAARC، جوانترين و تنها زن حاضر بودم، اصلاً احساس كمرويي نداشتم و بر نظرات خود پافشاري ميكردم. ديگر رهبران نيز مشتاق بودند. به منظور موجه ساختن همكاري اقتصادي، پيشنهاد كردم سفر بدون ويزا براي گروههاي منتخب مانند گروههاي پارلماني و قضات بين كشورها تسهيل شوند. نشست غير علني ما با برنامهاي براي توافقنامة عوارض گمركي آسياي جنوبي خاتمه يافت. (در دولت دوم خود افتخار تصويب اين توافقنامه را به دست آوردم.)
به راجيو گفتم كه مادرش، نخست وزير گاندي، و پدر من خشنود خواهند شد. آنان سال 1972 جسورانه توافقنامة سيملا (Simla) را امضا كرده بودند كه من آن زمان به عنوان يك نوجوان شاهد آن بودم. من و راجيو هر دو فرزندان دودماني سياسي بوديم كه والدينمان ترور شده بودند. هر دو جوان بوديم و فرزندان شبه قاره پس از تجزية آن، گفتگو با سونيا و راجيو براي من و آصف آسان بود. وقتي راجيو ترور شد و من براي اداي احترام در مراسم تدفينش حاضر شدم بسيار ناراحت و شوكه بودم.
يکشنبه 9 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 236]