واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: به مناسبت روزملی شعر
دلم جواب بلی می دهد صلای ترا صلا بزن که بجان می خرم بلای ترابه زلف گوکه ازل تا ابد کشاکش تستنه ابتدای تو دیدم نه انتهای تراتو از دریچه دل می روی و می آیی ولی نمی شنود کس صدای پای تراخوشا طلاق تن و دلکشا تلاقی روحکه داده با دل من وعده لقای تراهوای سیر گل و ساز بلبلم دادی که بنگرم به گل و سرکنم ثنای تراشبانیم هوس است و طواف کعبه طور مگر بگوش دلی بشنوم صدای ترااستاد سیدمحمدحسین شهریار علاوه بر آنکه شاعری شیرین گفتار و غزلسرایی و الامقدار است، از عارفان دلسوخته و سالکان دلباخته نیز بشمار می رود. استغنای طبع بلند شهریار آنچنان به مال و منال دنیا پشت پا می زند که به هیچ چیز جز دوست نمی اندیشد، شعله های عرفان در جای جای اشعار شهریار بر جان اهل ادب آتش می زند. کدامین سخن شناس صاحبدلی است که با خواندن این بیت تحت تاثیر غنای ذوق شهریار قرار نگیرد و مقام رضا و صبوری شهریار را در برابر دوری جانان در نیابد.چو دربستی به روی من بکوی صبر رو کردمچو درمانم نبخشیدی بدرد خویش خو کردمشهریار هنگامیکه در دریای خیال و یاد دوست غرق می شود می گوید:خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک روترمن اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردمو سحرگاهان شرح هجران دوشین یار را اینگونه به تصویر می کشد و خطاب به یار می سراید:صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما راولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردمو در پیشگاه دوست صمیمانه ابراز می دارد تنها ترا می پرستم و خانه دل را با اشک دیده بخاطر تو شست و شو کرده ام.فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر توسرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردمو در این بیت چه زیبا بیاد جانان سخن می گوید:حراج عشق و تاراج جوانی، وحشت پیریدر این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردمبی تردید همه شاعران راستین دلی به زلالی و صافی دل شهریار دارند و اگر سراینده ای را یافتید که اینسان نبود بدانید که او متشاعر است نه شاعر و در جبلّت بی ذوق است همانگونه که در حقیقت بی شوق شهریار در مطلع غزلی می گوید آفاق را با دیده جان نگریسته ام و محبوب مطلوب را با نگاهی یافته ام درود بیکران بر روان تابناک این قافله سالار سخن و شهریار شعر پارسی.نگاهی گردد در آفاق و ماهی کرده ام پیداچه روشن ماه و روشن بین نگاهی کرده ام پیداو در عالم وصال چه نیکو می سراید:در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشمعاشق نمی شوی که ببینی چه می کشماین حقیقتی است که وجود شهریار از دو عنصر والای طبیعت ساخته شده و این دو عنصر یعنی آب و آتش سراپای وجودش را فرا گرفته است.با عقل آب عشق بیک جو نمی رودبیچاره من، که ساخته از آب و آتشمدیشب سرم ببالش ناز وصال و بازصبح است و سیل اشک بخون شسته بالشمپروانه را شکایتی از جور شمع نیست عمری است در هوای تو می سوزم و خوشمبراستی از اخلاص و ایمان شهریار کمتر سخن گفته شده و گروهی شهریار را شاعری می دانند که تنها در عشقهای مجازی غرق بوده و بویی از عرفان نبرده است و پندار اینان چه سخت ناصواب است اگر چه شهریار در ابتدای جوانی چندی به عشقهای مجازی روی می آورد ولی چون عشق مجازی را پلی برای عشق حقیقی می داند هرگز به بی بند و باری کشیده نمی شود "المجاز قنطرة الحقیقه" زیرا او از پیروان مکتب مولاناست که مولانا می فرماید:هر که را در سر نباشد عشق یار بهر او پالان و افساری بیاریا آنکه:سینه را گر نیست مهر گلرخانکهنه انبانی است پر از استخوانیا:عاشقی گر زین سر و گر زان سر استعاقبت ما را بدان سر رهبر استالبته همانگونه که گفتم عاشقی را با بی بند و باری و تردامنی تفاوتی بسیار است یعنی بی بند و باری و ناپاکی در شان یک انسان نیست و انسان آگاه هرگز بخود اجازه نمی دهد که جان ارزشمند خویش را به ورطه هلاکت و نابودی بکشاند، کسی که دارای تفکّر و تشخّص انسانی است همواره از پلیدیها و ناپاکیها بدور است، عشق و دوست داشتن چیز دیگری است و گمراهی و پلشتی چیز دیگر و باز بقول مولوی:عشقهایی کز پی رنگی بودعشق نبود عاقبت ننگی بوداینجانب بر این اعتقادم که در درون غزلهای عاشقانه شهریار نیز عرفانی نهفته است که با کمی نازک اندیشی و باریک بینی می توان آن عرفان را در آئینه دل به نظاره نشست حتی در غزلهایی که با این مطالع سروده شده:نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانتکه جانم در جوانی سوخت ای جانم بقربانتالا ای نوگل رعنا که رشک شاخ شمشادینگارین نخل موزونی، همایون سرو آزادیای عسس گر شاد از این هستی که شب مستم گرفتیمن از این شادم که می افتادم و دستم گرفتیای چشم خصارین که کشد سرمه خواستوی جام بلورین که خورد باده نابتو نیز در دهها غزل دیگر می توانیم به عرفان ویژه ای دست یابیم، ممکن است افرادی بر این باور نباشد و با دیدگاهی دیگر به غزالان غزل آن پیر میخانه سخن نگاه کنند که باید با آنان از زبان هاتف سخن گفت:چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینیگر به اقلیم عشق روی آریهمه آفاق گلستان بینیآنچه بینی دلت همان خواهد و آنچه خواهد دلت همان بینیاندیشه شهریار در اوج عرفان و معنویت است زیرا مقتدای شهریار مولای عارفان و پیشوای پاکبازان حضرت امام علی "ع" است، شهریار در مثنوی عارفانه "شب و علی" براستی گوی سبقت را در توصیف مهر عالیقدر پیام آور نور از برخی شاعران می رباید و چه زیبا می سراید.علی آن شیر خدا شاه عربالفتی داشته با این دل شبشب ز اسرار علی آگاه است دل شب محرم سر الله استشب شنفته است مناجات علی جوشش چشمه عشق ازلیکلماتی چو دُر آویزد گوشمسجد کوفه هنوزش مدهوشپیشوایی که ز شوق دیدارمی کند قاتل خود را بیدارمی زند پس لب او کاسه شیرمی کند چشم اسارت به اسیرچه اسیری که همان قاتل اوست تو خدایی مگر ای دشمن دوستدر جهانی همه شور و همه شرها علی بشر کیف بشرشبروان مست ولای تو علی جان عالم بفدای تو علیآری عارفی مانند شهریار می تواند اینگونه با ولای علی "ع" سخن براند و این چنین اوصاف شخصیت بی بدیل جهان را بعد از پیامبر مکرم اسلام صلوات الله بیان کند، ما در طول تاریخ ادبیات ایران بعد از نوابغ غزلسرا کمتر شاعری را می توانیم بیابیم که در انسجام کلام همپای شهریار باشد و در میان نامداران ادب معاصر شاعران انگشت شماری داریم که در وارستگی و عرفان با شهریار برابری می کنند، بی شک آثار ارزشمند و عارفانه این شاعر شگرف روزگار برای همیشه خواندنی و ماندنی خواهد بود، در پایان غزل ناقابلی را که بیاد سلطان غزل و شهریار عشق سروده ام به یاران سخن تقدیم می دارم."زلف سنبل"باغ باور را بهاری بود و نیستزلف سنبل را قراری بود و نیستچشمه خورشید خوشیدای دریغگلشن جانرا هزاری بود و نیستصبردار ای دل که در ملک سخن شهریار نامداری بود و نیستدر غزالان غزل تابی نماندشعر تر را اعتباری بود و نیستراستی گل نغمه شیراز رادر تغزّل یادگاری بود و نیستگفت "صائم" اشک ریزان همچو شمع ملک جانرا شهریاری بود و نیستروانش شاد و یادش جاودانه بادبا سپاس - سیدعلی اصغر صائم کاشانی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2162]