واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ستاره ای در کویر سینمای ایران
«خیلى دور، خیلى نزدیك» فیلمى سرشار از نشانه ها است. نشانه هایى كه نه تنها در صورت كه در معنا و ساختار روایى داستان جارى است به ویژه نماد هاى مذهبى كه هم در فرم و هم در مفهوم روایت نهفته است و آنچنان زیبا پردازش شده كه به رمزگشایى درونى از سوى مخاطبان مى انجامد بدون اینكه دچار شعار زدگى و سطحى نگرى شود. لذت بصرى فیلم در قالب زیبا شناسى تصویرى به زیبا شناسى معنایى گره مى خورد تا فیلم به گرافیك تصویرى تمام عیار (ارتباط تصویرى بین هنر ها) تبدیل شود. این نشانه ها از همان سكانس اولیه فیلم (شروعى نفس گیر و جذاب) آغاز مى شود. آنجا كه مسیح به صلیب كشیده (تمرین تئاتر) با موبایل صحبت مى كند تا هژمونى تكنولوژى بر سوژه هاى الهى (مسیح) یعنى سلطه نگاه ماتریالیستى بر زیست معنوى گرا نمایانده شود تا پس زمینه اجتماعى و فكرى داستان مشخص شود. این نماد گرایى به دو شكل كلامى و تصویرى بروز مى كند. دكتر عالم كه متخصص برجسته مغز و اعصاب و معروف به پنجه طلایى است به گفته خویش مثل كسى كه قبل از امتحان دادن برگه آزمون را از دستش گرفته اند در وضعیتى بحرانى و بغرنج گرفتار شده است و تنها چاره او تخصصى است كه دارد. اما آن نیز دیگر به كارش نمى آید و گره از كارش نمى گشاید. گویى این دست هاى طلایى خشكیده است. بیمارى سامان نمادى از بى سامانى درونى دكتر عالم است. این درماندگى و ناتوانى انسان امروز كه به قدرت علم و تكنولوژى مجهز است در سكانس زیباى محاصره شدن اتومبیل آخرین سیستم دكتر عالم به وسیله توفان شن (خشم طبیعت) بار دیگر نمایانده مى شود تا بى سامانى او در دو معنا ظهور یابد؛ یكى بسامانى صورى (غفلت از پسر) و دیگرى بى سامانى در نظام معنایى زندگى فردى!دكتر عالم كه معناى گیتى را در نام خود تحمل نمى كند در جست وجوى سامان (یافتن خود) پا بر كویر این قطعه خشك و سوزان زمین مى گذارد و گویى پاى در هبوط خویش گذاشته است. هبوطى كه نشانه هاى زیادى از رد پاى خدا در آن جاى دارد. ستاره نشانه مهمى در این مجموعه است. ستاره همیشه به نشانه بخت و اقبال آدمى تعبیر مى شود، نورى در میان تاریكى، علامتى كه راه را گم نكنیم و ستاره در كویر به آدمى نزدیك تر است. شب كویر با زبان ستاره با آدمى سخن مى گوید؛ گفت وگویى شاعرانه كه با سوز كویر همراه است. ستاره در كویر خیلى نزدیك است گرچه خیلى دور است. كویر آسمانى است گرچه پاى در زمین دارد، آنجا به خدا نزدیكترى! و ستاره خود استعاره اى از خدا است كه همچون نورى در دل تاریكى بالاى سر ما مى درخشد. او همین نزدیكى است خیلى نزدیك! در كویر اگر راه را گم كنى ستاره ها راهنماى تو مى شوند. این ستاره ها اما در زمین نیز كم نیستند. ستاره هایى از جنس آدمى! این ستاره گاه نشانه راهند تا مسیر خود را گم نكنیم. مثل خانم دكتر كه در كسوت فرشته راهنما بر دكتر عالم نازل مى شود تا راهنماى سفر او باشد. سفرى به آفاق و انفس به دنبال گمشده خود! سامان خویش! سفرى كه خطر بى سروسامانى او زیاد است. خانم دكتر با قرار دادن پلاك و علامتى كه نشان (لا حول ولاقوه الا بالله) بر آن حك بود در جلوى اتومبیل دكتر عالم، مسیرى جدید و الهى در پیش پاى او مى گذارد تا او در این مسیر راه را گم نكند! كتاب سفر به كائنات نیز نمادى از راهنماى سفر دكتر عالم از عالم خاكى به آسمان و افلاك است.دكتر عالم در مسیر كویر و در میان كویرنشینان، آرامش و خوشبختى اى را مى بیند كه در خود با تمام امكانات و رفاه زندگى نمى یابد. (در آنجا شتر بیش از بنز آخرین مدل نشان از خوشبختى آدمى است) او حتى از فرزندش كه نزدیك ترین كس اوست خیلى دور است و این تنها مرگ است كه حق چگونه زیستن پسر را براى پدر هشدار مى دهد. همه اینها نشانه هایى است تا او راه حقیقت را گم نكند. به ویژه آن روحانى شیرین زبان كه در دل كویر سوزان از روحى لطیف برخوردار است؛ كسى كه آدمى را با دلشان مى سنجد. او تشبیه زیبایى از شغل خود و دكتر عالم دارد و او را همكار خود مى بیند: مهندس مغز و اعصاب! اما دكتر تنها با مغز به عنوان ماده صرف برخورد داشته است و از روح و اندیشه اى كه بر آن حاكم است غافل است. این كنتراست طنز آمیز، لطافت ظریفى در معنا پیدا مى كند. اینها همه نشانه هایى است كه دكتر عالم از صورت بگذرد و به معنى دست یابد. «خیلى دور، خیلى نزدیك» حامل پیام معنوى خاصى است كه میركریمى آن را در قالب بسته بندى شده و كلیشه اى و نصیحت گونه به مخاطبش عرضه نمى كند. نظام نشانه شناختى چندلایه اى خلق مى كند كه در مفاهیم و ساحت هاى گوناگون رمزگشایى مى شود. اتومبیل بنز مدل بالاى دكتر عالم نشانه بارزى از تكنولوژى و دنیاى مدرن است كه چرخ هاى آن هنوز در طبیعت (شن زار كویر) فرو مى رود و مغلوب مى شود و او را در مسیر مى گذارد و از دستگیرى او عاجز است. (درماندگى انسان مدرن) رابطه میان كم نور شدن چراغ داخل اتومبیل با كم شدن قدرت و توان دكتر عالم یكى از دیالوگ هاى نشانه شناسانه زیباى فیلم است. این شاید نشانه اى از كم نور شدن ایمان دكتر عالم باشد. اما او بى اعتقاد به خدا نیست. آنجا كه مى گوید (چرا خدا به من كمك نمى كند!) او تنها از او دور شده است و شاید به قول او خدا زیادى بزرگ است چنان كه دیده نمى شود. این خداى بزرگ تنها زمانى كه زندگى بر آدمى تنگ و كوچك مى شود ظهور مى كند. او پاى در دل آفتاب كویر مى گذارد تا با تشنگى بسازد و نه صورت كه سیرتش نیز سوخته شود تا دست سامان همچون دستى از غیب (دستى كه از بالاى ماشین مى آید و سامان چهره اى كه در طول فیلم غایب است) او را نجات دهد. آنكه خود در پى نجات انسانى دیگر بود خود به دست او (سامان) نجات مى یابد تا سخن خانم دكتر به اثبات برسد كه این شما هستید كه به كمك احتیاج دارید نه سامان. میركریمى در «خیلى دور، خیلى نزدیك» نشان داد كه مى توان مفاهیم دینى و معنایى را در قالب زیبایى شناسى هنرى به تصویر كشید بدون آنكه دچار شكل گرایى و سطحى نگرى شد و معنا را فداى فرم و صورت كرد. مطالب مرتبطفیلم خیلی دور خیلی نزدیک تجربه یک عمر زندگی استخیلی دور خیلی نزدیک فیلمی در جستجوی معنا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 541]