واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: به گزارش روز دوشنبه خبرنگار فرهنگي ايرنا، اين فيلمساز كهنه كار پس از نزديك به سه دهه فيلمسازي اين بار داستاني را دستمايه فيلم تازه اش قرار داده كه از پايه با مشكلاتي جدي روبه رو بوده و شخصيت هايش فاقد حس همذات پنداري مي باشند.اين در حاليست كه صدرعاملي سابقه فيلم هاي درخشاني را در اين باب همچون:من ترانه 15 سال دارم و دختري با كفش هاي كتاني را داشته كه در هردوي آنها قهرمان داستان از پرداخت مناسبي بهره مي برده است. اما در زندگي با چشمان بسته،شخصيت پرستو فاقد چنين خصلتي بوده و تماشاگر براي همدردي با او با مشكلاتي اساسي رو به رو است.براي مثال مي توان به آشنايي مخاطب با پرستوي جوان در سكانس رستوران در معيت مردي جوان اشاره كرد كه ناخودآگاه ذهن آنها را به سوي ناخوشايندي سوق مي دهد!.در واقع صدرعاملي به دست خود دنيايي را براي تماشاگرانش خلق مي كند كه در آن پرستو گناهكار و مستحق برخورد سرد پدر و مادر بوده و هيچ حقي را هم براي او قايل نمي شود. بخش هاي مربوط به نوجواني پرستو هم كه با گفتار متن همراه شده با وجود اجراي مطلوب ،گره اي از گره هاي بسيار داستان نگشوده و خيلي زود به دست فراموشي سپرده مي شود. در اين مقدمه كوتاه و فشرده تنها با پرستوي نوجوان كه از برادرش -علي -دور مانده و با صداي دريا به خواب مي رود،آشنا شده و با يك جهش زماني نامعلوم وارد روايت تازه اي از زندگي اين آدم ها مي شويم. درست از همين جاست كه مشكلات فيلمنامه سر بر آورده و دنياي مغشوشي را مي سازد كه تا به آخر نيز سروسامان پيدا نمي كند!.در واقع تقابل سنت و مدرنيته كه در سال هاي اخير به موضوع محبوبي ميان سينماگران تبديل شده، در اين فيلم از كار درنيامده و خامي هاي بسيار دارد. ايده شب دير آمدن هاي پرستو آن هم با خودروهاي مدل بالا براي پيشبرد داستان،اساسا ايده چندان كارآمدي نبوده و به عجيب ترين شكل ممكن ذهن تماشاگران را به سوي ديگري معطوف مي سازد كه با هدف غايي كارگردان فاصله بسيار دارد. با اين حال فصل خوب و درخشان نيت پدر و مادر براي كشتن پرستو به منظور حفظ آبروي خانواده،عالي از كار درآمده و سرشار از ايجاز چه در فيلمنامه و چه در كارگرداني است.با اين حال تاكيد روي كارد آشپزخانه در اين صجنه كه به خرد كردن سبزي توسط علي براي پخت غذا منتهي مي شود،در ادامه رها شده و كاركرد پيدا نمي كند. چاقويي كه براساس الگوهاي كلاسيك فيلمسازي مي بايست در بطن داستان كاركرد پيدا كرده و به نتيجه مي رسيد كه البته به هيچ نتيجه اي نرسيده است. سكوت و رازداري شخصيت پرستو نيز به هيچ وجه واقعي نبوده و نمي تواند عكس العمل يك انسان معمولي و متوسط الحال آن هم در محله اي به شدت سنتي باشد.در نقطه مقابل علي به مراتب شخصيت پردازي بهتري داشته و منطق بيشتري بر آن حاكم است كه اوج آن را در سكانس درخشان گفتگوي اش با پرستو در خيابان نيمه تاريك شاهد هستيم. زندگي با چشمان بسته شخصيت هاي زايد و پادرهوا كه تاثير چنداني هم بر روند داستان ندارند،كم نداشته و ازاين لحاظ لطمه سنگيني خورده است. براي مثال مي توان به اميد-دوست علي- اشاره كرد كه با حذفش نيز اتفاق مهمي در قصه رخ نمي دهد!. در اين ميان ارتباط او با شخصيت منفي فيلم نيز آنطور كه بايد از كار درنيامده و با ديالوگ هايي گل درشت در باب رازي كه از او در سينه دارد، يكي از گره هاي اصلي فيلمنامه را پيش از موعد باز مي كند. وسواسي بودن همسر صاحب كارگاه خياطي كه دايم در حال شست و شوي وسايل خانه به بهانه بوي بد آن است،ايده درخشاني بوده كه در پايان كار معنا و مفهوم پيدا كرده و به تنهايي هاي آزاردهنده اش عمق بيشتري مي بخشد. رسول صدرعاملي كه كارگردان متبحري در ساخت فيلم هاي كاملا اجتماعي محسوب مي شود، تلاش بسياري براي پوشاندن حفره هاي فيلمنامه اش هنگام اجرا جلوي دوربين كرده كه تنها اندكي در اين كار موفق بوده است. براي مثال مي توان به تاب كوچك كنار حياط خانه شخصيت منفي فيلم اشاره كرد كه نشانه اي است براي مخاطب علاقه مند به كشف معماهاي داستان كه متاسفانه از اين دست ظرافت ها كمتر در فيلم به كار گرفته شده است. مشكل ديگر مجهول بودن زمان قصه است كه سنتي بودن محله حداقل به سه دهه پيش باز مي گردد و از طرف ديگر مدل خودروها دلالت بر سال هاي پاياني دهه هشتاد دارد!.از سوي ديگر شماره تلفن مغازه فخار -پدر پرستو و علي- شش شماره اي بوده كه به بيست سال قبل باز مي گردد كه در كنار آن با خطي كج و معوج شماره تلفن همراه با پيش شماره 0912 به چشم مي خورد!. در واقع فضاي داستان و محله با زمان حال همخواني نداشته و ضربه مهلكي به پيكره فيلم وارد كرده است. بافت محل شباهت هاي بسيار به فيلم هاي مكزيكي و اسپانيايي قديمي داشته و فيلم بچه هاي محله ميداك -كه فيلم كافه ستاره براساس آن ساخته شده-،به ياد مي آورد!.پايان تلخ فيلم نيز از جمله نكات مجهول فيلم است كه مخاطب را بهت زده روانه خارج سالن مي كند. پاياني كه تلخي اش تحميلي باسمه اي بوده و از دل فيلمنامه بيرون نيامده است. زندگي با چشمان بسته بازگشت ناموفق صدرعاملي پس از دو فيلم -شب و هر شب تنهايي-، به سينمايي است كه همواره برايش خوش يمن بوده و بهترين آثار سينمايي اش را رقم زده است. فراهنگ**1983**م.ج
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 421]