تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820335991




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روياها و تصورات در جزيره عجايب


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: روياها و تصورات در جزيره عجايب


تلويزيون- سميرا قرايي:
يكي از شاخصه‌هاي مهم سريال «گمشدگان» را مي‌توان همراهي روياها و تصورات شخصيت‌ها دانست.

روياها در اين سريال حجم چنداني را به‌خود اختصاص نمي‌دهند، اما بسيار كليدي هستند و گذشته از فحوا و كاركردشان در معرفي شخصيت‌ها، به لحاظ بصري نيز بسيار چشم‌گيرند و بسيار با منطق‌رؤيا هم‌خواني دارند. در اين ميان روياهايي كه شخصيت‌ها در خواب و زماني كه ضمير ناخودآگاهشان هوشيار است، مي‌بينند، چندان نيست. در حقيقت اين تصورها هستند كه در سريال بيشتر به چشم مي‌آيند. تصورات مواردي‌اند كه شخصيت‌ها در بيداري مي‌بينند كه البته ممكن است در واقعيت ديده نشوند. نكته‌ ديگر آنكه روياها و تصورات شخصيت‌ها را نبايد خلط كرد. تمام روياهايي كه شخصيت‌ها مي‌بينند به نوعي گوشه‌اي از آينده را در خود دارند و تصورات به نوعي جمعي هستند.

شانون و سعيد با هم والت را مي‌بينند، ساير و كيت با هم اسب سياه را مي‌بينند و چه بسا لاك (در اپيزود خرگوش سفيد از فصل اول) نيز زماني كه به‌دنبال جك آمده بود، پدر او را ديده باشد. روياها همگي تكه‌اي از آينده را براي شخصيت‌ها فاش مي‌كنند و شخصيت‌ها آن چيزهايي را در رويايشان مي‌بينند كه با ميل دروني‌شان هم خواني دارد و آروزي آن را دارند؛ مثلرؤياي چارلي كه ايرون را در پيانو مي‌بيند، يعني هم پيانويش را پيدا كرده كه پيش از اين برادرش براي تامين مخارج زن و بچه‌اش آن را فروخته بود و هم ايرون را درون ابژه‌ محبوب‌اش كه تاريخ‌اش به كودكي او باز مي‌گردد، جا داده، هر چند شكل ظاهري‌رؤيا نوعي كائوس (گم شدن ايرون) را نشان مي‌دهد. يا كنار هم قرار گرفتن مادر و دختر مورد علاقه‌اش، دررؤياي ديگر.

روياي كلر از مهم‌ترين و عجيب‌ترين روياهايي است كه در فصل اول سريال ديده مي‌شود كه البته بخش اعظم آن گره‌گشايي مي‌شود و يك مورد آن مي‌ماند براي ادامه‌ سريال و اين سؤال كه با خارج شدن گم‌شدگان از جزيره (در انتهاي فصل 3) سرنوشت ايرون كه تنها كودك به دنيا آمده در جزيره پس از «پيشامد» است، چه مي‌شود؟ (الكس ديگر كودكي است كه در جزيره به دنيا آمده البته پيش از پيشامد).

رؤياي كلر از اين قرار بود: كلر كه حامله نيست با صداي گريه كودكي از خواب بيدار مي‌شود، به‌دنبال صدا مي‌رود و لاك را مي‌بيند كه پشت ميزي نشسته، كارت‌هاي تارو مقابل‌اش است و آباژوري ميز را روشن كرده، عجيب‌ترين بخش اين‌رؤيا چشمان لاك است كه هنوز هيچ تئوري مشخصي درباره‌اش وجود ندارد، يكي از چشمان لاك سياه است و ديگري سفيد (البته تقابل سفيد و سياه بارها در سريال تكرار مي‌شود: مهره‌هاي سفيد و سياه در دستان آدم و حوا، مهره‌هاي تخته نرد كه لاك به والت نشان مي‌دهد، عينك ساير كه يك دسته‌اش سفيد و يك دسته‌اش سياه است، ساعت موجود در دهليز كه عدد 108 را نشان مي‌دهد سياه و سفيد است و...) لاك به كلر هشدار مي‌دهد كه به خاطر بي‌مسئوليتي او در قبال فرزندش، حالا همه بايد بهاي آن را بپردازند.

بعد كلر گهواره‌اي مي‌بيند پر از ملحفه‌هاي سفيد، در ميان ملحفه‌هاي سفيد يك لخته بزرگ خون است (و اين گهواره درست شبيه گهواره‌اي است كه اتن براي كودك كلر آماده مي‌كند.) اين‌رؤيا زماني آغاز مي‌شود كه كلر مي‌فهمد «ديگران» مي‌خواهند كودك‌اش را از او بگيرند.

لاك كه در اين‌رؤيا در نقش يك پيشگو ظاهر شده، تجلي گوشه‌اي از گذشته كلر است: ريچارد مالكين، پيشگويي بود كه كلر در استراليا نزد او مي‌رفت و اصرار داشت كلر كودك‌اش را خود بزرگ كند. پس از اين رويا، اتن، كلر و چارلي را مي‌دزد، چارلي را از درخت مي‌آويزد و جك كتك مفصلي از او مي‌خورد (بهايي كه ديگران بايد مي‌پرداختند) و كلر به همان اتاقي مي‌رود كه گهواره در آن‌جاست با همان هواپيماي كوچك آويزان. كلر مي‌گريزد و لاك او را در جنگل پيدا مي‌كند و چندي بعد، در روز تولد كلر، براي ايرون گهواره‌ كوچكي درست مي‌كند. اما آن لخته خون، آيا كودكي است كه قرار بود كلر نزد اتن به دنيا بياورد؟ يا اتفاقات ديگري قرار است براي ايرون بيفتد؟

روياي ديگررؤياي جان لاك است. رؤيايي كه در آن لاك مادرش و بون را كه سرتاپا خوني است مي‌بيند و آنها مسير سقوط يك هواپيما(همان هواپيماي يمي برادر مستر اكو)را به او نشان مي‌دهند، بعد بون مي‌گويد «ترزا از پله بالا مي‌افته، ترزا از پله پايين مي‌افته» سپس لاك دوباره خود را بر ويلچير مي‌بيند. لاك با كمك اين‌رؤيا هواپيماي پر از هرويين را پيدا مي‌كند و بر اثر حادثه‌اي نمي‌تواند بر پاهاي خود بايستد، بون را به هواپيما مي‌فرستد و در اين ماجراجويي بون مي‌ميرد (همانگونه كه در‌رؤيا آمده بود). اين‌رؤيا تبعات ديگري را هم در پي دارد: وسوسه‌ چارلي براي رفتن سراغ هرويين‌ها و به تبع آن مستر اكو كه به همراه چارلي سراغ هواپيما مي‌رود، پيدا شدن جنازه‌ يمي، رودرويي اكو با «هيولا»، يافتن «علامت سؤال» و به تبع آن پيدا شدن دهليز «پرل» و سرانجام مرگ اكو. اين‌رؤيا نخستين سقوط جان لاك است و اينكه پيرمرد عاقلي كه براي هر كاري راهي به ذهن‌اش مي‌رسد، گاهي راه خود را به راحتي گم مي‌كند.

بي‌شك پيچيده‌ترين و غيرمنتظره‌ترين پيام‌هايي كه جزيره براي بازماندگان دارد در روياها و تصورات گنجانده شده‌اند و مي‌توان گفت لاك با اين رويا، غامض‌ترين پيام جزيره را دريافت كرده است. اما خوانش اين پيام توسط او خوانشي غلطي بود، چرا كه قصد پيام، بالارفتن از تپه، يافتن «علامت سؤال» و در نتيجه دهليز «پرل» بوده است (و بسيار جالب مي‌شد اگر دهليز «پرل» زودتر از دهليز «سوان» پيدا مي‌شد.) اما لاك از آن تپه تنها به هواپيماي آويزان از آن اكتفا كرد.

لاك به بيراهه مي‌رود امارؤياي ديگريرؤياي او را كامل مي‌كند و اين جاست كه مي‌توان گفت روياهاي گم‌شدگان مكمل روياهاي هم هستند و ضمير ناخودآگاه جمعي، آنها را به سوي تجربه‌هاي مشترك هدايت مي‌كند. بون به داخل هواپيما مي‌رود و از فرستنده‌- گيرنده آن پيام مي‌فرستد، اما براي بازماندگاني در آن سوي جزيره. گم‌شدگان بخش انتهاي هواپيما كه ساير، جين و مايكل را به همراه دارند، راه مي‌افتند تا به قهرمانان ما برسند و در لحظه نزديكي اين دو گروه (بازماندگان جلو و عقب هواپيما) «نجواها» كه آنها نيز به نوعي پيام‌هاي جزيره هستند، به اوج خود مي‌رسد، در هيچ كجا از سريال تا به اين حد انفجار نجواها را نداريم. كمي بعد زماني كه مايكل، آنا لوسيا را مي‌كشد، اكو همزمان با مرگ آنا، در رؤيايي او را مي‌بيند (رويايي كه آنا در آن آگاهانه به‌رؤيا بودنش اشاره مي‌كند)؛ آنا به او مي‌گويد: «به جان لاك كمك كن تا راهش را پيدا كند».

اين‌رؤيا بهرؤياي لاك مي‌پيوندد؛اين تصور با تصور بعدي كه تصورات جان لاك البته از زاويه ديد اكو است، همراه مي‌شود (در اين‌رؤيا جابه‌جايي هويت‌ها را داريم، لاك از منظر اكو تصورات را دنبال مي‌كند، يمي بر صندلي چرخ‌دار جان لاك نشسته و به اكو/لاك مي‌گويد: جان از خواب بيدار شو) و نتيجه اين تصورها منجر به يافته شدن «علامت سؤال» مي‌شود كه نقطه‌ پاياني است بر پيام‌هاي جزيره تا دهليز «پرل» پيدا شود و به تبع آن ايمان جان لاك به فشردن دكمه‌ها براي هميشه از بين برود. پوچي فشردن دكمه‌ها در دهليز «پرل» بر لاك آشكار مي‌شود كه انگار راه او وارد نكردن اعداد است. راهي كه پيش از پيدا شدن دهليز «سوآن» و اصلاً پيش آمدن مسئله اعداد، آغاز شده بود.

روياهاي چارلي نيز به لحاظ بصري و اجرا، فوق‌العاده‌اند. نخستينرؤياي چارلي به زمان كودكي او باز مي‌گردد. صبح كريسمس است و چارلي از پله‌ها پايين مي‌آيد و از كنار تابلوي «غسل تعميد مسيح» وروچيو مي‌گذرد و به سراغ هدايا مي‌رود. تمام هدايا متعلق به ليام برادر چارلي است، اما در عوض مادر چارلي براي او يك پيانو خريده، (در يك اجراي فوق‌العاده، دو برادر كوچك با همان لباس‌ها پسراني بزرگ مي‌شوند) مادر چارلي به او مي‌گويد: «چارلي تو استثنائي هستي، چارلي بنواز و ما را از اينجا بيرون ببر، بنواز و ما را نجات بده» و بعد پدر چارلي را مي‌بينيم كه در هال خانه‌اش كه شبيه قصابي است با لباس قصاب‌ها و ساطور به دست سر عروسك‌ها را از تن‌شان جدا مي‌كند.

اين سكانس ظاهرا اداي دين تهيه‌كنندگان سريال به آلبوم «ديروز و امروز» بيتل‌ها بوده كه به آلبوم قصاب نيز مشهور است. سخنان مادر چارلي در زماني كه گفته مي‌شوند كاملا نامفهوم و بي‌معني‌اند و تنها در آخرين اپيزود فصل سوم معنا مي‌يابند، آن‌جا كه چارلي بايد يك كد را وارد كند، كدي كه براساس يكي از آهنگ‌هاي مشهور گروه «بيچ‌بويز» نوشته شده است. چارلي مي‌نوازد و همگان نجات مي‌يابند كه البته اين‌رؤيا هم بدون حضور دزدموند عقيم مي‌ماند.

يكي ديگر از روياهاي چارلي به ايرون و غسل تعميد او مربوط مي‌شود. رؤيايي كه شبيه تابلوي «غسل حضرت مسيح» وروچيو است. كلر و مادر چارلي مثل فرشتگان نشسته‌اند و هرلي در نقش يحياي قديس تعميد دهنده ظاهر مي‌شود. ناگهان كبوتري به هوا بلند مي‌شود كه ابتدا خيلي‌ها گمان مي‌كردند كبوتر سياه ديگري نيز همراه او پرواز مي‌كند در حالي كه كبوتر سياه سايه‌ كبوتر سفيد است كه نشان‌مي‌دهد فضاي پشت كلر و مادر چارلي چيزي شبيه يك ديوار است.

اتفاق عجيب اين سكانس كه شايد خيلي‌ها متوجه آن نشدند هواپيمايي است كه در پس‌زمينه حركت و سپس سقوط مي‌كند و پس از اين سقوط است كه سر و كله كبوتر پيدا مي‌شود، گويي دود آن هواپيماي سقوط كرده است كه به شكل كبوتر به پرواز در مي‌آيد. بي‌شك سقوط هواپيما باعث رستگاري ايرون است كه اگر اين اتفاق نمي‌افتاد خانواده‌اي در لس آنجلس او را به فرزند خواندگي قبول مي‌كردند. ريچارد مالكين به كلر گفته بود كه كودك‌اش فرزندي استثنايي است و بي‌شك او كه خود بليت هواپيما را براي كلر خريده بود از سقوط هواپيما خبر داشته و شايد با مافيايي كه پشت اين سقوط بود، زد و بندي داشته است.

در كنار اينها، ظاهر شدن والت كه در چند مورد نجواگونه به شانون اخطار مي‌دهد دكمه‌ها را فشار دهيد و جاي ديگر شانون را از آمدن آنا لوسيا و فرارسيدن مرگ‌اش آگاه مي‌كند؛ در جايي ديگر در حالي كه پسر بزرگي شده، به كمك لاك مي‌آيد و به او مي‌گويد كارهايي براي انجام دارد كمي پيچيدگي به چشم مي‌آيد؛ آيا ديدن والت يك تصور است يا او كودكي است كه مي‌تواند در آن واحد در چند جا ظاهر شود، حالا چيزي نمي‌توان گفت چون هنوز چيزي از سرنوشت او نمي‌دانيم. هرچند درباره مواردي مثل ديو، دوست خيالي هرلي، كه يك قسمت را كامل به‌خود اختصاص داده يارؤياي شگفت‌انگيز لاك و بون در فصل سه كه در فرودگاه مي‌گذرد، بايد صبور بود چون براي دريافت‌شان نياز به زمان و كليدهاي بيشتري است.

تاريخ درج: 5 تير 1387 ساعت 09:40 تاريخ تاييد: 5 تير 1387 ساعت 11:54 تاريخ به روز رساني: 5 تير 1387 ساعت 11:52
 چهارشنبه 5 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 160]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن