واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - حمیدرضا ابک در عنفوان جوانی، یکی از اساتید معروف را که بعدها نفهمیدیم چهجوری رئیس یکی از دانشگاههای خیلی معروف شد، دعوت کردیم که بیاید و درباره «فلسفه سیاسی در اسلام» برایمان صحبت کند. اولش مقدمهای چید مبنی بر اینکه من نمیدانم شما بچههای مهندسی اصلاً چیزی میفهمید یا نه، برای همین مجبورم روی تخته برایتان توضیح بدهم. سه کلمه فلسفه، سیاست و اسلام را نوشت و با استفاده از چند روایت نشان داد که فلسفه در اسلام هست و سیاست هم در اسلام هست و بعد نتیجه گرفت فلسفه سیاسی در اسلام هست. حالوروز طرفداران «سینمای ملی» هم حالوروز همان استاد معروف است. آنها معتقدند چون سینما چیز خوبی است و ملت هم که اساساً خیلیخیلی عالی«میباشد»، پس سینمای ملی هم چیز خوبی است. استدلال طرفداران سینمای ملی درست مثل استدلال آن آقای معروف، یک مشکل اساسی دارد. مقدمات هر دو استدلال کاملاً درست است، یا لااقل آنقدر منطقی است که میتوان دربارهاش بحث کرد. اما نتیجه حاصله بهنحو خارقالعادهای از درون مقدمات، سزارین شده است. مفاهیم ترکیبیای مثل فلسفه سیاسی و سینمای ملی، صرفاً از کنار هم گذاشتن دو واژه پدید نیامدهاند. ترکیب این واژهها مفهوم دیگری پدید میآورد که چیزی بیشتر از حاصلجمع جبری آن دو واژه است. به همینخاطر است که نمیتوان فرض را بر این گذاشت که چون همه میفهمند سینما چیست و همه میفهمند ملی چیست، پس همه میفهمند سینمای ملی چیست. باعثان و بانیان سینمای ملی اما کلاً بیخیال بحث شدهاند. هنوز که هنوز است معلوم نشده که علی حاتمی سینمای ملی است یا حاتمیکیا. مهمان مامان سینمای ملی است یا بلندیهای صفر. آفتابه مسی و چارقد سینمای ملی است یا تیشرتی که رویش شعار اخلاقی چاپ شده. نگویید همهاش. اگر مفهوم سینمای ملی اینقدر گلوگشاد باشد که از آفتابه مسی تا «سوپراستار» درش جا بگیرد، آنوقت چه نیازی به «وضع» این مفهوم است؟ نظریهها و مفاهیم تولید میشوند که درک ما را از واقعیت بهبود ببخشند. ما مصادیق را تحت مفاهیم و مفاهیم را تحت نظریهها دستهبندی میکنیم تا بتوانیم بهتر بیندیشیم. از سوی دیگر نظریهپردازی و صدور مفهوم همیشه برای «حل مسئله» صورت میپذیرد. یعنی باید مسئلهای وجود داشته باشد تا ما برای حلش مفهوم بسازیم یا نظریه دست و پا کنیم. مفهوم سینمای ملی و نظریههای وابسته به آن که اینروزها چپ و راست به کتاب و مقاله تبدیل میشوند و جایزه میگیرند، قرار است کدام مسئله سینمای ما را حل کنند؟ ما در پی حل چه مشکلی دست به دامان این نظریهها شدهایم؟ ممکن است بگویید خوب بالاخره عدهای پیدا شدهاند و زحمت کشیدهاند و نظریهای دادهاند. چرا زحمتشان را به سخره میگیرید؟ قبول. هرکسی حق دارد آنقدر بیکار باشد که مثل خرس مخترع، در کارتون حیرتانگیز دهکده حیوانات، عینکی اختراع کند که شیشه ندارد و مخصوص کسانی است که چشمشان سالم است. تا اینجای کار ایرادی ندارد، اما آیا هرکسی حق دارد در پی هر سودایی، نظریهای بپراکند و چندین و چند سال پول بیتالمال را خرجش کند و مسیر سینما را به سمتوسویی عجیب ببرد و در نهایت هم کاری کند که چندسال بعد عدهای بیایند و بگویند از اول هم اشتباه کرده بودیم و نباید آنطرفی میرفتیم و باید اینطرفی برویم؟ اگر واقعاً این بساط پهن است چرا کسی سراغ ما نمیآید؟ همین الان میتوانم فهرست بلندبالایی از مفاهیم مطنطن و دهانپرکن ارائه کنم که کلی میارزند و فارابی هم میتواند در اقدامی خداپسندانه و خودجوش، حق رایت آنها را از من بخرد و خانوادهای را از نگرانی برهاند: سینمای بوم - محور؛ سینمای فطرتبنیاد؛ سینما - هویت؛ ژرفاکاوی در کنه ذات؛ ارغنون اشراق؛ عقل سرخ در خرق حجب؛... کوتاه بیاییم آقایان (خوشبختانه خانمها نقش چندانی در تدوین مانیفست سینمای ملی ندارند و مخاطب این جمله نیستند.) نظریهپردازی در خلأ و مفهومسازی فارغ از مسئله، یا کار افراد بیکار است و یا سرگرمی کسانی که میخوانند چیزی در بساطشان داشته باشند. در هیچجای دنیا هم اسم این بازیهای زبانی و کلامی را فلسفه و تئوریسازی نمیگذارند و به متولیانش جایزه کتاب سال نمیدهند. حل مسئله پیشکشمان، بیایید اول مسئلههامان را روشن کنیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 274]