تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس مى خواهد دعايش مستجاب شود و غمش از بين برود بايد گره از كار گرفتارى باز كند....
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812798232




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

درد دلهاي يك جوان معتاد// من پدر و مادرم را مقصر مي دانم


واضح آرشیو وب فارسی:آریا نیوز: درد دلهاي يك جوان معتاد// من پدر و مادرم را مقصر مي دانم
خبرگزاري آريا- سرويس حوادث آريا يك داستان واقعي از درد دلهاي يك جوان معتاد را به نقل از پايگاه اطلاع رساني پليس اين گونه روايت مي كند.

نفس روزهاي حبس به شماره افتاده و او براي تمام شدن همين 38 روز ديگر ثانيه شماري مي كند،انگار اين روزهاي آخري خيلي ديرتر تمام مي شود.

زمين را نگاه مي كند و مرتب با دستهايش ور مي رود،آرام و شمرده سخن مي گويد با واهمه اي پنهان در كلامش،حرف كه مي زند بندرت مي شود تمام كلمات يك جمله را از او شنيد.

خود را "علي" معرفي مي كند 17 ساله،ساكن آن روزهاي يك روستاي خوش آب و هوا با چاه هاي فراوان و درختان سربه فلك كشيده.او از آن روزها مي گويد كه ايام به كام بود و روزگار بر وفق مراد.پدر مثل همه كشاورزان منطقه داس و بيلش را برمي داشت و تمام روز خود را در مزرعه مي گذراند."علي" كوچك بود و به مدرسه مي رفت كه يك حادثه پدر را خانه نشين كرد و براي هميشه دور از لطافت باغ و مزرعه و ستون هاي خانه از هم پاشيد.

دبستان كه تمام شد براي رفتن به راهنمايي بايد راهي شهر مي شد،اما وضعيت به هم ريخته خانواده و عدم تأمين مخارج از طرف آنها اين مهم را مقدور نساخت و او در خانه ماند با همان تحصيلات ابتدايي روزها و شبها به بطالت مي گذشت،مادر نان آور شده بود و پايه هاي خانه

"علي" آفتاب نشين بود و كوچه گرد،نه كار روبه راهي و نه سرگرمي درستي.اين نشست و برخاست ها فقط يك عايدي داشت(يك روز كه با بچه ها بوديم و دور و بر ده راه مي رفتيم،پسر همسايه سيگار درآورد تا بكشد،به من هم داد.تا آن موقع نكشيده بودم،مي ترسيدم،قبول نكردم ولي او مي گفت بكش چيزي نمي شود)و علي اولين سيگار را در كنار دوستانش به لب گرفت.(اوايل فقط پيش مادرم مي كشيدم،اعتراض مي كرد،گوش نمي كردم.اوايل جرأت نمي كرد به پدرم بگويد ولي كم كم بابا هم فهميد)

يك روز كه براي سركشي به مزرعه مي رفت پسر همسايه همراهش شد،سايه درختان باغ جاي خوبي بود و پسر همسايه شيطاني بر وفق مراد،و بعد هم بساط سيخ و سنجاق(اصرار كرد،كشيدم.مادر بزرگم معتاد بود،اوايل از او مي گرفتم.اعتراض مي كرد،نمي داد،به زور مي گرفتم،بعد كه ديد واقعاً احتياج دارم خودش مي داد)

يك سال ترياك مي كشيدم،يك روز در همان پاتوق هميشگي پسر همسايه چيز بهتري آورد.كريستال داشت،خيلي از ترياك بهتر بود و بي دردسرتر.مدتها ميهمان پسر همسايه بودم ولي كم كم كه ديد خرجم زياد شده نداد،مجبور شدم از خانه پول بگيرم.

5 ماه اعتياد به كريستال تمام هيبت جواني اش را در هم شكست و مواد همراهش بالاخره او را به زندان كشاند.(اينجا ترك كردم،تا چند روز قرص مي خوردم و از زور درد خواب نداشتم ولي الان خوب شده ام)

او باز هم از خانواده اش مي گويد با همان كلمات شمرده شمرده كه بايد به تكرار شنيده شوند:از يكي از زنهاي همسايه كريستال گرفتند،جون با مادرم از مدت ها قبل اختلاف داشت گفته بود كريستال ها مال مادر من است.مادرم را بردند،الان در زندان بيرجند است،خواهر كوچك يك ساله ام هم با او در زندان است.

"علي "مي گفت:من پدر و مادرم را مقصر مي دانم.اگر پدرم براي تحمل دردهايش ترياك نمي كشيد،اگر مادرم براي بهبود خيلي زود بچه هاي مريضش و ساكت شدن دردهايشان به رسم اهالي ديگر روستا مقداري ترياك به آنها نمي داد و اگر مادربزرگم در الطافش كمي مضايقه مي كرد،اگر....الان اينجا نبودم.

حال از محكوميت چندين و چند ماهه اش فقط 38 روز مانده و او به انتظار است تا در آهني بزرگ كانون اصلاح و امنيت خيلي زود به رويش باز شود و او آزاد آزاد به خانه برگردد.

قرار است چاه موتورمان را برقي كنند،من مي روم و كشاورزي مي كنم،اگر هم آب نباشد كارگر ساختمان مي شوم ولي دوباره بيكار نمي مانم و مواد هم مصرف نمي كنم.
 شنبه 1 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آریا نیوز]
[مشاهده در: www.aryanews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 415]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن