واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: صفحه آخر - لذت كركري، لذت كينهجويي
صفحه آخر - لذت كركري، لذت كينهجويي
امير پوريا: 1 – يا اين ايده قديمي كه برخي ميپندارند «داشتن دشمن مشترك، دوستي ميآورد» موافق نيستم. احزاب سياسي و محافل مذهبي به روشي از طرح اين ايده در مسير گرد آوردن مجموعه پرشمارتري از افراد هرچند ناهمسو اما داراي دشمن واحد بهرهها ميبرند اما در ماهيت، همنشيني ميان اين افراد به تقويت هيچ باوري نميانجامد، فقط با تظاهرات پيروزي همراه است و رخنهاي به درون آنها نخواهد داشت.
در بعدي ديگر و در حيطه سينما مثلا اينكه من و شما هر دو يك فيلم را دوست ميداريم، موجب نميشود كه براي نقد و نظر همديگر درباره آن فيلم هورا بكشيم. همه چيز بستگي به اين دارد كه منظر و مباحث هر كس براي دوستداشتن فيلم، كدام است. مثلا من از اواخر دهه 1360 تاكنون و احتمالا تا هميشه، «باشو غريبه كوچك» بهرام بيضايي را با جايگاهي ترديدناپذير، ميان فهرست 10 فيلم محبوبم از همه تاريخ سينماي ايران قرار ميدهم. تورج زاهدي هم در همان سالهاي انتهايي دهه 60 در انتخاب 10 فيلم محبوب عمرش از تاريخ سينماي جهان – نه فقط ايران – نام «باشو» را نوشت ولي در پرانتز پر بيراهي توضيح داد كه فيلم را «بدون كليه صحنههاي زائد استعاريش» دوست دارد! خب، به گمانم اگر فقط بخش عاطفي و روابط انساني فيلم را بدون آن صحنههاي وهمآميز و ميزانسنهاي آييني و مراسم زار و غيره دوست ميداشت، ميتوانست به جايش نام سريال «گل پامچال» محمدعلي طالبي را بياورد كه جز همان احساسات رقيق لايه نهاني نداشت.
بدين ترتيب من و او در مورد فيلم بيضايي يا من و احمد طالبينژاد در مورد هر فيلمي كه تصادفا هر دو دوست داريم، هرگز همپالكي نخواهيم شد. نديد، استدلالهايمان براي اثبات اصالت و حقانيت آن فيلم فرضي، متفاوت و احيانا تضاد هم خواهد بود. همين معادله مثلا و حتما در خصوص من و رضا درستكار هم جريان داشته و دارد.
2 – ولي حالا كه بحث بر سر يورو 2008 است ميخواهم بر خلاف اين تئوري و قديمي خودم عمل كنم. ميخواهم داشتن دشمن مشترك را مبنايي براي دوستي كردن بدانم. پيشتر در مطلبي درباره سليقههاي فوتبالي مردم ايران در ويژهنامه جام ملتهاي همين روزنامه اشاره كرده بودم كه بابت نوستالژي دهههاي 1980 تا نيمه دهه 1990 و بابت تغييرات نسبي شيوه بازي ژرمنها كه وجوه مكانيكياش ضعيفتر يا دستكم ظريفتر شده، بعد از ايتالياي عزيزم، هواخواه آلمان هستم. آنجا نوشته بودم كه ما ايرانيها معمولا نسبت به تيم آلمان و جنس فوتبالش بيتفاوت نيستيم؛ يا به شدت از آن بيزاريم، يا در ميان اقليت طرفدارانش هستيم. حد وسطي ندارد. حالا و بعد از شاخ و شانه كشيدنهاي دوستم مهدي يزدانيخرم كه با توجه به ابعاد غولآسا، ساختمان دفتر روزنامه را ناجوانمردانه به تحركاتي واداشت، اظهار ميدارم كه با همه اعضاي آن جماعت پرتعداد ضد آلماني، با هر دليل و حسي كه هر كدام داريم، همسو هستم و مراتب خرسندي همهجانبه خود را از باخت پريشب آنها در مقابل كرواسي تند و تيز و موذي و سودجو، اعلام مينمايم.
اگر بخت چون اغلب دورهها با آلمانها يار بود، در فينال طرفدار هر تيمي خواهم شد كه مقابلشان بايستد؛ چه آتزوري محبوبم باشد و چه حتي منفورترين تيمم در كل اين جام يعني فرانسه بيرمق مدعي ريموند دومنك سفيهنما و خرافي.
3 – اما براي ضديت با آلمان، دلايل محكمي هم وجود دارد. «مفهوم كندي» در حركات تيمي آنها شكل نهان و ويژهاي به خود گرفته است. آنها ظاهرا پاسهاي سريعي ميدهند، ظاهرا از دو جناح خوب نفوذ ميكنند و ظاهرا در فاصله زماني كوتاهي، توپ را از قعر دفاعشان به عمق دفاع حريف ميرسانند اما حركاتي كه هر كدامشان در حين مالكيت توپ انجام ميدهند به شدت كند و قابل قياس با فوتبال قديم است؛ با دوراني كه توپ، نارنجيرنگ و لانگ شاتش به شمايل توپ راگبي بود (از جمله جام 1966 انگلستان). براي همين نميتوان تكنيك بالاك را با ستارههاي همدورهاش مثل بكام و زيدان مقايسه كرد. چيزي تحت عنوان ريتم يا دريبلينگ چشمگير و سريع يا گرداندن توپ در زوايايي فريبنده، در حركات او پررنگ نيست. همانگونه كه در بازي شوان اشنايدر و فيليپ لام و كلوزه نشاني از اين ويژگيها نيست. حتي پودولسكي احيانا دوستداشتنيترين بازيكن تيم يواخيملو است، جز در زدن ضربه نهايي به توپ، سرعت و آهنگ ويژهاي ندارد و به ندرت ميتواند جرياني سيال و موزون با پيش بردن توپ به راه بيندازد.
با اين اوصاف، با شباهتهايي كه ميان نوع بازي بيرونق و بازيهاي رژمنها و نتيجهگيريشان با بازي نازيها و نتيجهگيري علي دايي در دوران بازيكنياش وجوددارد، چرا نبايد از آنها بد بگوييم؟ چرا نبايد از برد كرواسي شادمان شويم؟ چرا نبايد «تا بادا چنين بادا»ي مهدي را به خودش و باخت تيم سياه و سفيد محبوبش باز گردانيم؟ اتريش ميزبان كه در ثانيههاي واپسين سرانجام يك امتياز از لهستان پرتلاش گرفت، در بازي آخر با آلمان ميتواند جلوي همزبانانش مقاومت جانانهاي از خود نشان دهد و در صورت تكرار كار كرواسي، به اميد باخت يا تساوي لهستان در برابر كرواتها، در پي صعود باشد. چنين باد!
جمعه 24 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 129]