تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):حيا زينت اسلام است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812822366




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كيومرث پوراحمد: نادر ابراهيمي در سينما بيشتر به كلام اهميت مي‌داد


واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: كيومرث پوراحمد: نادر ابراهيمي در سينما بيشتر به كلام اهميت مي‌داد


خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و هنر - سينما

كيومرث پوراحمد مي‌گويد: «نادر ابراهيمي بارها گفته بود كه دغدغه اصلي‌اش سينما نيست،‌ ادبيات است. همين‌طور هم بود. آن وسواس و كمال‌گرايي كه در قصه‌نويسي داشت در سينما نداشت. از نظر او ادبيات تقدس داشت، درحالي‌كه سينما،‌اگر هم تقدسي داشت در جهت تطهير پشت صحنه بود، نه آن‌چه جلوي دوربين مي‌گذشت. ابراهيمي كه در تراش‌دادن واژه‌ها و صيقل‌دادن نثر به راستي مهارت داشت – و دارد – در سينما، بيشتر به كلام اهميت مي‌داد، به نحوه بيان مكالمات. از جزئيات ديگر مي‌توانست صرف‌نظر كند. اگر پس‌زمينه صحنه‌اي را نمي‌پسنديد، سرعت توليد را فداي جابه‌جايي گروه نمي‌كرد. با تغيير دكوپاژ، پس‌زمينه را حذف مي‌كرد.»

به گزارش خبرنگار سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين كارگردان سينماي ايران در بخشي به نام «آتش بدون دود» از كتاب «كودكي نيم‌تمام» كه شرح زندگي‌اش است از زند‌ه‌ياد نادر ابراهيمي مي‌نويسد؛ «از زماني‌كه سينما برايم جدي شده بود و ديگر نه سرگرمي، كه در ذهن و دلمشغولي مدام بود؛ هفت‌سال مي‌گذشت. اين سال‌ها همه‌چيز را بر مدار سينما مي‌ديدم. به جد مي‌كوشيدم در مسيري حركت كنم كه به «سينما» منتهي شد. دوره‌هايي كه امكان فيلم ديدن وجود داشت، كوشش‌ها عمدتا صرف تماشا مي‌شد؛ تماشا، تلاش براي آگاهي، شناخت و نيز تقلا براي امتحان پس‌دادن، از طريق نوشتن درباره سينما. دوره‌هايي كه از فيلم و سينما دور بودم، همه اوقات صرف مطالعه مي‌شد. هرچه درباره سينما، تئاتر و مقوله هنر كه دستم مي‌رسيد يا هرآن‌چه كه مي‌توانست توشه راه باشد: ادبيات، رمان، روانشناسي، كتاب‌هايي اجتماعي و تاريخ. ثمره بيروني اين هفت‌سال، تعدادي نقد فيلم و مطالب چاپ‌شده سينمايي بود.»

او در ادامه آورده: «نادر ابراهيمي قصه‌نويس نامدار معاصر، فيلمي ساخته بود به اسم «صداي صحرا» كه نمايش عمومي ناموفقي داشت.

فيلم‌نامه متفاوت و پرهيز كارگردان از خشونت و سكس رايج فيلم فارسي بس بود تا علي‌رغم ضعف‌هاي بارز، نقدي تأييد‌آميز بر فيلم بنويسم.

«صداي صحرا»، انگار دست گرمي بود. ابراهيمي قصد داشت سريال بلند «آتش، بدون دود» را بسازد. قصه‌اي از زندگي بومي و فرهنگ قبيله‌اي چادرنشينان تركمن صحرا.»

كارگردان شب يلدا از آشنايي و آغاز همكاري‌اش در «آتش بدون دود» مي‌نويسد: «منوچهر احمدي براي سومين‌بار، نقش موثري در زندگي من بازي كرد. مهرماه 1352، مرا به نادر ابراهيمي معرفي كرد.

نوشته‌هاي سينمايي چاپ‌شده را به عنوان مدرك (!) به ابراهيمي نشان دادم. مرا به همكاري پذيرفت.

دستيار سوم كارگردان. يك‌سوم فيلم‌نامه‌ها نوشته شده بود. همه شش‌ماه بعد، صرف نوشتن باقي فيلم‌نامه‌ها و پيش‌توليد سريال شد.»

او آورده است:«اضطراب‌هاي فرساينده‌ي «آتش، بدون دود» را مسلما ابراهيمي چند برابر من داشت. همين فشارها به تدريج او را ضعيف و ضعيف‌تر كرد، بيمارش كرد.

اگرچه در غياب نادر ابراهيمي، سايه‌ حضور مقتدرانه‌اش احساس مي‌شد و اگر چه منوچهر احمدي و محمود فتوحي مهره‌هاي موثري بودند در اداره گروه، با اين حال به عنوان تنها كارگردان حاضر در صحنه، مديريت اداره گروه را هم تجربه كردم.»

كيومرث پوراحمد با اشاره به سال 1354 بيان كرد: «سال پنجاه و چهار رو به پايان بود. يك‌سال‌ونيم از اتمام فيلم‌برداري

«آتش، بدون دود» مي‌گذشت. در اين مدت نادر ابراهيمي سريال بزرگي طراحي كرده و نوشته بود. سريال «سفرهاي دور و دراز هامي و كامي در وطن» كه از اسفند 54 فيلم‌برداري مي‌شد.

از آن‌جا كه امتحانم را خوب پس داده بودم، نادر ابراهيمي بي‌ميل نبود برايش كار كنم. من هم تمايل داشتم.

سر دواندن‌ها و امروز و فرداكردن تلويزيون باعث شد عطاي كارگرداني مستقل را به لقايش ببخشم و با ابراهيمي قرارداد ببندم.»

اين كارگردان در بخش ديگري از اين نوشتار از ويژگي‌هاي نادر ابراهيمي ياد كرده است: «نادر ابراهيمي بارها گفته بود كه دغدغه اصلي‌اش سينما نيست،‌ ادبيات است. همين‌طور هم بود. آن وسواس و كمال‌گرايي كه در قصه‌نويسي داشت در سينما نداشت. از نظر او ادبيات تقدس داشت، درحالي‌كه سينما،‌اگر هم تقدسي داشت در جهت تطهير پشت صحنه بود، نه آن‌چه جلوي دوربين مي‌گذشت. ابراهيمي كه در تراش‌دادن واژه‌ها و صيقل‌دادن نثر به راستي مهارت داشت – و دارد – در سينما، بيشتر به كلام اهميت مي‌داد، به نحوه بيان مكالمات. از جزئيات ديگر مي‌توانست صرف‌نظر كند. اگر پس‌زمينه صحنه‌اي را نمي‌پسنديد، سرعت توليد را فداي جابه‌جايي گروه نمي‌كرد. با تغيير دكوپاژ، پس‌زمينه را حذف مي‌كرد.

من كه سينما را از صفر با نادر ابراهيمي شروع كرده بودم، علي‌رغم تجربه‌هاي ارزشمند وسواس لازم را نياموخته بودم.»

پوراحمد با اشاره به آغاز دومين همكاري‌اش خاطرنشان كرد: «اسفندماه 1354 فيلم‌برداري‌ «هامي و كامي» را با مهرداد فخيمي شروع كرديم. مدير تداركات آپارتماني در اختيار پروژه قرار داده بود كه كاغذي ديواري‌اش زشت بود. ياد نگرفتم بودم بگويم، كاغذ ديواري زشت است، آپارتمان ديگري پيدا كنيد يا كاغذ ديواري را عوض كنيد. به خودم اجازه نمي‌دادم بيشتر از آن‌چه مي‌دهند بخواهم چراكه «انتخاب» شده بودم، «انتخاب‌كننده» نبودم.

در همان آپارتمان صحنه‌هايي را گرفتيم. هرجا توانستم، پس‌زمينه‌ را حذف يا كم‌رنگ كردم. اما در چند نما، كاغذ ديواري كاملا توي ذوق مي‌زد. ابراهيمي راش‌ها را كه ديد گفت: «كاغذ ديواري زشت است.» حق داشت. اما كاري طولاني، تازه شروع شده بود. مي‌خواستم تا آن‌جا كه ممكن است مستقل از ابراهيمي، با نظريات و سليقه شخصي كار كنم. آن لحظه در مورد زشتي كاغذ ديواري اختلافي وجود نداشت اما مي‌خواستم امتحان كنم، ببينم اگر واقعا اختلافي باشد به كجا منجر خواهد شد.

ابراهيمي كه گفت: «كاغذ ديواري زشت است» گفتم: «زشت نيست.» گفت: «زشت است.» گفتم: «زشتي و زيبايي نسبي است، سليقه‌اي است.» گفت: «درست مي‌گويي، به همين دليل بايد قبول كني زشت است...»

واقعيتي مسلم پيش چشمم روشن شد، نادر ابراهيمي نويسنده و تهيه‌كننده سريال و كارفرماي من بود، من كارگردانِ او بودم، نه كارگردان خودم. مجبور بودم هماهنگ با سليقه و نظريات او كار كنم. مجبور بودم بخشي از خودِ فردي‌ام را كنار بگذارم و ناديده بگيريم. به اين ترتيب، عنوان «كارگردان» در تيتراژ هم كافي نبود. در نهايت، كاري انجام مي‌شد كه بيشتر متعلق به ابراهيمي بود تا من. و من هم‌چنان در سايه مي‌ماندم.

شبي كه بحث كاغذ ديواري به نتيجه نرسيد، يا بهتر است بگويم به نتيجه رسيد و از نادر ابراهيمي خداحافظي كردم و از خانه‌اش بيرون آمدم، كم‌وبيش همان احساس شش‌سال قبل را داشتم، شبي كه با پدر خداحافظي كردم و از اصفهان راهي تهران شدم... حالا مي‌رفتم تا مستقل از حمايت‌هاي پدرانه و ياري‌هاي مشفقانه نادر ابراهيمي جاي خود را در سينما پيدا كنم. نوروز 1355 بود.»

انتهاي پيام
 شنبه 18 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 113]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن