واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: زني جوان مي پرسد: اگر 12 نفر به اين زودي ها نيامدند تكليف ما چه مي شود؟ مرد بي پاسخ است. ديگري مي پرسد چرا برنامه نداريد ؟ مرد بي پاسخ است. زني ميانسال بي توجه به تمام سوال درخنكاي دركه بر روي لبه سيماني كنار باغچه نشست و بي توجه به صداي ناله گربه گرسنه روبرويش بلال خود را گاز مي زند. با خود با صداي بلند مي گويد: تو هم بلال مي خواي؟ با دقت تنه بلال را نگاه مي كند تا مبادا چيزي جامانده باشد. مرد همچنان ساكت است و منتظر علامتي چيزي كه جمعي كه حالا 12 نفر شده اند را به داخل راهنمايي كند. مي گويد: يك زن و يك مرد جلو بيايد. جلو مي رويم. حالا پشت در ورودي قرار داريم و پشت سرمان زوج آقا و خانم تا 12 نفر. زنگ در را مي زنم. در باز مي شود و به عنوان اولين زوج وارد مي شويم . سكانس دوم پرسشنامه (داخلي – شب) چند قدم جلوتر از در ورودي فردي در پشت ميزي قرار دارد و آقايي به دقت مشغول فيلم برداري از ماست. صداي ساطور مي آيد. صداي برخورد تيغه به تخته را مي شنوم و اين صدا فضا را ترسناك مي كند.ديگري صدا مي شود و ناخودآگاه حالا جلوي ميز قرار دارم. فضا بيشتر شبيه مراحل قبل از بازجويي است. كمي آن طرف تر با استفاده از چند پرده ساده دو اتاقك 8 متري درست كرده اند با يك در ورودي كه با پرده اي ضخيم پوشانده شده است . بي توجهي مرد پشت ميز و فيلمبردار كم كم عصبي ام مي كند . اسم مرد روبرويم زل زده به چشمهايم و نام مرا مي خواهد. فيلمبردار مشغول كار خودش است و تمام حالات ما را لحظه به لحظه ثبت مي كند. نمي داني بايد چطور باشي. نگران، عصباني ،شگفت زده و اتفاقات آنقدر سريع مي افتد كه تمام محيط تو را درگير كند. نامم را مي گويم. مي نويسد. صداي ساطور ذهنم را منحرف مي كند ،جوگير شده ام، تنها كاري را انجام مي دهم كه از ما مي خواهند. همه درخواستها با لحن آمرانه است. فرم را نشانمان مي دهد و با دست به قسمتهايي از آن اشاره مي كند . اينجا آدرس ايميل و اينجا هم اثر انگشت ! صداي ساطور تق تق.ايميل را مي نويسم و در قسمت مخصوص اثر انگشت بر جاي مي گذارم. كار تمام است مرا به اتاق سمت راست راهنمايي مي كنند. پرده را كنار مي زنم و وارد مي شوم . تمام مردها بايد در همين اتاق باشند و زنها در اتاق مجاور. سكانس سوم تابلو (داخلي – شب ) وارد اتاق مي شوم ، قبل از اينكه فضاي اتاق مرا درگير خودش كند تصوير زني را در مقابلم دارم كه به دقت از ورود من فيلمبرداري مي كند. از دوربين چشم بر نمي دارد. با دست اشاره مي كند كه مقابل يك مانيتور بايستم و هدفوني در اختيارم مي گذارد. كنجكاوم كه قرار است چه چيزي از هدفون بشنوم. دست زن از روي دكمه هندي كم تكان نمي خورد و مدام با دوربينش تمام حركات و حالات چهره ام را ثبت مي كند. مقابل مانيتور قرار دارم. اتاق شلوغ مي شود. حالا 6 نفر هستيم . صداي هدفون مي آيد. زني در پشت هدفون مي گويد: متولد 1339 و با كمي مكث مي گويد : فوق ليسانس. بعد صداي زني ديگر مي آيد : متولد 1359 فوق ديپلم و كارمند. و زن هاي ديگري كه از سن و كارشان مي گويند. همان سوالها كه چند لحظه قبل از ما پرسيده شده بود. زن اشاره مي كند كه هدفون را در اختيار فرد ديگري قرار دهم. مانيتور روبرويم زنها را در اتاق مجاور نشان مي دهد . چهره آشناي همسرم را مي بينم . همه اتفاقات را از زاويه چشم دوربين اتاق مجاور داريم . بي اختيار به دنبال نگاهي آشنا دست تكان مي دهم .از آن طرف همسرم لبخند مي زند. زن با دوربين به طرفم مي آيد. آقا از مقابل تابلو كنار برويد تابلو را نگاه مي كنم / دو مربع سياه و سفيد خالي كه نمي دانم چرا بايد هيچكس جلو آن نباشد. زمان مي گذرد. هيچ توضيحي وجود ندارد. عوامل اينجا همه عبوس هستند. ريتم منظم ساطور مدام توي سرم است. تق تق تق. سكانس پاياني وقت تمام است (داخلي – شب ) مردي پرده را كنار مي زند و با لحني خشن مي گويد :وقت تمام است دستهايش در خروج را نشان مي دهد. از اتاق بيرون مي آيم و به همراه بقيه به بيرون هدايت مي شويم. در پشت در تابلويي نصب شده است. گالري ايست فراهنگ**1647
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 167]