تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكات دانش، آموزش به كسانى كه شايسته آن‏اند و كوشش در عمل به آن است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

بهترین وکیل تهران

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

سایت ایمالز

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812710000




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

کلام پادشاه «قسمت دوم» The Kings Speech


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
کلام پادشاه «قسمت دوم» The King
کلام پادشاه «قسمت دوم» The King"s Speech     داخلي - ورودي طبقه همکف - خيابان هارلي، شماره 146   دوک و دوشس يورک وارد آسانسور تنگ مي شوند. برتي در داخلي را مي بندد. اليزابت (به در بيروني اشاره مي کند): نه عزيزم، اول اون رو ببند. برتي درها را مي بندد و اليزابت دگمه را فشار مي دهد. برتي: اين دکتر رو از کجا پيدا کردي؟ اليزابت (يا چهره اي بي حالت): از آگهي ها، کنار آگهي هاي «مدل فرانسوي» و «بازار گوسفند»! برتي سعي مي کند لبخند بزند، اما موفق نيست. اليزابت (ادامه): خيلي ها ازش تعريف مي کنن. دستمزد زيادي از مشتري هاي ثروتمندش مي گيره تا بتونه به فقرا کمک کنه. (ناگهاني) اوه عزيزم، نکنه بولشويک باشه؟ داخلي - اتاق انتظار دفتر لوگ - روز   برتي و اليزابت وارد مي شوند. اليزابت نجوا مي کند. اليزابت: منشي نداره. مي خواد همه چيز ساده برگزار بشه. با نگراني به در توالت نگاه مي کند. اليزابت (ادامه، با صداي بلند): ما آقا و خانم جانسون هستيم. از اتاق صدايي مي آيد. لايونل (خارج از صحنه): کارمون داره تموم مي شه. خيال اليزابت راحت مي شود از اين که صدا از دست شويي نمي آيد. در اتاق مشاوره باز و پسربچه اي به نام ويلي از آن خارج مي شود. ويلي: مي تونين برين تو آقاي جانسون (خطاب به اليزابت) دکتر لوگ مي گن.... لايونل (خارج از صحنه): لايونل! ويلي: لايونل مي گه ... اگه دوست دارين مي تونين اينجا منتظر بمونين يا اين که مي تونين برين ب ب بيرون قدم بزنين، روز ق ق قشنگيه (رو به اتاق) خوب بود ... لايونل؟ لايونل جلوي در ظاهر مي شود. لايونل: محشر بود. مي توني اينجا بموني و منتظر مادرت باشي. آقاي جانسون، بفرمايين تو. لايونل براي خانم جانسون سر تکان مي دهد. اليزابت و برتي به هم نگاه مي کنند.اليزابت مي نشيند. داخلي - اتاق مشاوره لوگ - روز   جهاني متفاوت از اتاق انتظار، دنياي کتاب هايي که نامنظم روي زمين پخش شده اند. دو صندلي راحتي کمي قديمي اما مناسب. فرش خوش بافت ترک. يک اجاق و دو ليوان لب پريده. دستگاه ضبط صدا و هواپيماهاي مدل. لايونل: ويلي بچه خوبيه. وقتي پيش من اومد، حتي نمي تونست صدا توليد کنه. لايونل متوجه مي شود که برتي به هواپيماها خيره شده. لايونل: پسرهام اونها رو ساختن. کار خوبيه مگه نه؟ خواهش مي کنم راحت باشين. برتي مي نشيند، اما راحت نيست. لايونل نيز با فاصله مي نشيند. لايونل: به من گفتن چندان نزديک به شما نشينم. برتي همچنان ساکت است. لايونل: همچنين بهم گفته شده که وقتي با فردي از خانواده سلطنتي حرف مي زني، بايد بذاري اون موضوع صحبت رو انتخاب کنه. برتي: اگه کسي ازم بخواهد که من صحبت رو شروع کنم، بايد مدت زيادي صبر کنه. [اگرچه لکنت برتي در اتاق مشاوره از بين مي رود، اما اين روندي تدريجي است] سکوت. لايونل: جوک بلدين؟ برتي: جوک گفتن زمان بندي مي خواد که من بلد نيستم. در سکوت به هم خيره مي شوند. لايونل: چاي مي خورين؟ برتي: نه متشکرم. لايونل: اما من مي خورم. اجاق را روشن مي کند. برتي: نمي خواين درمان من رو شروع کنين دکتر لوگ؟ لايونل: در صورتي که واقعاً دلتون بخواد درمان شين. لطفاً لايونل صدا کنين. برتي: دکتر رو ترجيح مي دم. لايونل: من لايونل رو ترجيح مي دهم. من چي صداتون کنم؟ برتي: عالي جناب و بعد قربان. لايونل: يه ذره براي اينجا رسميه. اسمتون چطور؟ برتي: شاهزاده آلبرت فردريک آرتور جورج؟ لايونل: برتي چطوره؟ برتي (برافروخته مي شود): فقط خانواده م حق دارن از اين اسم استفاده کنن. لايونل: عاليه. بهتره اينجا فرض کنيم برابريم. برتي: اگه برابر بوديم که اينجا نبودم. الان خونه م بودم با همسرم و هيچ کس به مشکل من اهميت نمي داد. برتي جعبه سيگار نقره اي اش را در مي آورد و سيگاري برمي دارد. لايونل: اين کار رو. نکنين. برتي نگاهي متعجب به او مي اندازد. برتي: ببخشين؟ لايونل: بلعيدن دود و فرستادنش به ريه ها مي کشدتون. برتي: دکترهام مي گن دود گلوم رو آروم مي کنه. لايونل: اونها احمقن. برتي: به همه شون لقب شواليه داده شده. لايونل: پس حماقتشون رسمي هم شده. «قلعه من، قوانين من». اولين خاطره تون چيه؟ برتي: منظورتون چيه؟ لايونل: اولين خاطره از لکنت زبان. برتي (لکنتش بيشتر مي شود): اينجا نيومدم تا درباره مسائل خصوصيم صحبت کنم. لايونل: پس چرا اينجايي؟ برتي (منفجر مي شود، بدون لکنت): چون الکنم! لايونل: سريع عصباني مي شين. برتي: يکي ديگه از نقص هاي بي شمارم. لايونل: اين نقص کي شروع شد؟ برتي: من هميشه اين جوري بودم. لايونل (به آرامي): شک دارم. برتي: لازم نيست شما به من بگين. اين نقص منه. لايونل (آرام): و تخصص من. بهتون اطمينان مي دم که هيچ نوزادي با لکنت زبان باز نمي کنه. از چه موقع شروع شد؟ برتي (آزرده خاطر): چهار يا پنج. لايونل: سن معمول. برتي: مي دونم (بلافاصله اضافه مي کند) يادم نمياد هيچ وقت بدون مشکل حرف زده باشم. لايونل: باور مي کنم. وقتي فکر مي کنين هم درنگ مي کنين؟ برتي: مسخره بازي در نيارين. لايونل: يکي از انبوه نقص هاي منه. وقتي با خودتون فکر مي کنين چطور؟ برتي ساکت است. لايونل (ادامه): همه گاه گاهي زيادي حرف مي زنن برتي. برتي: ديگه من رو با اين اسم صدا نکنين. لايونل: من با عنوان ديگه اي صداتون نمي کنم. برتي: پس بهتره با هم حرف نزنيم. سکوت. کتري سوت مي کشد. لايونل براي خودش چاي مي ريزد. برتي: براي اين کارهاتون دستمزد هم مي گيرين دکتر؟ لايونل: بله، زياد، خب، برتي وقتي با خودت حرف مي زني هم لکنت داري؟ برتي: البته که نه! لايونل: اين ثابت مي کنه که اين مشکل هميشگي نبوده و نيست. فکر مي کني علتش چي بوده؟ برتي: نمي دونم و برام مهم نيست. من لکنت دارم و هيچ کس نمي تونه درستش کنه. لايونل: شرط مي بندم که همين الان و همين جا مي توني کتاب بخوني، بدون نقص و خيلي شيوا. برتي زهرخندي تحويلش مي دهد. لايونل (ادامه): و اگه من برنده شم مي تونم سؤال بپرسم و تو بايد جواب بدي. برتي: و اگه من برنده شم؟ لايونل: مجبور نيستي به سؤال هام جواب بدي. برتي: معمولاً رو پول شرط مي بندن. لايونل: يه شيلينگ خوبه؟ برتي: من هيچ وقت پول نقد همراه ندارم. لايونل: منم همچين حدسي رو مي زدم. لوگ دو سکه را از جيبش در مي آورد و روي ميز مي گذارد. لايونل (ادامه): بهت قرض مي دم. دفعه بعد بهم پس بده. برتي: اگه دفعه بعدي وجود داشته باشه. لايونل (سر تکان مي دهد): من هنوز شما رو به عنوان بيمارم قبول نکردم. لوگ پارچه را از روي دستگاه برمي دارد، يک ماشين ضبط صدا با گوشي. او ديسک سياهي را روي صفحه مي گذارد و ميکروفون را جا به جا مي کند. بعد به برتي کتابي مي دهد. برتي: نمي تونم بخونمش. لايونل: پس به خاطر اين که حتي تلاش هم نکردي يه شيلينگ ديگه بهم بدهکاري. برتي که خشمگين شده کتاب را باز مي کند و مي خواند، لکنت دارد و لکنتش بيشتر هم مي شود. برتي: «بودن، يا نبودن مسئله اين است. چه خردمندانه تر...» بفرما. کتاب را به لايونل مي دهد. برتي (ادامه): نمي تونم بخونم. لايونل: هنوز کارم تموم نشده. لايونل کتاب را به برتي پس مي دهد و به سمت دستگاه ضبط صوت بازمي گردد. لايونل (ادامه): مي خوام صدات رو ضبط کنم و بعد برات پخش کنم. فوق العاده اس. آخرين اختراع آمريکايي ها: سيلورتن. گوشي ها را به برتي مي دهد. برتي نمي خواهد بگيردشان. لايونل (ادامه): يه شيلينگ توي کاره رفيق. مي توني پولدار به خونه برگردي. برتي با اکراه آنها را به گوش مي گذارد. لوگ دگمه اي را فشار مي دهد. موسيقي بلندي شنيده مي شود. برتي گوشي ها را برمي دارد. موسيقي متوقف مي شود. برتي: داره موسيقي پخش مي شه. لايونل: مي دونم. برتي: چطور مي تونم چيزي رو که دارم مي گم بشنوم؟ برتي: مثل اين که چندان با عالي جنابان سلطنتي آشنا نيستي، مگه نه؟ برتي گوشي ها را روي گوش قرار مي دهد. دوباره صداي بلند موسيقي. لبانش تکان مي خورند و او شروع به خواندن مي کند، اما ما جز صداي بلند موسيقي چيز ديگري نمي شنويم. برتي متن را تمام مي کند و گوشي را برمي دارد. موسيقي متوقف مي شود. برتي مي خواهد سکه ها را بردارد. اما لوگ آنها را مي قاپد. برتي (ادامه): بي فايده اس. بي فايده. لايونل: عالي بودي، فکر مي کني به خاطر دوازده پني به شاهزاده کشورم دروغ مي گم؟ برتي: واقعاً نمي دونم يه استراليايي براي پول حاضره چي کار کنه؟ لايونل: بذارم گوش بدين؟ برتي: نه. لايونل: اگه مي خواين مي تونيم بريم سروقت سؤال ها. برتي: متشکرم دکتر. فکر نمي کنم اين روش رو من کارگر باشه. به سمت در مي رود. لوگ صفحه را برمي دارد، داخل پاکتي مي گذارد و آن را به برتي مي دهد. لايونل: قربان؟ اين صفحه مجانيه. به عنوان هديه قبولش کنين. لايونل در را باز مي کند و پشت سرش مي بندد. داخلي- اتاق انتظار دفتر لوگ - روز   اليزابت اميدوارانه به برتي نگاه مي کند. برتي: نه. اليزابت سر تکان مي دهد و بلند مي شود. دو نفري به سمت در حرکت مي کند. اليزابت: اينم از اين. خارجي - عمارت سندرينگهام - روز   نمايي از عمارت پوشيده از برف. صدايي سرد و آمرانه به گوش مي رسد. شاه جورج پنجم (خارج از صفحه): فعلاً همه ما بايد برادارانه و با جديت براي آرامش... داخلي- اتاق مطالعه، عمارت سندرينگهام - ادامه   اتاق مطالعه پادشاه از نظر نظم و ترتيب به کابين يک کاپيتان کشتي مي ماند، البته به استثناي ميزي که پر است از آلبوم هاي تمبر. اين اتاق را خيلي فوري و موقتي به استوديو تبديل کرده اند. شاه جورج پنجم مردي است با سينه اي ستبر و ريش و يونيفورم نيروهاي دريايي. او دارد از طريق راديو پيامي را براي کريسمس مي خواند. شاه جورج پنجم: ... درون مرزها بکوشيم، براي به دست آوردن رفاه پيشين بيشتر تلاش کنيم. خودخواهي را کنار بگذاريم و به کساني که رکود اقتصادي به آنها آسيب رسانده يا آزارشان داده کمک کنيم. براي همه آرزوي کريسمسي شاد دارم. خدا حفظتان کند. لامپ قرمز کنار دستش به نشانه پايان کار خاموش مي شود. رابرت وود، تکنسين اهل ومبلي و يک عکاس کنار او، حضور دارند. شاه جورج به برتي نگاه مي کند که کنار او ايستاده. شاه جورج پنجم: اگه بدوني داري چي کار مي کني همه چيز آسون تره. عکاس: قربان؟ برتي کنار مي رود تا عکاس، عکس شاه را پشت ميزش بگيرد. شاه جورج پنجم (برتي): امتحان کن. شاه جورج: آه، آقاي وود. آدم فوق العاده ايه. اون بهم همه چيز را ياد داد: بذار ميکروفون کار خودش رو بکنه. وود: قربان. شاه جورج: متشکرم. وود و عکاس اين را به نشانه رفتن مي گيرند. شاه جورج (ادامه): راست بشين، تکيه بزن و با گستاخي به چشم هاي اين ميکروفون لعنتي نگاه کن. همون جوري که به هر انگليسي دور و برت نگاه مي کني. نشون بده کي رئيسه. برتي جوري به ميکروفون راديو نگاه مي کند انگار که موجودي بيگانه است که از فضا آمده. برتي: ف ف فکر نمي کنم ب ب بتونم. در حضور پدر، لکنت او شديدتر شده و به سختي مي تواند نفس هاي سريع و سطحي بکشد. عضلات گردنش اسپاسم گرفته. شاه جورج پنجم: حتي اگه خودت هم نخواي اين وسيله شيطاني همه چي رو عوض مي کنه. در گذشته، يه پادشاه فقط کافي بود يه يونيفورم بپوشه، درست روي اسب بشينه و محترم به نظر برسه. حالا بايد به خونه هاي مردم هجوم ببريم و براشون خودشيريني کنيم. اين خانواده به حضيض ترين حدش رسيده، به ابتدايي ترين موجود روي زمين ... بازيگر! برتي: پدر، ما خانواده نيستيم، يه شرکتيم. پدرش نگاهي سرشار از شگفتي به او مي اندازد. پس طرف يک چيزهايي هم سرش مي شود. شاه: موفق ترين مؤسسه در طول تاريخ. پسرعموهاي ما در سراسر اروپا تاج به سر دارند. ده دوازده تايي هستن. کسب و کار ما نشستن روي تخت سلطنته. با اين وجود هر لحظه ممکنه کارمون رو از دست بديم. برادر عزيزت... تنها زني که اون بهش علاقه منده، همسر شخص ديگه ايه! برتي (تلاش مي کند فضا را آرام کند): اون با ليدي فرنس به هم زده. شاه جورج: و رفته سراغ خانم سيمپسون، يه زن با دو شوهر هم زمان. اون قدر وقيحه که توي عروسي جورجي خودش رو بهم معرفي کرد. رک به بردارت گفتم که هيچ مطلقه اي نمي تونه پاش رو تو دربار بذاره. اما گفت اون زن خوشبختش مي کنه. بهم گفت: « بهتون قول مي دم هيچ ارتباط غيراخلاقي بين ما نبوده» مستقيم تو چشم پدرش نگاه کرد و دروغ گفت. برتي ناله اي مي کند. شاه جورج (ادامه): وقتي بميرم، اون پسر خودش، خانواده ش و ملتش رو ظرف يه سال نابود مي کنه. کي اين تکه ها رو جمع مي کنه؟ هيتلر داره نصف اروپا رو تهديد مي کنه و مارشال استالين نصفه ديگه رو. کي مي تونه بين ما، اون چکمه پوش ها و اون ورطه پرولتاريا حکم کنه؟حالا که برادر بزرگت داره از انجام مسئوليت هاش شونه خالي مي کنه، تو بايد بيشتر از اين دست کارها انجام بدي. ( با سر به ميکروفون اشاره مي کند) خودت امتحان کن. برتي تلاش مي کند نطق پادشاه را بخواند. برتي: من با بهره از يکي از ش ش... شاه جورج: بکشش بيرون پسر! برتي: شگفتي هاي م م... شاه جورج: مدرن ... عجله نکن ... به دقت به کلمات شکل بده. برتي: علمي، اکنون من قادرم ت ت تا در اين روز ک ک ... شاه جورج: آروم (روي چهره ناتوان برتي) تلاش کن! برتي: کريسمس با شما م م ... شاه جورج (طاقت از کف داده): تلاش کن! داخلي - اتاق مطالعه برتي، خانه يورک - شبي ديگر   برتي روي صندلي چرمم لم داده و سيگار مي کشد. برتي (با خودش): حروم زاده دروغگو! برتي بلند مي شود و صفحه ضبط شده اي را که از لوگ گرفته برمي دارد. به سمت دستگاه پخش «ويکتوريا» مي رود، بازويي اش را بلند مي کند و سوزن فولادي را سر جايش قرار مي دهد. بازويي و سوزن ها روي صفحه مي لغزند و صفحه روي قالب محکم جاي مي گيرد. اما آن چه مي شنود شاعرانه و سيال است: صداي ضبط شده برتي: « بودن يا نبودن، مسئله اين است.» اليزابت داخل مي شود، اما برتي متوجه او نيست. اليزابت گوش مي دهد. صداي ضبط شده برتي (ادامه): يا آن چه در ذهن است که يادآور کمان و نيزه خوشبختي بيدادگرانه اي باشد و يا بازواني مقابل درياي مصائب ... روي اليزابت که مسحور شده. برتي براي اولين بار کاملاً فصيح صحبت مي کند، شايد به خاطر اين که قادر نبوده صداي خودش را بشنود. داخلي- اتاق مشاوره لوگ - روزي ديگر   برتي و اليزابت به اتاق مشاوره بازگشته اند. برتي: فقط کار. مسئله شخصي به هيچ وجه. اليزابت: فکر مي کردم توي مصاحبه مون روي اين مسئله تأکيد زيادي کردم. لوگ ساکت است. بعد: لايونل: اون يه شيلينگي که بهم بدهکاري رو آوردين؟ برتي: نه نياوردم. لايونل: فکرش رو مي کردم. برتي: به علاوه، شما من رو فريب دادين. لايونل: نه، من فقط اون چيزي که مي تونستي انجام بدي رو نشونت دادم. (سعي مي کند چيزي را بهشان بفهماند) اما چيزي که شما از من مي خواين فقط سطح مشکل رو حل مي کنه. اليزابت: همون کافيه. همسر من در صحبت کردن دچار مشکله. فقط به همين بپردازين. برتي: دلم مي خواد سخت تمرين کنم، دکتر لوگ... لايونل: لايونل. برتي: آيا شما هم مي خواين نقش خودتون رو در مسئله ايفا کنين؟ لوگ لحظه اي فکر مي کند. بعد به برتي مي گويد: لايونل: بسيار خب. شما کار مکانيکي مي خواين؟ ما بايد عضلات گلوتون رو آروم تر و زبونتون رو قوي تر کنيم. با تکرار عباراتي که اداشون سخته، مثلاً: « امشب شب سه شنبه اس، فرداشبم سه شنبه اس، اين سه سه شب و اون سه سه شب، هر سه سه شب سه شنبه اس». برتي: باشه. لايونل: شما شکم دارين، بايد ديافراگمتون رو قوي تر کنيم. کارهاي مکانيکي ساده. اليزابت: بله، فقط همين رو مي خوايم. لايونل: و فکر مي کنم يه شيلينگي بيرزه! برتي: اون شيلينگ لعنتي رو فراموش کن! (دوباره آرام مي شود) شايد گاهي اوقات، بسته به موقعيت، ازتون براي حل يه مشکل کوچيک کمک بخوام، قبوله؟ لايونل: البته. اليزابت: اين تمام خدمتيه که ازتون مي خوايم. برتي: ممکنه هفته بعد ببينمتون؟ لايونل: من مي تونم هر روز ببينمتون. روي برتي و واکنش او. مونتاژ. جلسات متعدد، روزهاي متفاوت، همه در اتاق مشاوره. نماي درشت از دهان برتي که زمزمه مي کند. لايونل (ادامه): تا هر زماني که مي توني بگو «هام» هـ هم م م م م م م و بعد وقتي آماده اي بگو «مادر». برتي: هـ م م م م م م مادر. لايونل: خوبه. قطع به: لايونل (ادامه): نفس به بيرون. پ پ پ پ، منتظر «د» باش ... پ پ پدر. خيلي آروم تکرار کن. برتي: پ پ پ پ پ پدر. قطع به: لايونل: حس کن که فکت داره مي افته. برتي و لايونل دست هايشان را به هم قفل کرده اند و تکان مي دهند، سينه شان را مي لرزانند و فکشان را شل نگه مي دارند برتي: اَه اَه اَه اَه اَه اَه ... لايونل: (هم زمان): اَه اَه اَه اَه اَه اَه اَه اَه. قطع به: برتي روي زمين دراز کشيده. لايونل (ادامه): نفس عميق. سينه ت رو وسعت بده، ديافراگمت رو بيار بالا، بگذار ستون هوا وارد شکمت بشن. چه احساسي داري؟ برتي: انگار پر از هواي داغم. لايونل: اين يعني سخنراني در جمع، درسته؟ برتي نفس عميقي مي کشد. قطع به: چند نماي سريع و کوتاه. لايونل به او فنجاني چاي مي دهد. برتي تمرين تنفس آهسته مي کند. برتي با استيصال چيزي را فرياد مي زند. برتي: هرگز نمي تونم. لايونل: البته که مي توني، بجنب، يالّا. قطع به: برتي دوباره روي زمين دراز کشيده. لايونل (ادامه): نفس عميق. نگهش دار. به سمت اليزابت برمي گردد. لايونل (ادامه): خانوم محترم. حالا که اينجا هستين ممنون مي شم يه کمک بزرگ بهمون بکنين. اگه ممکنه رو شکم همسرتون بشينين. اليزابت: جداً؟ لايونل: البته به آرومي. اليزابت محتاطانه روي شکم برتي مي نشيند و با دلواپسي مي پرسد: اليزابت: حالا خوبه، برتي؟ برتي سر تکان مي دهد. لايونل: حالا نفست رو بيرون بده ... مي توني اين مانع رو حس کني برتي؟ وقتي اين کار رو مي کني علياحضرت پايين مي رن و وقتي نفس مي کشي عليا حضرت بالا ميان. بيرون دادن نفس و پايين رفتن، نفس کشيدن و بالا رفتن. نکته همينه. اليزابت: سرگرم کننده اس، مگه نه برتي؟ لايونل: تو خونه اين کار رو انجام بدين. البته لازم نيست فقط شما کمکشون کنين. احساس کردم اينجا شما ارجحيت دارين تا يکي از کارکنان. لايونل برتي را تشويق مي کند تا حرکت کند. لايونل (ادامه): روي توپي هاي پاهات (feet ball) بايست و به چپ و راست حرکت کن، مدام اين حرکت رو انجام بده. قطع به: برتي کنار پنجره باز ايستاده. لايونل (ادامه): حالا ازت مي خوام که پنج حرف صدادار رو توليد کني. هيچ کدوم نبايد بيشتر از پونزده ثانيه طول بکشه. برتي: اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ ... لايونل (به ديافراگمش ضربه مي زند): حالا بايد ديافراگم آماده رو به گلو متصل کنيم. خانوم محترم، ممکنه خواهش کنم زمان رو نگه دارين؟ لايونل زمان سنج را به او مي دهد. برتي: اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ اَ ... جايي آن سوي ديوار پشت ساختمان، پزشکي از پنجره سرک مي کشد. لايونل: هر کسي که بتونه جلوي چشم همه دنيا تارهاي صوتيش رو به ارتعاش دربياره، مي تونه سخنراني کنه. اليزابت: درسته، برتي (به ساعت نگاه مي کند) حالا: اِ اِ اِ اِ اِ اِ ... لايونل به او ملحق مي شود. لايونل: اِ اِ اِ اِ اِ اِ ... برتي: اِ اِ اِ اِ اِ اِ ... صداي «اِ» تبديل مي شود به صداي غرش ماشين ها. داخلي - کارخانه ميدلند - روزي ديگر   غرش سهمگين ماشين هاي صنعتي به تدريج در پي متوقف شدن چرخ دنده ها جاي خود را به سکوت مي دهند. کارگردان برحسب انجام وظيفه دست از کار مي کشند تا به سخنراني اعلي حضرت گوش کنند. اليزابت با خيال راحت او را نگاه مي کند. هنوز صدايش را نمي شنويم، هنوز سکوت کامل حکمفرما نشده. با فرمان سرکارگر، آخرين ماشين هم از کار مي ايستد و همه کارخانه در سکوت فرو مي رود. ابتدا، اين مسئله که او به خاطر سروصدا نمي توانست صداي خودش را بشنود کمکش مي کند. برتي: من به شما اطمينان مي دهم که من و همسرم... حالا ديگر مي تواند طنين صدايش را در آن کارخانه بزرگ و خاموش بشنود. لکنت برتي باز مي گردد. برتي (ادامه): خ خ خوشحال هستيم که از اين م م مکان.. برتي لحظه اي صبر مي کند. نفسي مي کشد. آرام است. برتي (ادامه): ... مهم در اين منطقه صنعتي بازديد مي کنيم. ما تمايل داريم از يک يا دو کارخانه برتر اين منطقه ديدن کنيم ... با وجود سکوت کامل اطراف، او حالا راحت تر حرف مي زند. کمي آرام تر شده.اليزابت لبخندي به پهناي چهره دارد. صداي موتور هواپيمايي را در پس زمينه مي شنويم. خارجي - منطقه فرود خصوصي - مکا - سندرينگهام - روزي ديگر   برتي کنار ماشينش ايستاده. نسيمي مداوم کتش را کنار مي زند و او گاهي مجبور است کلاهش را با يک دست بچسبد. هواپيمايي کوچک که مدتي است از دور هويداست به آرامي فرود مي آيد و به تدريج متوقف مي شود. برتي در همه اين لحظات مشغول انجام تمرينات تنفسي است. سايبان جايگاه خلبان کنار مي رود و ديويد از آن بيرون مي پرد. وقتي کلاه چرمي و عينک خلباني اش را برمي دارد، موهاي طلايي اش بيرون مي ريزند. انگار رب النوع خورشيد است که از آسمان ها فرود آمده. ديويد: سلام برتي. خيلي وقته منتظري؟ برتي: تا حالا کجا بودي؟ برتي در حضور بردارش به شدت لکنت زبان دارد. ديويد: سرم شلوغ بود. برتي: منم همين طور. اليزابت سينه پهلو داره. ديويد: متأسفم، ولي حالش خوب مي شه. برتي نگاه تندي به او مي اندازد. برتي: اما پدر نه. ديويد: من رانندگي مي کنم. منبع: ماهنامه فيلمنامه نويسي فيلم نگار 1+100  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 645]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن