واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
امين پور و دغدغه هاي شعر انقلاب گفتگو با حميد سبزواري درآمد شايد استاد حميد سبزواري از معدود شعرائي باشند كه مي توانند به شايستگي و به تمامي در بلره شعر انقلاب و چهره هاي منتسب به اين جريان سخن بگويند ؛ لذا سخنان او درباره شخصيت و شعر مرحوم قيصر امين پور از اعتبار و شان بالايي برخوردار است. با اظهار امتنان به استاد كه به رغم رنج ناشي از بيماري و نيز تالم روحي از فقدان آن بزرگوار، با ما سخن گفتند. ويژگي هاي شخصيت شعري مرحوم قيصر امين پور از نظر شما كدامند؟ خدا رحمتش كند. ما يكي از بهترين همكارانمان را از دست داديم. ايشان از شعرائي بودند كه بسيار به قرآن و اسلام و مسائل مكتبي اعتقاد داشتند و لذا اشعارشان نيز مشحون از آرمان ها و باورهاي مكتبي ايشان بود. ايشان به جوانان علاقه داشتند و جوانان به ايشان. خاطره نخستين آشنائي تان را با مرحوم امين پور ذكر كنيد. من ايشان را نخستين بار در دوران جنگ تحميلي ديدم. ايشان در آنجا شعري را خواندند و من دريافتم كه با شاعر مستعدي مواجه هستم. مرحوم امين پور چندان اهل سخنراني و مصاحبه و شركت در محافل نبود. به نظر شما با وجود اين ويژگي ها، چه عللي موجب محبوبيت و اشتهار نزد مردم بود؟ ايشان جامعه اش را خيلي خوب مي شناخت و به آلام و دردهاي مردم آگاه و زبان گوياي رنج ها و آمال آنان بود و همين دليل هم در دل آنها جاي داشت. انسان بسيار صبوري بود و با مردم مماشات داشت. وقتي با كسي آشنائي پيدا مي كرد، در رفاقت صادق بود. در كارهايش صادق بود. هيچ كارش خلاف اعتقاد و ايمان مردمش نبود. كسي كه اعتقادي داشته باشد و روي هوا و هوس و بر اساس تمايل خودش كار نكند و وسيله اي باشد براي ارشاد مردم و دستگيري از آنها و در شعر خود از آنها حمايت كند، در دل مردم جا باز مي كند. ايشان شاعري مردمي بود. شاعري بود كه نبض جامعه در دستش بود. متاسفانه اين بزرگواران، خودخوري مي كنند و وقتي مي بينند كه بعضي مسائل بر خلاف آرمان هاي آنهاست، نمي توانند تحمل كنند. شاعر به فضائي نياز دارد كه در آن پرواز كند. بعضي از مسائل اين فضا را تنگ مي كند. مرحوم امين پور پيوسته دردمند بود و هميشه غم مردم را مي خورد. خودش هم كه گرفتار بيماري هاي متعددي بود، اما هيچ وقت دردش را بروز نمي داد. اين هم يكي از مسائلي است كه باعث شد زود از پا در آيد. بعضي ها هستند كه دردشان را با دوستانشان مطرح مي كنند. شايد اگر او هم دردش را مي گفت، اين طور خسته و فرسوده نمي شد. هر چه خواست خداست. نمي توانم بگويم ديگر مثل او نخواهيم داشت، ولي خيلي دشوار است. ايشان مي توانست سي چهل سال ديگر ادامه بدهد و خدمت كند. رفتنش خيلي زود بود. شما به بخشي از دغدغه هاي ايشان اشاره كرديد. چگونه است كه به رغم اين دغدغه ها، ايشان به ورطه تجديد نظر طلبي نيفتاد؟ آنهائي كه آرمانگرا هستند و مبناي اعتقادي دارند، اينها را ارزان نمي فروشند. براي اعتقادات خودشان قيمت قائلند و اين باورها با جانشان و با روحشان سرو كار دارد. براي اينها نفس مي كشند و زيست مي كنند. لباس نيست كه بشود آسان عوضش كرد. اين باورها با جانشان جوش خورده است. شاعر در اين مرحله از همه چيز خودش، حتي از جانش مي گذرد. دغدغه هاي شاعر به زندگي او جان و معنا مي دهند، مگر آنكه شاعر، شعر بي هدف بگويد. شاعري كه هدف دارد، دشمن را مي شناسد، تخريب هائي را كه او انجام مي دهد، مي شناسد و تشخيص مي دهد و پيوسته از اينها رنج مي برد. رنج از جسم و جان شاعر مي كاهد و او را فرسوده مي كند و او يكي از اينگونه شعرا بود. از زماني كه او را شناختم، اين دغدغه ها را داشت. كساني كه در جامعه ما متولي امور فرهنگي هستند، متاسفانه از اين ظرايف غافلند. اگر سطح فرهنگ و ادب در جامعه ما بالا بود، شاعر قدر و شان ديگري داشت. در وضعيت كنوني، تلاش بر اين است كه شعرا و ادبار را از عرصه خارج كنند. درست است كه وقتي دشمن حمله مي كند، بايد با اسلحه و فشنگ، از كشور دفاع كرد، اما زمينه هاي اعتقادي دفاع از ميهن و حق را چه كساني بايددر دل و جان مردم فراهم سازند؟ اين وظيفه خطير را جز بر دوش اهل قلم و فرهنگ مي توان نهاد؟ شاعر، نويسنده، روزنامه نگار و اهالي فرهنگ هستند كه مي توانند مردم را به جبهه بفرستند و در آنجا نگه دارند. اينها كساني هستند كه پيوسته سنگين ترين مسئوليت ها را بر دوش دارند و در عين حال از كمترين بهره مندي هاي مادي و اعتبار اجتماعي برخوردارند و با رنج فراوان به تعهداتشان عمل مي كنند. شاعر در درون خود پيوسته دچار خلجان است و همين باعث مي شود كه خود خوري كند و قلب و اعصاب و جسمش در معرض آسيب قرار گيرد. شاعر در چنين شرايطي چه مي تواند بكند؟ چاره اي جز اين ندارد.
جريان شعر متعهد را در نبود ايشان چگونه مي بينيد ؟ بايد شرايط فرهنگي مساعدتري را فراهم آورد. البته عرصه هنر هيچگاه خالي نخواهد ماند. شعراي ما بايد سعي كنند در مقابل دشمنان فرهنگي ما بايستند. ما كه رفتني هستيم. كارمان را هم كرده ايم. چيزي هم طلبكار نيستيم. اين جوان ها هستند كه بايد همت كنند و مسئولان فرهنگي بايد جوان ها را دريابند. جوامع امروز به شدت به اخلاقيات نيازمندند. اين كار را بايد قلم به دستان و نويسندگان و شعرا انجام دهند. شاعر هم غم مردمان خود را دارد و هم غم ديگران را. اين فجايعي كه در دنيا جريان دارند، مگر انسان از آهن باشد كه تاثير نپذيرد. شاعر دائما در اين انديشه است كه شعري بگويد و ديدگاه ها و نقدهاي خود را مطرح كند و وقتي شرايط جواب نمي دهد، خودخوري مي كند و از پا در مي آيد. شعرا و نويسندگان متعهد، فراوانند ؛ ليكن مسئولين فرهنگي كمتر به فكر ايجاد فضاي مناسب براي ظهور و بروز آنها هستند. ساخته شدن و باليدن امثال قيصر امين پور براي جامعه اش، هم هزينه هاي مادي و هم معنوي بسياري را در بر دارد، اما فضا آنگونه كه بايد آماده باليدن و نفس كشيدن شاعر نيست. آخرين خاطره اي را كه از ايشان به ياد داريد بيان كنيد. من مدتي است كه بيمارم و ايشان را نديدم؛ اما آثارش را با دقت پيگري مي كردم. بعد هم من هشتاد و چند سال دارم و ايشان جوان بود و بيشتر هم با آنها حشر و نشر داشت. اما دورادور پيوسته جوياي حالش بودم. خدا رحمتش كند. شعرهايش پرمايه و جاندار بودند. مشرب فكري اش صحيح بود. بي ترديد علاقه داشت كه در سرنوشت ميهنش تأثير داشته باشد. انسان دردمندي بود كه اين طور ناگهاني از پاي درآمد. اين را مي گويم كه به اين انسان هاي دردمند و مسئول برسيد. اينها انسان هاي بلند طبعي هستند كه دردشان را به كسي نمي گويند. شاعر در پي جامعه اي منزه و پاكيزه است. سعادت و شادماني مردمش را مي خواهد. خبر درگذشت اين عزيز را كه شنيدم، با آنكه قلبم ناراحت است، رفتم و ديدم كه مردم چقدر قدردان هستند. آنان قدر خدمتگزاران خود را مي شناسند. انصافا خيلي آمده بودند. هم شعرا، هم علاقمندان به شعر و شعراي متعهد. ايشان شعرش شعر روز بود و به همين جهت، مردم او را دوست داشتند. منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 24 /ع
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 224]