واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آينده پژوهي و جامعه مطلوب اسلامي(3) نويسنده: حميد فاضل قانع جامعه مطلوب اسلامي اسلام ديني اجتماعي است، احکام فردي آن نيز آهنگ اجتماعي دارد و از آن ها در جهت اصلاح و تقويت روابط اجتماعي و اجراي اهداف جامعه بهره مي گيرد. اسلام ميان عبادات فردي و اجتماعي پيوند برقرار کرده است، براي مثال، نماز، که تبلور عيني ايمان و اعلام وابستگي و نياز به پروردگار يگانه است، هرچند در آغاز به صورت فردي تشريع گرديد ولي در مراحل بعدي، بعد اجتماعي آن به صورت ويژه و خاص از مسلمانان خواسته شد. يا روزه، که عبادتي کاملاً فردي و فاقد نمود خارجي است، با فرا رسيدن عيد فطر و برپايي نماز عيد، بعدي اجتماعي يافته است. پس هدف اسلام، تنها پرورش افراد ديندار و متعبد نيست، بلکه ساختن جامعه اي مطلوب و نمونه هست؛ جامعه اي که روابط اجتماعي آن براساس اهداف و احکام دين سامان گيرد. جامعه اي ارزش مدار، معتدل و جهاني، که در آن سعادت فرد با سعادت جامعه پيوند خورده و ميان مسئوليت هاي اجتماعي و ايمان اسلامي ارتباطي قوي و جدايي ناپذير به وجود آمده است. قرآن کريم مردم را به ساختن چنين جامعه ي مطلوبي فرا مي خواند و آنان را نسبت به جامعه، بي تفاوت رها نمي سازد. بلکه آنان را به حضور در جامعه، فعاليت در راستاي شکل دهي مطلوب آن، تحمل سختي و شدايد اين مسير و همچنين پاسداري از دست آوردهاي آن دعوت مي کند، آنجا که مي فرمايد: « يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا واتقو الله لعلکم تفلحون»؛ ( آل عمران: 200) اي کساني که ايمان آورده ايد، ( در برابر مشکلات) صبر پيشه سازيد و در برابر دشمنان استقامت نماييد و از مرزهاي خود مراقبت کنيد و تقواي الهي پيشه سازيد، شايد رستگار شويد. در تفسير نمونه براي توضيح واژه ي « رابطوا» آمده است: « مرابطه معناي وسيعي دارد و هرگونه آمادگي براي دفاع از خود و جامعه ي اسلامي را شامل مي شود... اگر در بعضي از روايات به علما و دانشمندان نيز « مرابط» گفته شده است... به دليل آن است که آنها نگهبانان عقايد و فرهنگ اسلام اند.»(1) لازمه ي چنين دفاعي آن است که مسلمانان همواره در جمع باشند، از عزلت گزيني خارج شده و به تشکيل جامعه ي اسلامي و تثبيت و استقرار مطلوب آن اقدام نمايند.(2) براين اساس، مي توان گفت: برخلاف ساير انديشمندان، که در عالم خيال به ترسيم جامعه ي آرماني پرداخته اند، انديشمندان مسلمان که آموزه هاي راه گشاي قرآن را براي استخراج شاخص هاي جامعه ي مطلوب در اختيار داشته اند، بيشتر به تفسير و تبيين آن پرداخته اند نه وضع و ابداع.(3) سنت هاي اجتماعي پديده هاي اجتماعي و تحولات مرتبط با آن، براساس يک سلسله قوانين ويژه شکل مي گيرند. پيروزي و شکست، کاميابي، عزت و ذلت جوامع گوناگون بشري، داراي حساب دقيق و منظمي است که با شناختن آن مي توان بر جريانات و پديده هاي عصر حاضر آگاهي يافت و در جهت سعادت مردم از آنها بهره جست. اين روابط خاص را مي توان« قانون اجتماعي» ناميد(4) که در فرهنگ قرآني، « سنت» ناميده مي شود. « سنت» که در لغت به معناي سيره و روش( اعم از نيک و بد) مي باشد،(5) در متون ديني بيشتر به روشي اطلاق مي شود که مردم از آن پيروي مي کنند. اما آنچه ما قصد بررسي آن را داريم، ترکيب اضافي « سنت الله» مي باشد. اين اصطلاح « عبارت از روشي است که خداوند متعال از روي حکمت خويش، حسب رفتار و سلوکي که مردم با شريعت او دارند نسبت به آنان اعمال مي دارد.»(6) در واقع، مي توان آن را مجموعه ي قوانين اساسي و ثابت«تکويني» و خداوند دانست.(7) که گاه ناظر به علل فراز و فرود جوامع و گاه حاکي از هدف دار بودن جهان هستي است و گاه نيز به طور مشخص به معناي کشف قواعد حاکم بر پديده هاي هستي و تأثير و تأثر آن ها بر يکديگر است.(8) پس بر جامعه ي انساني لازم است که با اين قوانين و سنن اجتماعي، آشنا گرديده و در آن تأمل نموده و به منظور بهره گيري از آنها براي تأمين سعادت خود، با جديت به کشف آنها و تنظيم جريان زندگي براساس آن اقدام نمايد.(9) اين قوانين و سنت هاي اجتماعي داراي ويژگي هايي است: 1. الهي هستند و حاکميت خداوند را تحقق مي بخشند؛ 2. همگاني و هميشگي هستند؛ پس در موقعيت هاي مشابه، تکرار پذير هستند.(10) در اين زمينه مي توان به اصطلاح قرآني« سير في الارض»(آل عمران:137) اشاره نمود که مقصود از آن تفکر و تأمل در وقايع و حوادث تاريخي، به منظور عبرت و پند آموزي است. حال آنکه « اگر هر واقعه تاريخي، پديده اي منحصر به فرد و مختص يک جامعه معين بود و در ساير اوضاع و احوال تکرار نمي شد، ژرفنگري در آن چه سودي داشت؟».(11) 3. ضروري و عيني هستند؛ منظور از « عينيت» آن است که اين روابط حاکم بر کنش هاي جمعي انسان ها، خارجي و تکويني بوده و اعتباري نمي باشد. و منظور از «ضرورت » آن است که حتمي و قطعي بوده و تصادف و تحويل و تبديل در آن ها راه ندارد.(فاطر:43) 4. نافي اختيار و اراده ي انسان ها نيستند؛ زيرا سنت« مانند هر پديده ي ديگري، تابع اصل عليت است با اين تفاوت که همواره يکي از اجزاي علت تامه، اراده ي خود انسان است.»(12) اصولاً نقش انسان در اين زمينه، نقش تماشاچي و ناظر نيست، بلکه انسان ها مي توانند از طريق آگاهي و آشنايي با سنت هاي اجتماعي، به تغيير رفتار و کنش خود اقدام نموده و با از بين بردن موضوع و متغير يک رابطه ي ضروري، از وقوع محمول و تابع آن هم جلوگيري نمايند. بدين ترتيب، انسان اين توانايي را دارد که با هر انتخابي، آينده ي خود را تغيير دهد. و اساساً اين پندار، که جوامع منتظر باشند تا نيرويي از خارج برسد و شرايط آنان را تغيير دهد، اشتباه بوده و مورد نکوهش قرآن است، بلکه اين تغيير بايد از خود جامعه آغاز گردد و تا آنها به مرحله اي از تذکر و تنبه و بيداري نرسند و خودشان را نسازند، سرنوشت شان تغيير نمي کند.(13) در عرصه ي اجتماعي مي توان براساس آموزه هاي شيعي، مسئله « بداء» را بر اين موضوع تطبيق نمود که به معناي قدرت انسان و جامعه در ايجاد يک ضرورت و برداشتن ضرورتي ديگر، به واسطه تغيير کنش هاي اجتماعي مي باشد.(14) زيرا در تفکر قرآني، انسان در گرو انديشه و اعمال خويش است.(15) همان گونه که اميرالمؤمنين علي فرموده اند: هرگز مردم زندگاني خرم و نعمت فراهم را از کف ندادند، مگر به سبب گناهاني که انجام دادند؛ زيرا خدا بر بندگان ستمکار نيست و اگر مردم هنگامي که بلا بر آنان فرود آيد، و نعمت ايشان راه زوال پيمايد با نيّت درست و دل هايي سرشار از بيم و اندوه، از پروردگار فرياد خواهند، هر رميده اي را به آن ها بازگرداند و هر فاسدي را اصلاح گرداند.(16) پس، از نظر آموزه هاي دين مبين اسلام، فراز و فرود، و توان و کاستي جوامع، همواره به دنبال پيدايش عوامل و تحقق شرايط پديد مي آيد و اعضاي جامعه مي توانند با شناخت و آگاهي از اين امور، به پيرايش جامعه ي خود از حرکات انحطاطي و گرايش به رفتار متعالي روي آورده و تکامل اجتماعي را محقق سازند. بدين ترتيب، شناخت سنت هاي اجتماعي، به عنوان قوانين ثابت و تغييرناپذيري که در گذشته، حال و آينده جريان دارند، به يک جامعه شناس، که به دنبال يافتن گونه هاي مشابه و نمونه هاي همسان در جوامع مختلف است، کمک مي کند تا از تقارن آنها و قياس يکي با ديگري، به شناخت و درک پديده ي مجهول نايل آمده، آن را توضيح و تبيين نمايد.البته، اهميت شناخت سنت هاي الهي، به عنوان يکي از ابزارهاي شناخت و کشف آينده، زماني روشن مي شود که بدانيم« قرآن کريم اگر نمونه هايي از قوانين الهي را بيان مي کند، نمي خواهد بگويد که قوانين حيات انسان ها منحصر در همين موارد معدود است، هيچ دليلي بر اين انحصار وجود ندارد، بلکه مي خواهد بگويد که اين وظيفه ي خود انسان هاست که سنت ها را بشناسند و استخراج کنند.»(17) پذيرش اين نکته ، مي تواند در روند آينده نگاري اسلامي بسيار کارگشا و سازنده باشد. افق آينده شهيد صدر در مباحث مبسوطي که پيرامون سنت هاي اجتماعي مطرح کرده، بعد آينده نگري پديده هاي اجتماعي را مورد توجه قرار داده است. آينده اي که با وجود ذهني خود، حرکت آفرين است. اين وجود ذهني داراي دو عنصر است: اول، چشم انداز و دورنمايي که از هدف دارد و دوم، آفرينش انگيزه و اراده اي که انسان و جامعه را به سوي هدف برمي انگيزد. از ترکيب اين دو، قدرت سازندگي آينده و نيروي محرک فعاليت هاي اجتماعي فراهم مي گردد. و « همين وجود ذهني، و محتواي دروني است که در حکم زيربنا بوده و روابط و ساختارهاي روبنايي جامعه بر آن استوار مي گردد.»(18) روشن است که محور اين ذهنيت و محتواي دروني، همان هدف آرماني و وضعيت ايده آل است که ارتباط تنگاتنگي با معرفت و جهان بيني حاکم بر يک جامعه دارد. از نظر قرآن، اين آرمان و هدف غايي تا جايي پيش مي رود که مي تواند براي آن جامعه تبديل به «إله» گردد. و اين «إله»، گاه طاغوت است، گاه اسطوره است و گاهي هم ارزش ها و هواهاي نفساني است، (19) و براي برخي از جوامع نيز« الله» است. در حالي که، هدف غايي فقط خدا باشد، تمام خواسته ها، تلاش ها و آرزوهاي بشر، رنگ و بوي خدايي مي گيرد و انسان به تناسب پيشرفت خود در راه خداجويي و خداخواهي، لحظه به لحظه رشد مي يابد، و چون خدا مطلق است، اين راه نيز پاياني نخواهد داشت. تأمل در اين نوع آرمان طلبي، علاوه بر تفاوت کمي آن با انواع ديگر، ما را به يک تمايز کيفي نيز رهنمون مي سازد. و آن، احساس مسئوليت ذاتي و متفاوتي است که در اثر ايمان به چنين آرماني پديد مي آيد. جامعه ي مؤمني که چنين آرمان بلندي را هدف خود قرار دهد، توانمندي خود را نيز به همان ميزان ارتقا بخشيده و تلاش مضاعفي را براي استقرار جامعه اي الهي بر زمين مبذول مي دارد. جامعه اي که وضعيت مطلوب آن برگرفته از هنجارها و ارزش هاي ديني است. دين اسلام، همانند همه اديان آسماني، به خصوص اديان ابراهيمي، براي جامعه ي بشري، غايت و آينده اي روشن، توسعه يافته و سعادت بخش ترسيم مي کند. قرآن در آيات متعددي بر اين مطلب تأکيد مي کند که انسان در نهايت به جامعه اي مبتني بر حق دست مي يابد، که در آن شر و فساد ريشه کن شده و عاقبت از آن تقوا و متقيان است. نويد اسلامي قيام و انقلاب مهدي موعود نيز در چارچوب همين نظريه ارائه مي گردد. جامعه ي آرماني که قرآن ترسيم مي کند، جامعه اي است که پارسايان در آن به امامت( نه فقط حکومت) مي رسند. بدين ترتيب، « در اثر خداشناسي، خداپرستي، اطاعت کامل و دقيق از اوامر و نواهي الهي، کسب رضاي خداي متعال و تقرب به درگاه او، جامعه آرماني اسلام به هدف نهايي خود که استکمال حقيقي انسان هاست دست مي يابد.»(20) و در سايه ي اين کمال انساني است که آرزوهاي هميشگي بشر محقق مي گردد. آرزوهايي همچون: حاکميت کامل عدالت، آزادي و صلح، حکومت جهاني واحد، آباداني کامل زمين، بلوغ فکري، رفع کامل فساد و جنگ و شرارت، و سازگاري انسان با طبيعت.(21) پينوشتها: 1. ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 3، ص 234. 2. محمد جعفر نجفي علمي، جامعه و سنن اجتماعي در قرآن، ص 39. 3. عزت الله رادمنش، قرآن، جامعه شناسي، ص 410. 4. بنياد نهج البلاغه، مسائل جامعه شناسي از ديدگاه امام علي، ص 249. 5. فخر الدين طريحي، مجمع البحرين، ج 6، ص 268/ حسن مصطفوي، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، ج 5، ص 287. 6. احمد خالقي، فرهنگ نامه موضوعي قرآن کريم، ج 2، ص 2118. 7. ناصر مکارم شيرازي، تفسير نمونه، ص 435. 8. حامد الگار، درس گفتارهاي حامد الگار، ترجمه اسحاق اکبريان، ص 91. 9. حسن مصطفوي، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، ص 289. 10. قرآن کريم در سوره ي شعراء سرگذشت هفت قوم( موسي، ابراهيم، نوح، عاد، ثمود، لوط و شعيب) را بيان مي کند و پس از بيان سرگذشت هريک، متذکر مي شود که « إن في ذلک لايه و ما کان أکثرهم مؤمنين»( شعراء: 8، 67،103،121، 139، 158، 174، 190). اين آيات نيز دلالت دارند بر اينکه جوامع گذشته، حال و آينده داراي جهات مشترکي هستند که درس گرفتن از گذشتگان را براي آيندگان، ممکن و مطلوب مي سازد. 11. محمد تقي مصباح، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 150. 12. همان، ص 158. 13. رعد: 11. مضامين مشابهي نيز در آيه 53 سوره ي انفال مطرح شده است. 14. جعفر سبحاني، البداء في ضوء الکتاب و السنه، ص 33. 15. مدثر: 38. 16. نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، خطبه 178. 17. سيدمحمدباقر صدر، المدرسة القرآنية، ص 67. 18. همان، ص 116. 19. فرقان: 43. 20. محمدتقي مصباح، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 414. 21. مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، ص 60. منبع:فصل نامه علمی تخصصی معرفت فرهنگی اجتماعی ش 1 ادامه دارد... /ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 768]