تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نشانه توبه كننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا، رها كردن باطل، پايبندى به حق و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815438344




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زبان زدن به خراش کوچک سقف دهان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
 زبان زدن به خراش کوچک سقف دهان
زبان زدن به خراش کوچک سقف دهان   نويسنده: جواد رهبر   ده سال پس از آن که راوي بي نام و نشان باشگاه مشت زني( ادوارد نورتن) در کنار مارلا سينگر( هلنا کارتر) ايستاد و هر دو نظاره گر فروپاشي ساختمان هاي متعلق به شرکت هاي کارت هاي اعتباري آمريکا شدند، پدر و مادر کرلاين در کرلاين( هنري سليک، 2009) به خانه اي دورافتاده رفتند تا با خيال راحت به کارهاي شان برسند. اما کرلاين دختربچه اي پيش نبود و مثل روز روشن بود که از اين نوع زندگي دل خوشي نخواهد داشت. همين طور هم شد، تا اين که روزي بر حسب اتفاق مفري براي گريز از زندگي روزمره کسالت آورش پيدا کرد. در دنياي قشنگ نو او، همه حاضر بودند: پدر و مادر او و همسايگان نامتعارفشان، تنها با اين تفاوت که به جاي چشم دکمه داشتند. کرلاين در اين دنياي جديد مرکز توجه همه- به خصوص مادرش- و غرق شادي بود. اما اين شادماني ديري نپاييد و با گذشت روزها، خوشي ها رنگ باخت و جاي خود را به وحشت داد. دست آخر هم کرلاين مجبور شد دنياي قشنگ نو را- که حالا ديگر عنوان دنياي زشت نو برازنده ترش بود- نابود کند تا بتواند به دنياي هميشگي اش برگردد؛ آن جا که انسان ها به جاي دکمه در صورت شان چشم دارند. راوي باشگاه مشت زني هم در چنين تنگناهي گرفتار شده و هسته اصلي داستاني هم که براي مان تعريف مي کند همين دل زدگي از زندگي روزمره اش است. او در جهاني زندگي مي کند که همه چيز آن- و حتي دوستي هايش – يک بارمصرف است. چرخه زندگي هم مشمول دوري باطل است. افراد جامعه براي تهيه پول غذايي، روز را به شب مي دوزند که فقط چربي اضافه براي شان به ارمغان مي آورد، و براي خلاص شدن از شر آن بايد پول و تن را به عمل ليپوساکشن بدهند و تازه بعد هم از همان چربي ها فرآورده هاي مثل صابون درست مي شود که براي خريد آن نيز بايد پول پرداخت. راوي در چنين جهاني زندگي مي کند، بي خوابي هاي مزمن دارد و کارش هم چندان چنگي به دل نمي زند. زماني هم که به مدد حضور در جلسه هاي بيماران گمنام بر بي خوابي اش غلبه مي کند، حضور زني به نام مارلا سينگر تمام محاسبات او را به هم مي زند. در فضاي آکنده از صداقت چنين جلسه هايي، تنها يک صندلي براي دروغ گويي و تظاهر وجود دارد و حضور هم زمان راوي و مارلا دوباره زندگي راوي را به کابوس تبديل مي کند. عوارض جانبي بي خوابي اوج مي گيرد؛ اين که ديگر نمي داند چه چيزي واقعي است و چه چيزي خيالي بيش نيست و يا اين که چه زماني خواب است و چه زماني بيدار. درست در همين مقطع زماني است که خانه اش را آتش مي زند تا خود را از چنگال اسارت اسباب خانه اش رها سازد و هم زمان شخصيتي به نام تايلر دِردِن را خلق مي کند. با شکل گرفتن زوج راوي/ تايلر دردن است که مرز موجود بين نهاد (id) و خود(ego) او از ميان برداشته مي شود و فراخود (superego) او از کار مي افتد. به اين ترتيب راوي فرصتي پيدا مي کند تا هماني باشد که هميشه در گوشه ذهنش مي خواسته باشد، اما از به حقيقت بدل کردن آن عاجز بوده است. طبيعي است که در ابتدا نهاد او کنترل امور را به دست مي گيرد و بعد قدم به قدم و روز به روز بيش تر ناهنجاري را در آغوش مي کشد. راوي/ تايلر باشگاهي زيرزميني به نام « باشگاه مشت زني» راه مي اندازد تا به کمک ساير از قافله عقب مانده هاي جامعه- مثل باب، يک قهرمان بدن سازي که به آخر خط رسيده، از همسرش جدا شده و بيمار است – درد روحي حاصل از زندگي مصرف گراي مدرن را به دردي فيزيکي ترجمه مي کند. نکته شگفت انگيز اين است که اين کار نتيجه مي دهد و افراد بعد از نبردهاي تن به تن به درجه اي از رستگاري مي رسند. اما فاجعه زماني رخ مي دهد که درمان درست مثل مواد مخدر عمل مي کند. راوي به وضعيت راويِ بوف کورِ هدايت دچار مي شود؛ او زخم ها و دردهايي دارد که نمي تواند با هيچ کسي در ميان بگذارد. به همين دليل به اين درمان خودساخته و خودخواسته روي مي آورد، اما درمانش پس از مدتي اثر خود را از دست مي دهد و به صورت آنارشيسمي متمايل به تروريسم از خانه متروک- که بي شباهت به اقامتگاه جو باک و راتسو در کابوي نيمه شب( جان شلزينگر،1969) نيست- بيرون مي زند و گريبان گير جامعه و اطرافيان او مي شود. همين جاست که او ديگر دلش نمي خواهد- يا شايد ديگر نمي تواند- تايلر دردن باشد و به مرور او را از زندگي اش حذف مي کند. اين درست همان زماني است که تايلر شبيه به پينگ در پينگ فلويد: ديوار( آلن پارکر،1982) مي شود و سعي مي کند به مثابه رهبري نظامي با تشکيل لشکري، عقايدش را در قالب پروژه تخريب(Mayhem Project) تکثير کند. به همين دليل تايلر دردن، که در مقطعي براي راوي جاي خالي شمايل پدر را پر کرده بود، مثل پدر يک روز صبح مي گذارد و مي رود و او براي بازگرداندن اوضاع به حالت سابق تنها مي ماند. راوي يکي از هم رنگ جماعت شده ها است که روزي تصميم مي گيرد اندکي پيله اي را که به دور خود تنيده- و جامعه در تحکيم آن نقش داشته- پاره کند و رها شود، اما دست آخر به اين نتيجه مي رسد که در چارچوب بودن، آخر دنيا نيست؛ هر چند که خو گرفتن به آن مي تواند کشنده باشد. در باشگاه مشت زني، مفهوم اعتياد نقشي کليدي در احوال راوي بي نام- نمادي از انسان ايستاده در آستانه قرن بيست و يکم- دارد. او به همه چيز معتاد شده؛ به خريد وسايلي که شايد چندان نيازي به آن ها نداشته باشد چون به اقتضاي شغلش بسياري از روزهاي هفته در مأموريت است اما آن ها را خريده تا براي خود هويتي انساني بتراشد. راوي به جلسه هاي بيماران گمنام معتاد مي شود و مهم تر از همه در حالي که بر سر دو راهي عشق و نفرت نسبت به دنياي قشنگ نو ايستاده، معتاد آن هم مي شود. حتي رابطه اش با مارلا هم حالتي از اعتياد دارد؛ درست مثل زماني که معتاد مي داند مصرف مواد مخدر چاره کار نيست اما از کنار گذاشتن آن هم عاجز است. براي اين مورد توصيفي بهتر از استعاره راوي در اين شرح شاعرانه به سبک رمان هاي ساموئل بکت پيدا نمي شود:« مارلا همان خراش کوچک روي سقف دهان است که اگر به آن زبان نزني، خوب مي شود اما نمي تواني بهش زبان نزني.» اما امروزه، ده سال پس از ساخته شدن باشگاه مشت زني توسط ديويد فينچر، بررسي فيلم از راوي فرم روايتي آن- که در بخش هايي به دليل سابقه کار فينچر به دنياي ويدئو کليپ نزديک مي شود- و چشم بستن بر زواياي ديگرش اجحاف در حق اثري است که به هر زحمتي بود براي خود جايگاه شايسته اي بين سينمادوستان جهان پيدا کرد. تماشاي باشگاه مشت زني در آغاز دهه دوم قرن بيست و يکم به خوبي نشان مي دهد که فينچر با ترکيب داستاني پر افت و خيز در قالبي پيچيده، اين فرصت را براي خود فراهم آورده تا به مضمون هاي جهان شمولي بپردازد؛ از شرح حال نسلي پر از عقده هاي دوران کودکي گرفته تا ازدواج و اين که چه طور بيش افراد جامعه هر روز سر کاري مي روند که دوست ندارند آن را انجام بدهند. فينچر با دقت تمام، درست در زماني که ريتم ويدئو کليپ وار فيلم چيزي نمانده به اثر آسيب بزند، در سکانسي، درد دل راوي با تايلر دردن نشسته در وان را به تماشاگر نشان مي دهد. در همين سکانس است که براي اولين بار متوجه مي شويم پدر راوي در شش سالگي خانواده را ترک کرده و ديگر خبري از او نشده است. در همان گفت و گو تايلر راز گريز افراد يک نسل از ازدواج را چنين شرح مي دهد:« ما نسلي از مردها هستيم که زير نظر زن ها بزرگ شده ايم؛ مطمئن نيستم که آن چه بهش نياز داريم، يک زن ديگر باشد.» فينچر- با الهام از فضاي رمان باشگاه مشت زني به قلم چاک پالانيوک، که بخش عمده مضمون هاي فيلم از اوست- مردان جامعه اي را به تماشاگر نشان مي دهد که به خاطر عدم حضور پدر، زير نظر مادربزرگ شده اند و حالا در دوره ميان سالي با عقده هاي عاطفي بي شماري دست و پنجه نرم مي کنند. تسلط فينچر در زير لفاف نشان دادن مواردي از اين دست در فيلمي با حال و هواي پريشان باشگاه مشت زني مثال زدني است. رابطه راوي/ تايلر با مارلا از جنس رابطه پدر و مادر راوي است:« دوباره شش ساله و پيغام بر پدر و مادرم شده ام.» آن رابطه و زندگي به نتيجه اي نرسيده و اين يکي هم احتمالاً سرانجام خوشايندي ندارد. جر و بحث بالا مي گيرد، مارلا با ناراحتي از خانه بيرون مي رود و همان طور که آواز مي خواند، او را در قالب پنجره مي بينيم که دور مي شود. دوباره به راوي نگاه مي کنيم، قاب بسته تر مي شود و دردهاي شش سالگي را مي شود در چشم هاي ادوارد نورتن خواند؛ گويي او به راستي شش ساله شده و با نگاهش مادر- يا حتي پدرش- را بدرقه مي کند. در موقعيتي ديگر، تايلر از مسير کسب آزادي مي گويد و لحني شبيه به فئودور داستايوفسکي به خود مي گويد:« فقط بعد از اين که همه چيز را از دست داديم، آزاديم تا هر کاري انجام بدهيم.» اين جمله در مورد شغل راوي هم صدق مي کند: او درست زماني که همه چيز را از دست داده، براي تسويه حساب شخصي سراغ رييس اش مي رود. البته او درست مثل گرگوار سامسا در مسخ فرانتس کافکا مدت ها فکر انجام اين کار را در سر پرورانده اما خوش شانس تر از اوست، چون فرصت به زبان آوردن تمام حرف هايي که روي دلش سنگيني مي کند را به دست مي آورد. شايد گذشت ده سال از زمان ساخت و نمايش باشگاه مشت زني فرصت مناسبي براي بازنگري بعضي از مضمون هاي طرح شده در آن باشد. مثلاً اين که آيا فينچر با الهام از رمان باشگاه مشت زني قصد داشته بيانيه اي تصويري درباره ورود به قرن بيست و يکم منتشر کرد؟ هر چه باشد فيلم، جهاني را نمايش مي دهد که در آن خانواده ها حتي نمي توانند در سينما بدون نظر انداختن به برشي از تصاوير هرزه نگارانه، فيلمي خانوادگي تماشا کنند. درست دو سال پس از ساخت اين فيلم بود که حمله به برج هاي دو قلوي نيويورک، ترکيبي از تروريسم و هدف قرار گرفتن اقتصاد را پيش روي جهانيان قرار داد و درست به همين دليل است که اين روزها پايان فيلم فينچر حالتي پيش گويانه به خود مي گيرد. بررسي مضمون هاي فيلم از بُعد شخصيتي قهرمان آن کار پيچيده تري است. آيا باشگاه مشت زني يا فيلم برجسته ديگري که در همان سال 1999 ساخته شد، يعني جان مالکوويچ بودن( اسپايک جونز)، يا حتي کُرِلاين مي خواهند نشان بدهند که دنيايي که هر روز آرزوي آن را در ذهن مي پرورانيم، آن قدر هم چنگي به دل نمي زند؟ آيا حرف اصلي اين فيلم ها اين است که ما در همين دنيايي که در آن قرار داريم خوش هستيم و خودمان نمي دانيم؟ چرا آن دنياي قشنگ نو خيلي زود رنگ مي بازد و به کابوسي هولناک بدل مي شود؟ آيا فروپاشي آن دنياي قشنگ نو که هميشه در گوشه ذهن داريم به نفع ماست يا به ضررمان؟ در فيلم يک درس( لون شرفيگ،2009) که چنين اتفاقي افتاد و به سود جني( کري موليگان) تمام شد. يا سوال ديگر اين است که پس از پشت سر گذاشتن اين تجربه ها، راوي/ تايلر يا کرلاين چه به دست مي آورند؟ چه چيزي در زندگي آن ها تغيير خواهد کرد؟ آيا کرلاين در کنار پدر و مادرش خوش بخت خواهد شد يا راوي و مارلا زوج خوبي خواهند شد؟ آيا اين فيلم ها آثاري پيشرو هستند يا اين که مي خواهند ما را سر جاي اول مان بازگردانند؟ اگر با انصاف به سوال هايي از اين دست بنگريم به اين سوال اساسي مي رسيم که آيا به راستي وظيفه فيلمي مثل باشگاه مشت زني اين است که به سوال هايي از اين دست پاسخ دهد؟ بي پاسخ ماندن سوال هايي از اين دست يکي از دلايل ماندگاري باشگاه مشت زني است، چون باب بحث را هميشه باز نگه مي دارد. مگر نه اين که همه شاهکارهاي هنري همين حالت- رسالت؟ - را دارند؟ جز اين که، فينچر با سکانس پاياني فيلم نشان مي دهد که ارزش سفرهايي از اين دست در ايجاد تمايل به شروع دوباره است، درست مثل آن فروشنده اي که تايلر او را تا دم مرگ مي برد و بعد رهايش مي کند تا فردا خوشمزه ترين صبحانه عمرش را بخورد. زوج راوي – مارلا با فروپاشي ساختمان ها درست مثل آدم و حوا خود را براي از صفر شروع کردن آماده مي کنند. درست چند ثانيه مانده به شروع انفجارهاست که راوي به مارلا مي گويد همه چيز روبه راه خواهد شد و بعد هم زمان با شروع ترانه اي با اسم بامسماي Where Is My Mind از گروه The Pixies عنوان بندي پاياني فيلم از راه مي رسد. اين پايان مرثيه اي است که براي روزگاراني که قهرمان هاي فيلم ها تا پاي جان در راهي که قدم در آن مي گذاشتند، پيش مي رفتند. اگر قرار بود باشگاه مشت زني چنين پاياني داشته باشد، به احتمال قوي راوي، تايلر را نمي کشت و آن دو پس از تکميل پروژه انفجار ساختمان ها به برنامه ريزي براي مرزگشايي و تکثير پروژه تخريب به سراسر جهان مشغول مي شدند. اما آن روزها ديري ست که به سر آمده؛ قرن بيست و يکم ديگر به ضد قهرمان نياز ندارد و قهرمان هاي انعطاف پذير مي طلبد. باشگاه مشت زني يکي از اولين فيلم هايي بود که تماشاي آن را از همان زمان ساختنش تا امروز در فرمت هاي مختلف نمايش خانگي تجربه کرده ايم: ابتدا روي نوار وي اچ اس، بلافاصله روي نسخه هاي وي سي دي و بعد دي وي دي و امروز در قالب بلو-ري. آيا تماشاي آن به صورت سه بعدي يا هر فرمت ديگري که در آينده از راه خواهد رسيد، ديدگاه ما را نسبت به چنين فيلمي تغيير خواهد داد؟ براي اين سوال، جواب قاطعي نمي شود پيدا کرد اما مي توان مطمئن بود که باشگاه مشت زني- به عنوان آينه تمام قدي براي نمايش وضعيت جهان در آستانه قرن بيست و يکم- در زمان ساختنش چند قدم از روح زمانه خود پيش بود و درست به همين دليل است که روي آن خط نخواهد افتاد. باشگاه مشت زني هواداران خود را در گذر زمان پيدا کرد و بدون شک همين طور بر تعداد آن ها افزوده خواهد شد. تنها کافي است که قانون هاي اول و دوم آن را رعايت کرد و تماشاي اين فيلم را که بايد به صورت شخصي کشف شود به هيچ کس توصيه نکرد. منبع: ماهنامه سينمايي فيلم شماره 413  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3737]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن