تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):ذكر زبان حمد و ثناء، ذكر نفس سختكوشى و تحمل رنج، ذكر روح بيم و اميد، ذكر دل صدق ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805378394




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

معرفی کتاب « قلب ذِن»


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
معرفی کتاب « قلب ذِن»
معرفی کتاب « قلب ذِن»   نويسنده: دکتر سيدحسن اسلامي   توصيه‌هايي ساده براي زيستن هشيارانه و مشفقانه   با آن که ذن را شهود مستقيم واقعيت و پرهيز از هر گونه نظريه‌پردازي و گنجاندن حقيقت در مقولات ساختگي دانسته‌اند، عملاً چنان با مباحث نظري در هم تنيده است که در منابع گوناگون بحث از ذن به بحثي آکادميک صرف تبديل شده است. کتاب حاضر مي‌کوشد تا با گذر از اين مانع، تصويري روشن از کاربست ذن در زندگي روزانه به دست دهد و بياموزد که هر کس چگونه مي‌تواند اين آموزه يا نگرش را دروني ساخته، با آن زندگي کند. عزرا بَيدا، نويسندة کليمي‌تبار کتاب، در اين کتاب ماحصل آموخته‌ها و تجربه‌هاي معلمي خود را با زباني ساده در اختيار خوانندگان قرار مي‌دهد و آنچه را از استادان ذن به‌خصوص تيک‌ نات هان، معلم بزرگ ذن ويتنامي و مبارز صلح، آموخته است با ما در ميان مي‌گذارد. بيدا به دور از مفاهيم دشوارياب، گوهر تعاليم بودا را همراه با تعليماتي آسان، هرچند نيازمند ممارست، مرحله به مرحله و به گونه‌اي خودآموز در قلب ذن بيان مي‌کند. نقشة راه   بيدا ساختار کتاب خود را بر تفسيري نظري از سلوک انسان بنياد نهاده است و بر آن است که انسان در تجربة سلوک معنوي خود از سه مرحله مي‌گذرد: مرحلة من، مرحلة بيداري و مرحلة مهرباني و شفقت. مرحلة من (the me phase) دائر مدار مسائل فردي و شخصي است و در آن همه چيز از منظر تنگ «من» نگريسته مي‌شود. در اين مرحله بايد با ترس‌هاي خود آشنا شويم و کنار بياييم. در مرحلة دوم يا بيداري (the phase of being awareness)، به‌تدريج با زندگي آن گونه که هست آشنا مي‌شويم و با آگاهي و هشياري به همة ابعاد آن مي‌نگريم و مي‌توانيم خود را از چنگ «منيت» آزاد کنيم. در مرحلة سوم يا مهرباني (the phase of being kindness)، مهرباني بر خلق حاصل مي‌شود و بي آنکه چشم‌داشتي داشته باشيم، از سر شفقت عمل مي‌کنيم و اين فضيلت را در خود پرورش مي‌دهيم و به کمال مي‌رسانيم؛ چنانکه زان پس مشفقانه‌زيستنْ بر وجود ما چيره مي‌شود و به سادگي غمخوار خلق خواهيم شد. حاصل آنکه در گام اول با شناخت خود از تسلط منيت آزاد مي‌شويم، در گام دوم به جهان آگاهي و بيداري پاي مي‌نهيم و در گام سوم شفقت‌ورزي جهاني به همگان را، پيشه مي‌سازيم. اين سه گام يا مرحله ممکن است با تثليث مسيحي يا سه گوهر بودايي مشابهت داشته باشد، ليکن، به گفتة بيدا، هيچ رازي در آن نيست. با اين چشم‌انداز، نويسنده کتاب خود را در سه بخش سازماندهي مي‌کند. هر بخش از پنج فصل تشکيل شده است و به تحليل ابعاد يک مرحله از سه مرحلة پيش‌گفته اختصاص دارد. بدين ترتيب مراحل سلوک معنوي را طي پانزده فصل دنبال مي‌کند و در پايان نيز با آوردن سه ضميمه، به سالکان راه کمک مي‌کند تا برخي اوراد را به ياد داشته باشند، ابزارهاي مراقبه را بشناسند و سرانجام سه سوگند مقدس را به ياد بسپارند. 1. رهايي از چنگال خود   بخش اول در پنج فصل، مشکلات مرحلة اول و کژتابي واقعيت در منِ شخص را تحليل مي‌کند. در فصل نخست با کژراهه‌هايي آشنا مي‌شويم که ما را از واقعيت دور مي‌کنند. يکي از موانع بزرگ زندگي حقيقي و بيدارانه، آن است که غالب زندگي ما در جهاني ذهني غرقه است و همواره به جاي زندگي در واقعيت، با انديشه‌ها، تخيلات، داوري‌ها، و سرزنش‌هاي ذهني زندگي مي‌کنيم و از واقعيت مي‌گريزيم؛ به گونه‌اي که به اين تفکرات معتاد شده‌ايم. سه کژراهه يا عادت ذهني که ما را همواره از حقيقت دور مي‌سازند، عبارت‌اند از: تحليل، سرزنش، و تلاش براي حل مسئله. طبق نخستين عادت ذهني، هرگاه مسئله‌اي پيش آيد، در پي علت آن مي‌گرديم و به جاي آنکه در پي فهم آن برآييم و بکوشيم چيستي آن را دريابيم، از چرايي آن مي‌پرسيم؛ حال آنکه بسياري از مسائل زندگي پاسخي از اين دست ندارند. دومين عادت و کژراهة ذهني آن است که هنگام پيش آمدن مشکلي در پي مقصر آن مي‌گرديم و مکانيسم‌هاي دفاعي خود را به کار مي‌گيريم. اين اقدام فهم واقعيت و زيستن در حال و شناخت خود را دشوار مي‌سازد. سومين عادت ذهني نادرست آن است که هرگاه مسئله‌اي رخ دهد، بلافاصله در پي حل آن هستيم و توانايي رويارويي با مشکل و زيستن با آن را نداريم. گاه حل مسئله خوب است، ليکن اين نگرش که همه چيز را بايد حل کرد، مي‌تواند مانع از زيستن در واقعيت شود. پس از بررسي اين الگوهاي ذهني ناسالم، بيدا، در فصل دوم، به معرفي موانع دروني خودشناسي مي‌پردازد و مدعي مي‌شود که سه مانع دروني بر شناخت ما از خود اثر منفي مي‌گذارد: تنبلي، خودفريبي، و داوري دربارة خود. (1) تنبلي، خود را به خود واگذاشتن و نکاويدن انگيزه‌هاي خويش، عامل توقف ما در وضع فعلي مي‌شود و ما را از پيش رفتن باز مي‌دارد. (2) تصورات، توهمات و باورهاي نادرستي که دربارة خود داريم، در نهايت به خودفريبي مي‌انجامند. برخي از اين توهمات عام‌اند و در ميان همة انسان‌ها مشترک است هستند؛ مانند: پندار تسلط بر خود و دانستن حقيقت. در کنار اين توهمات کلي، هر کس توهمات خاص خود را دارد که ماية خودفريبي مي‌شود؛ مانند اينکه گريز از درد، خوب و به سود ما است. (3) داوري دربارة خود که معمولاً با تحقير خود و بي‌ارزش شمردن خويش همراه است، در واقع دردي بر درد افزودن و نمکي بر زخم پاشيدن است و به ما براي رهايي از وضع موجود کمکي نمي‌کند؛ شناخت واقعيت مسئله‌اي است و تحقير خود مسئله‌اي ديگر. مهم آگاه بودن به خود است نه تحقير نفس. در فصل سوم، بيدا راهبردهايي را که ما براي رهايي از ترس و ناامني به کار مي‌گيريم معرفي مي‌کند و آنها را استراتژي‌هاي مهار مي‌نامد. همان‌گونه که غذا هم مي‌تواند ماية سلامتي باشد و هم باعث بيماري و مسموميت، افکار نيز چنين هستند. به دليل احساس ناامني، ترس و مانند آن دست به اقداماتي مي‌زنيم و استراتژي‌هايي براي مهار به کار مي‌گيريم که عبارت‌اند از: کوشش سخت‌تر، تلاش در جهت مقبول شدن نزد ديگران، و گريز يا کرختي. (1) نگراني از شکست، ناامني و اعتماد به خود در قالب تلاش بيش از حد، پرکاري و بي‌قراري ظاهر مي‌شوند؛ به گونه‌اي که ديگر نمي‌توانيم اندکي آرام بگيريم و ذهنمان همواره بي‌قرار است. (2) تلاش براي محبوبيتْ غريزي ما و لازمة بقا است؛ ليکن اين نياز گاه منحرف شده، ما را از زندگي اصيل خود باز مي‌دارد؛ به گونه‌اي که تنها در پي کسب رضايت اين و آن هستيم و به هر قيمتي، حتي دور شدن از خود خويشتن و با نقاب زدن، مي‌خواهيم که رضايت ديگران را جلب کنيم. راه درمان اين مشکل آن است که به آن توجه کنيم و هشيار باشيم که کدام رفتار ما در پي رضايت اين و آن است. (3) هنگامي که در مواجهه با مشکل، به پرخوري، لذت‌طلبي يا الکل روي مي‌آوريم، راهبردِ سوم را به کار گرفته‌ايم؛ يعني گريز از مشکل و بي‌توجهي به آن يا کرخت‌شدن در برابر آن. همچنين هنگامي که مي‌پنداريم زمان ما نامحدود است و همواره فرصت داريم و کمبود زمان را حس نمي‌کنيم، به همين وضع دچار شده‌ايم. با اين آسيب‌شناسي، در فصل چهارم، گام‌هاي آغازين براي غلبه بر بي‌قراري و از خودبيگانگي، تعليم داده مي‌شوند. تمرين مراقبه در عمل بر سه رکن استوار است: آرام نشستن روزانه، حفظ مراقبه در زندگي روزمره، و عزلت‌گرفتن. (1) نخست بايد بياموزيم که روزانه به طور مرتب آرام و هشيار در جايي بنشينيم و بر تنفس خود تمرکز کنيم. همان‌گونه که آب گل‌آلود در ليوان بر اثر سکون، شفاف مي‌شود و گل‌هاي آن ته مي‌نشيند، اين کار ذهن ما را آرام مي‌کند و آن را از چرخش و دوران ديوانه‌وار باز مي‌دارد. در اين تمرين بايد بياموزيم تا از خود فاصله بگيريم و همچون تماشاگري به ذهن خود از بيرون بنگريم و تنها ناظر گذر عواطف و افکار باشيم، بي آنکه دربارة آنها داوري کنيم. شکل نشستن مهم نيست و حتي مي‌توان به حال خوابيده مراقبه کرد؛ ليکن در نشستن به حالت چهار زانو يا لوتوس و با پشت صاف، با گرايش به راحت‌طلبي نيز مقابله و انضباط آموخته مي‌شود. در اين حالت، مهم بيدار و هشيار بودن است. (2) رکن دوم تمرين آگاهي، توجه هشيارانه به مسائل روزمره و مشکلات است. ما آموخته‌ايم به گونه‌اي شرطي با مسائل مواجه شويم و از رنج دوري کنيم، غافل از آنکه رنج در واقع بخشي از زندگي است و مي‌تواند ما را به راه کمال بکشاند و به کاري وادارد که در صورت نبود رنج، به آن اقدام نمي‌کرديم. اگر رنج و درد را بخشي از زندگي بدانيم، همة عالم معلم ما، و هر چيزي موجب تعليم ما خواهد شد. همچنين بايد توجه داشت که به گونة‌ عميقي نسبت به مسائل و نحوة مواجهه با آنها شرطي شده‌ايم و بايد بکوشيم در مراقبة روزانه و رفتارهاي خود آنها را بشناسيم و واکنش‌هاي جديدي به کار گيريم. توجه به عواطف خود در زندگي روزمره درجة هشياري ما را مي‌افزايد و از سختي‌ها مي‌کاهد. همچنين بايد براي خود صورت غذاي فکري روزانه تعيين کنيم و بگوييم که امروز به هر صدايي که مي‌شنوم توجه خواهم کرد و فردا به رنگ‌ها خواهم پرداخت. مهم تقويت توجه و حضور اينجايي و اکنوني ما است. تصور کنيم که پرندة ذِن بر دوش ما قرار دارد و هر لحظه مي‌گويد اين کار چه اهميتي دارد، يا فرض کن آخرين روز زندگي تو است. اين نگرش نه ماية نوميدي، که باعث اولويت‌بندي و دقت مي‌شود. (3) خلوت‌نشينيِ مرتب در حکم نيشتر زدن به دمل يا جعبة پاندورا است که همة درون ما را مي‌گشايد و هشياري ما را عميقاً رنجور مي‌کند. اين سومين رکن تمرين آگاهي است. نبايد به عزلت‌نشيني با توجه به احساس خوشايند يا ناخوشايندي که براي ما دارد نگاه کرد؛ بلکه بايد به آن، به‌مثابة افزايش شناخت ما به خودمان بنگريم. اين سه رکن در واقع وسيله‌اي هستند براي افزايش محبت ما به همنوعان خود و اگر اين نکته فراموش شود، تصوير ناقصي از مراقبه خواهيم داشت. مهم فهم خويشتن و پيوند زدن آن با جهان و جان خود است. مکمل اين بخش تمرينِ سه نَفَس است. اين تعليمِ آسان در فصل پنجم آموزش داده شده است. گاه لحظه‌اي متوجه خود شده، از خواب غفلت بيدار مي‌شويم؛ و سپس دچار غفلت هميشگي مي‌شويم. مي‌توانيم در هر حال که هستيم اين تجربه را ايجاد کنيم. کافي است که هر گاه اين لحظه رخ داد به مدت سه تنفس صرفاً نفس بکشيم، ورود هوا را در بيني و ريه‌هاي خود حس کنيم و خود را در اتاق و در ميان هواي فعلي در نظر بگيريم. اين لحظة بيداري است که مي‌توان به‌تدريج به مدت آن افزود و آن را گسترد. 2. بيدار شدن   با شناخت موانع دروني و غلبه بر آنها، سالک معنوي به‌تدريج بيدار مي‌شود و اين بيداري را با کاربست اصولي گسترش مي‌دهد. بَيدا در بخش دوم کتاب خود جنبه‌هاي مختلف اين مرحله را باز مي‌گويد و تجربه‌هاي خود را با ما در ميان مي‌گذارد. در مرحلة اول هر از گاهي نوعي بيداري، به کوتاهي و دوام کورسوي ستاره‌اي، در ما رخ مي‌دهد که مي‌توان مدت آن را افزايش داد. فصل ششم اين وظيفه را به عهده دارد و در آن تأکيد شده است که براي حفظ بيداري و گسترش آن به سه ويژگي نيازمنديم:‌ استقامت، کنجکاوي، و دلسوزي و ترحم. در طول مراقبه بارها نوميد مي‌شويم و از ادامة کار باز مي‌مانيم، ليکن بايد در همه حال استقامت خود را حفظ کنيم و به‌رغم دشواري به کار خود ادامه دهيم تا آنکه به‌تدريج حالت مکانيکي و شرطي ما بر طرف شده، بيداري وجودمان را فرابگيرد و نگرش ما را به زندگي عوض کند. اين تغيير به نوبة خود پايداري و استقامت ما را افزايش مي‌دهد. دومين ويژگي لازم براي سالکان، کنجکاو بودن و در حد رايج نماندن و تلاش براي شناخت بيشتر خود است. ما غالباً در منطقه امني قرار داريم و از آن فراتر نمي‌رويم؛ زيرا از رنج، بي‌ارزش شدن، ناشناخته‌‌ها و از خودِ ترس مي‌ترسيم؛ حال آنکه براي کشف خود بايد با شجاعت با همه چيز مواجه شد و به استقبال رنج رفت. مقصود آن نيست که آزارطلبانه خواستار رنج باشيم، بلکه رنج را بخشي از زندگي بدانيم و به آن آري بگوييم. بايد زندگي را نه يک کابوس، بلکه يک ماجرا با همة فراز و فرودهايش بدانيم و به آن، همان‌گونه که هست خوشامد بگوييم. لازم است که رنج را فرصتي براي آموختن بدانيم و از مواجهه با خودمان نترسيم: «آري گفتنِ به زندگي به معناي آري گفتن به همه چيز است، حتي حسرت، ترس و درد». سومين ويژگي، دلسوزي به حال خود و ديگران و شفقت ورزيدن است؛ يعني با گرايش به داوري دربارة ديگران و سرزنش آنان مقابله کنيم و اندکي بر خود و ديگران دل بسوزانيم و خود را موجوداتي خطا‌پذير بدانيم و با اين واقعيت کنار بياييم. تفسير بدبينانة رفتار ديگران نمونه‌اي از بي‌رحمي است. بيداري و هشياري درمان نهايي بي‌رحمي است. بيدا در فصل هفتم، «سه پرسش بسيار اساسي» را پيش مي‌کشد. هنگام مواجهه با غم و اندوه معمولاً در پشت ديوارهاي خودساختة نوميدي، ناتواني، گريز، انکار و ديگر مکانيسم‌هاي دفاعي مي‌مانيم و امکان تفکر درست و راه‌يابي را از دست مي‌دهيم. در اين حال بايد ديد که آيا واقعاً در پي رهايي از اين وضع هستيم يا خير. پس از پاسخ مثبت به اين پرسش، بايد از خودمان سه پرسش بکنيم: نخست آنکه آيا اين رويداد مي‌تواند معلم من باشد و به من کمک کند؟ دوم آنکه در اين حالت محبو‌ب‌ترين فکر و انديشة من کدام است، و سوم آنکه معناي اين رويداد، البته نه معناي تحليلي آن بلکه معناي وجودي آن، براي من چيست؟ اگر اين گونه به مسائل بنگريم و در محدودة ايمني خود نمانيم، مي‌توانيم از هر حادثه‌اي براي ارتقا و آزادي خويش استفاده کنيم. فصل هشتم، هنر بيداري را به بحث مي‌گذارد و تأکيد مي‌کند که بيداري يک طيف است که از تمرکز بر شيئي خاص يا مطلبي معين آغاز مي‌شود و به آگاهي کامل به خود و ديگري و عالم و از خود فراتر رفتن مي‌انجامد. يکي از مهم‌ترين موانع بيداري قضاوت است که همواره بخش عمدة زندگي ما را تشکيل مي‌دهد؛ ما همواره در حال داوري دربارة ديگران هستيم و حتي حوادثي را که بر ما رخ مي‌دهد با برچسب خوب و بد معين مي‌کنيم. اين کار مانع بيداري و ماية‌ فاصله گرفتن ما از مسائل و از منظر کلان به آنها نگريستن مي‌شود.حال آنکه بيداري از سه عنصر اصلي تشکيل شده است: کاهش خودمحوري و از منظر فردي به عالم نگريستن، احساس حضور و بيداري و آگاه بودن، و مهم‌تر از همه حس مهرباني به ديگران که گوهر بيداري به شمار مي‌رود. يکي از تمرين‌هاي مراقبه، مراقبة هشياري (awareness meditation) نام دارد. در اين تمرين با تمرکز بر تنفس خود و تمرين سه تنفس عميق پي‌درپي و هشياري نسبت به اين تنفس‌ها، بدن خويش، و محيط پيرامون خود مي‌توان به ساحت اينجا و اکنون پا نهاد و به بيداري عمومي دست يافت. فصل نهم اين تمرين را به تفصيل تعليم مي‌دهد. در کنار اين تمرين، بيدا در فصل دهم سه تمرين هر روزه که آنها را طي سال‌ها مفيد يافته است، تعليم مي‌دهد. اين سه عبارت‌اند از: طراحي ذهن (mapping the mind)، پياده‌روي شعري يا ذِکْري (Gatha walking)، و تأمل شبانه (nightly reflection). مقصود از تمرين نخست آن است که همة محتويات ذهن خود و افکار جاري آن را بر کاغذي پياده کنيم و نقشة ذهن خود را بکشيم. در اينجا هدف تحليل مسائل نيست، بلکه صرفاً بيان احساس و دغدغه‌هاي خويش است. با اين کار از خود فاصله‌ مي‌گيريم و مي‌توانيم به خودِ کوچک خويش از منظري فراتر بنگريم. اين کار ماية بيداري ما مي‌شود. مقصود از تمرين دوم آن است که در فضايي باز و لذت‌بخش قدم بزنيم، بي آنکه اسير محيط شويم. اين تمرين بسيار لذت‌بخش و ساده است و تيک نات هان آن را تعليم مي‌دهد. در اين شيوه در محيط باز به آرامي و بدون هدف خاصي قدم مي‌زنيم و بر خلاف مراقبة نشستن که فقط بر تنفس يا ذکر متمرکز مي‌شويم، بر همة احساسات خود، آنچه مي‌بينيم، مي‌شنويم و مي‌بوييم تمرکز مي‌کنيم و همة لحظات حيات را آن گونه که هستند جذب مي‌کنيم. واژة گاثا (gatha) به معناي شعر است و مقصود آن است که همراه با اين پياده‌روي حتماً شعر، ذکر يا مصراعي آهنگين تکرار شود؛ هدف از اين کار پيشگيري از غرقه‌شدن در اين حالت و حفظ تمرکز است. در راه رفتن معمولي، از پسِ فيلترهاي خاص فکري خود به عالم مي‌نگريم، ليکن در اين تمرين مي‌آموزيم تا همه چيز را آن گونه که هست درک و لمس کنيم، در نتيجه نور زندگيْ خود را بر ما مي‌تاباند و آگاهي ما افزايش مي‌يابد. سومين تمرين و تکليف هر روزة سالک، تأمل شبانه است که قبل از خواب انجام مي‌شود. در اين حالت به پشت مي‌خوابيم، دستها را بر شکم، مانند حالت جسد در يوگا، بر هم مي‌گذاريم و حوادث مهم روز خود را مرور مي‌کنيم؛ گويي در حال ديدن پيش‌پرده يا آنونس يک فيلم سينمايي هستيم. براي بودن در زمان حال، بايد همچنان بر تنفس شکمي-سينه‌اي خود متمرکز باشيم. مهم آن است که فقط بنگريم و قضاوت نکنيم، تا بياموزيم از خودمان فاصله بگيريم. پس از مرور همة افکار و عواطف خويش، دو پرسش از خود مي‌کنيم: مهم‌ترين حادثة خوشايند امروز چه بود؟ مهم‌ترين حادثة بدآيند چه بود؟ اين کار حافظه و حساسيت ما را به زندگي و لحظات آن افزايش مي‌دهد و مي‌آموزيم تا از حوادث خوشايندي که به‌سرعت فراموش مي‌شوند، تصوري روشن و ماندني داشته و از زندگي خود سپاسگزار باشيم. 3. شفقت بر خلق   پس از طي دو مرحلة نخست، سالک بايد بکوشد از پس‌ماندة خودخواهي و خودمحوري به درآيد و به جاي آنکه در بند خويش باشد، در غم خلق باشد و بر آن دل بسوزاند و شفقت ورزد. اين کار نيازمند تمرين و پشتکار و تعليم و بصيرت است. براي پيمودن اين مرحله، افزون بر مراحل قبلي، سالک به معلمي نياز دارد که از همة عقبه‌هاي راه با خبر باشد. در همة مکاتب عرفاني و سلوک، از جمله ذن، بر ضرورت معلم و راهنما تأکيد شده و به تصريح گفته شده است که نبايد اين مرحله را بي راهبري خضروار پيمود. با اين همه، معلم طريقت قرار نيست که بار متعلم و راه‌رو را بر دوش کشد. او تنها راه را نشان مي‌دهد، باقي همه بر عهدة سالک است. بي‌جهت نيست که در بسياري از نقش‌هاي بودا، تنها جاي پاي او نشان داده مي‌شود؛ يعني بودا تنها راه را به ما نشان مي‌دهد، اما پيمودن و مواجهه با همة دشواري‌ها کار و بار ما است. عصارة فصل يازدهم همين نکته است که پيمودن اين راه نيازمند معلم است، با اين حال همه چيز به ما بستگي دارد. بايد بر پاي خود بايستيم و اگر هشيار و جوينده باشيم، همه چيز مي‌تواند معلم ما باشد. اما شفقت بر مردم هنگامي حاصل مي‌شود که ما از قيد عواطف منفي به‌خصوص خشم و ترس رها شده باشيم. همچنين تعلق خاطر به اين و آن، مي‌تواند دامنة شفقت‌ورزي و غم‌خواري ما را محدود کند و بدين ترتيب از عمق آگاهي و دلسوزي ما بکاهد. بيدا در سه فصل بعدي، با بهره‌گيري از يافته‌هاي روان‌شناسي و تجارب روحي، به ترتيب ابعاد گوناگون خشم، ترس و عشق را بررسي مي‌کند و راه استحاله و ارتقاي آنها به سطح شفقت بر خلق را نشان مي‌دهد. همة ما عواطف منفي را تجربه‌ کرده‌ايم و مي‌دانيم که يکي از مهم‌ترين رخنه‌هايي است که در مخزن انرژي ما به وجود مي‌آيد و آن را تلف مي‌کند. اين عواطف منفي بازگوي ناخشنودي ما از وضع موجود است. مهم آن است که بدانيم چگونه اين رخنه‌ها را بگيريم و مانع اتلاف انرژي رواني خود شويم. عواطفْ تغذيه‌کنندة ذهن ما هستند و همان‌گونه که غذاهاي ناسالم بدن ما را ضعيف مي‌کنند، عواطف منفي نيز ماية سوء‌تغذية روحي ما شده، انرژي ما را مي‌کاهند. از اين رو بايد بيازموزيم تا از ابراز اين عواطف منفي و رشد آنها پيشگيري کنيم. مقصود سرکوب و انکار عواطف نيست؛ بلکه بايد آنها را شناخت، ليکن اجازة خودنمايي به آنها نداد. بدين ترتيب قواي ذهني خود را حفظ خواهيم کرد. يکي از قدرتمندترين عواطف منفي خشم است. اما چرا نمي‌توان آن را مهار کرد؟ به دو دليل: نخست آنکه اين رفتار غريزي در شرائط اولية زيستي انسان او را به حفظ خويش برمي‌انگيخت و به همين سبب تجربة خشم حس خوشايندي در انسان ايجاد مي‌کرد. امروزه کارکرد اولية خشم از بين رفته است، اما هنوز اين حس خوشايند در ما وجود دارد؛ در نتيجه، ما خودخواسته خشم را انتخاب مي‌کنيم. پس خشم امري انتخابي است. دليل دوم آنکه خشم بر ترسِ عميق ما پرده مي‌پوشاند و به اين ترتيب نوعي مکانيسم دفاعي براي حفظ خود در برابر حقيقت است. هنگامي که مورد انتقاد قرار مي‌گيريم، عميقاً از حقيقت وحشت مي‌کنيم و با حمله به شخص منتقد يا ديگري را مقصر دانستن، بر اين ترسِ از ناتواني و ضعف خود پرده مي‌کشيم. يکي از راه‌هاي مهار خشم و ديگر عواطف منفي، روزة عاطفي است. در اينجا بَيدا يادآور مي‌شود که من مدت پانزده سال است اين تمرين را انجام و هفته‌اي يک روز را به اين کار اختصاص مي‌دهم و در آن روز معين مانع بروز هر نوع عاطفة منفي مي‌شوم. معناي اين سخن آن نيست که در اين روز هيچ عاطفة منفي‌اي رخ نمي‌دهد، بلکه به‌سرعت آن را شناسايي و مهار مي‌کنم و مطلقاً بر اساس آن عمل نمي‌کنم. مهم آن است که شيوه‌هاي متعارف و آموخته‌شدة ابراز خشم را کنار نهيم و نسبت به خودمان هشيارتر شويم. بايد هنگام خشم، با دقت بدانيم که خشمگين شده‌ايم و از خود بپرسيم که آيا اين حالت خوب است، و مي‌توان بر اساس آن عمل کرد يا خير؟ بايد به جاي سرزنش ديگران و حق به جانبي، شعار يا ذکري انتخاب نمود و در هنگام خشم آن را تکرار کرد. هنگامي که بر اساس خشم عمل مي‌کنيم، دنياي پيرامون خود را دشمن قلمداد کرده‌ايم و ارتباط خود را با آن فراموش کرده‌ايم. گاندي هنگامي که مي‌خواست راهپيمايي معروف خود را براي برداشتن نمک آغاز کند، چون ديد خشمگين است، آن را به تعويق انداخت و پس از مراقبه و آرامش با انگيزه‌هايي درست به آن کار اقدام کرد. بَيدا باز مي‌گويد که من خود پيش‌تر چنان خشمگين بودم که فرزندانم به من ابر سياه مي‌گفتند، ليکن به مرور بر آن مسلط شده و به خودم هشيار شده‌ام. هنگامي که خشمگين مي‌شوم، از خودم مي‌پرسم که دقيقاً در اين شرائط چگونه بايد بر اساس مهرباني و نيک‌خواهي عمل کرد؟ اين پرسش رفتار اصيل و درست را در شرائط خشم به من نشان مي‌دهد. ما غالباً آموخته‌ايم که ديگران را عامل خشم خود بدانيم، اما هنگامي که چنين کنيم، راه خويشتن را گم کرده و خود را با عواطف خويش يکي گرفته‌ايم و به مرحلة اول يا خود بازگشته‌ايم، حال آنکه هنگامي که بر اساس خود اصيل عمل کنيم، خود را هشياري محض دانسته‌ايم. بايد بدانيم ديگران نيز هنگامي که خشمگين مي‌شوند، رنج مي‌کشند؛ اين آگاهي باعث مي‌شود آنان را مستحق ترحم بدانيم نه خشم و نفرت. دومين عاطفة منفي که معمولاً زندگي ما را فلج و درون ما را تيره مي‌کند ترس است. ترس زندگي ما را محدود مي‌کند و در نتيجه باعث مي‌شود، از خود واقعي‌مان دور شويم و از اقدام باز بمانيم. اما مواجهه با ترس نيز ترسناک است و کمتر کسي حاضر به قبول اين ترس‌هاي دروني است. ما از مسائل گوناگوني مي‌ترسيم، از بيان ديدگاه‌هايمان تا دنبال‌ کردن آرزوهايمان. مي‌توان همة ترس‌ها را به سه ترس کلي فروکاست: ترس از فقدان ايمني و کنترل، ترس از تنهايي و نداشتن ارتباطات، و ترس از بي‌ارزش شدن. ترس از فقدانِ ايمني زادة اين توهم نادرست است که مي‌توان همة زندگي را کنترل کرد؛ اما هنگامي که اين تصور را کنار بگذاريم و به همة زندگي، از جمله حس از دست دادن آرامش و درماندگي، خوشامد بگوييم، مي‌توانيم بر اين ترس فائق شويم. در واقع ترس مي‌تواند ظرفيت ما را توسعه دهد و توانايي ما را به ما بنماياند. دومين ترس اساسي، ترس از تنهايي و جدا افتادگي است که ما را به تلاش در جهت برقراري ارتباط با اين و آن برمي‌انگيزد، حال آنکه اين نوع ارتباطات زادة نياز و ترس است نه نوع دوستي. واقع آن است که مردم از تنها شدن و با خود روياروي گشتن، سخت هراسناک‌اند و به همين سبب ارتباطات خود را گسترش مي‌دهند. به جاي گريز از اين ترس بايد با آن مواجه شد و آن را قبول کرد. اين قبول و تن دادن به ضرورت تنهايي، در واقع ما را در مسير ارتباط و نوع دوستي قرار مي‌دهد؛ اما نه از سر نياز، بلکه بر اثر استغناي از ديگران. سومين ترس اساسي ما ترس از بي‌ارزش شدن است که ما را از هر اقدامي بازمي‌دارد. لطيفه‌اي مي‌گويد که مردم چنان از سخنراني عمومي مي‌هراسند که ترجيح مي‌دهند در مراسم تدفين، در تابوت باشند تا سخنران آن جمع. اما نبايد از ترس ترسيد و از آن گريخت يا انکارش کرد، بايد به آن خوشامد گفت و آن را بخشي از زندگي دانست که ما را به سوي کمال مي‌کشد. هنگامي که اين گونه آشکارا با ترس خود مواجه شويم، ديگر از آن نخواهيم ترسيد. کنار آمدن با ترسِ از بي‌ارزش شدن، ما را از زندان خود‌ساخته و محدودساز بيرونمان آزاد مي‌کند. عشق و تعلق خاطر نيز در شکل رايج و محدود آن در مجموع مانع رشد ما مي‌شود و به دل‌بستگي ما به محبوب، تلاش در جهت تسلط بر او، و ترس از دست دادن وي و تنها شدن مي‌انجامد. بايد اين عشق را ارتقا داد و به سطحي رساند که از توقعات خود کاست و چونان خورشيد بي هيچ تبعيضي بر همگان تابيد. فصل پاياني کتاب باز به مرور مباحث پرداخته، تمرين‌ها و مراقبه‌هايي براي سالکان به دست مي‌دهد. در پيوست نخست اين کتاب عصارة تمرين‌هاي کتاب به صورت جملات قصار آمده است تا سالکان آنها را به ذهن سپرده، در مواقع گوناگون استفاده کنند؛ براي مثال جملة «به خود رحم کن، شفقت بر خلق به دنبال آن خواهد آمد»، به‌خوبي نشان مي‌دهد که تنها با شناخت خود حقيقي و زدودن کاستي‌هاي خويش مي‌توان غمخوار ديگران بود. اين کتاب مي‌کوشد تا فارغ از اصطلاحات فني، آگاهي شخص را به خود افزايش دهد و بر بي‌قراري زمانه فايق آيد، بي آنکه مردمان را به عزلت دوري از خلق دعوت کند. در مجموع مي‌توان گفت که اثري است خوشخوان، دقيق، با ملاحظات روان‌شناختي و کاربردي، ليکن همراه با تفصيل و تطويل. نويسنده که خود سال‌هاي فراوان به تعليم ذن و برگزاري‌ کلاس‌هاي مراقبه در مرکز ذن سان ديه‌گو اشتغال دارد، افزون بر اين کتاب، آثار ديگري در اين زمينه منتشر کرده است، مانند ذن بودن (Being Zen)، و آري گفتن به زندگي (Sayin Yes To Life). منبع:www.urd.ac.ir  
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 424]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن