محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840489748
پرسش هاي جامعه شناسي هنر (1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
پرسش هاي جامعه شناسي هنر (1) نويسنده : دكتر علي اكبر فرهنگي - رئيس گروههاي مديريتِ دولتي و رسانهاي دانشكده مديريت تهران 1ـ هر پديدهاي، از جمله هنر، با نوعي اقتصـاد سـروكار دارد. در واقع، اگر هنر را به عنوان يك كالاي فرهنگـي مورد توجه قرار بدهيم، اين كالاي فرهنگي داراي ارزش و بهايي است كه مقدار آن را بههرحال اقتصاد مشخص ميكند. اين ويژگي در همهي دورههاي تاريخي بوده است و چيزي نيست كه فقط در نظام سرمايهداري رخ داده باشد. البته نظام سرمايهداري آن را شدت داده است ولي در تمام دورهها، حتي در روزگار باستان نيز هنرمند و اثرش با اقتصاد در ارتباط بوده است. در تاريخ ايران نيز يك نويسنده، هنرمند، شاعر اثري را خلق ميكرد و براي گذران زندگياش آن را به يك صاحب قدرت پيشكش مينمود. داستان بزرگاني مثل عنصري و عسجدي و امثال اينها را كه به ياد آوريم: ميبينيم سرودههايشان يك كالاي هنري بود. همين حالت را در موسيقي نيز ميتوان يافت. وقتي زندگي باربد و نكيسا را بررسي كنيم در مييابيم كه هنر اينها در دربار ساساني خريدوفروش ميشده است. بنابراين، ميتوانيم بگوييم كه از ايام دور در تمام جوامع بشري آثار هنري به عنوان كالايي نفيس و پرقيمت شناخته ميشده است. امّا در روزگار كنوني، در نظام سرمايهداري، اين ويژگي بيشتر آشكار شده است. نظام سرمايهداري به هر صورت پايه و اساسش بر سودآوري بنياد گذاشته شده است و هدفش از توليد محصولات مختلف، انباشت سرمايه است. بنابراين هنر و اثر هنري هم تابع همين قاعده است. ازاينرو، بهكاربردن واژهي كالا در مورد يك پديدهي هنري از اصطلاحات جديد است. كالا عبارت از توليد محصولي است كه ديگري به آن نياز دارد. هدف توليدكننده كسب پول است وگرنه خودش به آن محصول احتياجي ندارد. او از مصرفكننده پولي دريافت ميكند تا نياز خودش را برطرف سازد. بنابراين، پول واسط چرخهي توليد و مصرف در نظام كالايي سرمايهداري است. در اين نظام، هنرمند به عنوان توليدكننده، محصولي را به مصرفكننده عرضه ميكند. همانطور كه يك كارگر بر روي مواد خام كار ميكند و آنچه توليد ميكند داراي ارزش اضافي است، يك هنرمند نيز با توليد اثر هنري، ارزش اضافي ايجاد ميكند. البته تفاوت كيفي كار يك هنرمند با يك كارگر باعث ميشود كه كار هنرمند روي مواد خام با خلاقيت و نوآوري همراه گردد، امّا كار يك كارگر تكراري، خستهكننده و فاقد خلاقيت باشد.
پس ميشود گفت كه كالاي هنري به هر صورت بهنوعي با سازوكار اقتصادي در پيوند است. اما آيا اقتصاد هنر، هنرمند را تحتتأثير قرار ميدهد؟ خيلي از مواقع پاسخ به اين پرسش مثبت است؛ يعني در واقع سازوكار عرضه و تقاضا بر رابطهي هنرمند و هنرپذير حاكم است. كالاي هنري بايد داراي تقاضاي خاص خود باشد، مثلاً امروز هنر پاپ در موسيقي داراي تقاضا بسيار زياد است. بنابراين ميبينيم هنرمندي كه در اين زمينه فعاليت ميكند، درآمد قابلملاحظهاي بهدست ميآورد. ازاينرو، عدهي كثيري ترجيح ميدهند كه در آن گونه موسيقي فعاليت كنند. عرضه و تقاضاي كالاي هنري خواهناخواه تأثير خود را بر هنرمند خواهد گذاشت. سازوكار اقتصادي عرضه و تقاضا موجب ميشود كه عرضه، خود را با تقاضا هماهنگ و همسو بكند. اگر تقاضا براي يك كالا زياد باشد، عرضهكنندگان ميكوشند از آن كالا بيشتر توليد بكنند و برعكس اگر تقاضا وجود نداشته باشد، سعي ميكنند كه عرضه را محدودتر بكنند تا بتوانند قيمت را بالا ببرند. اين قانون بر يك اقتصاد كاملاً سامانيافته حاكم است و كالاهاي هنري را هم ميتواند تحتتأثير خود قرار بدهد. ازاينرو، ميشود گفت كه آثار هنري هم تابع همين قانوناند. چرا آثار اصلي riginal نسبت به آثار بدلي false قيمت بيشتري دارد، در حالي كه آثار بدلي هم ممكن است خيلي از توانمنديهاي همان كالاي اصلي را داشته باشد؟ علت اين است كه آن كالاي اصلي منحصر بهفرد است؛ پس قيمت خيلي بالايي پيدا ميكند. اين سازوكار را بهشدت در قلمرو فيلم، موسيقي و هنرهايي از اين دست ميتوان مشاهده كرد. اين هنرها كاملاً تابع قانون عرضه و تقاضا هستند. حال اين پرسش مطرح ميشود كه اگر آثار هنري در چرخهي عرضه و تقاضا قرار گيرد، آيا ماهيت هنريبودنش را از دست نميدهد؟ قبل از پاسخ به اين پرسش بايد بدانيم كه اصلاً چه پديدهاي هنري است. پديدهي هنري پديدهاي است كه از يك نظمي برخوردار و معيار زبياييشناختي بر آن حاكم باشد و دستكم يكي از حواس انسان را تحت تأثير قرار دهد. تفاوت كالاي هنري با كالاي غيرهنري در همين تعريف نهفته است. مثلاً وقتي دربارهي يك تابلوي نقاشي يا يك اثر موسيقي صحبت ميكنيم، دربارهي چيزي سخن گفتهايم كه از يك توازن و تعادل زيباييشناختي برخوردار و مجموعهاي از معيارهاي هنري بر آن حاكم است كه آن را به عنوان اثر هنري ميشناساند. در نظام سرمايهداري اين كالاي هنري يا به ميزان زياد و انبوه در اختيار همه قرار ميگيرد كه در آن صورت تابع همان قانون عرضه و تقاضا خواهد بود يا به صورت منحصربهفرد در ميآيد. از يك فيلم به صورت منحصربهفرد، يك حلقه بيشتر بيرون نميآيد و توليدكننده آن را به راحتي در اختيار ديگران قرار نميدهد؛ زيرا توليد اين حلقه فيلم مستلزم صرف هزينههاي زيادي بوده است و كسي نميتواند يا مايل نيست آن را يكجا بخرد. امّا راهحل جالبي مطرح ميشود و آن اينكه نسخههاي بدلي متعددي از روي فيلم اصلي تهيه ميكنند و با سرشكنكردن قيمت تمامشده در قالب چيزي به نام بليت سينما، عدهي كثيري براي مدت كوتاه و محدودي فيلم را ميتوانند ببينند. به اين ترتيب، نسخهي اصلي و يگانهي فيلم در قفسه سر جاي خود باقي ميماند. در واقع ، سازوكار بازار اقتصادي، يعني همان بحث عرضه و تقاضا موجب چنين راهحلي شده است. اما در اين چرخهي عرضه و تقاضا، حاميان آثار هنري چگونه عمل ميكنند؟ يك زماني در اروپا، حاميان اقتصادي هنر دربار شاهان، اشراف و ارباب كليساها بودند ولي الان مردم به حاميان اقتصادي آثار هنري مبدل شدهاند. آيا اين فرايند بر روي معيارهاي زيباييشناسي هم تأثير دارد و به عبارت ديگر ، آيا هنرمند مجبور ميشود بيان خود را از نظر سبك و بيان تابع يا متمايل به خواست متقاضي و كسي كه خريدار است بكند يا نه؟ آيا همچنان استقلال هنرمند حفظ ميشود يا مورد تهديد قرار ميگيرد؟ در پاسخ به اين پرسشها، ميتوان گفت كه به نظر نميرسد استقلال اثر هنري بهطوركل از بين برود، زيرا هنرمند استقلال خويش را تا آن حد كه بتواند براي خلق اثر حفظ ميكند. اما هميشه بايستي توجه داشته باشيم كه هنرمند براي چه كسي دارد خلق ميكند؟ هنرمند متوجه است كه براي چه كسي اثر را خلق ميكند. هر اثر قاعدتاً مخاطب دارد. درواقع، ماجرا اين است كه چون هنرمند ميداند كه براي ديگران اثري را خلق ميكند، بنابراين ميبايستي توجه كند كه مخاطب او چه چيزي را ميخواهد. يك بخش از آن چيزي كه مخاطب ميخواهد، معيارهاي زيباييشناختي است ولي بخش ديگرش، همان قواعد و قوانين حاكم بر اقتصاد و بازار است. آدمي مثل ونگوگ را بهياد بياوريم كه در طول حياتش كسي راغب آثار او نبود. بعدها منتقدان هنري دربارهي محاسن آثارش نوشتند. اين نوشتهها كار تبليغي را انجام داد و موجب شد تا امروز كساني كه چيزي از نقاشي سر در نميآورند چندين ميليون دلار را براي خريد تابلوهاي او پرداخت بكنند. اين در حالي است كه در طول حيات ونگوگ، كسي شايد يك دلار هم اثرش را نميخريد. پس، يك فعلوانفعالي در جامعه اتفاق ميافتد كه كالاي هنري را ارزشمند يا بيارزش ميكند. بخشي از اين دگرگوني به قانون عرضه و تقاضا مربوط است اما بخش ديگرش حاصل تبليغات ، ارتباطات و شرايطي است كه منتقدان براي يك اثر هنري ايجاد ميكنند. درواقع ، عوامل مختلفي در پديدآمدن تقاضا براي كالاي هنري دخالت دارند كه يكي از آنها تبليغات و معرفي است و ديگري برخورداري از معيارهاي زيباييشناختي مورد علاقهي مخاطب است كه بسيار اهميت دارد. 2ـ هنجارهاي اجتماعي در يك جامعه بر اساس نظام پاداش و مجازات حفظ ميشود. حال اينكه به فرض فيلمها يا به طوركلي آثار هنري هم داخل همين نظام پاداش و مجازات قرار دارند يا نه نيازمند درك اين موضوع است كه محتواي اثر هنري، تكامليافتهي خواستهها و مطلوبهاي يك جامعه است كه بر اساس معيارهاي زيباييشناختي ارائه شده و داراي تأثير عاطفي قوي است. در اينجا، به نظر ميرسد هنر و اخلاق با همديگر مرز مشترك مييابند. در واقع ، مرز مشترك همان هنجارهاي اجتماعي است. هميشه در يك جامعه، چيزهايي به عنوان اخلاق عمومي هنجار و چيزهايي ناهنجار شناخته ميشود. هنجارها آن دسته از رفتارهايي است كه مورد قبول و تأييد ساختار فرهنگي يك جامعه است و هر چيزي كه از آن عدول كند، در قالب ناهنجار قرار ميگيرد. بنابراين، يكي از ويژگيهاي اثر هنري آن است كه بهنجار باشد، يعني در وهلهي نخست در راستاي ساختار فرهنگي آن جامعه قرار داشته باشد. اخلاق هم يك بخش از اين ساختار است. براي مثال، وقتي برهنگي در جامعهاي به عنوان ناهنجاري مطرح است، اگر هنرمندي يك اثر هنري را با محتواي برهنگي، بسيار زيبا جلوه دهد چون با معيار اخلاقي آن جامعه همخوان نيست ، مورد تأييد عموم مخاطبان قرار نميگيرد؛ هرچند ممكن خواص يا متخصصان آن رشتهي هنري اثر هنري مذكور را بپسندند. اما اگر همان جامعه برهنگي را به عنوان يك هنجار تلقي كند، در آن صورت اثر مذكور از سوي همگان پذيرفته ميشود. البته به نظر ميرسد كه به اين ترتيب اثر هنري دنبالروي جامعه است و هيچوقت جلوتر از زمان خود نخواهد بود. چنين چيزي خلاف خواست هنرمندان بزرگ است امّا به هرحال اثر هنري هميشه با جامعه در ارتباط است. يك اثر هنري بايد دو ويژگي داشته باشد: اول اينكه بايستي با جامعهي خود سازگار و سازوار باشد؛ دوم اينكه بايد اثرگذار و دگرگونكننده باشد. شايد به نظر برسد كه اين دو ويژگي با يكديگر متناقضاند ، امّا توضيحي مطلب را روشن ميسازد. درواقع ، هر اثر هنري اين دو ويژگي را دارد زيرا اگر اثر هنري سازگاري و سازواري نداشته باشد، اصلاً به مرحلهي ظهور نميتواند برسد. چرا؟ چون موافق هنجارهاي جامعه نيست و جامعه آن را طرد ميكند. اما اگر اثر هنري خود را تا حدي با هنجارهاي اجتماعي موافق نشان دهد ، ميتواند بر آن جامعه اثر بگذارد و دگرگونكننده باشد. به عبارت ديگر ، اثر هنري اول بايد در ميان مخاطبان پذيرفته بشود و بعد در آنها تغيير ايجاد بكند. پس يك اثر هنري خوب اين دو ويژگي را حتماً بايد داشته باشد و اگر نداشته باشد، نميتوان آن را يك اثر هنري موفق اطلاق كرد. انجام چنين كاري نيازمند مديريت است ، زيرا خلاقيت هنري يك چيز است و مديريت هنري چيزي ديگر. بسياري از هنرمندان خلاق وجود دارند كه به سبب نداشتن مديريت ، هيچگاه كارشان پذيرفته نميشود. آنها در عزلت و گمنامي باقي ميمانند و مخاطبان گستردهاي پيدا نميكنند. مديريت هنري قادر است هنرمند مذكور را به جامعه معرفي كند. شرط اين كار اين است كه هنرمند به يكباره تمامي هنجارها و اعتقادات جامعه را نفي نكند ، بلكه بكوشد تا حدودي ، نه كاملاً ، هنجارهاي اجتماعي مورد قبول مخاطبان را در آثارش منعكس سازد تا پس از پذيرفته شدن و جلبتوجه مخاطبان ، آنگاه بكوشد همين هنجارها را دگرگون سازد. اينكه هنرمند مذكور اين كنش دوگانه يا متناقض را در يك اثرش انجام دهد يا در مجموعه آثارش، كاملاً نسبي است. بعضي هنرمندان ميخواهند يكدفعه تمام معيارهاي جامعه را دگرگون كنند. مثلاً كسي ميآيد قالب شعر را اصلاً به گونهاي انتخاب ميكند كه به هيچ وجه جامعه نميتواند آن را بپذيرد، حتي اگر بالاترين پيامها را داشته باشد. اما كاري كه نيما، پدر شعر نو، انجام داد اين بود كه با بهرهگرفتن از وزنهاي كلاسيك در يك قالب جديد شعر گفت. اشعار او وزن دارد؛ وي حتي در ابتدا قافيه را هم رعايت ميكرد. اين كار همان سازگاري است. بعداً آرامآرام اينجور شعرگفتن با عنوان وزن نيمايي جا افتاد و عدهاي را به دنبال خود كشاند. از آن پس، دگرگونسازي شروع شد ؛ به طوري كه امروز پس از پنجاه ، شصت سال آن وزن نيمايي جا افتاده است. نيما در زمان خود به عنوان شاعر نميتوانست شعري بگويد كه وزن نداشته باشد امّا او راه را باز كرد تا كمكم اين پذيرش ايجاد شود و شاعري مثل شاملو بيايد و اشعاري بگويد كه وزن نداشته باشد و بهاصطلاح «شعر سپيد» باشد. به عبارت ديگر، شاملو به جاي نيما نميتوانست بيايد بلكه اول بايد نيما به طريقي سازگار با شعر كلاسيك ، سنتشكني ميكرد تا بعد دورهاي بگذرد و پذيرش ايجاد بشود تا شاملو بيايد. هر دوي اين بزرگان شعر نو با شرايط فرهنگي، يعني هنجارهاي اجتماعي و معيارهاي زيباييشناختي زمانهشان تا حدودي مرتبط و سازگار بودند. بنابراين، ميتوانيم بگوييم كه هميشه آثار هنري با هنجارهاي اجتماعي در ارتباطاند و نميتوانند اين هنجارها را بهطوركلي ناديده بگيرند. اين آثار حتي اگر قصدشان هنجارشكني هم باشد، در وهلهي اول بايستي بهنوعي سازگاري نشان بدهند و بعد آرام آرام دگرگوني را ايجاد كنند. يعني در وهلهي نخست قالبشكني كنند كه در هنر به سنتشكني معروف است و بعد قالب جديد را معرفي كنند. بهترين نمونه در اين باره داستان حضرت ابراهيم(علیه السلام) است. وي قبل از اينكه بتشكني و سنتشكني بكند، ابتدا در ذهن آدمها ترديد به وجود آورد و پس از شكستن قالبهاي قديمي، قالب جديدي عرضه كرد. حضرت ابراهيم(علیه السلام) به يكباره تمام بتها را نشكست تا خداي واحد را معرفي كند. اگر چنين ميكرد، هيچ پذيرشي از سوي مردم صورت نميگرفت. بنابراين، در گام اول، با ترديدهايي كه در اعتقادات جامعه ايجاد كرد، زمينهي شكستن باورهاي كهنه و ترويج باورهاي جديد را فراهم ساخت. اين الگوي تحول را در مكتبهاي هنري هم بهخوبي ميبينيم. براي مثال، واقعگرايي، نئوكلاسيسيسم را نفي و قالبي جديد را ارائه ميكند؛ اما بعدها خود به يك قالب خشك و سنت متحجر هنري تبديل ميشود و نميتواند منطبق با شرايط تازه تحول پيدا كند. ازاينرو ، مكتبهاي جديدي مانند سوررئاليسم ظهور ميكند كه قالبهاي واقعگرايي را ميشكند و قالبهاي تازه را به جايش ميگذارد. 3ـ اثر هنري اگر مطابق ويژگي سازگاري و سازواري با جامعه حركت كرده باشد، يعني ابتدا سازگاري با هنجارهاي اجتماعي داشته باشد و بعد به سمت نوآوري و خلاقيت برود ، در جامعه بهتدريج پذيرفته خواهد شد. ولي توجه داشته باشيم در اين كنش و واكنشي كه انجام ميگيرد يك نكته مطرح است و آن اينكه همهي مردم در يك جامعه به يكباره اثر هنري را نميتوانند قبول بكنند و هميشه يك عدهاي پيشتاز وجود دارند كه خيلي زود اثر هنري جديد را دريافت ميكنند و تغييرات را ميپذيرند. عدهي هم در نقطهي مقابل قرار دارند و بسيار كمتحول و سنتگرا هستند و به راحتي گذشته را رها نميكنند. اينها خيلي دير اما سرانجام بر اثر مرور زمان نوآوري را پذيرا ميشوند. بنابراين، يك بحث اساسي وجود دارد و آن اينكه اثر هنري چطور آن پيشتازان را در وهلهي اول جذب كند و اين پيشتازان چقدر قوي باشند تا بتوانند تأثير خود را بر بقيهي افراد جامعه كه پشت سرشان حركت ميكنند ، باقي بگذارند. از جملهي افراد پيشتاز در يك جامعه ، منتقدان در رشتههاي مختلفاند. اين عده به سبب نوع فعاليت فكريشان آمادگي بيشتري براي درك امور و روند تغييرات دارند. پس هميشه در هر جامعهاي يك عده پيشتاز وجود دارند كه منتقدان هنر از زمرهي آن اشخاص محسوب ميشوند. آنها اثر هنري را خيلي خوب درك ميكنند. منتقدان برجسته ميتوانند تأثير زيادي بر مخاطبان معمولي آثار هنري يا حتي ساير منتقدان بگذارند و آنها را به پذيرش اثر هنري ترغيب كنند تا اثر هنري آرامآرام در ميان همهي مردم رسوخ كند. البته روند پذيرش عمومي مقولهاي نسبي و كند است. ممكن است يك اثر هنري به سرعت برق و باد در مدت كوتاهي در جامعهاي تسري پيدا بكند، امّا يك اثر هنري ديگر دهها سال طول بكشد تا مورد پذيرش جامعه قرار بگيرد؛ ولي به هرصورت اين حركت بايستي با حضور عناصر پيشتاز ادامه پيدا بكند، زيرا اگر اين حلقهي واسط، يعني منتقدان در جامعهاي ضعيف باشند، خودبهخود آن كنش و واكنش ميان اثر هنري و اجتماع ضعيف خواهد بود. نكتهي ديگري كه وجود دارد اين است كه منتقدان چقدر از اعتبار و مشروعيت در جامعه برخوردارند و كدام مجموعه عوامل به آنها اين اعتبار را ميدهد. مثلاً الآن در سينماي ايران آنچه آقاي دكتر هوشنگ كاووسي بگويد، خودبهخود نزد جامعهي سينمايي كشور معتبر است. مجموعهاي از عوامل به او اين توانمندي و اعتبار را داده است. وي اگر بر روي فيلمي صحه بگذارد، بسياري پيروي ميكنند. براي مثال، دكتر كاووسي اين كار را دربارهي فيلم مخملباف كرد. نقد يا بهتر بگويم يادداشت كوتاه او بر فيلم عروسي خوبان تأثير زيادي بر كساني گذاشت كه اهل جامعهي سينمايي ايران بودند. نقد دكتر كاووسي باعث شد تا فيلمهاي مخملباف از سوي ساير منتقدان با دقت ديده بشود. همچنين چه بسا استقبال منتقدان فيلم سبب شد تا مخملباف هرچه بيشتر از ساختن فيلمهاي تبليغاتي فاصله بگيرد و بكوشد فيلمهاي هنري بسازد. پس منتقد هنري داراي اعتبار و مقبوليتي خاص است كه بهراحتي بهدست نميآيد. هر قدر هم اين اعتبار بالاتر باشد، اثر و نفوذي كه او بر ديگران ميگذارد بيشتر خواهد بود. 4ـ اگر منظور از اين پرسش اين است كه آموزشوپرورش به عنوان يك نهاد اجتماعي چه مقدار در زمينهي پرورش ذوق هنري عموم مردم مؤثر است يا ميتواند هنرمند را به عنوان يك فرد خاص به سمت هنجارهاي اجتماعي سوق دهد، بايد گفت كه پاسخ آن دشوار است. اما بههرحال نهادهاي اجتماعي نميتوانند متناقض همديگر باشند. به عبارت ديگر ، ساختار هر اجتماعِ بسامان، نيازمند همنوايي ميان همهي نهادهاست. ازاينرو ، نهاد آموزش نميتواند با نهاد هنر ناهمساز باشد؛ همينطور با ساير نهادها مانند اقتصاد و حكومت نيز گونهاي هماهنگي دارد. امّا اگر موضوع را از جهت ديگري مطرح كنيم و بدانيم كه نهاد آموزش و پرورش همواره يك نهاد اثرگذار بر شخصيت انسانهاست، در اين صورت ، چه توليدكنندهي اثر هنري و چه مصرفكنندهي آن ، هر دو از نهاد آموزش و پرورش تأثير ميپذيرند. در اينجا به يك پرسش بايد پاسخ داده شود و آن اينكه آيا همواره اين همنوايي ميان نهاد آموزش و پرورش حاكم بر يك جامعه با نهاد هنر وجود دارد؟ به عبارت ديگر ، چقدر آموزش و پرورش با هنر سازگار است و چقدر از آن فاصله گرفته است؟ براي پاسخدادن ، بايد اشاره كرد كه هنر با خلاقيت سرو كار دارد، ولي آموزش و پرورش اساساً انتقالدهندهي يافتههاست؛ بنابراين ظاهراً اين دو نهاد با يكديگر متضادند ، بهطوري كه برخيها معتقدند آموزش هنر به ديگران فايدهاي ندارد و حتي خلاقيت هنرجويان را از بين ميبرد. با توضيحي كه ذكر خواهد شد، اين موضوع روشن ميگردد. آموزش و پرورش بايد دو كار مهم را انجام بدهد: انتقال ميراثهاي گذشته به افراد جامعه كه اين كار آموزشي آن است و دوم پرورش. بنابر اين آموزش و پرورش بايد پديدآورندهي خلاقيتها و نوآوريها باشد. اما اگر اين نهاد در جامعهاي تمام سعي خود صرف حفظ ميراثهاي گذشته كند، يعني بخواهد در گذشته زندگي بكند، در آن صورت تقريباً ميشود گفت با خلاقيت و نوآوري و به عبارت ديگر پرورش هنرجو چندان سازگاري نخواهد داشت. برعكس آن هم ممكن است و آن اينكه در جامعهاي آموزش و پرورش بيشتر به سمت خلاقيت و نوآوري برود و ميراثهاي گذشته را خيلي زياد مورد توجه قرار ندهد. پس با دو جامعه روبهرو خواهيم بود كه ميتوان گفت جامعهي اول جامعهاي سنتگرا، محافظهكار و گذشتهگراست ولي جامعهي دوم نوگرا ، تحولخواه و آيندهگراست. به سخن ديگر، جامعهي اول جامعهاي ايستاست كه به آموزش اهميت ميدهد و جامعهي دوم جامعهاي پوياست كه به پرورش بيشتر توجه دارد. البته اين تقسيمبندي نسبي است ــ اساساً در امور انساني تمام تقسيمبنديها نسبياند؛ يعني كمتر ميتوان جامعهاي را يافت كه كاملاً آموزشدهنده يا كاملاً پرورشدهنده باشد بلكه در واقعيت ما با تركيبي از اين دو روبهروييم. نهادهاي اجتماعي براي اينكه كاركرد و وظيفهي خود را انجام بدهند، لازم است يك سازماندهي را كنارشان داشته باشند. آموزشوپرورش هم به همين صورت است. اقتصاد و سياست هم همينطورند. بهطوركلي در كشور ما، مؤسسات آموزش عالي و مدارس، سازمان رسمي آموزشوپرورش را تشكيل ميدهند كه ميتوانند بر اساس تفكر خلاقيت و نوآوري حركت كنند يا به سمت حفظ ميراث موجود گرايش يابند. اگر آنها به سمت حفظ ميراث بروند، در آن صورت كتابهاي درسي هميشه پا در گذشته دارد و رنگوبوي گذشته را ميگيرد. اما اگر خود را تغيير داد و با نوآوري و خلاقيت وفق يافت، در آن صورت مطالب درسي بچههاي ما چندان در سنتها سير نميكند. اين موضوع به كل آموزش كشور ما مربوط است و تنها شامل هنر نميشود. اگر معيارهاي ارزشيابي فراگيران بيشتر متمايل به خلاقيت و نوآوري باشد، آنگاه فراگيران ميكوشند كه بيشتر به آن سمت بروند. در غير اين صورت، به آدمهايي فاقد جسارت نوآوري مبدل ميشوند. الآن ما عدهي زيادي دانشجوي هنر داريم كه فرضاً بهطور تخصصي سينما ميآموزند. بايد به اينها چه ياد بدهيم؟ آيا اينكه تاريخ سينما، يعني همان ميراث سينما را به آنها بياموزانيم كافي است؟ يا نه، دانشجويان سينما بايد به سمت خلاقيت و نوآوري بروند؟ البته در وهلهي اول در هر آموزشي بايد پيشينه را ياد بدهيم؛ زيرا هيچ پديدهاي خلقالساعه نيست. ما با يك تداوم (continuity) در امور فرهنگي و هنري سر و كار داريم. ازاينرو، هر يك از هنرها پيشينهاي دارد كه نميتوانيم بگوييم من از همين لحظه شروع ميكنم و به پيشينه هيچ كاري ندارم. اگر اينچنين باشد و هنجارها را زيرپا بگذاريم، چه بسا كه جامعهي هنري در برابر ما ايستادگي بكند. پس ناچاريم كه در وهلهي اول حركتي آهسته با نگاهي به گذشتهي تاريخي داشته باشيم؛ اما نكته اينجاست كه نبايد در آن چارچوب بمانيم بلكه به تغييردادن و دگرگونكردن و در يك كلام به نوآوري و خلاقيت اقدام كنيم. معمولاً، هنرمندان و شاعران خيلي بزرگ از محيطهاي دانشگاهي بيرون نيامدهاند. شايد علت اين بودهاست كه نهاد آموزش و سازمانهاي آموزشي گذشتهگرا بوده و سعي نكردهاند كه خودشان را با نوآوريها و خلاقيتها همسو كنند. به اين دليل، افرادي كه به مرتبهي استادي و تدريس در دانشگاهها ميرسند، غالباً سنشان از ميانسالي بيشتر است و كمكم محافظهكار و سنتگرا ميشوند. از سوي ديگر، ميبينيم كه هميشه جوانها در خلاقيت و نوآوري از سالمندان پيشي ميگيرند كه اين طبيعي است. اما اين را به صورت حكم قطعي نميتوانيم صادر بكنيم زيرا آدمهاي سالمندي هم ديده شدهاند كه تا لحظات آخر عمرشان خيلي خلاقيت داشتهاند. اما اگر دربارهي قاعده صحبت كنيم نه دربارهي استثنائات ، ميتوانيم بگوييم كه عمدتاً سالمندان به گذشته بيشتر علاقهمندند. اين ويژگي را نزد استادان دانشگاه بهطور عام و استادان هنر بهطور خاص ميتوانيم مشاهده كنيم. اساساً نهادهاي اجتماعي خودبهخود سنتگرا و گذشتهگرا هستند وگرنه نميتوانند آن جنبهي اجتماعي را داشته باشند. پس بهطوركلي نهادهاي اجتماعي در يك كشور كهنسال حافظ ساختار اجتماعاند و ازاينرو محافظهكار ميگردند. امّا يك كشور نوبنياد به گونهاي است كه نهادهاي اجتماعي آن به سمت نوآوري تمايل پيدا ميكنند. در واقع، حفظ تعادل و توازن بين محافظهكاري و تحولخواهي است كه جامعهي پويا را از ايستا متمايز ميسازد. چنين توازني نيازمند مديريت كلان است. ادامه دارد... منبع:نشريه بينات شماره 8
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 222]
صفحات پیشنهادی
پرسش هاي جامعه شناسي هنر (1)
پرسش هاي جامعه شناسي هنر (1) نويسنده : دكتر علي اكبر فرهنگي - رئيس گروههاي مديريتِ دولتي و رسانهاي دانشكده مديريت تهران 1ـ هر پديدهاي، از جمله هنر، با نوعي ...
پرسش هاي جامعه شناسي هنر (1) نويسنده : دكتر علي اكبر فرهنگي - رئيس گروههاي مديريتِ دولتي و رسانهاي دانشكده مديريت تهران 1ـ هر پديدهاي، از جمله هنر، با نوعي ...
جامعه بسامان
نویسندگان مختلف پاسخ های متفاوتی به این پرسش ها داده اند؛ ایمانوئل کانت ..... پرسش هاي جامعه شناسي هنر (1)-پرسش هاي جامعه شناسي هنر (1) نويسنده : دكتر علي اكبر .
نویسندگان مختلف پاسخ های متفاوتی به این پرسش ها داده اند؛ ایمانوئل کانت ..... پرسش هاي جامعه شناسي هنر (1)-پرسش هاي جامعه شناسي هنر (1) نويسنده : دكتر علي اكبر .
جامعه شناسی و روانشناسی هنر
جامعه شناسی و روانشناسی هنر نويسنده:شیدا امینی سخن گفتن از جامعه شناسی و روانشناسی ... همه افرادی كه به موسیقی، معماری، نقاشی، مجسمه سازی و دیگر شاخه های هنری علاقمندند، این مضامین روانشناسی را جدی می گیرند. .... به گفته نوربرت وینر : “ هنر ریاضیات ، هنر درك پرسشهای درست است و قطعه . ... گسترش ارتباطات و فقر معنویات(1) ...
جامعه شناسی و روانشناسی هنر نويسنده:شیدا امینی سخن گفتن از جامعه شناسی و روانشناسی ... همه افرادی كه به موسیقی، معماری، نقاشی، مجسمه سازی و دیگر شاخه های هنری علاقمندند، این مضامین روانشناسی را جدی می گیرند. .... به گفته نوربرت وینر : “ هنر ریاضیات ، هنر درك پرسشهای درست است و قطعه . ... گسترش ارتباطات و فقر معنویات(1) ...
ملاحظاتي در باب جامعه شناسي ادبيات دفاع مقدس
ملاحظاتي در باب جامعه شناسي ادبيات دفاع مقدس نويسنده: محسن صفايي فرد به نظر مي ... 04:41:21 06:05:06 11:52:35 17:37:58 17:56:43 1:39 مانده تا اذان صبح ... محسن صفايي فرد در مقاله پيش رو امکان و ضرورت اين نوع نگاه را مورد پرسش قرار داده است. ... شتاب در يافتن ريشه هاي تاريخي و اجتماعي شعر و هنر دفاع مقدس با توسل به زبان ...
ملاحظاتي در باب جامعه شناسي ادبيات دفاع مقدس نويسنده: محسن صفايي فرد به نظر مي ... 04:41:21 06:05:06 11:52:35 17:37:58 17:56:43 1:39 مانده تا اذان صبح ... محسن صفايي فرد در مقاله پيش رو امکان و ضرورت اين نوع نگاه را مورد پرسش قرار داده است. ... شتاب در يافتن ريشه هاي تاريخي و اجتماعي شعر و هنر دفاع مقدس با توسل به زبان ...
نقدی بر جامعه شناسی خنده(1)
نخست اینكه متن مذكور ثمره یك تحقیق ژورنالیستی راجع به جامعه شناسی خنده است ... نویسنده متن در همان پاراگراف مقدمه فرم آغازین، با ارائه پرسش های معین، ذهن مخاطب را ...
نخست اینكه متن مذكور ثمره یك تحقیق ژورنالیستی راجع به جامعه شناسی خنده است ... نویسنده متن در همان پاراگراف مقدمه فرم آغازین، با ارائه پرسش های معین، ذهن مخاطب را ...
جامعه شناسي ديني- ضرورت ها و ويژگي ها
جامعه شناسي ديني- ضرورت ها و ويژگي ها نويسنده: سيد هادي - موسوي جامعه شناسي ... در پارادايم جامعه شناسي هستند، در دوران تجدد به پرسش هاي انباشته و بي پاسخ مبدل ...
جامعه شناسي ديني- ضرورت ها و ويژگي ها نويسنده: سيد هادي - موسوي جامعه شناسي ... در پارادايم جامعه شناسي هستند، در دوران تجدد به پرسش هاي انباشته و بي پاسخ مبدل ...
فهرست منابع سوالات آزمون سراسري
وي گفت: كتاب سال سوم زبان انگليسي 3 با كد 1/252 چاپ 85 براي تمام رشتهها، كتاب ... جامعهشناسي 1 با كد 1/243 چاپ 84، كتاب سال سوم جامعهشناسي 2 با كد 1/281 چاپ 85 ... آزمون سراسری سال 1388 منابع سوالات آزمون تخصصی گروه آزمایشی هنر در آزمون .
وي گفت: كتاب سال سوم زبان انگليسي 3 با كد 1/252 چاپ 85 براي تمام رشتهها، كتاب ... جامعهشناسي 1 با كد 1/243 چاپ 84، كتاب سال سوم جامعهشناسي 2 با كد 1/281 چاپ 85 ... آزمون سراسری سال 1388 منابع سوالات آزمون تخصصی گروه آزمایشی هنر در آزمون .
جامعه شناسی خنده(1)
جامعه شناسی خنده(1) آیا درك و شناخت نظم و سامان زندگی فارغ از نظریه پردازی های كلان و اصطلاحات پیچیده و انتزاعی چون ساختار و نهاد و. ... تئوری های جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی پاسخی در خور و مناسب بیابد شما نیز چنانچه پرسش هایی ... #فرهنگ و هنر# ...
جامعه شناسی خنده(1) آیا درك و شناخت نظم و سامان زندگی فارغ از نظریه پردازی های كلان و اصطلاحات پیچیده و انتزاعی چون ساختار و نهاد و. ... تئوری های جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی پاسخی در خور و مناسب بیابد شما نیز چنانچه پرسش هایی ... #فرهنگ و هنر# ...
هنر براي دين يا دين براي هنر؟
همچنان كه دين، مقدس است و متعالي، هنر نيز ريشه در قداست ها و تعالي جويي هاي انسان دارد ... [1] هر ديني، ساز و كارهاي بياني خاصي براي نهادينه سازي مفاهيم ارزشي خود دارد و به طريق .... افزون بر اين در خصوص تعريف ِدين نيز پرسشهاي بسياري مطرح است. فيلسوفان، روانشناسان و جامعه شناسان هريك انتظار خاصي از دين را مطرح كرده اند: براستي ...
همچنان كه دين، مقدس است و متعالي، هنر نيز ريشه در قداست ها و تعالي جويي هاي انسان دارد ... [1] هر ديني، ساز و كارهاي بياني خاصي براي نهادينه سازي مفاهيم ارزشي خود دارد و به طريق .... افزون بر اين در خصوص تعريف ِدين نيز پرسشهاي بسياري مطرح است. فيلسوفان، روانشناسان و جامعه شناسان هريك انتظار خاصي از دين را مطرح كرده اند: براستي ...
زير ساخت هاي ديني انديشه هاي اجتماعي ابن خلدون(1)
زير ساخت هاي ديني انديشه هاي اجتماعي ابن خلدون(1)-زير ساخت هاي ديني انديشه هاي اجتماعي ابن خلدون(1) نويسندگان: ... پرسش اصلي مقاله اين است که انديشه هاي اجتماعي وي چه نسبتي با مباني معرفتي ديني او دارد. ... (9) جامعه شناسي معرفت: جامعه شناسي معرفت به عنوان يکي از حوزه هاي جامعه شناسي، با خاستگاه هاي ..... [ آرشیو فرهنگ و هنر ] ...
زير ساخت هاي ديني انديشه هاي اجتماعي ابن خلدون(1)-زير ساخت هاي ديني انديشه هاي اجتماعي ابن خلدون(1) نويسندگان: ... پرسش اصلي مقاله اين است که انديشه هاي اجتماعي وي چه نسبتي با مباني معرفتي ديني او دارد. ... (9) جامعه شناسي معرفت: جامعه شناسي معرفت به عنوان يکي از حوزه هاي جامعه شناسي، با خاستگاه هاي ..... [ آرشیو فرهنگ و هنر ] ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها