تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):ای على! عقل چيزى است كه با آن بهشت و خشنودى خداوند رحمان به دست مى‏آيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827680331




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خسروي مي‌شد به شهر خويش باز


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خسروي مي‌شد به شهر خويش باز
خسروي مي‌شد به شهر خويش بازشاعر : عطار خلق شهر آراي مي‌کردند سازخسروي مي‌شد به شهر خويش بازبهر آرايش همه در پيش داشتهر کسي چيزي کز آن خويش داشتهيچ چيزي نيز الا بند و غلاهل زندان را نبود از جزو و کلهم جگرهاي دريده داشتندهم سري چندي بريده داشتندزين همه آرايشي برساختنددست و پايي نيز چند انداختندديد شهر از زيب و زينت آشکارچون به شهر خود درآمد شهريارشد ز اسب خود پياده زود شاهچون رسيد آنجا که زندان بود، شاهوعده کرد و سيم و زر بسيار داداهل زندان را چو برخود باردادگفت شاها سر اين با من بگويهم نشيني بود شه را رازجويشهر در ديبا و اکسون ديده‌ايصد هزار آرايش افزون ديده‌ايمشک و عنبر در هوا مي‌بيختندزر و گوهر در زمين مي‌ريختندننگرستي سوي آن يک چيز بازآن همه ديدي و کردي احترازتا سربريده بيني اينت کاربر در زندان چرابودت قرارجز سربريده و جز دست و پاينيست اينجا هيچ چيزي دل گشايدر بر ايشان چرا بايد نشستخونيانند اين همه بريده دستهست چون بازيچه‌ي بازيگرانشاه گفت آرايش آن ديگرانعرضه مي‌کردند بر تو آن خويشهر کسي در شيوه و در شان خويشکارم اينجا اهل زندان کرده‌اندجمله‌ي آن قوم تاوان کرده‌اندکي جدا بودي سر از تن، تن ز سرگر نکردي امر من اينجا گذرلاجرم اينجا عنان برتافتمحکم خود اينجا روان مي‌يافتمدر غرور خود فرو آسوده‌اندآن همه در ناز خود گم بوده‌اندزير حکم و قهر من حيران شدهاهل زندانند سرگردان شدهگاه خشک و گاه‌تر درباختهگاه دست و گاه سر درباختهتاروند از چاه و زندان سوي دارمنتظر بنشسته، نه کار و نه بارگه من ايشان را و گه ايشان مرالاجرم گلشن شد اين زندان مرالاجرم شه را به زندان رفتن استکار ره بينان بفرمان رفتن است
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 341]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن