تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):ياد خدا عقل را آرامش مى دهد، دل را روشن مى كند و رحمت او را فرود مى آورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816956085




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

راه باريک است و شب تاريک و مرکب لنگ و پير


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
راه باريک است و شب تاريک و مرکب لنگ و پير
راه باريک است و شب تاريک و مرکب لنگ و پيرشاعر : فخرالدين عراقي اي سعادت رخ نماي و اي عنايت دست گيرراه باريک است و شب تاريک و مرکب لنگ و پيرز آن سراي راحت‌آباد قدم جويم نصيرتا قدم زين وحشت آباد عدم بيرون نهمجرعه‌اي، تا افگنم خود را به دريايي قعيرجذبه‌اي، تا بر کشم جان را ز قعر چاه تنتا کي از دون همتي گردم به گرد آبگير؟چند آخر بر لب دريا نشينم خشک لب؟سر بسر دريا شود، ني جوي ماند ني غديرتا که مستغرق شوم در قعر بحر بيخوديکز فروغ عکس آن گردد دو عالم مستنيرتا چو با بحر آشنا گردم برون آرم دريتا ز سبحه بشنوم تسبيح سبوح قديردر کشم در رشته‌ي جان آن گهر را سبحه‌وارو آن به تقديس کمال و نعت قدوسي حذيرآن به تسبيح جلال و حمد سبوحي سزاو ان بدايع آفرين، کز شکر او تابد ضميرو آن سزاي آفرين، کز حمد او زنده است جانني ز تقديس کمالش شکر را يکدم گزيرني ز تسبيح جلالش ذکر را چاره دميباد کويش بي‌دلان را بهتر از بوي عبيرياد رويش عاشقان را خوشتر از عيش نعيمهر که از وي زنده شد هرگز نميرد هر که گيرهر که بايد زو نظر زنده بماند جاودانهر چه هست از هستي او از قليل و از کثيردر همه هستي حقيقت نيست هستي غير اوچون همه او باشد آخر کي توان بودش نظير؟غير او چون خود نباشد کي بود او را شريک؟در فضاي قدر او عالم هباء مستطيردر هواي امر او خورشيد چون ذره دوانبا نهيب باد صرصر تاب کي دارد نفير؟با تجلي جلالش محو گردد کايناتطاقت خورشيد نازد چشم خفاش ضريرتاب نور او ندارد چشم عقل دوربينجز به نور او نبيند روي او را هر بصيرجز به علم او نداند ذات او را هر عليمگشته نور او حجاب ديده‌هاي مستيرجلوه داده از کرم خود را ز هر ذره عيانبا همه آميخته از لطف چون با آب شيربا همه با هم وليکن ز آشکارايي نهانصد هزاران راز گفته بي تقاضاي سميرصد تجلي کرده هر دم بي تماشاي بصرراز او بشنيده گوش سر ز لحن بم و زيرروي او را ديده چشم دل ز روي شاهدانلطف صنع او منزه ز آلت عون و ظهيرساحت قدسش مبرا از چه و چون و چرايک نظر کرده به آدم گشته در عالم وزيريک سخن گفته دو عالم زآن سخن جان يافتهکرده در عالم نظر بهر دل پاک نذيرگفته با عالم سخن از بهر روي مصطفيقطره‌اي از آب رويش خضر را کرده نضيرچذبه‌اي از نور نارش گشته موسي را دليلبر در فضلش سليمان نيز چون سلمان فقيربر بساط رحمتش عالم چو آدمک مفتقرتا دهد مژده کالا يا قوم قد جاء البشيردر دم عيسي دميده شمه‌اي از خلق اواينت سلطان حقيقت، اينت شاهنشاه و ميرروز عرض او پيش وصف انبيا استاده پسبر هوا افکنده شادروان نه توي اثيراز براي پرده‌داران درش فراش صنعزير پاي مرکب خنگش کشيده چون حريرشقه‌ي شش گوشه را از هفت خم داده دو رنگهفت زندان از براي دشمنانش پر زحيرهشت بستان کرده بهر دوستانش پر نعيمبهر خصمانش نهاده در کمان چرخ تيربهر خاصانش کشيده بر بسصاط عرش فرشبر يکي دولاب بسته نه سبوي مستديربر لب جو، از براي کوزه‌اي آب رواندر تنور مطبخش بسته دوتا نان فطيردر خور خوانش نديده چاشني اين جهانخود نخورده عالمي را قوت داده زان خميراز سرانگشت مبارک ماه را کرده دو نيمدر سراي خاص هر دم با يکي بر يک سريراين همه از بهر او، او فارغ از هر دو سرايباز گردم بر در قدوس اکبر مستجيرچون شوم عاجز ز مدح احمد سبوح خلقوي منزه وصف تو از نعت نادان و خبيراي مقدس ذات تو از وصف هر ناپاک و پاکوي به تقديس تو زنده جان هر برنا و پيراي ز تسبيح تو تازه چهره‌ي هر خاص و عامتا چو ذره در فضاي حمد تو يابم مسيرز آفتاب مهر خود حمد مرا نوري ببخشروشنايي ده که ماندم در گو ظلمت اسيروز شعاع نور توحيدت، تو توحيد مراکي به روز آيد شب بيچاره‌ي خوار حقير؟کي بود کز نور تو روشن شود تيره دلم؟در پناه لطف افتادم، اجرني يا مجيراز هواي خود به فريادم، اغثني يا مغيثور بميرم پيش رويت ذلک الفضل الکبيرگر بيابم از تو بويي ذلک الفوز العظيماي اميد جان، عنايت از عراقي وامگيرجمله‌ي اميدوران را به کام دل رسان
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 420]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن