تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 10 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه از رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله چيزى تقاضا مى‏شد، اگر ايشان آن را مى‏خواستن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803037230




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تا سرا پرده زد به عليين


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تا سرا پرده زد به عليين
تا سرا پرده زد به عليينشاعر : سنايي غزنوي قدر صدر اجل قوام‌الدينتا سرا پرده زد به عليينآب زد ز آبروي روح اميناز پي آبروي راهش رابست روح‌القدس به عرش آذينوز پي قدر خويش صدرش راخوش لقا چون نگار خانه‌ي چينشد عراق از نگار خامه‌ي اواز سر انديب تا به قسطنطيندر شکر خواب رفت فتنه ازونيز در ابرويش نبيني چيندولتش بر کسي که چشم افگندفتنه در خواب و ظلم در سجينتا بجنبيد عدل او بگريختچون سر زخمه مخلب شاهينبر گرسنه چو زاغ شد در زخمچون تن شير پنجه شير عرينبر برهنه چو سير کرد از رحمچون قمر را سيه کند تنينبر فلک نور پاش رويش بسچون زحل در کف آورد شاهيندر زمين کار ساز جودش بستا گرفت از جمال او تزيينچون گل از نم همي بخندد ملکخاک زرين کند براي رزينتا نه بس روزگار چون خورشيدکه جهان از ورود فرورديناي ز فر تو دين و ملک چنانحق گزين کي بود چو خلق گزينحق گزيدت پي صلاح جهانهمه دارندگان خلد برينخاک پايت همي به ديده برندمترقي به جذب حبل متيناي ز جاه جهان به بام جهاناز تو روح رهي چراست حزيناي مفرح جهان جسمي راچشم بندي ز آفتاب مبينچشم درد مرا مبند از عزگل شکر را به جاي افسنتيندل گرم مرا بساز از لطفمن نيم در خور چنين تمکينمن نگويم که اين بدست وليکقرص خورشيد و خوشه‌ي پروينپيش چون من گرسنه کس ننهدنخورد جبرييل عجل سمينکردش اکرام خود خيل وليکبنده را غول همرهست و قرينتا تو اي خضر عصر در شهريگاه مهمان مور زير زمينگام دربان مارم از بر کوهخشت دارم چو مردگان باليناي پي سهم خشت دارانتکه مکافات آن نباشد ايناي زمين خوش مرا مکن ناخوشتا شوم زين پيادگي فرزينزين و مرکب ترا مرا بگذارچکند جبرييل مرکب و زينشهپر جبرييل مرکب اوستهر چه ابليس را ينال و تکينبر تن و جان من گماشت فلکو آن دگر گويدم که برجه هيناين يکي گويدم که برگو هانور چه کوري درآ و صدر ببينگر چه گنگي بيا و شعر بخوانو آن اميدم کند به اين الديناين بترساندم و آن الملکو آن بخواند به ريش چون زوبيناين براند به لفظ چون دشنهکاي ز گرگان نبيره‌ي گرگينمن به زاري به هر گيا گويانمي چه خواهيد از من مسکينمسکن خود گذاشتم به شماورنه کس نيستم به چشم يقينمن به چشم شما کسي شده‌امماتين جز به چپ نشد عشرينجز به کژ کژ همي فزون نشودگاهم اين گويد اي چنين حنينگاهم آن گويد اي کذا و کدادر وثاق آي با کيا بنشينيک دم آن باد سبلتت بنشانقلم سست و کاغذ پر زينپيشم آرد دوات بن سوراخکه شوم در عرق چو غرقه‌ي هينهان و هان در بروت من بنددشعر پيشين و شعر باز پسينزود کن يک دو کاغذم بنويسليک بهر تو رفتم از غزنينگر چه صد کار داشتم در مروبه گناهي در آيت از «والتين»چرب شيرينش اينکه بر خواندهر کجا رحمت قبول چنينزحمت ره چگونه خواهد بوددر ملامت چو صاحب صفينحق به دست من و من از جهالدر حريم قوام حرمت بينبحمدالله که نيستند اين قوماز کسان اجل قوام‌الدينزان که نايد قوام باري هيچهمه هم نسبتند و هم آيينهمه هم صورتند و هم سيرتخلق در شاديند و من غمگينمن ندانم کيم کزين درگاهخر چه داند جمال حورالعينمن چه دانم کمال حضرت تومن گريزان چو زوبع از ياسيناين چنين دولتي مرا جويانگرد دوشيزه کم تند عنينآري آري ز ضعف باشد اگرعاشق و بنده و رهي و رهينصورت ار با تو نيست جان با تستدم آدم ترا چه خواهي طينروح عيسي ترا چه جويي رنجصدفست آن بمان به راه نشيندر شاهان تراست آنچه بماندگر درو ننگرد نگيرد کينمهر چون عجز شب پرک ديدستخواجگان عجول کبر آگينگر چه از خوي بنده گرم شوندذوق اين قطعه‌ي ترش شيرينهمه صفراي خواجگان ببردمادت سال و ماه و مدت و حينتا ز روز و شبست در عالمرفته و مانده‌ي شهور و سنينمادت و مدت بقاي تو باداي تو جهان صدق و جهاني غلام تواي مقتداي اهل طريقت کلام توشد بي‌نياز مستمع از شرح نام توتاثير کرد صدق تو در سينه‌ها چنانککي مردم زمانه در آيد به دام تونام تو چون وراي زمانست و عقل و جانبرنده باد بر تو و ما بر ما حسام توچون نفس ما و نفس تو کشته‌ي حسام تستبرداشته ز پيش تو لحم و عظام تواي باطن تو آينه‌ي ظاهرت شدهبا من نشانده دارد و تو در مقام توعشقت چو جوهريست که بي تو ترا مقيمپرواي تو نمانده ز شادي سلام تومعذور دار ازينکه درين راه مر مراور نه بديده روفتمي گرد گام تودانم ز روي عقل که تو صورتي نه‌ايزيرا نبود واقف وقت کلام تولب محرم رکاب تو ماند که بوسه داددل صدهزار بوسه همي زد به نام توليک آن زمان ز عشق تو بر نعل مرکبتوي خاصه‌ي خداي و همه خلق عام تواي عامه‌ي رسوم و همه شهر خاص توپيوسته گشت با الفت عين و لام تونفس الف شدي تو ز تجريد چون ز عشقجز حرف عاشقي ندماند مسام تواکنون نشانش آنکه ز سينه به جاي مويليکن مباد توخته صد سال وام توواميست دوست را ز ره عشق بر تو جاناز وام خود جدا شو آنک دوام توچندي تو بر دوام چه سازي مدام وامهرگز مباد گام تو مامور کام توچون پست همتان دگر در طريق عشقوي کلاه فرق مردان پاي تابه‌ي پاي تواي تماشاگاه جانها صورت زيباي توعقل پير احسنت گوي حکمت برناي توچرخ گردان در طواف خانه‌ي تمکين توکحل ما زاغ‌البصر در ديده‌ي بيناي توچون خجل کردي دو عالم را پديد آمد ز رشگنايبان اندر زمين هستند شرع آراي توپاسبانان در و بام تواند اجرام چرخحور را عطر عذار از موي عنبرساي توخلد را نور جمال از روي جان افروز تستکو يکي رستم درين ميدان که او همتاي توکو يکي سلطان درين ايوان که او هم تخت تستاي نديده بر زمين کس سايه‌ي بالاي توکي فتند در خاک هنگام شفاعت گفت توگر براق او نبودي همت والاي تودر شب معراج همراهت نبودي جبرييلهر دو عالم کرد در حين روي سوي راي توتا برونت آورد يزدان از نگارستان غيبخنگ زيور مرکب خوش گام ره پيماي تواي مبارز راکبي کز صخره تا زهره بجستزان که بهر خود ندارد سايبان مولاي توعرش چون فردوس اعلا سايبان تخت تستچون نگه کرديم تا لب بود پر درياي توگشت سيراب از شراب علم تو خلق دو کونهم خليل و هم کليم آن حسن روح افزاي تواي دريغا گر بدندي تا بديدندي به چشموان دگر از مژه رفتي بي تکلف جاي توآن يکي از ديده کردي خدمت نعلين توآينه‌ي سيمين‌بر آن آنجا بود سيماي تودر بهشت از بهر خودبيني نباشد آينهجز کف بخشنده و مهر جهان بخشاي تونيست اميد سنايي در مقامات فزع
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 614]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن