واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: mahtabi19th March 2008, 06:28 AMسین هایی كه «سالمند» شدند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند سال هایی نه چندان دور، من و تو سال نو را با لباس هایی نو آغاز می كردیم و چشمانمان به دست پدر بود تا یك ۲۰ ریالی نو را به ما هدیه دهد و از مادر می خواستیم كه كوزه سبز شده را سر سفره هفت سین و كنار قرآن بگذارد. پدر سكه ۲۰ ریالی نو را با دستان پینه بسته و پر از چین و چروكش به ما هدیه می داد. پدر اما به دیوار خیره می شد؛ به عكس های من و تو كه فرزند خردسال او بودیم. سال ها گذشت. كودك دیروز برای خودش مردی شده است. من و تو امروز به فرزندانمان دو هزار تومانی تا نخورده هدیه می دهیم و او با لباس های نو و چهره شاد از سر و كول ما بالا می رود.اما چشمان پدر هنوز به دیوار خیره است، به عكس كودكی های سال های دور من و تو. پدر در این اندیشه است كه ای كاش، آن روز به من و تو بیشتر از ۲۰ریال هدیه می داد. ای كاش لباس های ما را نوتر از آنچه بود، تهیه می كرد. پدر امروز هفت سین خود را كنج آسایشگاه و با شش «سالمند» دیگر پهن كرده است. هفت سین پدر اما روی دیوار است؛ قاب عكس های یك تا هفت سالگی من و تو. سیمای ما كه روی دیوار آسایشگاه آویزان است، پدر را به یاد سین های سفره سی سال قبل می اندازد و پدر در این اندیشه است كه ای كاش برای من و تو سفره هفتصد سین پهن می كرد تا امروز پس از سی سال، حداقل «یك سین» از آن را به یاد داشته باشیم، اما دریغ از نیم سین .... پدر نگاهش به دور دست ها است. شاید دستی از دور دستگیر او باشد، اما ای كاش آن دست، دستان من و تو باشد. ما هم خوب می دانیم كه نوروز حال و هوای همیشگی را ندارد. ۲۰ ریالی های پدر انگار صفای دیگری داشت. هزار تومانی ها چنگی به دل نمی زند. به فرزندمان كه نگاه می كنیم از خودمان متنفر می شویم، چرا كه ما هم روزگاری با لباس نو از دوش پدر بالا می رفتیم. ما خوب می دانیم كه «آینده» ما نیز چیزی جز «حال» پدر نیست! سایه پدر بهترین سین سفره بود ولی ما الفبای سایه را دگرگون كردیم و از آن آسایشگاهی ساختیم تا در خانه مان جز سایه و هاله ای از یاد پدر چیزی باقی نماند. پدر حتی نمی داند كه من و تو، مادر را به كدام آسایشگاه سپرده ایم، اما مادر كه سیاهی موهایش، سبزترین سین سفره ما بود، اكنون در سفره اش سه سین بیشتر ندارد: سفیدی مو، سالمندی و سكوت! سین چهارم شاید سنگ باشد؛ سنگی كه جز تاریخ تولد مادر و سن او، آه و حسرت دیگری را برای ما باقی نگذارد. با این حال، مادر كه چشمانش دیگر سو ندارد، هنوز هم دلش رضا نمی دهد كه ذره ای سین از سرور و سلامت من و تو كاسته شود. پدر اما هنوز سین های سفره ۳۰ سال قبل را می شمارد. چشمان پدر، سین های سفره را جابه جا می بیند ولی هرچه هست، بیشتر و كمتر از هفت نیست. او در این اندیشه است كه كدام سین را از ما دریغ كرد كه امروز او را «سین جیم» می كنیم! این روزها چشمان زیادی كنج آسایشگاه و پشت درهای بسته اتاق ها، نگران من و توست. شاید دستی بر در بكوبیم و درهای بسته را باز كنیم. شاید پس از مدت ها، مادر به آرزوی دیرین خود برسد و چند دقیقه ای در خانه با من و تو و با پدر، كنار یك سفره بنشیند. شاید آرزوی كهنه پدر برای لحظه ای در آغوش كشیدن من و تو برآورده شود، چرا كه ما هنوز هم برای او همان كودك همیشگی هستیم. تلخ است اما دور از حقیقت نیست كه تحویل سال نو برای بسیاری از سالمندان، از سال ها قبل كهنه شده است. چشمان بسیاری از بس به درها خیره ماند، عاقبت خاك گل كوزه گران شد و من و تو آنقدر چشم بر همه چیز بستیم كه دیگر هیچ دری به رویمان باز نمی شود.تلخ است اما نباید واقعیت را دور از ذهن داشت. مادران با احساسی كه نیمی از بدن خود را حس نمی كنند، كنج آسایشگاه ها روی چرخ نشسته اند و تسبیح در دست، برای من و تو دعا می كنند.بسیاری از سالمندان از بس سال ها تنها مانده اند، حتی نام یكی از هفت فرزند خود را نیز به یاد ندارند ولی ما خودمان را «به آن راه زده ایم»؛ راهی كه كیلومترها با پدر و مادر فاصله دارد، اما غافل از آنیم كه توشه راه را مادر برایمان بسته است و او در این میان: غروب در نفس گرم جاده خواهد رفت پیاده آمده بود و پیاده خواهد رفت مهدی جابری با تشکر فریبا:p سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 338]