تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):آگاه باشيد كه دانش آينده، اخبار گذشته و درمان دردهايتان و نظم ميان شما در قرآن است. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827915238




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خلق را چون نظر به صورت بود


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خلق را چون نظر به صورت بود
خلق را چون نظر به صورت بودشاعر : اوحدي مراغه اي وطن و منزلي ضرورت بودخلق را چون نظر به صورت بودبي‌زن و خادمي نگيرد نورچون شود منزل و وطن معمورهم بماند ز هر دو فرزنديتا اگر بگذرد ازين چندينگذارد به دست بيگانهکه نگهدارد آن در خانهچون بداند که دوست خواهد خوردزانکه از مال غم ندارد مردشربت مرگ و مردن اين بودستعادت زيستن چنين بودستگرد راني به جوي بي‌گردنپس چو ناچار شد که خواهي زنتا ترا بيند و شود بتو شادزن دوشيزه خواه و نيک نژادپيش او عشوه‌ي تو بيهوده استکانکه با شوهري دگر بوده استخود فتوحيست اين و کم باشدو گرش صورت و درم باشدو گرش ايندو نيست دستوريستاصل در زن سداد و مستوريستبر سرخانه سر فرازش دارچونکه پيوند شد، به نازش داراو درآيد، تو احترامش کنتو در آيي ز در، سلامش کنوقت خلوت به لطف و بازي کوشهر زمانش به دلنوازي کوشپيش مردم عزيز دار او راصاحب رخت و چيز دار او رابه نماز و به طاعتش در کشاز سخنهاي خوب و گفتن خوشبه نصيحت ز بام و در دورشميکن ار بيني از خرد نورشپيرزن را به خانه جاي مدهراه بيگانه در سراي مدهراه لولي و مطرب و دلادلبيضرورت روا مدار به فالهر يکي را به قدر ميخور غمدل خويشان او مدار دژمبه مراد تو سازگار شودتا ز لطف تو شرمسار شودوان چه دارد به سوي خود متراشبا زن خويشتن دو کيسه مباشچون روي در زنت نماند خيرزن چو داري، مرو پي زن غيردر زيان گارگي چه سود توان؟هر چه کاري همان درود تواندل در افتاد، تن ببايد دادزن کني، داد زن ببايد داددو ديگر به راه در باشدآنکه شش ماه در سفر باشدشب خرابي و جنگ و قي کردنچار در شهر روز مي خوردنکهنه را هشته، قصد نو کردهدل به بازارها گرو کردهاو بخفته ز خستگي چون يوزبرده خاتون به انتظارش روزوين تحکم به مذهب که رواست؟اين گنه را که عذر داند خواست؟زن ازين خانه چون بدر نرود؟کد خدايي چنين به سر نرودچون نيايد به خانه فاجر و رند؟بشر در روم و تاجر اندر هندبي مي و نقل و کاس و جامي نيستدر سفر خواجه بي‌غلامي نيستو آنچه اصلست در ميان نبودپيش خاتون جز آب و نان نبودخانه خود مده به باد، اي مرداين نه عدلست و اين نه داد، اي مردتا نيايد شغال در بيشهبه ازين کرد بايد انديشهچه کني بر زنان چنين جبري؟تو که مردي، نميکني صبريزن پاکيزه نيز کم نزندخواجه چون بي‌غلام دم نزندآتش و پنبه پيش هم نبرندبنده‌ي خوب در حرم نبرندقصه‌ي يوسف و زليخا چيست؟کار ايشان اگر ز فتنه بريستمي‌خروشي که: «تله مي‌جنبه»پيش روباه مينهي دنبهآن ندارد کسي که اينش نيستهر که غيرت نداشت دينش نيستبعد از آن بنده و ضياع و عقارزن کني، خانه بايد و پس کارخانه را خرج و خرج را مهمانملک را آب و بندگان را نانچه شناسد که نحو و منطق چيست؟طفل کوچک چو بهر نان بگريستبيش بينم که بر خداي عزيزميل کودک به گردگان و مويزبه سر و پاي در کمند شويچون اسير و عيال‌مند شويسوي ظلمت شو و ز نور ببرطمع از لذت حضور ببرروز و شب تا سحر ز غم نالاننان و هيزم کشي چو حمالانخواجه نامي وليک بنده بسنجبندگي نان کشيدنست به رنجتو به رنج و به بندگي شاديخواجگي راحتست و آزاديغل ديوست،يا دو شاخه‌ي غولگر نداني سزاي گردن گولکرده او را دو شاخه کدبانوهم چو دزدان نشسته بر زانوچون توان فخر خواجگي کردن؟کنده در پاي و بند بر گردنتا شبش تنگ در کنار کشيروز تا شب بلا و بار کشينتوان راه زادنش بستناز تو خاتون چو گردد آبستنخرج بايد دو مرده آمادهچون بزاد، ار نرست اگر مادهدختران را به زر عروسي کنپسران را قباي روسي کننتواني شدن به کلي دورز در دوستان به ماتم و سوربا چنين کمزني چه جاي زنست؟خواجگي نيست، اين بلاي تنستگر اميري کني برانندتبندگي کن، که خواجه خوانندت
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 533]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن